راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

درس های تلخ
از گذشته ای که
به فاجعه امروز انجامید

 

حزب توده ایران، یگانه حزب سیاسی ایران است، که از بدو تاسیس طرفدار پیگیر اتحاد نیروها با هدف تحولات عمیق اجتماعی در ایران بوده است. این مشی و سیاست، که برخاسته از واقعیت جامعه ایران است، در هیچ دوره ای از حیات حزب توده ایران، در سایه فعالیت های روزانه آن قرار نگرفته است. در تاریخ 69 سال اخیر، حزب توده ایران برای رسیدن به اتحاد با دیگر نیروها، بیشترین گذشت ها را کرده است، چرا که به قدرت متحد نیروها ایمانی خلل ناپذیر دارد. البته این بدان معنی نیست، که در طول این سال ها و در پیگیری این مشی و سیاست، رهبری وقت حزب گرفتار راست روی و یا چپ روی نشده و یا اسیر برخی خوش باوری ها و یا بدبینی ها نگشته است. در طول این سال ها، بنابر شرایط و توازن قوا، سه بار و در سه زمان غیر پیوسته، تلاش حزب توده ایران برای تشکیل اتحادی از نیروهای سیاسی حاضر در جامعه، علیرغم همه کارشنکنی های دشمنان داخلی و خارجی، به نتیجه رسید، که حاصل انکار ناپذیر آن عقب نشینی نیروهای بازدارنده تحولات اجتماعی در ایران بود. با کمال تاسف در هر سه مورد، پیمان شکنان موفق شدند شکاف در این اتحاد ایجاد کرده و سرانجام آن را از هم بپاشند! حاصل این پیمان شکنی و از هم پاشیدگی نیز، یورش ارتجاع به دست آوردهای اتحاد بوده است! برای روشن شدن ذهن کسانی که حزب ما را متهم به عدم تعهد نسبت به آزادی ها می کنند، بد نیست یاد آورد شویم، که در تمام این سال ها، مبارزه برای "آزادی" و مبارزه با "دیکتاتوری" یکی از محوری ترین اصول و خواست های حزب ما در تشکیل اتحادها بوده است. در هر سه اتحادی که با حضور پیگیرانه حزب ما تشکیل شد، دفاع از آزادی های سیاسی و اجتماعی جان مایه آنها بوده است.

هم در سال های پیش از پیروزی انقلاب سال 57 و هم در سال های نخست پس از پیروزی انقلاب، حزب ما در هر سند، تحلیل و مصوبه حزبی بر پیگیری این مشی تاکید ورزید و تا آخرین توان ممکن و مقدور برای تحقق آن کوشید. اگر در سال های پس از شهریور 1320 و برای مبارزه با فاشیسم، و در سال های پیش و پس از کودتای 28 مرداد، حزب ما برای جلب سازمان ها و احزاب ملی و سپس ملی- مذهبی برای نجات جنبش ملی بیشترین تلاش ممکن را کرد، در دهه 50 و سپس در سال های پس از پیروزی انقلاب، و با توجه به حضور انکار ناپذیر احزاب و سازمان های مذهبی در ایران، در جهت یافتن زبان مشترک با آنها تا پای جان کوشید! این نه به دلیل گرایشات مذهبی در حزب توده ایران بود، بلکه به دلیل نقش ملی و انقلابی بود، که نیروهای مذهبی روز به روز خود را نسبت به آن متعهدتر نشان دادند و بر احزاب و سازمان های پیشینه دار ملی، پیشی گرفتند! سابقه این فعالیت نوین مذهبیون ایران، که اندیشه های ملی پیوسته بخشی از هویت آن بوده، به سال های شکست جنبش و پیروزی کودتاچیان 28 مرداد باز می گردد. این سازمان ها، تلاش کردند از اشتباهات فاحش جناح مذهبی جنبش ملی دهه 30، که به دلیل پراکندگی صفوف نیروهای ملی و مترقی به پیروزی کودتای 28 مرداد ختم شد، فاصله بگیرند. اشتباهاتی، که مرزهای همکاری و همگامی عملی بسیاری از روحانیون وقت با دربار شاه و کودتاچیان را پشت سر گذاشت!

