بخش دوم، نگاهی به تاریخ ایران در نگاه به کلی ترین خطوط تحول تاریخ ایران (1) به سرآغاز تسلط اعراب بر ایران میرسیم. در این دوران است که بتدریج ویژگیهای عمده تحول تاریخی ایران شکل میگیرد که در خطوط کلی خود تا سده حاضر نیز ادامه مییابد. چنانکه میدانیم شکست ایرانیان در جنگ نهاوند با وجود ادامه مقاومتهای خونین، سرانجام به تسلط اعراب بر ایران انجامید. با اینحال پیامدهای تهاجم اعراب از نظر اقتصادی و اجتماعی در بخشهای مختلف ایران یکسان نبود. در مرحله اول روش کلی جهادگران عرب کشتار وسیع و به اسارت گرفتن و فروختن زنان و کودکان بود، بطوری که موجب از بین رفتن جماعات غیرعرب در عراق و خوزستان کنونی گردید. مثلا در منطقه خوزستان این تهاجمات تقریبا به نابودی کامل جماعات بومی و از بین رفتن تمدن کشاورزی منجر شد، تا آنجا که خوزستان را به چراگاه شتران اعراب تبدیل کرد و این ناحیه هرگز نتوانست دوران شکوه ساسانی خود را باز یابد. با پیشروی تدریجی اعراب در ایران، رفتار آنان نیز در مناطق اشغالی تغییرمی یابد و سیاست کشتار و برده گرفتن متوقف میشود. دلیل این امر را باید در این واقعیت جستجو کرد که نابودی جماعات روستائی و شهری امکان بهره گیری اعراب از حاصل تلاش ایرانیان به صورت دریافت خراج و جزیه را از بین میبرد و خود اعراب مهاجر نیز قادر به آبادانی مناطق اشغالی نبودند. از طرف دیگر کثرت اسرا و بردگان اعزامی به مدینه به عدم امکان فروش و نگهداری آنها منجر شد. این وضع حکام عرب را به این نتیجه منطقی رساند که بایستی سیاست کشتار وسیع و اسارت جمعی را به تلاش برای نگهداری پایههای اقتصادی و دریافت خراج و جزیه تبدیل کرد. البته سیاست کشتار و اسارت گرفتن در پارهای از مناطق دیرتر اشغال شده نیز به اجرا در آمد ولی نتایج آن قابل مقایسه با آن چه مثلا در خوزستان انجام شد نیست. در طی بیست سالی که روند اشغال مناطق مختلف ایران ادامه داشت ما شاهد قیامهای متعدد در برخی از این مناطق هستیم ولی آن بحران اجتماعی که منجر به سقوط ساسانیان گردید ژرف تر از آن بود که به کوششها و مقاومتهای پراکنده که تا پیش از نیم قرن پس از سقوط ساسانیان نیز ادامه داشت امکان پیروزی بدهد. نظر به اینکه تهاجم اعراب پیامدهای یکسانی در مناطق مختلف ایران نداشت و به دلیل نابودی تقریبا کامل مناطق پیشرفتهای مثل خوزستان و فارس، این مناطق شرقی ایران بودند که پایههای اقتصادی و اجتماعی لازم برای رستاخیز ایرانیان و رهائی کامل از سلطه اعراب را فراهم کردند. در این مورد بیشتر مورخین علت رستاخیز ایران در شرق را دوری آن از مرکز خلافت میدانند در حالیکه باید به چند عامل دیگر نیز توجه داشت. از یکسو تغییر سیاست کشتار جمعی و دستور به عدم استفاده از ایرانیان در جنگها، خود راه را برای بهبود اقتصاد کشاورزی هموار کرد. از سوی دیگر خراجی که بر مناطق مختلف تعیین شده بود بر مبنای میزان آن در دوران شاهنشاهی ساسانی بود. نظر به عدم تعادلی که میان شرق و دیگر مناطق بوجود آمده بود شرایط مساعدی برای بهبود اقتصادی و کشاورزی و پیشه وری در شرق ایران فراهم شده بود. حدود دویست سالی که بین استیلای اعراب تا تشکیل نخستین حکومتهای ایرانی فاصله میاندازد، دورانی خالی از جنبشهای اجتماعی و فکری نیست. نتایج جنگهای غارتگرانه اعراب خود باعث زوال روابط اجتماعی قبیلهای در میان اعراب گردید و با ظهور اشرافیت و دستگاه خلافت جنشهای وسیع