خمینی ستیزی از آغاز جنبش سبز مردم ایران، بحث درباره آیتالله خمینی و نقش وی در انقلاب، ناگهان به بحث روز تبدیل شد. چند جریان از چند سمت و با هدفهای گاه مشترک و گاه متمایز- و عمدتا در ضدیت با میرحسین موسوی و مهدی کروبی - به موج خمینی ستیزی دامن میزنند. 1- جریان راست و روحانیون حکومتی که دیروز جزو مخالفان خمینی بودند و اکنون طرفدار ولایت مطلقه علی خامنهای شدهاند. اینان تحت عنوان دفاع از خمینی وظیفه تحریف دیدگاههای او را برعهده گرفتهاند. 2- دار و دسته احمدی نژاد که سودای یک دیکتاتور سکولار و نظامی را در سر میپرورانند و خمینی و میراث او را مانع خود میبیینند. 3- سلطنت طلبان که دشمنی دیرینه با خمینی بعنوان رهبر انقلاب دارند و همچنان در آرزوی انتقام از مردم و بازگشت و چنگ انداختن به ثروت نفت و بنیاد پهلوی و بازسازی دیکتاتوری شاهنشاهی و سلطنتی هستند. 4- مجاهدین خلق که با ترورها و انفجارها نقش بزرگی در انحراف انقلاب و برقراری شرایط خفقان و سرکوب داشتهاند و با خمینی ستیزی میخواهند این نقش فراموش شود. 5- رادیوها و تلویزیونهای غربی که برای ایران برنامه پخش میکنند و کشورهای آنها پس از پیروزی انقلاب در همه توطئهها از جمله جنگ و حادثه آفرینیهای منطقهای و ترور و انفجار نقش داشتند، برای انقلابیون پرونده سازی میکردند یا سرکوب چپها و کمونیستها را از حکومت طلب میکردند و اکنون با خمینی ستیزی میخواهند نقش ارتجاعی و زمینه سازی برای دیکتاتوری و کشتار در انقلاب ایران را در سایه قرار دهند. 6- بالاخره بخشی از اپوزیسیون و نیروهای خارج از کشور که عمدتا با چپ نمایی و چپ روی ضربه بزرگی به انقلاب ایران وارد کردند و اکنون با دامن زدن به هیستری خمینی ستیزی میکوشند مانع یک ارزیابی و جمع بندی صادقانه و عادلانه از دوران انقلاب و نقش آیتالله خمینی و خود در آن شوند. 7- با کمال تاسف، نشریه "نامه مردم" نیز با چک بی محل "توده ای" به این ارکستر کمک میکند و درحالیکه روحانیون با اعتباری نظیر دستغیب و صانعی و پیش از آنها شادروان آیت الله منتظری، علی خامنهای را اساسا ولی فقیه نمی دانند و واجد این شرایط نمی شناسند، نویسندگان نامه مردم همچنان علی خامنهای را ولی فقیه میشناسند! و همزمان، زیر پوشش انتقاد از سیاست حزب در سالهای فعالیت علنی در جمهوری اسلامی، با الفاظی از آیت الله خمینی یاد میکنند، که هرگز در ادبیات و در مشی حزب توده ایران نبوده و نیست. در چارچوب همین روش، اتهاماتی را متوجه او میکنند، که هنوز مستندات آن معلوم نیست و اتفاقا، درجریان جنبش مقاومت در برابر کودتای 22 خرداد، شماری از روحانیون و غیرروحانیون، از جمله آقایان موسوی و کروبی و محتشمی پور اشاره به این مسئله در دو سال پایان عمر وی کردهاند.
در این مجموعه (جز چند نفری که در نشریه "نامه مردم" قلم میزنند) کسی که خودش مبدا انحراف و خیانت و جنایت نباشد یا لااقل بارها بیش از آیتالله خمینی در آنچه بر سر انقلاب آمد تاثیر و نقش منفی نداشته باشد وجود ندارد. گرچه همه آنها در داخل و خارج کشور تریبونهای بزرگ و انحصاری در اختیار دارند و یا لااقل در آزادی میتواند حرف خود را بزنند. در حالیکه نیروهای خط امام و طرفداران صدیق آیتالله خمینی یا در زندان هستند، یا در خطر دستگیری و زندانند، یا روزنامهها و نشریاتشان توقیف شده است، یا در حبس و نیمه حبس خانگی هستند، یا در معذورات ناشی از حضور در داخل کشورند، یا در محذورات ناشی از موقعیت سیاسی خود قرار دارند و در هر حال هیچکدام از اینها هم که نباشد تریبونی برای بیان دیدگاهها و دفاع از نظراتشان در اختیار ندارند. این شرایط بکلی نابرابر و ناعادلانه به دن کیشوتها امکان داده که وارد میدان شوند و هر روز به بهانهای خمینی را تحریف کنند یا به وی و در واقع به رهبران جنبش سبز بتازند؛ و اگرنه کیست که نداند از درگذشت آیتالله خمینی 20 سال سپری شده است و بنابراین موج جدید خمینی ستیزی بخاطر تاثیر پارهای دیدگاههای سیاسی و اقتصادی وی در جنبش سبز امروز است و نه از سر علاقه به روشن شدن مسایل گذشته و دیروز.
