توفان نفرت
ملی
خامنه ای را تا قم برده است
پس از دو دهه رهبری ویرانگر علی خامنهای در بن بستی سیاست تکیه بر سپاه گیر کرده و به قم روی آورده است. وی که تصور می کرد سپاه مشروعیت سیاسی خود را از او میگیرد، اکنون میبیند او خود باید مشروعیت مذهبی اش را از سپاه بگیرد. او در چنین بن بستی از سیاست تکیه بر سپاه به قم روی آورده است. او از ابتدا نفهمید که هر قدر روحانیون ضعیف تر و منفورتر شوند خود او نیز با آنان ضعیف تر و منفور میشود و بنابراین بیشتر نیازمند تکیه به نیروی نظامی و دستگاه سرکوب خواهد بود و هرقدر خود او بیشتر نزد مردم منفور شود روحانیان خواهند کوشید حساب خود را از رهبر جدا کنند تا گرداب این نفرت عمومی نیفتند!
هنوز چند روز از سفر پرهیاهو علی خامنهای به
قم نگذشته است که "رهبر عظیم الشان" باردیگر به دیدار مراجع قم رفت. مسافرت
علی خامنهای به قم، نیاز وی به آن همه جنجال تبلیغاتی و صرف هزینه سرسام
آور و دستاورد ناچیز این سفر همه نشاندهنده بن بست یک سیاست و پایان یک
دوران است. علی خامنهای که رهبری خود را با سمتگیری تکیه بر سپاه و
نظامیان و بهرهگیری از پیاده نظام ارازل و اوباش آغاز کرد اکنون در شرایطی
قرار گرفته که این سمتگیری به مرزهای محدودیت خود رسیده است. تضادهای سیاست
تکیه برسپاه و اوباش اکنون به مرحلهای وارد شده كه جنبههای منفی این
سیاست، برای رهبر، بر جنبههای مثبت آن بسرعت در حال غلبه کردن است.
علی خامنهای با تکیه سیاسی بر سپاه شروع کرد به چندین دلیل:
- نداشتن جایگاه در میان روحانیون برجسته و همچنین نداشتن پایگاه در میان
مردم.
- تکیه بر قدرت نظامیان و دستگاه سرکوب، با هدف بر سر جای خود نشاندن
مخالفان و منتقدان و تحمیل خود به مردم بعنوان فصل الخطابی اجباری.
- تحمیل یک سمتگیری نظامی گرا و طلبکارانه در عرصه سیاست خارجی، و تبلیغ آن
بعنوان نمادی از استقلال طلبی و طلب مشروعیت از مردم.
- حمله به روشنفکران مترقی و میهن دوست تحت عنوان "غربزده" درعین تسلیم
مطلق به برنامههای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول غرب.
خامنهای نه تنها نظامیان را همچون پشتوانه خود وارد عرصه سیاست کرد بلکه
کوشید آنان را با چند هدف وارد عرصه اقتصاد کند:
- با ایجاد منافع اقتصادی برای فرماندهان سپاه پشتیبانی سیاسی آنان از خود
را با منافع اقتصادی پیوند زند و آن را دو چندان کند.
- با کشاندن سپاه به آلودگیهای اقتصادی رضایت آنان را نسبت به آلودگیهای
سرمایهداری تجاری در دوران جنگ و پس از جنگ بدست آورد.
- میان قدرت اقتصادی سپاه و قدرت سرمایهداری تجاری نوعی توازن برقرار کند
و خود بر فراز آن قرار گیرد.
اکنون و پس از دو دهه رهبری ویرانگر، این
سیاست در همه عرصهها به بن بست رسیده است.
- تکیه بر دستگاه سرکوب و تلاش برای تبدیل شدن به فصل الخطاب بطور متضاد او
را در مرکز همه نارضایتیهای سیاسی و اقتصادی و خشم مردم قرار داده و
پایگاه و جایگاهش را بیش از پیش ضعیف کرده است.
