بازگشت

 

برای سهیل آصفی

رادیکال های منفعل هم بخوانند

گام به گام

در مرداب تحریم

و ترک شرمگینانه

میدان مبارزه سیاسی

  

سهیل آصفی روزنامه نگار ایرانی در نوشته‌ای به تشریح آن دلایلی پرداخته كه از نظر او اكثریت مردم ایران را به تحریم انتخابات سوق می ‌دهد. البته با شتک هائی به حزب توده ایران و نوشته های سایت راه توده و... که نه انصاف بود و نه انتظار. ببینیم، چرا و به چه دلیل چنین تیغ از نیام بر می کشند و جرم چیست!

 

از آغاز مبارزات انتخاباتی دكتر معین سودمندتر بنظر می ‌رسید و می ‌رسد كه بجای بحث بی حاصل با طرفداران تحریم، توده مردم را به شركت در كارزارهای انتخاباتی بسود دكتر معين بسیج كرد. دلیل آن هم وضعیت طرفداران تحریم بویژه در اپوزیسیون خارج از كشور است كه آشكارا هر گونه امید به تاثیرگذاری در حوادث ایران را از دست داده اند و تنها راه را برای حضور در آینده كشور"از بین رفتن مشروعیت بین‌المللی" و یك دخالت خارجی می ‌بینند. این دخالت برای یك سر این طیف و عمدتا طرفداران سلطنت از مداخله نظامی شروع می‌شود و برای سر دیگر طیف كه خود را "ملی و چپ دمكرات" می نامند به حمایت "جهانی" از یك آلترناتیو خارج از كشور می‌رسد. در این شرایط بحث كردن با چنین طیفی، با چنین دیدگاه و انگیزه ای، اگر بیفایده ترین كار نباشد كم فایده ‌ترین آن است.

 

نوشته سهیل آصفی اما از جنسی دیگر است و بیان دل نگرانی‌ هایی دیگر. دل نگرانی ‌هایی كه بسیاری از نیروهای میهن دوست و مترقی ایران در آن شریك هستند و به همین دلیل است كه نمی توان و نباید این اندیشه‌ ها و نگرانی‌ ها را نادیده گرفت.

 

سهیل آصفی از همان ابتدا از "ما تحریمیان" سخن می ‌گوید. گویی بطوركاملا بدیهی جامعه ایران به دو طیف طرفداران تحریم و مخالفان تحریم تقسیم می شود، گویی خطی كه مردم ایران را در دو سوی جبهه قرار می ‌دهد خطی است كه طرفداران و مخالفان تحریم را رویاروی هم می‌ گذارد. و او در این نظر تنها نیست. همه "تحریمیان" در این مورد با او همصدا هستند.