فکری و اجتماعی به راه افتاد که برخلاف اصرار برخی مورخان منحصر به ایرانیان نبود ولی در بیشتر آنها ایرانیان به نوعی نقش داشتند. از این زمرهاند جنبشهای اجتماعی چون جنبش عدالت خواهانه و مساوات طلبانه خوارج تا جنبش فکری معتزله یا انواع تشیع. این جنبشها در چارچوب نظم اجتماعی جدید و وسیعی به وقوع میپیوستهاند و طبعا ایرانیان به لحاظ پیشینه اجتماعی و فرهنگی خود از پیشروان آنها محسوب میشدهاند. در این دوران به طور خلاصه سه جریان مهم فکری که به ترتیب ظهور کردند: 1- اندیشه برتری اعراب بر همه ملتها که از دوران عمر تا حکومت اموی در میان خلفا وجود داشت. 2- جنبش مساوات طلبانه که در دوره حکومت علی به صورت جنبش خوارج پا گرفت و در سیر زمان و مبارزات اجتماعی به شکل جنبشی درآمد که در آن همه اقوام شرکت میکردند و فرماندهی سپاه نیز منحصر به اعراب نبود تا دعوت عباسیان که بنوعی ایرانیان و اعراب را در بر میگرفت. 3- نهضت شعوبی یا برتری عجم بر عرب که نوعی واکنش به تحقیری بود که از دوران خلیفه دوم نسبت به ایرانیان انجام میشد و پایهای برای جنبشهای استقلال طلبانه علیه حکومت عباسیان گردید. در هر حال نخستین جنبشهای بزرگ اجتماعی نه با پرچم ناسیونالیسم ایرانی که با پرچم مساوات طلبی و با شرکت اعراب و ایرانیان انجام گردید. از میان آنها میتوان به قیام مختار و عبدالرحمن بن اشعث فرمانروای زابل در دوران حجاج یوسف اشاره کرد که با حمایت گسترده ایرانیان به مبارزه علیه حکومت اموی اقدام کرد. پس از آن دعوت عمومی به خلافت بنی عباس نیز با پرچم مساوات طلبانه به انجام رسید که در آن شمار زیادی از ایرانیان نیز شرکت داشتند و میدانیم که این ابومسلم خراسانی سردار ایرانی بود که به عنوان فرمانده سپاه عربی – ایرانی طرفدار خلافت عباسیان به حکومت امویان پایان داد. با آنکه ابومسلم خود از اولین قربانیان دستگاه خلافت جدید بود ولی قتل وی به معنی کنار گذاشته شدن همه عناصر ایرانی از خلاف عباسی نبود. برعکس این دورانی است که طی آن حضور و نقش برخی از خاندانهای قدیمی ایرانی در دربار بغداد به اوج خود میرسد. پس از اشغال اعراب و در دوران امویان نظام مالکیت ارضی دگرگون شده و بسیاری از زمینهای اشغالی به مالکیت اشراف جدید عرب درآمد. با اینحال طول عمر کوتاه خلافت اموی مانع از آن شد که اشرافیت مبتنی بر مالکیت زمین بتواند شکل گیرد، پدیدهای که تا حدودی در دوران عباسیان به انجام رسید. دوران اقتدار واقعی عباسیان نیز پیش از صد سال نبود و پس از آن ما شاهد دست به دست شدنها و تحولات بسیاری در مالکیت اراضی کشاورزی هستیم که خود از عواملی بود که به عدم ایجاد یک اشرافیت پابرجا و متکی بر اقتصاد کشاورزی در ایران انجامید. نظام مالکیت ارضی در دوران عباسی بر مبنای تملک اراضی و روستاها توسط اشراف و امرای دولت عباسی و یا بازرگانانی بود که خود در شهرها زندگی میکردند. این ویژگی تقریبا در تمام دورانهای بعدی تاریخ ایران تا همین نیم قرن پیش ادامه یافت و شاید از عواملی است که باز هم بیشتر در سمت رونق بیشتر شهرها در مشرق زمین نسبت به مغرب زمین تاثیر گذاشت. گسترش شهرها در مشرق زمین نسبت به اروپا علیرغم بهره وری کمتر اقتصاد کشاورزی پدیده مهمی است که شاید از عواملی باشد که میتواند به توضیح علل فروپاشی تمدنهای ایرانی و شرقی در اثر یورش اقوام بیابانگرد کمک کند. حکومت عباسیان را میتوان به دو دوران متفاوت