مصدق
و ملیون اطراف او
شاهد نه از غیب، بلکه
از دربار شاهنشاهی رسید
در این شماره راه توده، بخش بسیار مهمی از کتاب "28 مرداد" کار تحقیقی- تحلیلی بی نظیر زنده یاد جوانشیر را می خوانید. این فصل مربوط به نقش و تاثیر اطرافیان دکتر مصدق در به شکست کشاندن جنبش ملی دهه 30 و حتی خیانت آنها در همراهی با کودتای 28 مرداد مطرح است.
در ارتباط با حوادث آن سال های منجر به کودتای 28 مرداد، سایت اینترنتی "پیک هفته" نیز درادامه سلسله گزارش هائی که درباره خاطرات مادر محمد رضا و همسر رضا شاه منتشر می کند، اتفاقا در شماره گذشته خود، آن بخش از خاطرات وی را منتشر کرده بود که به همین مبحث از کتاب 28 مرداد که دراین شماره می خوانید باز می گردد.
بنظر ما، خاطرات همسر رضا شاه و مادر محمد رضا در این ارتباط، نه تنها شاهدی از متن و کانون توطئه ها، یعنی دربار شاهنشاهی در تائید ارزیابی های ارائه شده در کتاب 28 مرداد است، بلکه به جرات می توان گفت این بخش از گفته ها و خاطرات او، مهم ترین و مستندترین مطالبی است که درباره دوران جنبش نفت، دولت مصدق و کودتای 28 مرداد تاکنون منتشر شده است. همان اندازه که کار تحقیقی – تحلیلی زنده یاد جوانشیر اعتبار علمی دارد، این بخش از خاطرات مادر محمد رضا شاه، اعتبار و دقت خبری دارد و هرگز نباید آن را دست کم گرفت.
ما این نکات را از متن گزارش منتشر شده در سایت "پیک هفته" استخراج کرده و بعنوان یک سند ماندگار در راه توده منتشر می کنیم. نه تنها به توده ای ها، بلکه به همه ملیون ایران که هنوز بر طبل کارشکنی حزب توده ایران در دوران نخست وزیری مصدق می کوبند و یا در باره توده نفتی ها داد سخن می دهند و فراموش می کنند که این توده نفتی ها در حقیقت کسانی نبودند جز تشکیلات مخفی انگلستان برای به انحراف کشاندن بدنه جوان حزب توده ایران در آن سال ها توصیه می کنیم این مصاحبه و سند تاریخی را بخوانند. اعتبار این اظهارات برای امروز، در جمهوری اسلامی نیز محفوظ است. یعنی نظیر همان توطئه های دهه 30 با تکنولوژی و امکاناتی بمراتب وسیع تر و دقیق تر هم اکنون نیز درحال اجراست. وقتی درباره حجتیه و دولت احمدی نژاد سخن می گوئیم، وقتی کابینه نظامی ها را تفسیر می کنیم، زمانی که درباره دهها حادثه و ترور در سالهای اول انقلاب سخن می گوئیم و آنگاه که به توطئه اعلام انحلال حزب توده ایران در جمهوری اسلامی و قتل عام رهبران آن باز می گردیم. در تمام این رویدادها و حوادث تلخ که انقلابی به عظمت انقلاب 57 را به زانو در آورد، باید رد و نشان های مشابه آنچه را مادر محمد رضا می گوید پیدا کنیم. مهم نیست که اسناد و اعترافات مستقیم را دراختیار نداریم، مهم آنست که جهت را بشناسیم و بگوئیم. اسناد سرانجام از تاریکخانه ها در خواهد آمد، همانگونه که با مصاحبه مادر محمد رضا شاه درآمد. کسی که خود می گوید 57 سال در کوران جزئیات مسائل سیاسی ایران بوده است.
با خواندن این خاطرات، هر توده ای می تواند نسبت به آن تلاش بیهوده ای که امثال بابک امیرخسروی کردند تا 28 مرداد را تطهیر کنند عمیقا متاسف شود. ما نیز به سهم خود متاسفم شدیم و افسوس خوردیم از سرانجامی که بابک امیرخسروی برای خود رقم زد.
