نبرد "که
بر که" |
نبرد طبقاتی برای دستیابی به حقوق انسانی و اجتماعی، کهن ترین نبرد انسان از آغاز شکل گیری جوامع بشری است. این نبرد، همچنان و در همه کشورهای جهان جریان دارد و در گذرگاههای تند به اشکال مختلف و حاد خود را نشان میدهد. نام این گذرگاهها، پیچهای انقلابی است، اما این بدان معنا نیست که بر سر هر تند پیچی یک انقلاب خونین روی خواهد داد و در پی هر جنبشی که متاثر از این نبرد است، باید درانتظار ویرانی و از نو، سازندگی بود. این نبرد، همیشه در جامعه و خارج از حاکمیت جاری است و ما بازتاب آن را در حاکمیتها شاهدیم. این بازتاب، متاثر از اهمیت آن پیچی که جامعه میخواهد آن را پشت سر بگذارد، میتواند تاثیرات عمیقی بر ترکیب هیاتهای حاکمه بگذارد و حتی هیات حاکمه را که مرکب از نمایندگان طبقات و اقشار اجتماعی است، از جای کنده و نمایندگان اقشار و طبقات دیگری را بر جای آنها بنشاند تا آسیاب بدان نوبت بگردد و فصل جدید به پیش برود. این تعریف، تعریفی است عام و کشور مشخصی را مورد نظر ندارد. برای نمونه، ما در جنبش انقلابی درحال تکامل یونان، فرانسه و یا حتی جنبش نارضائی در امریکا نیز همین قانونمندن را میبینیم. همچنان که در کشورهای امریکای لاتین، چین، روسیه و ... شاهدیم. در جنبش انقلابی سال 57 ایران نیز ما شاهد عزم مردم ایران برای عبور جامعه از یک تند پیچ تاریخی بودیم. همچنان که اکنون نیز، جنبش سبز عزم عبور از یک تند پیچ دیگر تاریخی را دارد. هم انقلاب 57 پیچهای دیگری را تا رسیدن به تند پیچ 57 طی کرده بود(جنبش ملی دهه 30- قیام 15 خرداد و...) و هم جنبش سبز پیچهائی را از پایان جنگ ایران وعراق پشت سر گذاشته تا به مرحله جنبش سبز رسیده است. ما، در تمام حوادث ناشی از پیچها و تند پیچها، شاهد تغییراتی در سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و حتی ترکیب حکومتها بوده ایم. یعنی نمایندگان طبقات و اقشاری از جامعه که در این تند پیچها و پیچها اکثریت را داشته اما کمترین نماینده را درحاکمیتها و دولتها داشته اند، توانستهاند ترکیب نمایندگان خود را در دولتها و حاکمیتها تقویت کنند. حتی در دوران شاه، پس از شورش 15 خرداد، ما شاهد تغییراتی در برنامههای اقتصادی و ترکیب دولتها بودیم که شاه نام آن را "انقلاب سفید شاه و مردم" گذاشته بود. آنچه انجام شد نه بر اساس خواست شاه و طبقات حاکمه وقت، بلکه زیر فشار جنبش اجتماعی برای عبور از پیچهای تاریخی بود. و دیدیم که با مانورها و بازیهای سیاسی رژیم شاه برای فریب مردم، خریدن وقت برای بازگشت به گذشته و ادامه سلطه دربار شاهنشاهی و طبقات و اقشار حامی آن، کار به عزم ملی برای عبور از تند پیچ 57 کشید. حتی در همین یکسال و نیم اخیر نیز ما شاهد نشانه هائی از این دست هستیم. نام این نبرد تاریخی و کهن، "نبرد که بر که" است. یعنی همان اصطلاحی که حزب توده ایران، از بعد از پیروزی انقلاب 57 روی ضرورت شناخت آن در جامعه و بازتاب آن در حاکمیت انگشت گذاشت و بر آن تاکید کرد. نبرد طبقات و اقشار اجتماعی با یکدیگر و بازتاب آن در حاکمیت. اصطلاح نبرد نیز به معنای به کار گیری توپ و تفنگ نیست. بنابراین، "نبرد که بر که"، نزاع افراد در درون دولتها و حاکمیتها نیست، بلکه نبردی است جاری درجامعه که در حاکمیت بازتاب مییابد. برای مثال، در سالهای اول تاسیس جمهوری اسلامی، زیر فشار آن طبقات و اقشاری که نقش تعیین کننده را در انقلاب داشتند، قوانینی مانند قانون اساسی و یا قانون کار و ... تصویب شد که با مقاومت هائی در حاکمیت نیز روبرو بود، اما نبرد که بر که ای که در بطن جامعه جریان داشت آنقدر پرقدرت بود که این مقاومتها به سود اکثریت در هم شکسته شد. هیچ حزب و سازمان سیاسی و هیچ ارگان و تشکیلات مدنی و سندیکائی و ... نمی تواند خود را جدا از این نبرد اجتماعی تعریف کند. هر اندازه هم که چنین ادعائی را داشته باشد بیهوده است. همچنان که هیچ حاکمیت و دولتی نمی تواند ادعای فراطبقاتی داشته باشد، زیرا برنامهها و سمت گیریهای اقتصادی و سیاسی اش وابستگی او را به این و یا آن طبقات و اقشار اجتماعی روشن میسازد. وابستگان و فعالان هر حزب و سازمان و تشکیلات سیاسی و مدنی و سندیکائی و... بخشی از مردم جامعهای هستند که این نبرد در آن جریان دارد و فعالیت آنها متاثر از همین نبرد است. همین نمونه که دولتهای جمهوری اسلامی در 31 سال گذشته به مقتضای وابستگی و نمایندگی طبقاتی آنها، با احزاب و سازمانهای و نهادهائی موافق یا مخالف بوده اند، خود بهترین نشانه از حرکت زیر سایه این نبرد طبقاتی است. برای مثال، بخش مهمی از سمت گیری دولت میرحسین موسوی در دهه اول جمهوری اسلامی و یا حتی دولت کوتاه مدت رجائی به سود اقشار و طبقات غارت شده اجتماعی بود و به همین دلیل احزاب و سازمان هائی که این سمت گیری را تائید میکردند و با آن همراه بودند اگر مذهبی بودند از فعالیت و حمایت کامل و اگر غیرمذهبی بودند فعالیت آنها حداقل تحمل میشد. همین شرایط را- البته به گونهای دیگر- در دولت خاتمی شاهد بودیم. همچنان که در دولت احمدی نژاد با سرکوب همه آن نهادها و احزاب و سازمانها و تشکلها بصورت فاشیستی روبرو هستیم برای پیشبرد خصوصی سازی، قطع یارانهها، انحلال قانون کار و حتی معلق اعلام کردن قانون اساسی. بنابراین، نبرد که بر که، نبردی نیست که در حاکمیت جریان داشته باشد و ما اگر با حاکمیت موافق نیستیم، خود را کنار کشیده و شاهد دورادور نبردی باشیم که به ما مربوط نیست. این یک خود فریبی و عافیت طلبی است. همانگونه که حضور در متن این نیرد در جامعه و انتقال آن به درون هیات حاکمه بعنوان بازتاب این نبرد اجتماعی یک فعالیت و اقدام سیاسی و حتی انقلابی است. بدین ترتیب است که نبرد که بر که، نه تنها نبردی نیست که مربوط به درون هیات حاکمه باشد، بلکه عمر آن در سالهای اول انقلاب نیز به همان دلائلی که درابتدا این سرمقاله نوشتیم به پایان نرسیده و ادامه دارد. |
راه توده 290
10 آبان ماه 1389