راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

طراحان قتل عام 67
حاکمان امروز ج. اسلامی اند
درس از گذشته
برای مبارزات امروز


هفته گذشته مصاحبه‌ای از حجت الاسلام احمد منتظری – فرزند زنده یاد آیت‌الله منتظری – بر روی سایت‌های خبری انتشار یافت. پس از آن، سایت‌های دولت کودتا بحث رابطه میان آیت‌الله خمینی و منتظری، نیروهای سیاسی ایران و جامعه روحانیت مبارز و مجمع روحانیون مبارز و بالاخره قتل عام سال 1367 را بار دیگر آغاز کردند که به انتشار توضیح و نامه اعتراضی آقای احمد منتظری خطاب بدانان انجامید. حجت الاسلام منتظری در این نوشته ضمن رد اینكه نامه‌های منتسب به آیت‌الله خمینی توسط ایشان نوشته شده باشد، به قطعی بودن نوشته شدن برخی از این نامه‌ها به خط احمد خمینی تاكید می كند. احمد منتظری در همین نامه به ملاقات خود و دری نجف آبادی رئیس دفتر وقت آیت‌الله منتظری با حجت الاسلام احمد خمینی اشاره می‌کند و می‌نویسد:
"در تاریخ 18/2/68 نامه‌ای را آیت الله منتظری نوشتند که من به همراه آقای دری نجف آبادی که آن زمان مسئول دفتر بودند رفتیم که نامه را برسانیم. اما گفتند که حال امام خوب نیست و امکان ملاقات نیست. حاج احمد آقا نامه را گرفت ولی اجازه ملاقات نداد. آقای دری به حاج احمد آقا گفت که «دیگر آیت الله منتظری قائم مقام رهبری نیست ولی این فضاحتی که روزنامه‌ها درست کرده‌اند کل روحانیت را خراب می‌کنند. مردم می‌گویند این شخص که دومین شخصیت انقلاب بوده است اگر واقعا اینقدر آدم بدی است پس وای به حال بقیه آنان»."
این آقای دری نجف آبادی همان کسی است که بعدها در زمان محمد خاتمی وزیر اطلاعات و از جمله صادرکننده دستور برخی قتل‌های زنجیره‌ای شد. وی در خاطرات خود در مورد عزل آیت‌الله منتظری صدوهشتاد درجه تغییر جهت داده و می‌نویسد که "امام به درستی احساس کردند که رهبری نظام نباید در اختیار آقای منتظری و عوامل ایشان قرار گیرد." (مراجعه کنید به خاطرات دری نجف آبادی صفحات 240 – 247)
آینده پاسخ خواهد داد که چگونه ارتجاع ایران موفق شد عوامل خود را در درون دفتر آیت‌الله خمینی و دفتر آیت‌الله منتظری نفوذ دهد و این دو تن از برجسته ترین نمایندگان انقلاب و جنبش انقلابی ایران را رویاروی همدیگر قرار دهد و هر یک را بدست دیگری تضعیف کند؟ چگونه ارتجاع ایران موفق شد رهبر و قائم مقام او را با هم و به دست هم از صحنه بیرون کند، به اسم خمینی قتل عام زندانیان سیاسی را سازمان دهد، بدست منتظری این قتل‌ها را به حساب خمینی بنویسد، بنام خمینی، منتظری را برکنار کند، بدست احمد خمینی، نامه‌های آیت‌الله منتظری به خمینی را در وسیع ترین سطح و در همه نشریات و روزنامه‌ها منتشر کند، خمینی را در آخرین روزهای حیاتش بی حیثیت و منتظری را از سر راه خود بردارد؟
خواننده‌ای که امروز مصاحبه حجت الاسلام منتظری را می‌خواند تعجب می‌کند که چگونه و چرا در آن زمان روحانیان جناح راست از برکناری منتظری پشتیبانی نمی کنند و چگونه و چرا برعکس مجمع روحانیان مبارز پشتیبانی این برکناریست. دلایل آن را امروز و با حوادثی که پس از آن پیش آمده می‌توان حدس زد. جبهه راست از برکناری آیت‌الله منتظری پشتیبانی فوری نمی کند زیرا اولا نماینده خود را در راس دفتر آیت‌الله منتظری جاسازی کرده و ثانیا مسئله اصلی برایشان تضعیف موقعیت خمینی است. در مقابل روحانیان طرفدار خمینی احساس می‌کنند که با تضعیف خمینی تنها و آخرین تکیه گاه خود را از دست می‌دهند، چنانكه از دست دادند. چه