راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

کنگره راه کارگر
نیم گام بسوی
واقع بینی سیاسی

 

سازمان راه کارگر ظاهرا پس از 30 سال می‌خواهد به جنبش مردم بپیوندد. هیئت اجرایی این سازمان از برگزاری کنگره پانزدهم خود خبر داده است. در سند سیاسی این کنگره در کنار انواع موضعگیری‌های متناقض نکات جدیدی وجود دارد که درصورت تبدیل شدن به یک خط مشی می‌تواند نشانه آغاز تغییراتی در نگرش این سازمان باشد. این سند با اشاره به "جنبش انتخاباتی توده‌ای شکل گرفته درسه هفته اول خرداد" از آن بعنوان یک "جنبش ضد دیکتاتوری توده‌ای وسراسری" نام برده و با انتقاد غیرمستقیم از دیدگاه‌های بیان شده توسط ناصر زرافشان گفته می‌شود:
"جنبشی که با اعتراض به کودتای انتخاباتی دستگاه ولایت فقیه آغازشده، یک جنبش کاملاً برحق واصیل مردمی است که بدون مشارکت فعال درآن راهی برای رهایی ازچنگال جمهوری اسلامی ودستیابی به آزادی ودموکراسی درکشورما گشوده نخواهد شد. برای همراهی با این جنبش وحمایت ازآن، فعال بودن درمحورهای زیرضروری است: اول – دفاع ازهرخواست دموکراتیک، حتی اگردرآغاز ازطرف لایه‌های غیرکارگری پیش کشیده شود. متأسفانه بعضی ازجریان‌های چپ، جنبش کنونی را متعلق به طبقه متوسط معرفی می‌کنند و به خواست‌های آن بی اعتنایی نشان می‌دهند. این ارزیابی نادرست است؛ ما شاهد یک شورش عمومی علیه دیکتاتوری حاکم هستیم که بدون مشارکت کارگران وزحمتکشان نمی توانست به آن قدرت نمایی‌های میلیونی دست بزند. ولی حتی اگر چنین بود، بازهم ما موظف بودیم از آن حمایت کنیم ... " در سند راه کارگر از عدم امکان همکاری " با آن عده از چپ‌هایی که به نام سوسیالیسم و ضدیت با امپریالیسم با جنبش ضد استبدادی کنونی مردم ایران ضدیت می‌کنند" سخن گفته می‌شود.
البته راه کارگر به اینکه این به چه شكل "جنبش انتخاباتی" به جنبش ضددیکتاتوری تبدیل شد و چگونه شکل گرفت و چرا این سازمان نقشی در ایجاد این جنبش نداشت اشاره نمی كند و نمی‌گوید چرا در آن دوران این مبارزات انتخاباتی را تخطئه و مسخره می‌کرد و از "تحریم انقلابی نمایش انتخاباتی سخن می‌گفت"؟ سند راه کارگر این را هم توضیح نمی دهد چرا "نمایش انتخاباتی" اکنون به "جنبش انتخاباتی و ضددیکتاتوری" تغییر نام و ماهیت داده است؟ کنگره راه کارگر این مهمترین نکات را که مربوط به ارزیابی کار این سازمان و تاکتیک آن در انتخابات می‌بود و قاعدتا باید در مرکز کار یک کنگره جدی قرار می‌داشت کاملا مسکوت می‌گذارد.
با اینحال سند مصوب کنگره راه کارگر در مواجهه نظری با استدلال‌های نظیر آقای زرافشان ناگزیر شده است برخی نکاتی را بپذیرد که برای این سازمان نو محسوب می‌شوند. مثلا در این سند گفته می‌شود:
"پیکار برای سوسیالیسم بدون پیکار برای آزادی‌های بنیادی، دموکراسی وبرابری سیاسی، اجتماعی وفرهنگی همه افراد جامعه بی معناست وبه نتایج ارتجاعی می‌انجامد ... ما طرفدارقاطع سرنگونی رژیم هستیم، ولی سرنگونی برای ما وسیله است نه هدف. زیرا سرنگونی ضرورتاً شرایط مورد نظرما را به وجود نمی آورد ... نیروهایی که ازافق‌های پیشرو و انسانی دفاع می‌کنند، حتی اگرطرفدارسوسیالیسم نباشند، همراهان طبیعی ما درپیکارهای بزرگی هستند که در پیش روداریم." همه این سخنان نشانه نیم گامی نااستوار به پیش است كه برای راه کارگر نو و تازه محسوب می‌شوند. نیم گام به پیش است زیرا اساس اندیشه راه كارگر برجدایی از مردم، نفی ضرورت تجربه مردم و این تصور قرار دارد كه این سازمان راه کارگر نیست که باید برای تحقق خواسته‌های مردم مبارزه کند، برعکس این مردم هستند که باید برای تحقق نیات و آرزوهای رهبری این سازمان وارد میدان شوند.
این نگرش در زمان خود و در 30 سال گذشته ضربه بزرگی به جنبش انقلابی در ایران زد. نورالدین کیانوری در همان زمان در مورد این مسئله و با اشاره به نگرش مذهبی توده‌ها و شیوه مورد نظر مردم در مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی گفت:
"ما که با این گرایش، با این فهم و درک اینطوری توده‌ها روبرو می‌شویم دو راه داریم : یک راه این است که به این توده‌ها بگوییم که خوب این راهی که شما بر گزیدید، این راه را بروید. ما هم دوش به دوش شما در این راه پیش خواهیم رفت. تجربه زندگی به شما نشان خواهد داد که از این هم باز دورتر باید بروید. به شما نشان خواهد داد آنچه ما می‌گوییم بایستی فردا انجام بدهید آن درست است. به آنها بگوئیم که اگر امروز حرف ما را قبول ندارید ولی فردا تجربه به شما ثابت می‌کند. این یک راه است و راه دیگر اینست که به این توده‌های انقلابی بگوییم که نخیر!... به این ترتیب نفی این تجربه توده‌ها، جلوگیری از اینکه توده‌ها از راهی که خودشان انتخاب می‌کنند و انتخاب کردند به پیش بروند وتقویت نکردن آنها در این راه عبارت است از یک عمل ضد انقلابی. تجربه انقلاب خود ما هم در رابطه با کاری که چپ روها کردند همین را نشان می‌دهد. نتیجه عمل چپ روها عبارت شد از ضربه زدن به انقلاب و تقویت نیروهای ضد انقلابی در جامعه ایران در تمام زمینه ها".
سند كنگره راه کارگر نشان می دهد كه اكنون رهبری یك گام به این درك نزدیك شده است و به همین دلیل بر سر یك دوراهی تاریخی قرار گرفته است: راه نخست این است که دوشادوش مردم در راهی که خود آنان انتخاب کرده‌اند یعنی در جنبش سبز آنان شرکت کند، آنها را در این جنبش تقویت کند، همراه با مردم، در کنار رهبرانی که خود مردم برگزیده اند، برای خواست‌هایی که خود مردم مطرح کرده‌اند مبارزه کند. یا به راه دوم برود یعنی اینکه این تجربه توده‌ها را نفی کند، رهبری را حق خودمان بداند که از او دزدیده شده، بخواهد که مردم نه برای خواست‌های خود بلكه برای خواست های نهایی رهبران راه كارگر مبارزه کنند که در غیراینصورت از مبارزه کنار کشیده و آن را به رسمیت نخواهد شناخت.
سند راه کارگر نشان می‌دهد که ظاهرا این سازمان تصمیم گرفته است پس از 30 سال انفعال و انزوا به جنبش مردم بپیوندد و برای خواست‌های مردم همانگونه که هست مبارزه کند. با اینحال در این زمینه نباید زیاد خوش بین بود. هنوز معلوم نیست که این نزدیک شدن راه کارگر به خواست‌های مردم و پذیرش مبارزه برای همان خواست‌ها نشان یک تغییر نگرش در رهبری راه کارگر است یا ناشی از این تصور که خواست‌های مردم دارد به خواست‌های رهبری این سازمان نزدیک می شود. نورالدین کیانوری چنین موردی را نیز پیش بینی کرده و می‌گوید:
"برای آن که به راحتی منفعل شویم، همواره ضرور نیست، که جنبش خلق الزاما متوقف شده باشد. ریشه واقعی انفعال در نامتناسب بودن شعارها و خواست‌های یک مبارزه با خواست‌های مشخص خلق در یک لحظه معین قرار دارد و اگر مبارزی به هیچ قیمتی حاضر نگردد، که خواست‌های خلق را بپذیرد و برای همان خواست‌ها مبارزه کند، بناگزیر در حالتی زنجیر انفعال را خواهد گسست، که خواست‌های او به خواسته‌های خلق تبدیل شود."
به این ترتیب تحول در راه کارگر ناشی از یک روند دو سویه است. در یک سو 30 سال مبارزه وجب به وجب نیروهای مترقی ایران برای جلوگیری از نابودی انقلاب ایران، برای عقب راندن نیروهای ارتجاعی، ایجاد یک جنبش بزرگ ضددیکتاتوری برای دفاع از دستاوردهای انقلاب ایران که راه کارگر و نیروهای مشابه آن در این جنبش هیچ نقشی نداشتند جز آنکه با چپ روی خود نیروهای ضدانقلابی و ارتجاعی را در همه عرصه‌ها تقویت کردند که نمونه‌ای از این تقویت، تحریم همه انتخابات‌های دو دهه اخیر است.(1) از سوی دیگر اکنون که این جنبش بوجود آمده راه کارگر بدین ارزیابی رسیده که یا این جنبش به نتیجه می‌رسد که در اینصورت نفی آن دیگر صلاح نیست و باید از روش‌های گذشته فاصله گرفت و جایی برای بازگشت باقی گذاشت. یا این جنبش به نتیجه نمی رسد که در اینصورت شرایط به سمت سرنگونی جمهوری اسلامی می‌رود و خواست مردم با خواست رهبری راه کارگر یکی می‌شود. به سند کنگره سازمان راه کارگر تا زمانی که رهبری این سازمان از ارزیابی روشن و دقیق از سیاست تحریم انتخابات در دو دهه گذشته و بویژه انتخابات دهم طفره می‌رود ناگزیر باید در این چارچوب فرصت طلبانه یا حداكثر نیم گامی به پیش نگاه کرد.