آنچه را می خوانید عینا از سایت پیک هفته کپی کرده و در اینجا نقل می کنیم:
س: از مرحوم دکترمصدق نام بردید. اگر ممکن است در مورد ایشان قدری بیشترصحبت کنید.
تاج الملوک:
یک مرتبه حرف های جدیدی در ایران شروع شد و یک دستجاتی پیدا شدند که حرف از دمکراسی و ملیت و اینجور چیزها می زدند. قوام السلطنه که به سیاست انگلیسی ها نزدیک بود و حسین علاء که به سیاست آمریکایی ها نزدیک بود هردو پیش من آمدند و ما با هم صحبت زیاد می کردیم.
ازاین صحبت ها معلوم شد که آمریکا دستجاتی درست کرده و می خواهد عرصه را به انگلیسی ها و سیاست آنها درایران تنگ کند.
آدم هایی هم که جزو پیش قراولان این دستجات بودند مثل الهیار صالح و امثالهم همه سابقه کاروزندگی درآمریکا داشتند وقوام السلطنه آنها را متهم می کرد که درموقع اقامت درآمریکا جذب آمریکایی ها شده اند.
آدم های دیگری هم بودند که حالا اسم همه آنها یادم نیست. گاهی اوقات محمد رضا اینها را می خواست ومن هم بودم وگاها اشرف هم بود وبعضی از نزدیکان هم بودند ومجادله وبحث می کردیم.
این آدم ها می گفتند که دردنیا بعد ازجنگ بیطرفی معنی ندارد. تازه چه فایده ای ازبی طرفی برما مترتب است؟ مگرما درجنگ بی طرف نبودیم. نیروهای متفقین بی طرفی ما را نادیده گرفتند ومملکت ما را متصرف شدند.
ازاین حرف ها می زدند وبعد نتیجه می گرفتند که برای ایجاد موازنه میان دوقدرت قاهریعنی شوروی وانگلستان که هردو کشوردرایران سابقه مداخله گرانه دارند باید به یک نیروی سوم متوسل شد که همانا آمریکا است!
حتی یادم هست که الهیارصالح و یک نفردیگرکه دانشگاهی بود وعلی الخصوص دکتر متین دفتری که فامیل مصدق بود خیلی ازآمریکا تبلیغ می کردند و برای اینکه ما را تحت تاثیرقراردهند سیاست رضا ) شاه( را مثال می زدند ومی گفتند اعلیحضرت فقید هم دنبال یک نیروی سوم می گشت تا دربرابرروسیه وانگلستان علم کند و به همین دلیل بود که به آلمان نزدیک شد. البته این حرف کاملا درست بود و رضا برای خلاص کردن ایران ازنفوذ روسیه وانگلیس به آلمان نزدیک شده بود. یک حقیقت تاریخی بزرگ دیگر را هم به شما باید بگویم وآن مربوط به حزب توده است. یادتان باشد حتما درجای خودش سئوال کنید. بهرحال اوضاع سیاسی مملکت دریک طرفه العینی دستخوش شلوغی شد وروزی چند تا حزب وگروه سیاسی تاسیس می شد و خیلی هم روزنامه درمی آوردند.
حرف و حدیث ها همه درمورد آزادی خواهی و ملیت خواهی و آرمانخواهی و چیزهای قلمبه سلمبه ازاین قبیل بود. اما به مصداق آنکه گفته اند: « مقصود توبی کعبه وبتخانه بهانه!» هدف یک چیزو فقط یک چیز بود و آنهم ماده سیاه و بد بوی نفت!
یک مطلب مهم دیگرهم بگویم وآن روش متفاوت آمریکا با روسیه بود. روسیه شوروی درآن موقع با تحمل کشته های زیاد که می گفتند بالغ بر27 میلیون نفوذ بوده است آلمان نازی را شکست داده پیروزشده بود خیلی به ارتش سرخ افتخارمی کرد واسم ارتش سرخ که می آمد لرزه برتن ممالک دیگر می افتاد. آمریکا نمی خواست مثل شوروی قوا وارد ممالک دیگرکند و همانطوری که شوروی ممالک اروپائی را تا نیمه آلمان ضبط کرده بود او هم با زورارتش کشور گشائی کند. تازه این کارهم پرخرج بود وآمریکایی ها با روحیه کاسبکاری که داشتند درهمه چیزحساب سود وزیان را می کردند و هم باعث تلفات جانی می شد که مقبول طبع آمریکائی های خوشگذران نبود.