اما واقعیت این نیست. خطوط عمده جبهه ها را نه هیاهوها در داخل و خارج تعیین می كند و نه میل و ذهن ما. شكاف كنونی جامعه ایران و خطی كه جبهه‌ ها را از یكدیگر متمایز می ‌كند در واقع و در این كارزارهای انتخاباتی عملا تقسیم جامعه ایران به دو جبهه پشتیبانان آن برنامه ایست که دكتر معین اعلام کرده و مخالفان اين برنامه. جامعه در اینجاست كه شكاف می خورد. جبهه تحریم چه بخواهد چه نخواهد، چه خوشش بیاید چه خوشش نیاید، در كنار حكومت، در كنار مخالفان برنامه دكتر معین و در صف نامزدهای نظامی و غیرنظامی ایستاده است. این جبهه و شكاف واقعی است و نه تحریم و غیرتحریم. جبهه‌ای كه بطور عینی و مستقل از خواست ما عمل می‌ كند و به همین دلیل نمی توان آن را در ذهن پشت سر گذاشت. به همین مقاله آقای سهیل آصفی نگاه كنیم. تقریبا در آن كلامی برضد احمدی نژاد و قالیباف و لاریجانی و غیره نیست. هر چه هست برضد معین و پشتیبانان معین و جبهه دمكراسی  خواهی و غیره است. چنین نیست كه سهیل آصفی با قرار دادن نوك تیز حمله خود به معین دچار اشتباه در ارزیابی شده باشد. برعكس كاملا درست ارزیابی كرده است. تحریم انتخابات مستقل از خواست ما یعنی عدم شركت در كارزارهای انتخاباتی، يعنی جلوگيری از راي دادن به برنامه دكتر معین، و بسود دیگر نامزدهای حكومتی و به همین دلیل است كه پیگیری منطقی سیاست تحریم یعنی قرار دادن نوك تیز حمله برضد معین. باز هم به محتوای سایت ‌های اینترنتی طرفدار تحریم نگاه كنید، به مقالات زنجیره‌ای خارج از كشور نظری بیفكنید. تقریبا نامزدهای حكومت در این بمباران تحریم هدف نیستند و معاف از هرگونه انتقادی هستند، هرچه هست علیه معین و پشتیبانان اوست. (در این مورد شاید تنها استثنا اكبر گنجی باشد كه دفاعش از تحریم را بدلایل عمدتا نظری و تئوریك كه به آن معقتد است با حمله به دكتر معین توام نكرده و برعكس از او دفاع كرد.)

 

بنابراین باید به آقای سهیل آصفی، بعنوان یک نمونه از میان ده ها نمونه دیگر گفت: از همان قدم نخست اشتباه نكنید. نمی توان واقعیت عینی جامعه، جبهه عمده و واقعی را در ذهن خود پشت سرگذاشت. هیچكس حتی یك نفر از هفتاد میلیون تن جمعیت ایران انتخابات را تحریم نكرده است. همه ما داریم و همه مردم دارند در انتخابات شركت می ‌كنند. اما یك عده آگاهانه شركت می ‌كنند و می دانند به چه كسی رای می دهند و یك عده شركت نمی كنند و به این ترتیب رای خود را عملا برای مخالفان معین به صندوق می ریزند؛ و البته اجازه می ‌دهند بقیه برای آنان تصمیم بگیرند. چنین است که بنظرما، هیچکس دراین انتخابات و در تعیین سرنوشت کاندیداهائی که در میدان حضور دارند بی طرف نیست. نه تنها بی طرف نیست، بلکه عملا با رای خود سرنوشت این و آن را تعیین می کند. نام این را تحریم ملی نگذاریم! بین دو گزینه و دو انتخاب، عملا همه شرکت داریم.

خط جبهه كارزارهای انتخاباتی در شرایط كنونی نه خط میان تحریمیان و غیرتحریمیان بلكه خط میان پشتیبانان برنامه معین از یكسو و نامزدهای حكومت از سوی دیگرست. این ویژگی نخست شرایط كنونی جامعه و انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری است.

در این شرایط هر چند جبهه تحریم همان جبهه انفعال است اما باز هم اشتباه نكنیم فقط تحریمیان نیستند كه به انفعال رای می دهند، بلکه رای به نظامیان و حتی ‌هاشمی رفسنجانی نیز رای به انفعال است. رای به نظامیان یعنی اینكه بخشی از جامعه امیدوار است از طریق یك اقتدار "رضا خان"ی در بالا مسایل آن حل شود و رای به رفسنجانی یعنی از طریق یك معامله در بالا مشكلات رفع گردد و در هردو حال بدون نیاز به حضور و مبارزه مردم.

در مقابل، رای به معین، آشكارا یعنی رای به ادامه مبارزه و كشاكش و رای به درگیری. كشاكش معین با رهبر، معین با مجلس، با شورای نگهبان، با مجمع تشخیص مصلحت، با نیروی انتظامی، با سپاه ...