خمینی ستیزی در حال حاضر دو شکل عمده دارد: 1- خمینی ستیزی حکومتی و 2- خمینی ستیزی اپوزیسیونی. هر دو اینها در نهایت به یک جا ختم میشوند که زمینه سازی برای بازگشت به ماقبل خمینی و برقراری یک دیکتاتوری فردی مذهبی یا سکولار در ایران است. موتور این خمینی ستیزی البته از درون حکومت است که آبشخور خمینی ستیزی اپوزیسیونی است که سرنخ این دومی بنوبه خود در دست سلطنت طلب هاست. خمینی ستیزی حکومتی دارای ریشههای طبقاتی، سیاسی و تاریخی و فرهنگی است. مشکل نخست حکومت با میراث خمینی از سمتگیری طبقاتی آیتالله خمینی در دفاع از محرومان جامعه و ضرورت رشد آنان برمی خیزد که برای حکومت قابل قبول نیست. اینان در زمان حیات آقای خمینی هم با این سمتگیری مخالف بودند. از همان ابتدای انقلاب که جناح چپ مجاهدین انقلاب اسلامی وارد سازمان دولتی و اداره امور اقتصادی شدند، جناح راست این سازمان بر سر همین سمتگیریهای اقتصادی انشعاب کرد، نفوذ در ارگانهای نظامی را ترجیح داد و سرانجام این سازمان را به انحلال کشاند. اینان اکنون فرماندهی سپاه و نیروهای نظامی را برعهده گرفتهاند. از سوی دیگر سرمایه داری تجاری ایران نیز در حول روزنامه رسالت متشکل شد و وظیفه مقابله با دولت موسوی را بعهده گرفت. ضلع سوم این مثلث علی خامنهای بود که خود را نفر صدم گروه 99 تن مخالف آقای خمینی معرفی کرد. این مجموعه تا جائی که توانستند علیه دولت موسوی به دلیل نزدیکی آن با سمتگیری آیتالله خمینی توطئه کردند. بنابراین سمتگیری طبقاتی خمینی که به شکل پشتیبانی او از دولت موسوی و دفاع از یک سلسله لوایح و قوانین و در بیان یک نگرش فقهی خاص و الویت مصلحت نسبت به ضروریات مذهبی و غیره تجلی میکرد با همه سمتگیریهای اولترالیبرال و برنامههای نابود کردن اصل 44 قانون اساسی که دولت خامنهای و احمدی نژاد دنبال میکنند در تعارض قرار گرفته و قرار دارد. آیتالله خمینی ضمنا سرمنشا ایجاد جریان سیاسی بنام "مجمع روحانیون مبارز" و "نیروهای خط امام" و جریان مذهبی"مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم" بود. آن جریان سیاسی، امروز در قالب احزابی مانند مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی رویاروی حکومت قرار دارند و در زندان و حبس و محرومیت و محدودیت قرار گرفتهاند. این میراث سیاسی هم دردسر دوم برای حکومت شده است. مشکل سوم با خمینی وجود کانونی است دارای قدرت محدود اما نفوذ معنوی بسیار بنام بیت آیتالله خمینی. این بیت نیز یکسره با روشهای حکومتی کنونی مخالف است. کافیست در نظر بگیریم که حکومت کنونی نتوانسته حتی یک نفر را در بیت آیتالله خمینی موافق خود پیدا کند که اگر یافت میشد تا بحال ده بار جایگزین حسن خمینی کرده بود. مشکل چهارم حکومت با میراث خمینی بر سر "جمهوریت" و "انتخابات" و "میزان" دانستن رای مردم است که آیتالله خمینی بر روی آنان تاکید مداوم و خاص داشته است. دامن زدن به خمینی ستیزی و تحریف دیدگاههای وی وسیلهای است برای خلاص شدن از شر جمهوریت و انتخابات و رای مردم. مشکل پنجم حکومت با مسئلهای است بنام خط ضدامپریالیستی آیتالله خمینی. حکومت در حال حاضر این خط ضدامپریالیستی را تبدیل کرده به فحاشی و دشمن شناسی و سیاست طلبکارانه و ماجراجویی کردن از یکسو و تسلیم مطلق دربرابر برنامههای بانک جهانی و بازکردن دروازههای کشور به روی واردات، بنام تمکین به پیش شرطهای سازمان تجارت جهانی و گدایی رابطه با امریکا از سوی دیگر. زندانی کردن دانشجویان پیرو خط امام و حمله به آیتالله خوئینی رهبر آنان در واقع تسویه حساب با میراث خمینی و چراغ سبز به امریکا و در عین حال بن بست سازش با امریکا را نشان میدهد. با این ارثیه هم باید خداحافظی کرد. مشکل ششم حکومت با میراث آیتالله خمینی تاکید درست رهبران جنبش سبز بر پیوند عاطفی و سیاسی است که با وی دارند و در نتیجه دشواری است که حکومت در برخورد با اینان یا توجیه کردن چنین برخوردی