حضور فعال سازمان های مذهبی نظیر "حزب ملل اسلامی"، "نهضت آزادی ایران" و... سپس سازمان مجاهدین خلق ایران در صحنه سیاسی ایران، جای هیچ نوع تردیدی را باقی نگذاشت که نیروهای ملی- مذهبی با آرمان های ملی و بتدریج چپ و رادیکال وارد میدان مبارزه با حکومت کودتا و دیکتاتوری دربار سلطنتی شده اند، و حزب توده ایران، به عنوان یک حزب سیاسی مبارز، هیچ نوع تردیدی را برای همکاری و اتحاد با این نیروها، نه بر سر اندیشه های مذهبی آنها و یا باورهای فلسفی حزب ما، بلکه برسر اهداف و آرمان های اجتماعی به خود راه نداد! از دل این سیاست و مشی انقلابی، از همان ابتدای جنبش نوین انقلابی در ایران، و سپس در تمام سال های پس از پیروزی انقلاب، حزب ما به تناسب شرایط و آرایش نیروهای اجتماعی حاضر در صحنه برای تحولات مثبت و مترقی، پایبندی خود را به سیاست "اتحاد و انتقاد" اعلام داشت و نسبت به آن وفادار باقی ماند. می توان با نگاه به گذشته، پذیرفت، که برای دورانی بار "اتحاد" در این سیاست و مشی، بیش از "انتقاد" بوده است، اما هیچ نیروی سیاسی (اعم از چپ مذهبی و یا غیر مذهبی، ملی و...) به شهادت اسناد موجود، نمی تواند مدعی شود، که حزب ما در سال های پس از پیروزی انقلاب ضعف ها را ندید و یا اگر دید، نگفت! شاید احزاب و سازمان هایی باشند، که طرفدار بازگوئی ضعف های جمهوری اسلامی از سوی حزب توده ایران، به سبک و سیاق خود باشند. هر کسی آزاد است، هر گونه می خواهد بیاندیشد و یا آرزو داشته باشد، اما نمی تواند خواهان تقلید دیگران از خود باشد! بر همین اساس و پایه است، که ما هرگز نمی توانیم چنین موضع گیری هایی را از سوی این سازمان ها (بویژه آنها که از همان ابتدای پیروزی انقلاب با گرفتن چهره انقلابی و با نفی و رد هر نوع مبارزه اجتماعی منطبق با شرایط واقعی و روز جامعه، به خلوت خزیده و با تزهایی نظیر "کاست روحانیت" و... جان سختی و جان کوشی حزب توده ایران را نفی می کردند) بپذیرد.

ما با این نگرش به حوادث سال های اول پس از پیروزی انقلاب می نگریم و بر این اساس نه تنها به احزاب و سازمان های چپ، ملی، مذهبی و... بدهکاری نداریم، بلکه از همه آنها ارائه دلیل برای گریز از اتحادی که حزب ما پیوسته بر آن تاکید می کرد را طلب داریم! تاریخ این دوره از انقلاب سال 57 بدون نگرش واقعی و بررسی این واقعیت امکان پذیر نیست! این واقعیت که "همگان حزب ما را در میدان دفاع از دست آوردهای انقلاب و نبرد برای کوتاه ساختن دست ارتجاع داخلی و امپریالیسم جهانی از آن، تنها گذاشتند. آنها نتوانستند سیاست دفاع از انقلاب را، از سوی حزب ما، که بکلی با دفاع از یک جمهوری مذهبی فاصله داشت، درک کنند!"

