راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

پایان، خوردن نان به نرخ روز
آغاز بحث‌های مهم
در کانون نویسندگان

 

کانون نویسندگان ایران سرانجام با صدور بیانیه‌ای به انتقادها پاسخ داد. این انتقادها که ظاهرا از درون کانون بالا گرفته، نسبت به مشی هیئت مدیره کنونی آن است که عملا بی خاصیت ترین دوران فعالیت کانون در تمام دوران حیات آن را بوجود آورده است. بیانیه کانون، وجود اختلاف و "التهاب" درون کانون را پذیرفته و با اشاره به جنبش سبز که در این بیانیه نامش "التهابات سیاسی" گذاشته شده تاکید می‌شود:

"به این ترتیب، گاه التهابات سیاسی مورد بحث از طریق اعضای کانون به درون کانون نیز منتقل می شود و در آن بازتاب هایی پیدا می کند."

بیانیه کانون نویسندگان در توجیه کنار کشیدن کانون از بقول خودشان این التهابات سیاسی است و هیئت مدیره کانون در این بیانیه می‌کوشد موضع خود را دربرابر اعضای کانون توجیه کند. بیانیه مدیریت کانون نویسندگان در توجیه دلایل عدم پشتیبانی از جنبش سبز بحث مفصلی در مورد ماهیت فرهنگی – صنفی کانون از یکسو و نقش سیاسی آن از سوی دیگر می‌کند و می‌نویسد:

"اگرچه کانون، به موجب اساسنامه ی خود، نهادی فرهنگی- صنفی تعریف شده است، بی تردید تشکلی غیرسیاسی به معنای عرفی دیگر تشکل های صنفی نیست، زیرا نویسنده در همان محدوده ی کار صنفی خود نیز سیاسی است. اما، از سوی دیگر، سرشت سیاسی اتحادیه نهاد صنفی نویسندگان، به مفهومی که بیان شد، به معنای سیاست ورزی و فعالیت سیاسی حزبی نیست زیرا:

اولاً هدف اصلی و عمومی احزاب و جریان های سیاسی دست یابی به قدرت سیاسی یا شرکت در آن است تا برنامه های مورد نظر خود را به اجرا درآورند. این لازمه ی ذاتی مبارزات سیاسی- حزبی است. به همین دلیل خط مشی و شعارهای آن ها معطوف به قدرت سیاسی است و در جهت رسیدن به آن طراحی و دنبال می‌شود. اما کار نویسنده از جنسی دیگر است و او را با تلاش برای رسیدن به قدرت کاری نیست؛ و کانون نویسندگان ایران نیز هرگز چنین هدفی ندارد. "

بحث ما در اینجا اختلاط نادرستی نیست که در بخش آخر بیانیه آمده و در آن کار نویسنده با کار کانون نویسندگان مخلوط شده و گویا کار نویسنده از "جنسی دیگر" است و با سیاست و قدرت کاری ندارد. بحث بر سر این مجموعه است که از کانون تفسیر شترمرغی را می‌دهد که هرگاه از هیئت مدیره آن درباره دستاوردهای صنفی آن برای نویسندگان پرسیده شود خود را سیاسی معرفی می‌کند و هر جا به خط مشی سیاسی آن و عدم پشتیبانی از جنبش مردم اعتراض شود در پشت ماهیت صنفی – فرهنگی کانون پنهان می‌شود.

نویسندگان بیانیه در توجیه همین سکوت می‌نویسند:

"تجربه ی رویدادهای سال 1358 و کشمکش‌ها و تنش‌هایی که در آن سال سرانجام کانون را به دو پاره تقسیم کرد، و آثار آن هنوز چون زخمی ناسور بر پیکر کانون باقی است، از یک سو، به دفاع پی گیر از حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان متعهدیم اما، در همان حال و از سوی دیگر، موظفیم به منظور حفظ هویت و موجودیت کانون از چارچوبی که انگیزه و مقتضای تشکیل کانون بوده است پاسداری کنیم و از خروج آن از این چارچوب و دنباله روی از این یا آن جریان سیاسی یا سیاست جناحی که در سطح جامعه جریان دارد خودداری ورزیم."