البته، واضح است که این كشاكش با روحیه بخشی از جامعه كه از درگیری‌ های هشت سال دوران خاتمی و ادامه مبارزه خسته شده سازگار نیست. بخشی ازخستگی بصورت رای به صندوق می رود و به نامزدهای نظامی یا رفسنجانی رای می ‌دهد تا از طریق اقتدار یا معامله در بالا مسایل را حل كند و بخشی دیگر در این خیال است كه تحریم كرده و با ندادن رای گویا "مشروعیت" حكومت دود می ‌شود، "تكلیف روشن" و "كار یكسره" می ‌گردد.

انفعال، دقیقا همین تفكر و همین تصور است كه بویژه در خارج از كشور بشدت تبلیغ می شود. اما برخلاف ادعای اپوزیسیون خارج از كشور، با یك روز در خانه نشستن هیچ تكلیفی روشن نخواهد شد و هیچ كاری یكسره نخواهد شد يا چنانكه راه كارگر مدعيست "شيشه عمر رژيم" با اين يك روز در هم كوفته نخواهد شد.

انتخاب معین یعنی انتخاب مبارزه و ضرورت حضور مردم در صحنه برای پیشبرد این مبارزه. اینكه بخشی از جامعه آماده چنین كشاكشی نباشد كاملا قابل فهم است. اما این خستگی و درماندگی را بعنوان "رادیكالیسم" جا زدن و زیرلعاب انقلابی پنهان شدن، اگر از سر فربب دیگران نباشد، به معنای خودفریبی، حتماهست.

 

بنابراین، دومین ویژگی جبهه‌ای كه اكنون در اين كارزارهای انتخاباتی در جامعه ما شكل گرفته آن است كه جبهه پشتیبانان برنامه معین جبهه مبارزه است و جبهه مخالفان معین اعم از تحریمیان و غیرتحریمیان جبهه انفعال و پذیرش قدرت حاكم.

 

از آنجا که رای به معین، رای به ادامه مبارزه و در برابر انفعال است، به همین دلیل هر قدر شعارهای معین رادیكال تر می شود اپوزیسیون خارج و بخشی از روشنفكران داخل كه امیدشان به یكسره شدن یك روزه است حملاتشان به معین، برنامه او و پشتیبانان او بیشتر می ‌شود. برعكس شعارهای دكتر معین و پشتیبانانش در بخشی از جامعه كه آماده است، در صورتی كه به مقاومت معین اعتماد كند، همچنان وارد صحنه شود و موثر می ‌افتد و بسوی برنامه معین گرایش می ‌یابند. این همان بخش از مردم است كه با نظر پشتیبانان معین اعم از جبهه مشاركت یا مجاهدین انقلاب اسلامی در درون حكومت یا نهضت آزادی، ملی مذهبی‌ها و حزب توده ایران در خارج از حكومت نزدیك می ‌شود.

 

از اینجا می رسیم به سومین ویژگی این انتخابات. كارزارهای انتخاباتی كنونی تقسیم بندی اپوزیسیون و حكومت را به شكلی كه تاكنون شكل گرفته بود در هم می شكند. به همان شكل كه اپوزیسیون خارج از حكومت طرفدار تحریم برعلیه معین و در كنار نامزدهای حكومت قرار می گیرد، اپوزیسیون خارج از حكومت پشتيبان برنامه دكتر معین در كنار اصلاح طلبان داخل حكومت می ‌ایستد. بدینسان جنبه عینی جبهه بندی پشتیبانان و مخالفان معین در اینجا نیز آشكار می ‌شود كه دو جبهه رویاروی هم، مرز اپوزیسیون و غیراپوزیسیون را می‌شكافد و در هم می نوردد و نیروهایی را از داخل و خارج، اپوزیسیون و غیراپوزیسیون از دو سو در كنار هم قرار می ‌دهد.

