گفتگوی روزنامه «یونگه ولت» با عضو فراکسیون چپ پارلمان
آرژانتینی
|
آرژانتین از زیر بار یکی از خونین ترین کودتاهای امریکای لاتین بیرون آمده است. دوران مبارزه با دیکتاتوری نظامی همراه بود با گسترش پایگاه مردمی جنبش چپ و مارکسیستی آرژانتین. در سالهای پس از دیکتاتوری نظامی و مبارزه پارلمانی، این پایگاه مردمی به جنبش چپ این کشور امکان حضور در پارلمان را داد. نگاهی که در زیر می خوانید، نگاهی است به گوشه ای از فاجعه دیکتاتوری نظامی در آرژانتین و موقعیت امروز جنبش چپ در این کشور، به نقل از روزنامه "یونگه ولت" آلمان که ناشر نظرات چپ این کشور است.«جنبش چپ برای آزادی جنوب» از سال 2006 در ائتلاف با گروه های چپ آرژانتین شکل گرفت. این حزب توانست از ابتدای تشکیل 2 تن از اعضاء خود را بعنوان نماینده به پارلمان این کشور بفرستد. این 2 تن به همراه 9 نماینده از دیگر احزاب چپ آرژانتین جمعا 11 نماینده چپگرای اپوزیسیون دولت «کریستینا فردیناند کرشنر» را در پارلمان تشکیل میدهند.«ویکتوریا دوندا» متولد 1977، عضو «جنبش چپ برای آزادی جنوب» و عضو پارلمان آرژانتین است. پدر او از جمله قربانیان مفقود شده دوران کودتا و دیکتاتوری نظامی دوم در سالهای(1976ـ 1983) است. این عضو اپوزیسیون چپ به همراه تعدادی از رفقای خود مسئولیت تحقیق، بررسی و افشاء سرنوشت دستگیرشدگان، مفقودین وقربانیان دوره سیاه کودتای نظامیان در آرژانتین را به عهدی دارند. «ویکتوریا دوندا» بخشی از یافته ها و تحقیقات خود را به همراه شرح سرنوشت خود در کتابی منتشر کرده است. این کتاب که« من ویکتوریا هستم؛ تبعیدی دیکتاتوری نظامی » نام دارد اخیر در آلمان نیز ترجمه و منتشر شده است.یونگه ولت: شما در کتاب خویش، خود را اینگونه معرفی کرده اید: نام من «ویکتوریا» است. کسی که تا 23 سالگی او را به اشتباه «آنالیا» می نامیدند و او در 23 سالگی دریافت که پدر و مادرش قبل از تولدش او را «ویکتوریا» نامگذاری کرده بودند. کودکی که آنها هیچ وقت وی را نتوانستند ببینند. شما نوشته اید که پدر و مادر شما هرگز شما را ندیدند. نام اصلی خود را چگونه کشف کردید؟ ویکتوریا دوندا: گروه تحقیقی قربانیان کودتا که «سازمان تحقیقی مادر بزرگ پلازا د مایوو» نام دارد )برای دیدن ویدئو کلیپ مربوط به کودتا می توانید روی نوشته آبی رنگ کلیک کنید)، در سال 2003 توانست این موضوع را کشف کند. سازمان مذکور جمعی از زنان هستند که مسئولیت تحقیق در باره سرنوشت کودکان ربوده شده توسط دیکتاتوری نظامی را به عهده دارند. زمانی که نام اصلی من را به من اطلاع دادند و گفتند که من کودک باقی مانده ازیک خانواده مفقود شده دوران دیکتاتوری نظامی هستم، خیلی تعجب کردم. س: « سازمان تحقیق... » چگونه توانست شما را بعنوان بازمانده یک خانواده قربانی شناسائی کند؟ ج: در ماجرای مبارزات مردمی سال 2001 که در آرژانتین بوقوع پیوست، در تمام کشور«انجمن های همسایگان» تشکیل شده بود. این انحمن ها در اتحاد عمل های محلی و منطقه ای به عنوان کانون های مبارزه و مقاومت عمل می کردند. آنها همچنین نیازمندی های روزمره همسایگان را تامین می کردند و نیز بحث های سیاسی روز در نشست های جمعی انجام می شد. در یک تجمع منطقه ای که منطقه محل سکونت من هم بود، یک رفیق مسن چهره من را چهره ای آشنا دید، اما نمی دانست این آشنائی از کجا ناشی می شود، تا اینکه این رفیق با یک مادر بزرگ کهن سال این موضوع را در میان گذاشت. تحقیقات آنها از طریق مقایسه عکس من با تعدادی از عکس های قدیمی که آن مادر بزرگ داشت باعث شد تا آن ها عکس زنی را پیدا کنند که شباهت کاملی به من داشت و ادامه تحقیقات و بررسی ها و دسترسی به عکس های جوانی آن زن ثابت کرد که او مادر من بوده است.