باید از نویسندگان بیانیه پرسید: اگر شما واقعا می‌خواهید از ورود در سیاست‌های جناحی خودداری کنید، چرا این کار را در دوران محمد خاتمی انجام ندادید؟ چرا آنموقع در سیاست جناحی علیه خاتمی وارد شدید و وقت خود را به انتقاد از دوران او گذراندید؟ آن سیاست جناحی در کانون زخم ناسور ایجاد نکرد؟ چگونه است که هشتاد درصد بیانیه‌های اعتراضی کانون مربوط به دوران محمد خاتمی است که بیشترین آزادی‌های دوران اخیر در آن بوده و کمتر از ده درصد آن مربوط به دوران احمدی نژاد و کمتر از یک درصد، یعنی در واقع یک یا دو بیانیه مربوط به یکسال اخیر پس از کودتاست که بزرگترین حمله و فشار و دستگیری نویسندگان و خبرنگاران در جامعه در 13 سال اخیر وجود داشته است؟ اینها کار سیاسی – فرهنگی است یا نان به نرخ روز خوردن؟

چگونه است که کانون نویسندگان در بیانیه‌ای که چند روز پس از به خیابان ریختن مردم در خرداد 1388 منتشر کرد کل انتخابات را یک "نمایش" و "بازی قدرت" نام می‌دهد؟ این دنباله روی از دولت کودتا و وارد شدن در بازی‌های سیاسی و جناحی نیست؟ کانون در این بیانیه نوشت:

"ما بدون توجه به بازی قدرتی که میان نامزدها و جناح‌های مختلف ساختار قدرت در جریان است، و جدا از سوداهایی که گردانندگان نمایش انتخابات در سر دارند ..." انتخاباتی را که 80 درصد مردم ما در آن شرکت کردند و موجب بزرگترین جنبش اجتماعی و سیاسی دو دهه اخیر در ایران شد را، تنها چند روز پس از راه پیمایی چند میلیونی در تهران، بازی قدرت خواند. همین تاخیر "زخم ناسور" در میان اعضای کانون ایجاد نکرد؟ فقط شرکت و حمایت از جنبش مردم در کانون زخم ناسور ایجاد می‌کند؟

امروز مردم ما شاهدند که برخی کانون‌های صنفی که خود را هم مانند کانون نویسندگان دارای ماهیت سیاسی – فرهنگی اعلام نمی کنند و ادعاهای انقلابی بزرگ و توخالی ندارند؛ مانند انجمن صنفی روزنامه نگاران یا خانه سینما یا حتی بسیاری از تشکیلات صرفا صنفی کارگران یا معلمان، در حد توان خود در کنار جنبش مردم ایستاده‌اند و همبستگی خود را به اشکال مختلف با این جنبش نشان می‌دهند و هزینه آن را هم می‌پردازند. در این شرایط و با توجه به وضعیت و فشارهای سنگینی که به روزنامه نگاران و نویسندگان و هنرمندان هوادار جنبش سبز وارد می‌شود، اینکه کانون نویسندگان هم در بیانیه‌های خود احتیاط کند قابل فهم است و شاید فی نفسه ایرادی هم به آن نباشد. مسئله اینجاست که مدیریت کانون نویسندگان طلبکار و مدعی دیگران هم هست و می‌خواهد بر روی نان به نرخ روز خوردن پرده انقلابی بکشد و با جمله پردازی‌های چپ آن را بپوشاند.

مدیریت کانون در سال‌های اخیر آنچنان خود را از جامعه ایران منزوی کرده که می‌شد از این بیانیه هم مانند بقیه بیانیه‌های آن صرفنظر کرد و اگر برخی از اعضای مدیریت آن عنوان "چپ" را با خود یدک نمی کشیدند ما هم مانند بقیه مردم از بیانیه دادن یا ندادن و همبستگی کردن یا نکردن آن با جنبش سبز مردممان صرفنظر می‌کردیم و عطای این آقایان را به لقایشان می‌بخشیدیم. ولی چه باید کرد که اگر هر کس "زخم ناسور" سال 1358 را فراموش کرده باشد، توده‌ای‌ها آن را فراموش نکرده‌اند. همان زخمی که کانون نویسندگان ایران را دربرابر انقلاب قرار داد و به رویارویی با مردم و رهبری انقلاب و موضعگیریهایی از نوع تحریم قانون اساسی کشاند. بهای آن سیاست را توده ای‌ها و مدافعان انقلاب پرداختند و این نه اعضای کانون و صادرکنندگان آن اطلاعیه‌ها، بلکه نیمی از اعضای شورای نویسندگان و هنرمندان بودند که اعدام یا تبعید و پناهنده و فراری شدند. این زخم ناسور در خاطر ماست که وادارمان می‌کند همین امروز حسابمان را از کسانی که یکبار دیگر در برابر جنبش مردم ما قرار گرفته‌اند جدا کنیم.

 

 

                راه توده 286    12 مهر ماه 1389
 

بازگشت