ظاهرا رادیکال های دو آتشه ای که در این سال ها انواع تئوری ها را بنام "راه کارگر" بافته اند و یا به اکثریت و اقلیت تقسیم شده اند، از همین صف بندی جدید وحشت دارند. خواب و خیالی که برای بلعیدن حزب توده ایران در مهاجرت دیده بودند، یکباره بهم ریخته و باعث پریشانی آن ها شده است.

بنابراین سخن برخلاف تصور سهیل آصفی اصلا بر سر ‍ژست اپوزیسیون گرفتن یا نگرفتن نیست. بحث بر سر این نیز نیست كه این یا آن جوان یا غیرجوان یا اكثریت آن ها در بالای شهر یا پایین شهر رای خواهند داد یا نخواهد داد. ما فضای جامعه را خیلی خوب می دانیم چیست، درباره خطر حکومت سپاهی‌ها نیز هشدارباش های ما به دو سال پیش بر می گردد، همچنان که درباره خطر انفعال و موفقیت جبهه راست برای از صحنه خارج کردن مردم. با همین آگاهی ایستاده ایم برای تغییر اين وضع، نه برای دنباله روی از آن. روی ما نخست با كسانی است كه حاضرند آماده یك مبارزه دیگر شوند، نه آنان كه دنبال توهم "یكسره شدن" كار در روز رای گیری نشسته‌اند. ما ایستاده ایم كه به مردم بگوییم:

هیچ تكلیفی با یك روز نشستن شما در خانه روشن نمی شود،

بگوئیم:

عدم شركت شما درانتخابات یعنی نوشتن رای به انفعال، به نظامیان و سرکوبگران.

به مردم بگوئیم:

 اگر شما در انتخابات شركت نكنید برای شما از میان همین نامزدهای حكومتی رییس جمهور تعیین خواهند كرد و این رییس جمهور با داشتن دستگاه اجرایی، با اتكا به درآمد نفت و با داشتن پشتیبانی نیروهای نظامی دست بلندی در راه برد حوادث آینده ایران خواهد داشت.

ایستاده ایم به مردم بگوییم:

عدم شركت در انتخابات به معنای پایان حكومت نیست، بلكه حتی می ‌تواند به معنای دوام بیشتر راست ترین بخش حكومت باشد. زیرا این بخش از حكومت را یكپارچه می ‌كند و این حكومت یكپارچه با انسجام بیشتری می‌ تواند در برابر بحران‌ها مقاومت كند و راه حل‌ های مورد قبول خود را با قدرت حاكم كند. اگر جز این بود "اصول گرایان" خودشان معین را رییس‌ جمهور می ‌كردند نه اینكه چنین برای دستیابی به حكومت یكپارچه به جان هم و مردم بیفتنند.

ایستاده ایم كه بگوییم تشدید بحران حكومتی امروز همانطور كه "اصول گرایان" بخوبی فهمیده اند ناشی از هشت سال عدم انسجام این باصطلاح اصول گرایان - که همان خائنین به انقلاب بهمن 57 می باشند- مدیون دوران پس از دوم خرداد است. بنابراین برخلاف خواست آنان باید این عدم انسجام را حفظ كرد تا این بخش ضدجنبش و ضد انقلاب و تحول در برابر بحران‌ های آینده شكننده تر شود؛ ضمنا امكان برون رفت از بحران درچارچوب منافع توده مردم ایجاد گردد.

 

