راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

تجربه شکست خورده شاه
الگوی عمل علی خامنه ای شده

 

تجربه انقلاب 57 و تجربه دیگر جنبش‌ها و انقلاب‌ها نشان می‌دهد که در شرایط عادی، سرکوب می‌تواند از گسسته شدن بیشتر هژمونی حکومتی جلوگیری کند و به بقای حکومت برای مدتی یاری رساند. اما این اصولا مربوط به زمانی است که حکومت با یک اقلیت منسجم روبرو باشد و اکثریت مردم خاموش و بی‌طرف و یا پراکنده  و نامتحد باشند و جنبش بدون رهبر و بدون چشم انداز تحول باشد.

تا اواخر سال 56 و حتی اوایل سال 57 رژیم شاه همچنان می‌توانست تظاهرات ساندیسی برگزار کند؛ چنانکه در فروردین 57 به مناسبت سفر نخست وزیرش "جمشید آموزگار" در تبریز تظاهراتی به نفع شاه برگزار شد که روزنامه‌های حکومتی مدعی شدند 400 هزار تن در آن شرکت کردند. اما اصرار شاه بر مقابله و ادامه کشتار روزبروز پل‌ها را ویران و هژمونی حکومت را ضعیف ‌کرد، به شکلی که دیگر نیرویی برای بسیج داوطلبانه وجود نداشت و بسیج اجباری نیز ناممکن شد.

جان فوران- پژوهشگرامریکائی- می‌نویسد در ماه دی 57، یعنی تقریبا یک ماه قبل از سقوط رژیم بود که شاه از پافشاری در کشتار منصرف شد و آن هم زمانی بود که معلوم شده بود کشتار رژیم را حفظ نخواهد کرد.

در شرایطی که حکومت رویاروی یک اکثریت است که این اکثریت خاموش و دارای انسجام اراده و آگاه از ماهیت حاکمیت نیست، سرکوب و کشتار می‌تواند نتیجه معکوس بگذارد و روند گسسته شدن هژمونی حکومت بر جامعه را شتاب ‌بخشد. اگر در جنبش سبز هم می‌بینیم که روند سقوط هژمونی حکومت در مقایسه با شتاب همین روند در انقلاب 57 کندتر است درست به همین دلیل است که حکومت بدلیل ادعاهای گزافی كه بابت مردمی بودن خود داشته ناگزیر است، کمتر از کشتار و بیشتر از ابزارهای چوب و چماق و باتوم و کتک و زندانی کردن بهره بگیرد. وقتی عده‌ای کشته می‌شوند  باید وقوع آن را تکذیب کند یا مسئولیت آن را بعهده نگیرد یا در مواردی مانند کهریزک آن را به گردن عوامل دست دوم بیاندازد. این نشان می‌دهد که رهبری جمهوری اسلامی با وجود هارت و پورت‌هایی که در برابر مردم می‌کند خیلی خوب فهمیده است که دست زدن به کشتار، تمام پل‌های میان آن و مردم را خراب می‌کند، پایه‌های هژمونی آن را ویران می‌کند و تنها بخت بقای حکومت یعنی بسیج و نگه داشتن بخشی از مردم در پشت سر خود را از میان می‌برد. گفتمان دوگانه حكومت از اینجا ریشه می گیرد. یك روی خشن آن به سمت اكثریت مردم و فعالان و مبارزان است تا آنها را بترساند و از ادامه مقاومت منصرف كند. یك روی دیگر آن تكذیب و توجیه به سوی آن بخشی از مردم است كه هنوز از ماهیت حاكمیت بدرستی آگاه نیست، تا رابطه حكومت با این بخش بطور كل گسسته نشود. آنچه رهبری جمهوری اسلامی نفهمیده آن است که اولا این روش‌‌ها بی فایده است و اخبار و اطلاعات از راه‌های گوناگون به مردم می‌رسد و ثانیا ما دیگر در سال 57 نیستیم. امروز زندانی کردن و نیروی انتظامی و چماقدار و لباس شخصی به خیابان‌ها روانه کردن کمابیش همان اثری را در جامعه دارد که در سال 57 کشتن مردم و فرستادن تانک و کامیون‌های ارتشی داشت. کشاندن نیرو به خیابان‌ها در هر بزنگاه، در زندان نگاه داشتن مخالفان، شکنجه آنان، نامه‌هایی که این زندانیان برای رهبر و دیگر مقامات می‌فرستند و ... همه و همه در کار سائیدن هژمونی حکومت و پایه‌های نگه دارنده آن است که پیامد آن را در تظاهرات بی رونق قدس و نماز عید فطر برای نخستین بار اجباری شده امسال دیدیم. این وضع همچنین موجب اوج گرفتن بحران حکومتی، گسسته شدن شیرازه اداره امور و تشدید اختلافات درون اصولگرایان شده که روزبروز نیز تشدید خواهد شد.

همه اینها ضمنا  نشان می‌دهد که بردن اخبار مربوط به شهدا و مجروحان و زندانیان جنبش سبز، ویرانگری‌های چماقداران، به خیابان کشیدن نیروهای نظامی و باتوم بدست و ... به میان وسیع ترین توده‌های مردمی كه هنوز به ماهیت واقعی حكومت آگاه نشده‌اند اهمیت تعیین کننده در ویران شدن پایه‌های حکومت دارد. بزرگترین توجیه وجود هر حكومتی تامین امنیت مردم است و هیچ ملتی از حکومتی که امنیت او را سلب می كند، هموطن او را می‌کشد، زندانی می‌کند، سرکوب می‌کند پشتیبانی نمی کند. ضربه ای كه به حكومت از حمله چند روزه ارازل و اوباش و چماقدارها به خانه مهدی كروبی، به مسجد قبا در شیراز و یورش به دفتر میرحسین موسوی وارد شد از همینجا بود كه ناتوانی آن را در تامین امنیت و گزینشی بودن آن نشان داد. نشان دادن که حکومت هنمچنان می کوشد ماهیتی واقعی خود را پنهان کند. می کوشد خود را حافظ امنیت مردم معرفی کند. به این دلیل ساده که هیچ حکومتی نمی‌تواند تنها به اتکای هزار فامیل و خانواده‌ها و بستگان آنها در قدرت بماند. به همین دلیل گسترش آگاهی مردم از رویدادها و ازماهیت حاکمیت اهمیتی به مراتب مهم تر از تظاهرات خیابانی دارد، زیرا برای حضور خیابانی فرصت ها باید فراهم شود، اما برای تعمیق جنبش در لحظه بهره گیری از فرصت چنان حضور، امروز بردن آگاهی به میان وسیع ترین اقشار و طبقات اجتماعی مهم ترین وظیفه است.

(در ادامه این سرمقاله، مقاله تحقیقی "شاهنشاه آریامهر نیز پس از کشتار مردم به زانو در آمد" در همین شماره راه توده را بخوانید.)

 

راه توده 284   20.09.2010

بازگشت