حزب ما به جان کوشید!
در تابستان سال 1361 روحانیت مرتجع و سرمایه داری تجاری مورد حمایت آن، موفق شدند به دنبال یک سلسله مقدمه چینی ها، گام های بلندی را برای تسلط کامل بر قدرت سیاسی – اقتصادی کشور بردارند. آنها از تمام تجربه های شکست خورده خود طی سه سال اول پیروزی انقلاب بهره گرفتند و در این میان ماجراجوئی های برخی سازمان های چپ، که در راس همه آنها سازمان مجاهدین خلق قرار داشت و همچنین توطئه عظیم ادامه جنگ، بهترین فرصت ها را برای آنان فراهم ساخت. خود محوربینی چپ های مذهبی، که سکان سیاسی را در دولت بر عهده داشتند نیز عرصه را برای یکه تازی این اتحاد ضد انقلابی (روحانیت مرتجع طرفدار زمینداری بزرگ و سرمایه داری تجاری- بازار متکی به مذهب و طرفدار تجارت وابسته) فراهم ساخت. اتحاد نیروهای طرفدار انقلاب با تمام کوشش تاریخی حزب توده ایران برای بوجود آمدن آن، با آن که براثر نزدیکی تاریخی حزب توده ایران و بخش اعظم سازمان فدائیان خلق ایران وارد مرحله نوینی شده بود، در عرصه های دیگر با عقب نشینی همراه شد! دو رویداد بسیار مهم سال های اولیه پیروزی انقلاب در داخل کشور، یعنی انفجار حزب جمهوری اسلامی و ساختمان نخست وزیری، که موجب قتل بسیاری از انقلابیون مذهبی و شخصیت های واقع بین مذهبی شد، ترور روحانیون بلندپایه ای که نزدیک ترین هم اندیشی را با آیت الله خمینی داشتند، در کنار تشدید فعالیت امپریالیسم برای نفوذ در داخل مجموعه مذهبیون حاکم نیز توانست زمینه های این تسلط را باز هم بیشتر فراهم سازد. این تشدید فعالیت البته همزمان بود با کارزار همه جانبه تبلیغاتی امپریالیسم برای جلوگیری از همکاری و همفکری حزب توده ایران و حاکمیت. آنها نه تنها موفق شدند این همکاری را در عمل با دشواری های بسیار روبرو سازند، بلکه بتدریج موفق شدند به دست عوامل خود در حکومت و بر اثر ساده نگری عناصر صادق مذهبی درون حکومت، حزب توده ایران را به بند کشند!

