راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

نویسنده سرمقاله این شماره راه توده "به آذین" است!
سرانجام حاکمیت گمراهی
که سرانجام، کارش به کودتا کشید!

 

تیرماه 1370، به آذین، پس از 8 سال، از زندان و مرگ نجات یافته و به خانه بازگشت. با تمام احتیاط های ناگزیر، بخشی از آنچه در زندان دیده و برخودش گذشته بود را نوشت. در سال 1370، هنوز جمهوری اسلامی از دهه اول انقلاب تنفس می کرد و توده های مردم همچنان باورمند به آنچه آقای خمینی گفته بود و پایه ریزی کرده بود، در انتظار تحقق آرمان های انقلاب بودند. آرمان هائی که به بهانه 8 سال جنگ به آینده پس از جنگ واگذار شده بود و اینک از پایان جنگ نزدیک به 3 سال می گذشت.
طبیعی است که در چنان سال و چنان دورانی، بیان نگرانی نسبت به آینده انقلاب و موجودیت ایران، با همین نگرانی ها و پیش بینی ها در دهه 80 و یا در سال 88 متفاوت است. اما وقتی به عمق ارزیابی و نگرانی به آذین نسبت به آینده روشی که حاکمیت جمهوری اسلامی اعمال می کرد و خطراتی که این روش در پی داشت می اندیشیم، به حقانیت علمی آن بیان نگرانی ها پی می بریم. او درست دیده و حدس زده بود: بی باور شدن مردم به انقلاب، شکاف در جامعه و تکه پاره شدن مردم، رانت خواری به قدرت چسبیده ها، ویرانگری و جنگ داخلی و برادر کشی.
اینهاست آنچه به آذین در سال 1370 علیرغم همه محدودیت های امنیتی، در باره آینده جمهوری اسلامی بر کاغذ آورد.
چرا نوشتن سرمقاله این شماره راه توده را نتوان به سردبیر و بنیانگذار نشریه "اتحاد دمکراتیک مردم ایران" واگذار کرد؟ حتی اگر این سرمقاله در سال 1370 نوشته شده باشد. در آن آینه سال 70، ایران امروز را ببینیم. نه تنها "ما"، که همه و از جمله نیروهای مذهبی آرمانخواه که اکنون زیر تازیانه کودتای 22 خرداداند.

به آذین می نویسد:
با آزمون های مکرر تاریخ می دانم شعله ور داشتن آتش کین توزی «انقلابی» به ناچار واکنش هایی گاه بس دردناک در پی دارد. مداومت در این شیوه سرانجام توده ها را به ستوه می آورد و کارشان به ناباوری و بی تفاوتی می کشد. و این برای انقلاب بزرگ ما خطری واقعی است.
نظام حکومتی کشور یک واقعیت جا افتاده است. اما چیزهایی هست که نادرست و بسیار زیانبخش می دانم. از آن میان، پافشاری عجیب و دیرپای نظام بر سیاست تبعیض و انحصارگرایی که امتیازهای گزاف و ناموجهی در زمینه های مدیریت، اقتصاد، دسترسی به آموزش عالی و تسهیلات مالی و بازرگانی به گروه های مشخصی می دهد و آنها را، بی چندان شایستگی و به بهای کنار گذاشتن مردان کار آزموده ی اهل دانش و تخصص، در پست های کلیدی می نشاند. پایگاه برتری که این سیاست به گروه های ممتاز می بخشد آنان را از همگان جدا می سازد، جامعه به تدریج از آن شکاف بر می دارد، بخش بزرگی از مردم، بر اثر رشک و دلسردی، به موضع خودداری از همبستگی و همکاری رانده می شوند. در نتیجه شتاب رشد شور رو به کاهش می نهد. نیرومندی اش فتور می گیرد. این سیاست، اگر هم تا اندازه ای به انگیزه قدرشناسی و سپاسگزاری از نیکو خدمتی ها و جانفشانی ها باشد، هدف واقعی اش فراهم آوردن هوادارانی «مطمئن» است تا در روزهای مبادا به پشتیبانی و دفاع از نظام و گردانندگان آن برخیزند. اما چنین انتظاری هیچ گاه در مقیاس دلخواه برآورده نمی شود. بسیاری به همان امتیازهای به دست آمده دل می بندند. به دشواری تن به خطر می دهند، و اگر کاری افتاد شتاب دارند که زودتر گلیم خود را از آب بیرون بکشند. از این دست گفتنی ها در باره نمودهای مختلف کشورداری مان در سال های انقلاب و پس از انقلاب بسیار است. شکست و زوال را به هیچ رو آرزو نمی کنم. چه، در آن صورت، با پراکندگی و کم توانی یا ناتوانی نیروهای معارض که هیچ گروه یا ائتلاف گروه های آن را توان آن نیست که تمامی قدرت را در کشور به دست گیرد، این میهن ما ایران است که درهم می شکند، در کشاکش ویرانگر و خونبار برادرکشی می افتد، وحدت و تمامیت و استقلالش آسیب می بیند.

 
(خاطرات زندان- تهران، ششم تیر ماه 1370- م.ا.به اذین)
 

راه توده 259 08.03.2010
 

بازگشت