تقسیم کرد. تقریبا یکصد سال اول، دوران شکوه و عظمت خلافت عباسی است که عملا بزرگ ترین امپراتوری آن تاریخ محسوب میشود. در این دوران اتکای خلفای عباسی به قبایل عرب بشدت کاهش یافته و بیشتر کارگزاران دولتی را ایرانیان تشکیل میدهند. در همین دوران در مناطق شرقی ایران نیز تغییرات مهمی در حال انجام است و حتی قبایل و کارگزاران دولتی عرب به تدریج از این مناطق رانده میشدند و زمینه برای تشکیل نخستین حکومتهای ایرانی در شرق ایران از ماوراء النهر تا سیستان فراهم گردید چنانکه در مدت کوتاهی شاهد ظهور سلسلههای مختلف ایرانی هستیم که مهمترین آنها طاهریان، صفاریان و پس از آن سامانیان و آل بویه به شمار میروند. سامانیان سرآغاز رستاخیز فرهنگی ایرانیان به شمار میروند ولی از نظر تولید اقتصادی دولت آنان گرفتار یک نظام ملوک الطوایفی در سطح وسیع آن بود. از یکسو تعدد حکومتهای محلی در این سلسله قابل توجه است و از سوی دیگر رسم بخشش زمین به صورت اقطاع از طرف پادشاه به فرماندهان نظامی به عدم تمرکز قدرت دولت مرکزی منجر میشد. پدیده دیگری که تقریبا مقارن با زوال قدرت حکومت عباسی آغاز شد یعنی استفاده از ارتش مزدوران ترک در این دوره نیز همزمان با زوال تدریجی قدرت در سلسله سامانی مشاهده میشود. از طرف دیگر چنان که گفته شد گسترش و تمرکز شهرها تناسبی با اقتصاد کشاوری کم بازده ایران نداشت. این گسترش را شاید بتوان در پرتو اهمیت بازرگانی و پیشه وری و نیز سکونت صاحبان زمین در شهرها توضیح داد. شهرهای بزرگی که در پهنه ایران روئیده بودند مراکزی برای مبادلات بازرگانی و تولیدات سنتی بین جماعات روستایی یکجا نشین و قبایل بیابانگرد از طرفی، و نیز مبادلات بین حکومتهای گوناگون به شمار میآمدند. این گسترش اقتصاد بازرگانی و پیشه وری در صورت وجود تمرکزی که آرامش و امنیت آن را تامین کند میتوانست پایههایی برای گذار به اقتصاد متکامل تر سرمایه داری باشد. ولی از آنجا که شهرها بصورت منابع انباشت ثروت درآمده بودند و در شرایط تحول قبایل کوچ نشین و هجومهای آنان این شهرها به صورت آماجهای غارت درآمدند و این از جمله عواملی بود که موجب شد سرنوشت به گونهای دیگر برای کشور ما رقم خورد. پدیده مهم دیگر این دوران گسترش اقوام ترک آسیای میانه به سمت فلات ایران بود که در چند نوبت انجام گرفت. اولین نشانهها از مهاجرت وسیع اقوام ترک به داخل ایران در دوران سامانی به ثبت رسیده است. در این دوران است که ارتش مزدوران ترک در دولت سامانی به بالاترین درجه اهمیت خود میرسد تا جائی که به جای سلسله ایرانی سامانی، فرماندهان ترک نژاد ارتش در چهره سلسله غزنوی حکومت را در اختیار میگیرند که معروفترین آنها سلطان محمود و پسرش مسعود هستند. سلسله غزنویان سرآغاز تسلط اقوام ترک بر ایران در نظر گرفته شده است ولی حکومت این سلسله به معنی برهم خوردن نظام اجتماعی و اقتصادی دوران سامانی نیست. زیرا امرای نظامی ترک در دوران عباسی و سامانی، باز ماندههای غلامان به خدمت گرفته شده در ارتشهای این حکومتها بودند که خود از سالیانی دور در قلمرو این حکومتها زندگی کرده و در نتیجه از یکسو آشنا و خوگرفته به شیوه اداره حکومت و از سوی دیگر فاقد ارتباطاتی قبیلهای و عشیرهای بودند که در دوران سلجوقیان و خوارزمشاهیان شاهد آن هستیم. تنها وجه اشتراک غزنویان با سلجوقیان و خوارزمشاهیان همین نژاد مشترک بود. آن چه باعث زوال حکومت غزنویان در