اومانيته –  برونو دوراند

جدال الهيات واتیکان

با الهیات رهايی بخش

همكاری پاپ ژان پل دوم با آمريكا برای نابود كردن الهيات رهايی بخش در امريكای لاتين

 تا سكوت دربرابر ترور شخصيت‌های مذهبی پيش رفت.

 

از هر دو كاتوليك جهان، يكی در امريكای لاتين زندگی می‌كند. منطقه ای كه بيش از 90 درصد جمعيت آن مسيحی است و 80 درصد آن كاتوليك. در اين جغرافيای مذهبی، برزيل بزرگترين كشور كاتوليك جهان قرار دارد. كليسای كاتوليك در تمام تاريخ خود در اين قاره، كليسای فتوحات اسپانيا يا "سرزمين صليب مقدس" (استعمار پرتقال) همراه با خشونت و غصب بوده است. اين كليسا، كليسای استعماری، كليسای اقليت سفيد، هوادار قدرت حاكم و حافظ امتيازات بوده است.

كليسای كاتوليك توانست به بركت موقعيت رسمی خود مدتی طولانی بر اين قاره حاكم شود. اما ضمنا ناگزير شد با واقعيت‌ها، با رفتارها و اعتقادات محلی همآهنگ شود. در دهه 60 كليسا با پديده جنبش‌های انقلابی در آمريكای لاتين مواجه شد. پديده اي كه كليسا كوشيد با ترويج نظريه‌هايی كه تعادل در تحولات اجتماعی را موعظه می‌كرد و خواهان پاسخ به مسايل توسعه نيافتگی بود آن را مهار كند. اما مسايل اجتماعی همچنان با شدت بيسابقه ای اوج گرفت و همراه با آن، الهيات رهايی بخش در آمريكای لاتين در دهه هفتاد و هشتاد رشدی چشمگير يافت كه به آسيا و آفريقا نيز سرايت كرد. نيرو و تحرك كليسای رهايی بخش كه از سياست‌های كليسا موسوم به"واتيكان دوم" (يعنی تحولات واتيكان در فاصله 1962-1965) الهام ميگرفت، "تقدم  فقرا" (كنفرانس مادلن در 1968) را بعنوان سياست خود برگزيد و مثلا در برزيل سمتگيری مشخص و سياسی مبارزه برعليه فقر و ستم را در پيش گرفت.

ايالات متحده بشدت نگران اين اوضاع جديد بود. رژيم‌های مستبد و محافظه كار و ديكتاتورهای نظامی كه در حكومت‌های آنان ترور و ناپديدشدن كشيش‌ها و مذهبيون به امری مكرر تبديل شده بود خطری جدی برای ثبات و ادامه اوضاع محسوب می‌شد.

در اين شرايط بود كه پاپ ژان پل دوم بدون آنكه رسما برضد اين "كليسای سرخ" موضع بگيرد، به جنگ با آنچه "پيامبران دروغين" می‌ناميد و تفسير آنان از انجيل با "الهام از ديدگاه‌های سياسي- اجتماعی» برخاست. (سخنرانی 1985 در پرو) بدينسان پاپ لهستانی كه قبلا به جنگ "كمونيسم خداناباور" در اروپای شرقی رفته بود، كوشيد تا هدايت كليسای كاتوليك امريكای لاتين را فوق محافظه كاران در دست بگيرند و آن را به ارگان "تجديد ساختار" كاتوليكی در خط تند و افراطی كه كاردينال راتزينگر ترسيم كرده بود تبديل كرد. (راتزينگر از مسيحيان محافظه كار و چهره محبوب رسانه‌های افراطی امريكا و غرب است. وی مسيحيت را در ايمان مذهبی، مبارزه با‌بی‌خدايی  و عدم دخالت در سياست، يعنی درواقع پذيرش منفعلانه سياست حاكم خلاصه می‌كند. مترجم)

همگان از ادامه اوضاع آگاه هستند. محكوم كردن الهیات رهايی بخش از سوی كليسا، تحميل سكوت به لئونارد بوف (كشيش معروف و مترقی برزيل كه خواهان ادغام مذهب و سياست و سمتگيری به سود فقرا بود و زير فشار كليسا بنوعی خلع لباس شد) و فشارهای وارده بر مقامات مذهبی پرو درباره گوستاو گورتيرز. (كشيش پرويی و نخستين سخنگوی الهيات رهايی بخش كه هدف نخست مسيح را مبارزه سياسی انقلابی مي دانست) در امريكای مركزی، مشاركت مسيحيان مترقی در جنبش انقلابی در دهه هفتاد و هشتاد واتيكان را به شدت به خشم آورد: در السالوادور، گواتمالا و بويژه در نيكاراگوئه زمانی كه پس از سقوط سوموزا سه كشيش در مقامات بلندپايه دولت "ماركسيستی" ساندينيست‌ها قرار گرفتند. كليسا همه اينها را به منزله "انحراف ماركسيستی" مومنين تلقی می‌كرد.

همكاری پاپ ژان پل دوم با ايالات متحده برای درهم شكستن الهيات رهايی بخش تا آنجا پيش رفت كه به سكوت كليسا دربرابر ترور كشيش "رمرو" در السالوادور انجاميد. در همين چارچوب بود كه كليسای كاتوليك در برابر ترويج فرقه‌های پروتستان كه آلمان و آمريكا برای مقابله با كليسای كاتوليك فقرا به راه انداخته بودند واكنشی نشان نداد. قرار گرفتن پاپ در كنار پينوشه ديكتاتور سابق شيلی در سفر به آن كشور و ديكتاتور نظامی آرژانتين ادامه همين سياست بود.

تنها در سال 1991، پس از فروپاشی كشورهای سوسياليستی و زمانی كه يكی از فرقه‌های مسيحی ضدكليسای كاتوليك توانست 200 هزار تن را در خيابان‌های ريودوژانيرو، پايتخت برزيل بسيج كند؛ پاپ به فكر مقابله با اين وضع افتاد و راهی برزيل شد. اما ديگر دير شده بود، زيرا كابوس نئوليبرال حتی آن فرقه‌های مذهبی پيش ساخته را نيز به رقبای كليسايی تضعيف شده تبديل كرده بود. وضعی كه همچنان در برزيل ادامه دارد.

(جانشین پاپ جان پل دوم، از دل چنین مسائلی که در مطبوعات و رسانه های عمده جهانی راه ندارد بیرون خواهد آمد.)