س: و ظاهرا این سرنوشت تنها شما نبوده است. تعداد زیادی سرنوشت هائی مشابه سرنوشت شما داشته اند؟ ج: بله، همین طور است. حدود 500 کودک در زمان دیکتاتوری نظامی درسالهای(1976ـ 1983) ربوده شده و در مکان های دیگری به غیر از خانواده های خود بزرگ شده اند که البته تاکنون 100 تن آنان شناسائی شده اند. ربودن اعضای خانواده نیروهای مقاومت و ضد دیکتاتوری نظامی با سیستمی وحشیانه اعمال می شد. ژنرال ها دارائی اصلی مبارزان، یعنی اعضاء خانواده آن ها، بویژه کودکان را می ربودند وکوشش می کردند تا از طریق آموزش های مورد نظرشان آن ها را به بخشی از پروژه خود تبدیل کنند. س: شما در رابطه با پدر و مادر خودتان چه اطلاعاتی دارید؟ ج: پس از کشف شدن موضوع حدود یک سال من اصلا مایل نبودم تا در رابطه با پدر و مادرم اطلاعاتی داشته باشم. وقتی شخص کسی را نمی شناسد طبیعتا نسبت به او احساس دلتنگی نیز نمی کند، اما زمانی که این احساس در من پیدا شد که پدر و مادر من افرادی بودند که به من زندگی بخشیده اند بتدریج حس تعلق خاطر نسبت به آنها در من بیدار شد. آنها اعضاء گروه پارتیزانی «مونتونرو» بودند که در سال های 70 علیه دیکتاتوری نظامی مبارزه می کرد. این گروه پارتیزانی با حدود 5000 عضو فعال، بزرگترین گروه نیروی مقاومت بر ضد دیکتاتوری نظامی محسوب می شد. نیروهای مقاومت خواستار برچیده شدن دیکتاتوری نظامی و بازگشت رئیس جمهور معزول «جوآن دومینگو پروون» بودند. مادر من که «ماریل پرز» نام داشته، دارای کاراکتری قوی و فردی شاداب بوده است. عوامل دیکتاتوری نظامی مادرم را در سال 1977 در شرایطی که 9 ماهه حامله بوده است ربوده وبه بخش مرکزی شکنجه گاهی که «ا. اس. ام.آ» نام داشت منتقل می کنند. من در آنجا متولد شده ام. پدرم «ژوزه ماریا دوندا» نام داشته و دو سال از مادرم جوانتر بوده است. او نیز عضو گروه« مونتونرو» بوده، اما متاسفانه هیچ اطلاعی تاکنون از او بدست نیامده است، فقط حدس زده می شود که او در سال 1977 در اثر یک حمله هوائی کشته شده باشد. در کتابم نه فقط در رابطه با خودم و خانواده ام نوشته ام بلکه کوشش کرده ام تا تاریخ 30سال گذشته مردم زحمتکش آرژانتین را بررسی کنم. کتاب من زاویه دید نسلی مبارز را بررسی می کند که وعده های ظاهرا طلائی اما در عمل پوچ «نئو لیبرالیسم» سال های 90 نظام سرمایه داری امپریالیستی را باور نداشت و از این زاویه تاریخ دیکتاتوری نظامی در آرژانتین نیز مورد بررسی واقع می شود. دوره ای که درآرژانتین 30 هزار نفر بدست نظامیان« ناپدید» شده اند. دوره ای که 50 مرکز شکنجه تمام وقت کمونیست ها و دیگر اعضاء گروه های چپ را بی وقفه شکنجه می کردند تا یک مدل اقتصادی نئولیبرالی را غالب کند. اقتصادی که در سال 1989 با انتخاب«کارلوس منم» رسمیت نیز داده شد و تاکنون نیز همان اقتصاد بدون هیچ تغییری اعمال می شود.