ازهمه مهمتر اینکه آمریکائی ها در حالی که شوروی را به کشورگشایی و لشکرکشی متهم می کردند می خواستند از خودشان یک چهره بیشتر دوست و مخالف لشکرکشی نشان بدهند.
در مجلس فراکسیون حزب توده موضع ملی شدن نفت را دنبال می کرد. اگر بخواهیم حقیقت را بدون هیچگونه آلودگی بیان کنیم باید با شهامت اقرار کنیم که حزب توده اصلی، یعنی توده ای های بالشویک مذهب ازبیخ و بن خواستارملی شدن نفت ایران واخراج انگلیسی ها ازایران بودند و سران آنها که گاهی پیش محمدرضا می آمدند حرف های شیرینی می زدند وبرای اینکه محمدرضا را با خودشان همراه کنند می گفتند فراموش نکنید که همین انگلیسی ها بودند که پدرتان را با آن وضع بد ازمملکت به تبعید فرستادند!
توده ای ها خیلی نفوذ دربین کارگرهای صنعت نفت داشتند وآبادان آن روز معروف شده بود به استالینگراد ایران!
من چون در جریان خیلی حوادث بوده ام حالا می خواهم آن مطلب را که به شما یاد آوری کردم وگفتم حتما درمورد حزب توده ازمن بپرسید برایتان شرح بدهم.
وقتی حزب توده ایران قوت گرفت هم ما به وحشت افتادیم وهم دوستان انگلیسی وآمریکائی وحتی منطقه ای ما!
بادم هست که مرحوم ملک فیصل پادشاه عراق برای محمدرضا پیغام داد که اگرفکری برای حزب توده نکنید برای ما هم درداخل عراق مشکل درست خواهد شد. چون اززمانی که حزب توده درایران محبوب القلوب شده است در عراقی هم حرب اشتراکیون راه افتاده که نسخه عربی حزب توده شما در ایران است!
اینجا بود که انگلیسی ها که خیلی مارمولک هستند پولتیک خوبی انجام دادند و پنهانی یک حزب توده (تقلبی) درست کردند که بعدها به توده ای – نفتی معروف شد.
کاراین حزب توده بدلی این بود که صد پله ازحزب توده اصلی تندتر شعار بدهند و با اغفال مردم آنها را ازپشت سرحزب توده اصلی به پشت سرخودش بکشاند!
البته درحزب توده اصلی هم اشخاص خوبی بودند که با ما همکاری داشتند و می آمدند به محمدرضا اعلام وفاداری می کردند. حتی دکتر فریدون کشاورز که آدم آبله روی زشتی بود آمد دست مرا بوسید و گفت اگرعلیاحضرت پهلوی بفرمایند من همین الساعه ازحزب توده خارج می شوم. ما به اشخاص حکم می کردیم که داخل حزب بمانند و برای ما اخباربیآورند و منویات ما را که همانا سعادت ملک وملت بود درداخل حزب اجرا کنند.
خیلی های دیگر هم بودند که اسامی آنها را فراموش کرده ام. افرادی بودند که مثل استوارعباس شاهنده اول توده ای بودند بعد رفتند ازاطرافیان قوام السلطنه شدند بعد دوباره تغییرمسلک دادند و رفتند دورو بر مصدق. مردم مرتبا دلیل این اعوجاج مسلک را می پرسیدند و بیچاره ها نمی دانستند که این آدم ها در واقع آدم ما هستند که به صورت نفوذی وماموردربارعمل می کنند!
افراد دیگرهم مثل استوارمکی و یا آن یاروکی بود؟ آها یادم آمد. مظفربقایی. یا جعفرشاهید ووو... صدها نفربودند.