1- مصطفی تاج زاده از دوران زندان خود می‌نویسد:
"معنای دقیق دو اتهام "اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت داخلی کشور از طریق شرکت در جلسات حزبی و صدور بیانیه‌های تحریک‌آمیز" و "فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی" را ... زمانی به طور کامل درک کردم که اولین بازجویم مرا مورد سؤال و شماتت قرار داد که "تو چرا دفتر تحکیم وحدت را به انتخابات وارد کردی؟" وقتی جواب دادم فکر می‌کردم به علت این‌که آن تشکل مؤثر دانشجویی را به تغییر مشی سالیان اخیر خود در زمینه تحریم انتخابات تشویق کرده‌ام، شایسته تقدیرم. نمی‌دانستم اقدام فوق جرم است. وی با لحن خشنی گفت خیر! همان سیاست تحریم به سود نظام است. زیرا در آن صورت یک بار اطلاعیه می‌دهند که ما در انتخابات شرکت نمی‌کنیم و مسأله تمام می‌شود." (نگاه کنید به مقاله "انقلاب مخملی یا کودتای نظامیان؟" بر روی سایت‌های اینترنتی)
كنگره راه كارگر باید به این مسئله می پرداخت كه نپرداخته است.

راه توده 283 13.09.2010
 

بازگشت