(کودتای نظامی دوم آرژانتین در سال 1976 با خذف «ایزابل مارتینز د پرون» انجام شد و «خورخه رافائل ویدلا» نماینده نظامیان به عنوان رئیس جمهور از سال 1976 تا 1981 حاکم بود. پس از برچیده شدن دیکتاتوری نظامی در سال 1983«کارلوس منم» به ریاست دولت آرژانتین رسید. او نیز همان سیاست های ضد ملی کودتاگران نظامی قبل از خود را از طریق اعمال سیاست های نئولیبرالی دیکته شده محافل امپریالیستی مثل خصوصی کردن گسترده اموال و شرکت های دولتی، فروش مرکز فرستنده تلویزیون دولتی به بخش خصوصی و آزاد سازی قیمت ها دنبال کرد.م)
س: شما گفتید که در جمع مبارزات مردمی سال 2001 حضور داشتید، در آن زمان مطالبه اصلی مردم آرژانتین«برکناری همه عوامل سیاسی و استقرار نیروهای جدید به جای آن ها بود، تا چه حدودی این خواسته ها به تحقق پیوست؟ ج: ما درسال 2001 به عنوان یک جنبش مشکل بزرگی داشتیم. خواسته اصلی جنبش «برکناری همه عوامل غیر مردمی» بود، اما طبیعی بود که وقتی همه سیاستمداران کهنه باید می رفتند کسی هم باید باقی می ماند تا کشور را اداره کند. هدف ما نیز متلاشی کردن دولت نبود، بلکه هدف این بود که اختلاس و رشوه خواری در دستگاه دولتی بر چیده شود. اساسا ما نیرو جایگزین نداشتیم. به همین دلیل نیز افراد فاسد درون حکومتی توانستند دوباره پس از مدتی به سرکارهای خود بازگردند. البته در اثر همین مبارزات نیز تعدادی از نیروهای همفکر ما از آن زمان با حفظ مواضع خود توانسته اند هم اکنون نیز در پارلمان حضور داشته باشند. منظورم این است که مبارزات آن سال در بخش هائی نتیجه مثبت به بار آورد. در هرحال «جنبش چپ برای آزادی جنوب» به دلیل داشتن نیرو در پارلمان هرگز مبارزات رادیکال خود را درخارج از مجلس تعطیل نخواهیم کرد. س: چرا مبارزان خیابانی سال های گذشته زمانی که «نسترو کرشنر» (رئیس جمهورسابق) در سال 2003 در انتخابات ریاست چمهوری کاندید شد به دفاع از او برخاستند؟ ج: با توجه به شرایط کلی آن زمان و وعده هائی انتخاباتی او، ما در آغاز از سیاست های «نسترو کریشنر» حمایت می کردیم اما با گذشت یک سال و نیم از دوره ریاست جمهوری وی به این نتیحه رسیدیم که او به برنامه های وعده داده شده خود عملا پای بند نیست. به همین دلیل نیز از حمایت سیاسی او دست کشیدیم . «نسترو کریشنر» در سال 2003 به طور غافلگیرانه ای پیروز انتخابات شد. او وعده داده بود که در سیستم اقتصادی کشور تغییرات اساسی ایحاد کند، به همین دلیل نیز او توانسته بود در مقابل حریف انتخاباتی خود پیروز شود. اما از سال 2005 او سیاست های خود را تغییر داد و عملا به جناحی از نیروهای راست بدل شد. س: وضعیت سیاسی فعلی آرژانتین را چگونه ارزیابی می کنید؟ ج: در شرایط فعلی 30% مردم آرژانتین در فقر زندگی می کنند و بحران اجتماعی در حال گسترش است. ما خواهان حذف مالیات از مواد مصرفی اصلی و روزانه مردم هستیم. مثلا می توان مالیات شیر، گوشت و نان را حذف کرد. علاوه بر این ما خواهان تنظیم نسبی مالیات برای درآمد های مختلف هستیم. مثلا چرا باید صاحب یک کیوسک که دارای درآمدی محدود است به همان اندازه مالیات بپردازد که یک بورس باز برای درآمد هنگفت خود مالیات می پردازد؟ همه این بی عدالتی ها بقایای دوران دیکتاتوری نظامی است. اگر «کرستینا فرناندز» رئیس دولت فعلی در سال 2011 پیروز نشود، البته جای تعجب نیست، زیرا او اشتباهات «میشل باچلت» در شیلی را مرتکب می شود. چرا در انتخابات شیلی یک میلیاردر دست راستی توانست به جای نیروهای طرفدار خانم «میشل باچلت» برنده انتخابات شود؟ چون «باچلت» عملا سیاستی به نفع توده های اعمال نکرد. همان سیاستی که من آنرا خیانت می نامم. این سیاست عملا درآرژانتین و از طریق «کریستینا فرناندز» نیز اعمال می شود. |
راه توده 261 15
فروردین ماه 1389