نام
توهین به
انتخاب و منتخب مردم
هرچه باشد
سکولاریسم نیست!
حمید فرخنده
هر فرد می تواند، در هر گوشه از دهکده بزرگ
جهانی، بويژه با برخورداری از موهبت اینترنت در باب تحولات سياسی وطن
استبدادزده خويش بنويسد يا درباره سياستمداران کشورش به داوری بنشيند. می
شود بر بال های آرزو در گردشی هفتگی هزاران کيلومتر پرواز کرد، در خيابان
ها و ميادين زخم خورده و دردکشيده وطن فرود آمد، خواستار حضور گسترده تر و
راديکال تر مردم در ميدان مبارزه شد يا آنکه سياستمداری را در قلب ماجرا،
شايسته رهبری جنبش اعتراضی ندانست و حتی او را به ظن خويش از رهبری سياسی
عزل کرد. سپس در پايان گردش سياسی هفتگی، راضی از پاسخ دهی به سؤالات مهم
مبارزه جاری در موطن خويش و روشنگری های لازم، به جايگاه امن خود در وطن
دوم بازگردد.
بحث و گفتگو درباره اصلاح پذير بودن يا نبودن نظام سياسی حاکم بر ايران يا
جدل درمورد راهبردهای مختلف برای گذار به دمکراسی همواره درميان نيروهای
سياسی موافقان و مخالفان خود را داشته است.
بعنوان نمونه، از رهبری جنبش سبز- بويژه موسوی- ایراد می گیرند که گويا
بجای آنکه در تنور جنبش و شور و خروش مردم بدمد، عوض آنکه آن همه معترض به
ميدان آمده را در جهت براندازی نظام رهبری کند، ضعيف عمل کرده است. بجای
دعوت مردم به گسترش مبارزات و مطالبات و نشانه رفتن ساختار نظام جمهوری
اسلامی، عليرغم هزينه های داده شده و خون های ريخته شده، مردم را به خانه
ها فرستاده است.
استدلال فوق که عمدتا نیز از جانب کسانی طرح می شود که در خارج از ايران
زندگی می کنند، هم از نظر اخلاقی و هم از نظر منطقی دارای اشکال است. طی
يکسال گذشته جنبش سبز در داخل کشور و با توجه به شرايط سخت مبارزه و
امکانات و ابتکارات خود در تعامل متقابل با رهبری جنبش، راه سبز خود را
دنبال کرده است. پشتيبانی و حمايت ايرانيان خارج کشور از جنبش داخل تحسين
برانگيز بوده و هست، اما صحنه اصلی مبارز در داخل کشور است، هزينه اصلی را
هم مردم کشور بويژه فعالين سياسی جنبش سبز، دانشجويان و روزنامه نگاران
پرداخته اند، ضربات باتوم را جوانان داخل کشور خورده اند و خون آنهاست که
کف خيابان ها و بازداشت گاه ها را رنگين کرده است. اين چگونه رسمی است و چه
نوع حقی است که عده ای هزاران کيلومتر دورتر از صحنه اصلی مبارزه و مشکلات
آن، درحاليکه بزرگترين هزينه ای که می پردازند اختصاص چند ساعت وقت برای
شرکت در یک تظاهرات است، از مردم و رهبران جنبش در داخل کشور ايراد می
گيرند که چرا راه های راديکال تر و پرهزينه تر مبارزه را در پيش نمی گيرند؟
چگونه می شود از خون های ريخته شده گفت اما ديگرانی که رهبری جنبش بوِيژه
مهندس موسوی مسئوليت بزرگ حفظ جان و اميد آنها را دارد نديد؟
اما نکته مهم و تاسف برانگيزتر ادبيات این افراد در مطالبی است که بدست قلم
میدهند. چنان که کلمات گاه از تندی گذشته و با توهين رقابت می کند.
زبان يک مقاله البته بدون ارتباط با محتوای فکری نويسنده آن نيست. می گویند
که سکولاریست و پلولاریست سیاسی هستند. بسیار خوب. اما منش و روش
سکورلاریسم و پلولاریسم یعنی توهین و تندی؟ یعنی مذهب ستيزی و جزم انديشی؟
سکولاريسم به معنای جدائی دین از دولت – نه دین از سیاست که دراین صورت ما
فعالیت سیاسی گروه های دارای اندیشه های مذهبی را باید مانع شویم- و این با
مذهب ستيزی ارتباطی ندارد. اصولا مبارزه سیاسی علیه حاکمیت جمهوری اسلامی
نيازی به گشودن جبهه جديدی در اين حوزه ندارد. بسيار نيروهای سياسی مذهبی
هستند که به سکولاريسم سياسی و برپايی نهاد دمکراسی يا رشد انديشه
مردمسالاری در کشور خويش کمک کرده اند. از سوی ديگر کم نبوده اند سکولارهای
مذهب ستيزی که پايه های استبداد و توتاليتاريسم را در کشورهای خود تحکيم
کرده اند. رجب طيب اردوغان و حزب او در ترکيه امروز، مهدی بازرگان و
نوانديشان دينی در ايران در زمره گروه اول اند. صدام حسين، رضا شاه از گروه
دوم.
ضدمذهب ترين نيروها نشان داده اند که دمکرات های خوبی نيستند، برعکس بسياری
شخصيت ها و نيروهای مذهبی نشان داده اند تا چه حد می توانند دمکراسی خواه و
آزاده باشند. نمونه هائی از این گروه را، بویژه امروز ما در کشور خوامان
شاهدیم.
برای نمونه این جمله از طرز تفکر مهندس موسوی که می گويد:
"ما بدون نگاه به ايدئولوژی افراد و بدون توجه به طرز فکر آدمها و حتی
وابستگیِ جمعيتی و حزبیِ آنها، بايد از حقشان دفاع کنيم و روبهروی ظلم و
ستم ايستادهگی نماييم و لزوما هم نبايد همفکر و همعقيده او باشيم. و
اگر اين مسئله در جامعۀ ما نهادينه شود، ما گامی بسيار بزرگ به جلو
برداشتهايم." را مقایسه کنید با این جمله آقای نوری علا که اخیرا مقاله ای
با تندی و توهین و بیگانه با آنچه درایران می گذرد منتشر کرده است. و تازه
ایشان روزنامه نگار بوده و از جمع ستون چهارم مشروطه!
به گفته مهندس موسوی دينداری مغايرتی با دموکراسی خواهی و آزادگی ندارد.
همانطور که سکولار بود قرابت چندانی با زبان و منش برخی طرفداران آن ندارد.
ما با برخی زبان ها و شيوه های کهنه مخالفان انقلاب 57 در 30 سال گذشته
آشنا هستیم. مبادا که همان مخالفان انقلاب 57 امروز زیر عنوان سکولاریسم
جمع شده باشند. این زبان به تفاهم، همکاری و همياری انديشه های مختلف برای
ساختن و یا برپائی نظامی دمکراسی خواه و یا حتی سکولار درایران کمک نکرده
است و برعکس به آتش اختلافات دامن زده و راه تفاهم در جامعه چند فرهنگی ما
را سخت تر کرده است.
(این مقاله پیشتر، درپاسخ به نوشته ای از آقای نوری علا روزنامه نویس
دهه 50 در روزنامه اطلاعات در سایت های ایرانی منتشر شده بود و ما (راه
توده) از آنجا که با مضمون آن موافقت داشتیم و انتشار و آگاهی گسترده تر از
آن را مفید میدانستیم، آن را با ویراستاری خود و کم کردن جملات مخاطب آن که
حالت پاسخگوئی داشت، منتشر می کنیم.)
راه توده 270 07.06.2010