کسانی از بیماری آیت‌الله خمینی استفاده کردند و رابطه او را با آیت‌الله منتظری قطع کردند، چه کسانی این فکر را درون دفتر و بیت آیت‌الله منتظری اشاعه دادند که بجای آنکه مسئولان و جنایتکارانی که این کشتارها را سازمان دادند و در آن ذینفع بودند مورد خطاب و نامه نگاری قرار گیرند، خمینی مورد خطاب قرار گیرد و عملا ماجرای اعدام‌ها نه تنها متوقف نشود بلکه بنام فتوای خمینی تثبیت شود و ... همه اینها پرسش‌هایی است که ما امروز به مرحله طرح آن رسیده ایم و بنابراین پاسخ آن نیز دیرتر یا زودتر روشن خواهد شد.
امروز می‌توان پرسید دری نجف آبادی کدام سابقه اطلاعاتی را داشت که ناگهان در سال 1376 بعنوان وزیر اطلاعات مطرح ‌شد؟ جز سابقه نفوذ در دفتر آیت‌الله منتظری؟ و جز با هدف تکرار همان طرح قتل عام سال 67 این بار بنام قتل‌های زنجیره‌ای؟ برخلاف دروغ‌ها و مهملاتی که دری نجف آبادی در خاطراتش نوشته، وزارت دری نجف آبادی یک طرح حساب شده و هدف از آن تکرار پروژه 1367 این بار برای خاتمی بود. هدف از قتل‌های زنجیره‌ای آن بود که یا خاتمی به این قتل‌ها اعتراض کند و در نتیجه به سرنوشت منتظری دچار شود، یا "سکوت" کند که در آنصورت از چشم مردم و هواداران خود بیفتد، مسئولیت قتل‌ها بر گردن او قرار گیرد و به گروگان راست تبدیل شود. نامه نگاری‌های بعدی به خاتمی و این ادعا که چون او رئیس جمهور است بنابراین مسئول و متهم هر جنایت و فسادی است که توسط راست و مخالفان او انجام می‌شود ادامه همان پروژه موفق نامه نگاری به خمینی بود.
هنوز که هنوز است، پس از گذشت بیش از 20 سال، راست و ارتجاع ایران از سفره قتل عام 1367 تغذیه می‌کنند. هم مبارزان سیاسی مخالف خود و بویژه رهبران تاریخی و دانشمندان چپ و عضو رهبری حزب توده ایران را از سر راه خود برداشته است، هم برجسته‌ترین و میهن دوست‌ترین چهره‌های انقلاب ایران و مخالفان مذهبی خود را متهم به دست داشتن در این قتل عام یا "سکوت" ‌دربرابر آن کرده است. و این ادامه همان پروژه 1367 است. یک بار با آن کشتار، مخالفان خود یعنی خمینی و منتظری را روبروی هم قرار دادند و هر دو را حذف کردند. این بار هم بنام همان کشتار می‌خواهند چپ و روشنفکران ایران را از جنبش سبز جدا کنند و رویاروی هم قرار دهند و هر دو را نابود کنند. کافیست نگاهی به نوشته‌های آقای گنجی یا مصاحبه آقای کوثر با خانم رهنورد بیاندازیم تا ببینیم بی اطلاعی و کوته بینی زمانی که با غرض ورزی و خودبزرگ بینی توام شود چه نتایجی ببار می‌آورد و چگونه افراد را به آلت دست و خادم بی مزد ارتجاع تبدیل می‌کند. در آنچه به حزب توده ایران مربوط می‌شود که بزرگترین قربانی و در نتیجه بزرگترین مدعی قتل عام 67 و بنابراین بزرگترین ذینفع در آن است که چنین قتل‌هایی که در کشور ما دیگر تکرار نشود، ما ارتجاع ایران را مسئول این قتل‌ها و ذینفع در تکرار آنها در آینده می‌دانیم. توده‌ای‌ها اجازه نمی‌دهند دیگران بنام آنها كیفرخواست قتل‌عام سال 67 را نه برعلیه ارتجاع كه برضد چهره‌های میهن دوست و مترقی انقلاب ایران صادر كنند یا خود بنام خونخواهی سال 67، شخصیت‌هایی مانند میرحسین موسوی یا مهدی کروبی یا محمد خاتمی را که امروز ایستاده‌اند تا در کشور ما عدالت و قانون حاکم شود و چنین فجایعی دیگر تکرار نشود تضعیف کنند. ما بدینگونه، به سهم خود می‌كوشیم عوامل ذینفع و سودبرنده از قتل عام 67 را بشناسیم و از تكرار دوباره آن، بسود دوباره آنان، جلوگیری كنیم.

راه توده 287 11.10.2010

بازگشت