راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

سیاوش کسرائی
سایه به سایه مردم
در جنبش سبز
تهران- نامى شاکری

 

 

 

 

 

پس از سال‌ها، باردیگر، روزهاست كه یادش در تمام لحظه‌هایم جاری است! سیاوش کسرائی را می گویم. به نظرم آن بی‌عدالتی كه بیش ازهمه، بسیاری از روشنفكران ایران به دلیل گرایش سیاسی‌اش بر او روا داشتند در "جنبش سبز" ما دارد به عدالت می‌گراید !

پیش از این‌ها، همان روزی كه آواز وطن همایون شجریان برای اولین بار در جانم دوید، قصد داشتم چیزی به یادش بنویسم.

راننده‌ی میانسال در بی‌قراری مسافران و ازدحام ترافیك شهر، فرصتی یافت تا "وطن" را دو- سه باری در سی دی خوان سمندش بگرداند. نمی‌دانم فریاد زدم یا نه كه "آفرین همایون!" آفرین! چنین روزگاری و گزینش و خوانش شعری از او؟ بعدها دانستم كه آن آواز سالی پیشتر و در بیرون از ایران خوانده شده!

كمی پیشتر هم، آوازی با كلماتی از همین جنس از رادیو پیام از كلافگی ترافیك تهران رهایم كرده بود. باورنكرده بودم اما اشك منتظر نمانده بود تا باورش كنم:

محبو‌ب من وطن!

ای مانده در نگاه تو بهت نگاه شب؛

ای خفته در دهان تو حرف دهان صبح؛

دیریست در نماز تو افتاده‌ام به خاک،

محراب آفتاب،

کی آماده‌ی منی؟

 

این روزها در تلخی حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد و دشواری پیمایش راه سبز امید، بسیاری از نوشته‌ها در دنیای مجازی و واقعی آغشته به حال و هوا و سرشار از آثار اوست. كم نیستند روزهایی كه این جا و آنجا عطر شعرهای او پراكنده است. انگار او را فراموش كرده بودیم تا در روزگاری دیگر به هنگام نیاز به حماسه و امید فرا بخوانیمش! باگردش درخاطرات و آثارش از دوردست‌های كودكی و نوجوانی در كتاب‌های درسی:

"غزل برای درخت"، با مطلع

"تو قامت بلند تمنایی‌ای درخت-

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالایی ‌ای درخت...

 

حماسه‌ی آرش كمانگیر، با مطلع

"برف می‌بارد

برف می‌بارد

به روی خار و خاراسنگ

كوه‌ها خاموش 

دره‌ها دلتنگ

راه‌ها چشم انتظار كاروانی با صدای زنگ...

 

و بعدها سرود "ژاله خون شد" در روزهای آتش و خون انقلاب ۵۷ با مطلع

"ژاله بر سنگ افتاد

چون شد؟

ژاله خون شد

خون چه شد؟

خون جنون شد

ژاله خون كن

خون جنون كن...

 

و بعدها آواز "والاپیامدار محمد..."

و بعدها رفتن از وطن به ناگزیر و سرایش همین " وطن " كه حالا در صدای همایون شجریان جاودانه شده است :

 

وطن! وطن!

نظر فکن به‌من، که من

به هر کجا غریب‌وار

که زیر آسمان دیگری غنوده‌ام

همیشه با تو بوده‌ام،

همیشه با تو بوده‌ام

اگر که حال پرسی‌ام

تو نیک می‌شناسی‌ام

من از درون قصّه‌ها و غصّه‌ها برآمدم:

حکایت هزار شاه با گدا

حدیث عشق ناتمام آن شبان

به دختر سیاه‌چشم کدخدا

ز پشت دود کشت‌های سوخته

درون کومه‌ی سیاه

ز پیش شعله‌های کور‌ه‌ها و کارگاه

تنم ز رنج عطر و بو گرفته است

رخم به سیلی زمانه خو گرفته است

 

اگر چه در نگاه اعتنای کس نبوده‌ام

یکی ز چهره‌های بی‌شمار توده‌ام

چه غمگنانه سال‌ها که بال‌ها

زدم به روی بحر بی‌کناره‌ات

که در خروش آمدی

به جنب و جوش آمدی

به اوج رفت موج‌های تو

که یاد باد اوج‌های تو!

 

در آن میان که جز خطر نبود

مرا به تخته پاره‌ها نظر نبود

نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان

به گودهای هول

بسی صدف گشوده‌ام

گهر ز کام مرگ در ربوده‌ام

بدان امید تا که تو

دهان و دست را رها کنی

دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی

 

به بند مانده‌ام

شکنجه دیده‌ام

سپید هر سپیده، جان سپرده‌ام

هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده‌ام

اگر تو پوششی پلید یافتی

ستایش من از پلید پیرهن نبود

نه جامه، جان پاک انقلاب را ستوده‌ام

کنون اگر که خنجری میان کتف خسته‌ام

اگر که ایستاده‌ام

و یا ز پا فتاده‌ام

برای تو، به راه تو شکسته‌ام

 

اگر میان سنگ‌های آسیا

چو دانه‌های سوده‌ام

ولی هنوز گندمم

غذا و قوت مردمم

همانم آن یگانه‌ای که بوده‌ام

 

سپاه عشق در پی است

شرار و شور کارساز با وی است

دریچه‌های قلب باز کن

سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان

کنون به گوش می‌رسد

من این سرود ناشنیده را

به خون خود سروده‌ام

نبود و بود برزگر را چه باک

اگر بر آید از زمین

هر آنچ او به سالیان

فشانده یا نشانده است

 وطن! وطن

تو سبز جاودان بمان که من

پرنده‌ای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو

به دور دست مه گرفته پر گشوده‌ام 

و بعدها در آواراگی از ایران به كابل از كابل به مسكو از مسكو به وین و در روز ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ تحقق شعری كه دیری پیشتر سروده بود :

باور نمی‌كند دل من مرگ خویش را

نه! نه! من این یقین را باور نمی‌كنم!

تا همدم من است، نفس‌های زندگی

من با خیال مرگ

دمی سر نمی‌كنم!

 


 

 

            راه توده  266    20 اردیبهشت ماه 1389

 

بازگشت