طرفداران تحریم در مورد از بین رفتن "مشروعیت" سخن می ‌گویند. ما ایستاده ایم به مردم بگوییم  سخن از "مشروعیت" دادن و ندادن و از بین رفتن و نرفتن آن در واقع پنداری بیش نیست. و بپرسیم كدام مشروعیت؟ مگر حكومت شاه كه سی و هفت سال سركار بود در انتخابات پیروز شده بود یا مشروعیت داشت؟ این همه رژیم سلطنتی كه در دنیا وجود دارد مشروعیت سلاطین آنان از كجا آمده است؟ در كدام انتخابات مردم به آنان رای داده اند؟ خودتان را فریب ندهید، خاک به چشم حزب توده ایران هم نریزید. حكومت را عدم مشروعیت ساقط نمی كند، حكومت را به هم ریختن توازن قوا به سود مردم و جنبش ساقط می‌كند و این ممکن نیست مگر با حضور تهاجمی مردم در هر فرصت و صحنه ای که فراهم می شود. همانطور كه "اصول گرایان" بخوبی می ‌دانند و به همین دلیل در برابرش ایستاده‌اند. هرنوع چشم امید به قدرت های خارجی دراین عرصه ترسیم زیباترین مینیاتورها بر روی دریای واقعیتی است که با یک تلاطم همه آن را می بلعد.

بردن یك رییس‌ جمهور طرفدار اصلاحات در درون حكومت، یعنی تغییر این توازن قوا به زیان آنان. یعنی تشدید تضادها، ایجاد اختلال در كاركرد ساختار سرکوبگر و سیاه اندیش حكومتی و گسترش بحران در درون آن. آن دیالكتیكی كه آقای سهیل آصفی از ما می طلبد در اینجاست، و الا ذکر مصیبت را ما نیز نه تنها بلدیم، بلکه غم انگیزتر از آن را می توانیم در فصیح ترین جملات و عبارات بیان کنیم. حكومتی كه پول، تبلیغات و تفنگ را در اختیار دارد برای خود مشروعیت می‌ سازد. این حکم و درس تاریخ است. تاریخ را یکبار دیگر، حتی اگر بقول آقایان مذهبی "توارق" هم باشد ورقی بزنید! آیا مثلا قرار است مشروعیت رییس جمهور آینده نازل تر از شورای شهر یك و نیم درصدی تهران باشد كه به مدد تبلیغات و پول اكنون كار را به جایی رسانده كه شهردار كنونی را با آنچنان سابقه‌ای نامزد رییس جمهوری كرده است؟ حكومت زمانی مشروعیتش لطمه خواهد دید كه همه ابزارهای كسب مشروعیت در دستش جمع و یكپارچه نشود، یعنی توازن قوا بسود كسب مشروعیت آن نباشد.

درست است كه غالب "تحریمیان" از مشروعیت، حتی نه جنبه داخلی بلكه جنبه بین‌المللی آن را می‌ فهمند و دنبال عدم مشروعیت بین‌المللی هستند، اما نداشتن مشروعیت بین‌المللی به معنای سقوط نیست، بلكه پیش از هر چیز به معنای باج دادن در عرصه بین‌المللی است. مگر شاه بیش از سه دهه همینگونه برای خود مشروعیت درست نکرد؟ ما هم می دانیم اوضاع جهان دگرگون شده است، خوب هم می دانیم؛ اما این را هم می دانیم که سرشت و ماهیت سرمایه داری جهانی تغییر نکرده، نه تنها تغییر نکرده بلکه مهاجم تر از گذشته نیز شده است. بنظر ما، عده ای به روی خود نمی آورند، اما در ته دلشان نسبت به همین امر شک دارند. فکر کرده اند امریکا این حکومت نامشروع را بر می دارد و یک حکومت مشروع می آورد سرجایش. این باور در آن ها فرو ریخته که اين قدرت‌ها ـ به قول خانم شیرین عبادی در آخرین مقاله ای که در سایت امروز منتشر شده- در پی معامله اقتصادی با قدرت حاکم و یکپارچه در ایران اند، حقوق بشر که هیچ، حقوق همدیگر را هم در آن دایره گرگ ها مراعات نمی کنند.