تاریخ این دوره از سال های اولیه پیروزی انقلاب، بی اعتناء به تلاش صادقانه و از جان گذشته حزب توده ایران برای ایجاد اتحاد عمل بین همه طرفداران مذهبی و غیر مذهبی انقلاب و جلوگیری از چپ روی سازمان های پراکنده چپ، نوشته نخواهد شد. همان سازمان هائی، که اکنون از حزب ما ایراد می گیرند، که چرا در نشریات خودمان آنها را به درست و یا به غلط "ترپچه پوك" لقب دادیم، فراموش می کنند، که با ماجراجوئی هائی نظیر برپائی جنگ مسلحانه و به اصطلاح محاصره شهرها از درون جنگل ها در شهر آمل، چگونه موجب تقویت ارتجاع شدند. یا در گنبد و کردستان کدام حوادث را به سود ارتجاع آفریدند. البته در این میان، همانگونه که اشاره شد، سهم سازمان مجاهدین خلق قابل مقایسه با دیگر سازمان ها چپ نیست!
ما وقتی امروز به صحنه سیاسی موجود در کشور نگاه می کنیم، نمی توانیم نتیجه منطقی و قطعی از این نیتجه و حاصل بگیریم، مگر آن که به گذشته بازگردیم و صادقانه تمام مسیر طی شده در طی 31 سال را بررسی کنیم.
ارتجاع مذهبی براثر اشتباهات چپ مذهبی و غیر مذهبی و همچنین درس آموزی از اشتباهات اولیه خود، نظیر تلاش کادرهای برجسته انجمن حجتیه "طیب"ها، "پرورش"ها، "دوزدوزانی"ها و... برای قبضه آشکار دستگاه تبلیغاتی حکومت، و رویارویی آشکار با نظرات اقتصادی آیت الله خمینی، توانست بر جمهوری اسلامی مسلط شود.
حاصل این تسلط ابتدا تثبیت بی قانونی در جمهوری اسلامی و کشاندن قدرت واقعی به پشت صحنه بود، که باید اعتراف کرد واقعا در این زمینه موفق و هوشیار عمل کردند. آنها که برای متوقف ساختن طرح واگذاری زمین به روستائیان (بند ج. و د) و متوقف ساختن طرح دولتی شدن بازرگانی با انواع دشواری ها روبرو شده بودند، توانستند با به بند کشیدن و از صحنه خارج ساختن طرفداران انقلاب و نفوذ در تمام ارگان های قدرت در جمهوری اسلامی، قانون اساسی خود را، که چیزی جز قانون غارت و تجارت و به اصطلاح قانون "بازار" نبود جانشین قانون اساسی کنند!
در این سال ها هر اندازه که حزب توده ایران بر لزوم اجرای قانون اساسی و اصول قانونیت در کشور سخن گفت و نوشت، یورش ارتجاع برای بستن دهان و شکستن قلم طرفداران این خواست شدیدتر شد! هستند سازمان ها و شخصیت هائی که برای حذف این تلاش حزب توده ایران از تاریخ سال های اولیه پیروزی انقلاب از هیچ دروغ و نیرنگی فرو گذار نمی کنند. آنها در واقع به وظیفه خویش عمل می کنند، اما هستند شخصیت ها و سازمان هائی، که رویدادهای آن سال ها را یا بر اثر این تبلیغات از یاد برده اند و یا اصولا خود دچار فراموشی شده اند و از یاد برده اند، که حزب ما در کدام شرایط و با چه پشتکاری از اصول خدشه ناپذیر سیاست "اتحاد و انتقاد" خود دفاع کرد. بی اطلاعی از این واقعیت و یا فراموش کردن آن، عملا چنان زمینه ای را فراهم ساخته است، که اغلب در ساده اندیشانه ترین ارزیابی ها و بی پرواترین سخنان، حزب ما را متهم به دنباله روی بی چون و چرا از رهبری جمهوری اسلامی و بویژه شخص آیت الله خمینی، می کنند.

اتفاقا سرسخت ترین مدافع این تز و مبلغ این ارزیابی، همانا جناح راست مهاجر و دستگاه های تبلیغاتی امپریالیستی است، که در سال های پیش از یورش به حزب توده ایران، آیت الله خمینی را دنباله رو حزب توده ایران معرفی می کردند! گردانندگان این نوع تبلیغات، که تجربه تاریخی سال های ملی شدن نفت و سال های پس از کودتای 28 مرداد را در اختیار داشتند، برای این تبلیغات از حمایت عملی روحانیت مرتجع و مخالف انقلاب در داخل کشور نیز برخوردار بودند. همان ها که در قم و مشهد و اصفهان شبنامه پخش می کردند و برای تحریک عوام می نوشتند که «زیر عمامه آیت الله خمینی علامت داس و چکش وجود دارد!» و یا می نوشتند و می گفتند امثال آیت الله مشکینی ها و خوئینی ها در جوانی عضو فرقه دمکرات آذربایجان و یا سازمان جوانان حزب توده ایران بوده اند! این همان تبلیغاتی بود، که در آستانه کودتای 28 مرداد انجام شد و روحانیت را به پشتوانه عملی دربار و کودتا در برابر حکومت دکتر مصدق تبدیل کرد. البته آنها هنوز هم دست بردار نیستند. هنوز کیهان لندن به تاریخ 22 تیر ماه 74 و در تمجید و تعریف از آیت الله مهدوی کنی می نویسد، که «او (یعنی کنی) همیشه مخالف امثال میرحسین موسوی، نخست وزیر جمهوری اسلامی بود، که بر چهره مارکسیست خود نقاب اسلامی زده بود!»
(نقل از راه توده شماره 37- دوره دوم شهریور 1374- صفحه 23)

راه توده 270 07.06.2010

 

بازگشت