دارد. همین پیوند است که بخش مهمی از روحانیون و 80 درصد بدنه سپاه و بخش اعظم خانواده شهدا و جانبازان جنگ را در کنار جنبش سبز قرار داده است. بدینسان، خمینی ستیزی حکومتی هم پیشینه فوق العاده جدی و تاریخی دارد و هم ریشه در بحران عمیق حکومتی امروز و طرحهای مختلفی که برای عبور از بحران در نظر گرفته میشود و همه آنان با میراث آیتالله خمینی برخورد میکند. این خمینی ستیزی حکومتی با ابزارهای عظیم تدارکاتی و تبلیغاتی که در اختیار دارد و با شناختی که از نیروهای سیاسی ایران بویژه در خارج کشور و کینهها و کوته بینیهای خاص آنان دارد سرمنشا و خوراک دهنده شکل دوم خمینی ستیزی، یعنی خمینی ستیزی اپوزیسیونی است. در آنچه به این شکل دوم مربوط میشود همینجا باید یادآور شویم که خمینی ستیزی با نقد آیتالله خمینی مانند هر شخصیت سیاسی و تاریخی دیگر تفاوت دارد. آیتالله خمینی را میتوان و باید مانند هر شخصیت دیگر نقد کرد و نکات مثبت و منفی، دستاوردها و اشتباهات او را در کنار یکدیگر قرار داد و کارنامه وی را در مجموع ارزیابی کرد و نقش عمده او را در تاریخ کشور ما تعیین کرد. اما خمینی ستیزی، یک جریان واپسگراست که در نهایت آب به آسیاب سلطنت و ارتجاع میریزد و با نقد واقعی و منصفانه کاری ندارد. هدف خمینی ستیزی، نقد و درس گرفتن نیست، تحریک احساسات است؛ بیان و ارزیابی واقعیتها نیست، پخش دروغ و تحریف است؛ یادآوری نقش خمینی نیست، به فراموشی سپردن نقش خود است. و این همه، در شرایط کنونی، یعنی خالی کردن پشت جنبش سبز که با دفاع از آیتالله خمینی و نظرات وی و دوران رهبری وی، در برابر انحرافهای جمهوری اسلامی و نظامی کردن تمام عرصههای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور ایستاده است. خمینی ستیزان را با نقد کاری نیست زیرا میدانند که نقد شرایطی دارد. هرگز نمی توان تاریخ ایران پس از انقلاب را در یک تن یعنی خمینی خلاصه کرد و او و فقط او را - آن هم از زاویه نگاه و اطلاعات امروز- نقد کرد. نقد، همیشه نقد مجموعه است، یعنی در این مورد باید همه نیروهای حاضر در صحنه پس از انقلاب را در کنار یکدیگر و در روند حوادث قرار داد و خمینی و هر شخصیت و نیروی سیاسی دیگر را در این روند و در ارتباط با یکدیگر و در شرایط تاریخی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی خود مورد نقد قرار داد. این دیالکتیک اولیه نقد تاریخی است. خمینی ستیزان نمی توانند تن به پذیرش چنین نقدی بدهند زیرا میدانند که در اینصورت آنان نیز باید درباره نقش خود در انقلاب پاسخگو باشند. در چنین حالتی و در چنین مقایسهای چه بسا، آیتالله خمینی در شرایط تاریخی خود، از نظر مردم گرایی و روشن بینی و تاثیر مثبت در روند انقلاب و تحول اجتماعی در ایران، نسبت به بسیاری از این مدعیان، یک سر و گردن و بیش از آن در مقامی بالاتر قرار گیرد. حزب توده ایران با وجود آنکه همه تلاش خود را برای دفاع از انقلاب انجام داده و علیرغم همه فشارها و لطمات و جنایتها و خیانتهایی که در حق آن شده است، آنچه را بر او رفته است میراث خمینی نمیداند و حاضر نیست معیارهای درست و عادلانه نقد و برخورد تاریخی را کنار بگذارد و همراه و تسلیم موج خمینی ستیزی شود. بنظر ما اگر همه سازمانها و نیروهای شرکت کننده در انقلاب، بجای بررسی هر روزه کارنامه خمینی، یک بار هم کارنامه خود را در دوران انقلاب منتشر کنند و در معرض بحث و قضاوت عموم قرار دهند، در آنصورت شرایط برای درک موقعیتی که آیتالله خمینی در درون آن عمل میکرد و محدودیتها و دشواریها و خدمات یا اشتباهات وی فراهم خواهد شد. این کاریست که ما بنوبه خود انجام میدهیم و به شهادت بیش از 250 شماره راه توده مدعی هستیم که هیچ نیروی سیاسی دیگری به اندازه حزب توده ایران کارنامه خود در دوران انقلاب را منتشر نکرده و در معرض داوری مردم قرار نداده است. ما در آینده نیز به این کار ادامه خواهیم داد. |
راه توده 286
12 مهر ماه 1389