یک روز یادم هست که سرمیزشام بودیم. مصدق هم بنا به دعوت قبلی آمده بود. همراهان جمع بودیم. محمدرضا به مصدق گفت:
حضرت اشرف آمدیم وهمین فردا انگلیسی ها آبادان وخرمشهررا تخلیه و اداره نفت را به دست ما سپردند. آیا ما متخصصین وکارگران وکارکنان و اهل فن به مقدارلازم داریم که جریان صدورنفت تعطیل نشود؟!
مصدق گفت: باید دو نکته را خاطرنشان کنم.
اول اینکه روسیه شوروی دربغل گوش ما با یک ارتش قوی بنیه ایستاده و اگر اراده کند می تواند درعرض چند ساعت کل مملکت ایران را به تصرف خود دربیاورد.
دوم اینکه مردم ایران ازمداخلات انگلیس وسابقه استعماری انگلستان در ایران فوق العاده عصبانی هستند وانگلیسی ها را دشمن حریت واستقلال مملکتشان می دانند.
سوم اینکه ممکن است شوروی ها ازنارضایتی مردم ایران سوء استفاده کنند و همان طوری که مملکت اروپائی را متصرف شده اند ایران را هم متصرف شوند.
الان نارضایتی در بین مردم زیاد شده و اگر ما بخواهیم در برابر خواسته مردم بایستیم آنها ما را کنار زده و می روند دنبال توده ای ها که شعارهای تند می دهند.
بنا براین ما باید خودمان رهبری مخالفین را عهده دار شویم.
از اینجا مصدق برای آنکه اطمینان خاطربه ما بدهد فاش ساخت که در مسافرت خودش به واشنگتون امریکائی ها به او محرمانه قول داده اند در صورتی که انگلیسی ها ازایران بیرون بروند آنها حاضرهستند به عنوان مستخدم دولت ایران بیایند و اداره نفت را عهده دار شوند و نفت ایران را به قیمت بالاتر از انگلیسی ها خریداری کنند!
خوب حالا فهمیدید پشت قضیه نفت چه بود؟
آمریکائی ها به دست مصدق نفت را ازانگلیسی ها گرفتند! البته بعد دیدند پسرعموهای انگلیسی آنها خشمگین هستند یک سهمی هم مجددا به آنها دادند.
این قضیه خیلی مفصل است. اما لپ مطلب همین است که گفتم. دعواهای مصدق با آقای کاشانی و آن ماجراهایی که بعدا پیش آمد هم ادامه دعوای آمریکا و انگلیس بود. مشت آمریکا ازآستین مصدق ومشت انگلیس ازآستین رقیب مصدق بیرون آمده بود.
مصدق به ما خیلی بد کرد. حتی موقعی که نخست وزیربود به خاطرخوش آمدن عوام ورعایا ما را ازمملکت خودمان بیرون کرد. موقعی که من و دخترانم درخارج بودیم حقوق قانونی ومقرری ما را قطع کرد. وقتی اشرف به تهران برگشت اورا گرفت وتحت الحفظ به فرودگاه فرستاد تا دوباره به خارج برگردانند. اما علیرغم همه این بدی ها که به ما کرد من باید یک حقیقت را بگویم وآن اینکه برعکس همه آن مطالب که تا به حال نوشته شده است مصدق اصلا وابدا مخالف سلطنت پهلوی نبود وهیچوقت درصدد تعطیل سلطنت برنیامد. بعد از28 مرداد 1332 فضل الله زاهدی(وزیرکشور دولت مصدق و عامل کودتا) او را گرفت، اما محمدرضا به دادستانی ارتش دستورداد درمورد مصدق سخت نگیرند. خودش تقاضا کرده بود به دیدن ما بیاید. آمد پیش من ومحمدرضا و از همه ما حلالیت طلبید و گفت با توجه به قول و قسم که در برابر رضا شاه ادا کرده بوده است نه تنها در صدد تعطیل سلطنت برنیامده، بلکه از همکاری با توده ای ها برای اعلام جمهوری و اعلام انحلال سلطنت پهلوی خودداری کرده است. راست هم می گفت.
بعد از ملی اعلام شدن نفت و آن وقایعی که پیش آمد انگلیسی ها می خواستند با توسل به نیروی قهریه و پیاده کردن قوا، جنوب ایران را متصرف شوند اما آمریکا آنها را ازاین کارمنع کرد.