- پیامدهای سیاست نظامیگرایانه خارجی وی نه تنها استقلال کشور را تحکیم
نکرده بلکه آن را در معرض تحریم و فشار و انواع خطرهای قابل اجتناب قرار
داده است.
- حملات مداوم وی به روشنفکران مترقی کل جامعه روشنفکری کشور ما را - حتی
کسانی که در گذشته به وی نزدیک بودند مانند محمد نوری زاد- به تقابل با او
کشانده است.
گسترش اقتصادی سپاه نیز به تضادها دامن زده است.
- آلودگی اقتصادی در میان فرماندهان سپاه، آنان را از نظامی به مشتی تاجر و
دلال و بخر و بفروش تبدیل کرده است. چنانکه علیرغم همه نمایشهای نظامی و
هارت و پورتها، تنها وظیفهای که سپاه امروز قادر به انجامش نیست همان
وظیفه اصلی آن یعنی دفاع ملی است.
- ورود سپاه به عرصه اقتصادی با سلب حق حیات اقتصادی برای بخشهای وسیعی از
جامعه توام شده و نارضایتی و تقابل مردم را تشدید کرده است.
- توازن میان سپاه و سرمایهداری تجاری سنتی نیز بسود اولی بر هم خورده و
این پایگاه سنتی رهبر و گروه 99 به رهبری وقت ناطق نوری نیز بتدریج به صفوف
ناراضیان میپیوندد.
علی خامنهای در چنین بن بستی از سیاست تکیه بر سپاه است که به قم روی
آورده است. وی پس از دو دهه شلتاق تازه فهمیده اگر مرجعیت خود را از دست
روحانیان قم نگیرد باید آن را از دست فرماندهان سپاه بگیرد و این پایان کار
اوست؛ پایان کار کسی که تصور میکرد سپاه مشروعیت سیاسی خود را از او
میگیرد و اکنون میبیند او خود باید مشروعیت مذهبی اش را از سپاه بگیرد.
آنچه علی خامنهای از ابتدا نفهمید آن بود که او در هر حال لباس روحانی بر
تن دارد و نمی تواند آن را درآورد و لباس نظامی بر تن کند. تکیه بر نظامیان
و تقویت نقش آنان در سیاست و اقتصاد در اینجا دیگر به بن بست خود میرسد.
هر قدر روحانیان ضعیف تر و منفورتر شوند خود او نیز با آنان ضعیف تر و
منفور میشود و بنابراین بیشتر نیازمند تکیه بر نیروی نظامی و دستگاه سرکوب
خواهد بود. متقابلا هرقدر خود او بیشتر نزد مردم منفور میشود روحانیان
خواهند کوشید حساب خود را از رهبر جدا کنند تا در این نفرت عمومی
سهیم نشوند.
نتیجه این همه اینكه اکنون تناسب میان سپاه و رهبر در حال جابجایی است. بیش
از آنکه سپاه گوش به فرمان علی خامنهای باشد این اوست که باید گوش به
فرمان سپاه باشد. همه خشم و از دست دادن کنترل عصبی که در رفتار و گفتارهای
اخیر وی دیده میشود و دست و پایی که در قم میزند و خط و نشانی که در
تهران میکشد ناشی از درک بن بستی است که با سیاست تکیه بر سپاه در آن
گرفتار شده است. او خود بهتر از مردم فرماندهان آلوده به تجارت و دلالی را
که در راس سپاه نشانده و ارازل و اوباشی که در بسیج و صف مداحان جمع کرده
میشناسد و میداند که آنان از هم اکنون در فکر قربانی کردن وی در صورت
تداوم بحران سیاسی و اجتماعی و اقتصادی هستند.
خود کرده را تدبیر نیست ولی مردم ما باید با تدبیر بسیار از پرتگاه پرخطری
که این شاه سلطان حسین ثانی، خود و کشور ما را به لبه آن کشانده و هر روز
بیشتر میکشاند عبور کنند.
راه توده 291 08.11.2010