ایران گردید، قبل از هرچیز سیاست جنگی این خاندان در بیرون و تعصب و سختگیری مذهبی و اجتماعی در داخل میباشد. در دوران سلطان محمود غزنوی ارتش متشکل از مزدوران ترک گسترش بی سابقهای یافت و در تهاجمات متعددی به هند و مناطق غربی ایران شرکت کرد. این تهاجمات به دلیل مخارج سنگینی که داشت موجب افزایش فشار بر گروههای تولید کننده اجتماعی یعنی کشاورزان و پیشه وران گردید که متقابلا به قیامها و سرکوبهای خونین میانجامید. در واقع علیرغم غارتها وغنایم فراوانی که در این لشکرکشیها به دست میآمد فشار بر گروههای مولد اجتماعی نه تنها کاهش نمی یافت که نسبت به دوران سامانی بیشتر نیز شده بود. از طرف دیگر سیاست ارضی سلطان محمود به گسترش املاک شاهی یا خالصه معطوف بود که خود به توسعه و بهبود تولید روستائی لطمه میزد. برای جبران این امر روستائیان بی زمین مجبور بودند که به صورت پیادگان ارتش در تهاجمات بی پایان او و به امید دستیابی به غنایم جنگی شرکت کنند. به این ترتیب دوران غزنویان علیرغم وجود پیروزیهای ظاهری در میادین جنگ و کسب غنایم بسیار، دوران افول و انحطاط اقتصاد و کشاورزی و شهرها نیز محسوب میشود که خود زمینه ساز تسلط قبایل ترک آسیای مرکزی بر ایران گردید. از این به بعد تغییراتی در نظام اجتماعی بوجود میآید که بصورت همزیستی قبایل چادرنشین و مردمان یکجانشین تاثیرات مخربی بر تولید اقتصادی و پیشرفت مناسبات اجتماعی برجای میگذارد که خود زمینه برهم ریختن تعادل و رشد اجتماعی متوازن را بوجود آورد که پیامدهای آن تا دوران معاصر نیز ادامه یافته است. به این ترتیب برای درک بهتر تحولات تاریخی ایران، سلسلههای سامانی و غزنوی را باید علیرغم برخی تفاوتها به صورت یک دوره تاریخی در نظر گرفت که شاخصه آن تحول یک حکومت ملوک الطوایفی به سمت نوعی تمرکز نظامی است. هم در این دوران است که فقه اهل سنت به تلاش برای تدوین قواعدی برای تنظیم روابط فئودالی مالکیت دست میزند. در دوران سلجوقیان این پیشرفت فقه به اوج میرسد عصر طلائی فقه اسلامی را که همه مذاهب اسلامی تحت تاثیر آن قرار دارند ایجاد میکند. اگر دوره سامانیان دوره سهل گیری مذهبی و رنسانس فرهنگی ایرانیان است، برعکس حکومت امرای نظامی غزنوی به فساد گستردهای در ایران میانجامد که پیامد آن عدم تحمل و سرکوب و خشونت گسترده همراه با نتایج نظامی گری در ابعاد اجتماعی یعنی از بین رفتن پایههای نیروی مولد اجتماعی است که خود زمینه را برای تهاجم اقوام ترک به ایران فراهم میکند. سدههایی از تاریخ که دوران سامانیان و غزنویان را نیز در بر میگیرد، همزمان است با دوران تحولات جمعیتی و اقتصادی مهم در میان قبایل ترک چادرنشین آسیای مرکزی تا مغولستان نیز محسوب میشود. این تحولات میتواند دلایل کوچهای وسیع این قبایل را به سرزمینهای دیگر توجیه کند. در چنین دورانی نیاز به یک حکومت واقعا مقتدر برای جلوگیری از این امر وجود داشت، در صورتیکه اقتدار دوران غزنوی چیزی جز شکوه برخی از شهرها و نابودی اقتصاد کشاورزی و اتکا بر مزدوران ترک و قتل عام دگراندیشان ناراضی چیز دیگری نیست. چنانکه عقب نشینی غزنویان به سمت هند به سهولتی غیرقابل تصور انجام میگیرد که خود یادآور حوادث مشابه دیگری در تاریخ ما است. 1- مراجعه کنید به راه توده شماره 287 http://www.rahetudeh.com/rahetude/Sarmaghaleh-vasat/HTML/2010/octobre/21iran.html |
راه توده 288
26 مهر ماه 1389