حوادث آن هفته (از 21 تا 28 مرداد 1332) باعث شد که توده ای ها که ازقبل درارتش سازمان افسری درست کرده بودند دست به کارکودتا شوند وهدفشان ساقط کردن سلطنت پهلوی بود اما آمریکائی ها مصدق را ازنقشه توده ای ها مطلع کردند و مصدق با توده ای ها همکاری نکرد. ما بعد فهمیدیم که توده ای ها حتی چند روز قبل از28 مرداد 1332 ازطریق جواسیس خود ازنقشه فضل اله زاهدی برای قلع وقمع مخالفان و بازگشت محمدرضا و ثریا از رُم مطلع شده بودند واطلاعات واخبارخود را به مصدق داده و خواسته بودند مصدق فضل اله زاهدی را که درخانه مرحوم موتمن الملک در شمال تهران پنهان شده و برنامه ریزی می کرد به اتفاق عده ای از افسران وفادار به محمدرضا دستگیرکند؛ اما مصدق عمدا تعلل کرده و خود را به تجاهل زده بود تا زاهدی کارخودش را انجام دهد.
درواقع مصدق فهمیده بود که لجاجت او درعناد با انگلیسی ها باعث شده است یک عده عناصر تندرو و چپ رو و بالشویک سررشته امور را دست بگیرند. بنابراین اگرمی خواست با توده ای ها همکاری کند به عینه می دید که توده های اساس سلطنت را بهم می ریزند وپادشاهی ایران را تعطیلی و دراینجا هم یک مملکت شبیه شوروی درست می کنند تا عده ای پا برهنه و کارگر و زارع بیایند حزب درست کنند و اداره مملکت را در دست بگیرند! خوب معلوم بود دراین شرایط وضع امثال مصدق هم بهم خواهد ریخت و اول ازهمه اموال و املاک او مصادره خواهد شد!
اگر هم می خواست خودش به عنوان نخست وزیری که چند سال شعارملیت و حمایت از پابرهنه ها و مبارزه با شرکت نفت را داده بود وارد عمل شود و همه را سرجای خودشان بنشاند وجهه ای را که برای خودش ساخته بود خراب می کرد! پس بهترین موقعیت پیش آمده بود که فضل اله زاهدی بیاید و متجاسرین را سرکوب کند و مملکت را از خطر بالشویکی نجات دهد. مصدق هم مظلوم نمائی کرده وجهه مردمی و ملی اش حفظ گردد! تازه ما بعدها فهمیدیم که سفیر کبیر آمریکا )اگر اشتباه نکنم هندرسن( از قبل مصدق را در جریان گذاشته بود که قرار است چه بشود!
مصدق بعد از محاکمه هم به تقاضای خودش پیش ما آمد و گفت این بهترین صورت برای بازنشستگی او ازسیاست بوده است.
من شهادت می دهم مصدق به اساس سلطنت پهلوی وفاداربود و بارها به خود من می گفت که درمجلس به انحلال سلطنت قاجاریه و انتصاب رضا) شاه( به سلطنت و تاسیس سلسله پهلوی رای داده و دیگران را هم به طرفداری از رضا )شاه( بسیح کرده است.
پس از 28 مرداد سال 1332 بعد از آنکه فضل اله زاهدی نخست وزیر شد وقت زیادی صرف آرام کردن مملکت گردید. اول ازهمه حزب توده را غیرقانونی اعلام کردند و افراد آن را که درهمه ارکان مملکت نفوذ داشتند پاکسازی کردند و کنارگذاشتند. مصدق رفت احمد آباد مستوفی که ملک خودش بود و زندگی آرامی را شروع کرد..
بهر حال مصدق با فضل اله زاهدی ودادستان ارتش توافق کرد که مجازات سختی برای او در نظر گرفته نشود و درعوض او از سیاست کناره گیری کند و دوران بازنشستگی خود را در احمد آباد شروع نماید.
خانواده مصدق بعد از این وقایع محترم بودند و هیچکس معترض آنها نشد و حتی عده ای از نزدیکان او مثل آقای دکتر متین دفتری که شوهر خواهرش بود به مجلس سنا رفت و منشاء خدمات زیادی شد.
فرمات PDF : بازگشت