 در این مفهوم شاید تبلیغ رادیوهای دولتی‌ بی ‌بی سی و فردا برای تحریم كاملا قابل فهم باشد، ولی یك میهن دوست اصولا نمی تواند خوشحال باشد كه كشورش مشروعیت بین‌المللی نداشته باشد. ما می خواهیم كشورمان مشروعیت بین‌المللی داشته باشد ولی در دمكراسی، در رعایت حقوق انسان‌ ها و این امكان، امروز، در اين كارزارهای انتخاباتی، با مبارزه برای پیروزی برنامه معین و مبارزه‌های دشوار بعدی برای پیشبرد آن وجود دارد. هر چه قدر هم این مبارزه دشوار و آن دمكراسی محدود باشد بهتر از پندار ویران سازی مشروعیت بین‌المللی، در شرایط اطراف میهن ما و با پیامدهای خطرناك و ناشناخته بعدی آن است. 

 

خط جبهه كارزارهای انتخاباتی امروز از میان پشتیبانان برنامه دكتر معین و مخالفان آن اعم از تحریمی و غیرتحریمی، اعم از داخل و خارج، اعم از اپوزیسیون و غیراپوزیسیون، عبور می ‌كند. اما نه از آنرو كه دكتر معین یك قهرمان است یا دارای یك شخصیتی استثنایی و فراتاریخی است. او براساس یك سلسله عوامل، در این لحظه، به نماینده جبهه‌ای تبدیل شده كه در پای تحول ایستاده است. فردا ممكن است این جبهه نماینده ای دیگر را بیاید. ضمن اینكه این خط جبهه خود نیز ثابت و ابدی نیست. این خط در این لحظه، در این مرحله از تحول جامعه ایران، در این مرحله از كارزارهای انتخاباتی است. ما از دیالكتیك این را می ‌فهمیم كه پدیده‌ها، خط‌ ها و جبهه ‌ها را ثابت و ابدی نبینیم. این را می ‌فهیم كه حتی اگر جامعه آماده پذیرش دكتر معین، یعنی آماده ورود به یك دوران مبارزه دیگر نباشد، باید در درون جبهه انفعال و جبهه باقی مانده نیز در شرایط مشخص و در صورت ناگزیری به انتخاب دست زد. اگر كسانی فكر می ‌كنند كه در صورت عدم حضور معین یا نرفتن او به مرحله دوم باید مثلا ازهاشمی رفسنجانی پشتیبانی كرد برخلاف تصور سهیل آصفی از آنرو نیست كه "تنها راه رهایی را در انتخاب معین یا رفسنجانی كشف كرده اند" بلكه از آنروست كه به مبارزه داخلی فكر می‌ كنند، نه به مداخله خارجی و بنابراین دنبال ایجاد شرایطی هستند كه این مبارزه را به شكل تعيين كننده‌ای دشوارتر از قبل نسازد.

 

سهیل آصفی به میزگردهای تلویزیونی اشاره می‌ كند كه «یك سویش عبدالكریم سروش و آیت‌الله مصباح یزدی نشسته بودند و از اسلامیزه كردن هر آنچه در عالم و آدم است می ‌گفتند و دیگر سوی میز، آن مردانی كه گمانشان بود تحول و انقلابی رخ داده است" كه به گفته وی "خوب هم كه ریز شوی البته می ‌بینی آن"مردان" ، چندان ‌بی ‌راه نیز نمی گفتند "و می ‌پرسد " اما آیا همه تاكتیك های موجود آن ها در سال "كباب قناری بر آتش سوسن و یاس"، سال 58 خورشیدی، مفید فایده افتاد كه حالا نیز برخی از آن "قبیله گمشده"، دیگربار، بر همان ضریح دخیل بسته اند كه بیست و هفت سال پیش؟ دوستان و پرچمداران "راه توده‌های زحمتكش ایران" واقعا با آنچه در جهان و میهن ما گذشت و می ‌گذرد، برای شما كه به تاریخ معتقدید، چه تفاوت عمده ایست میان معین و رفسنجانی با احمدی نژاد و قالیباف؟ گفتم "عمده"، كه نگویید تفاوت است زمین تا آسمان.»

آقای آصفی تصور می‌كند، تفاوت از "زمین تا آسمان" ظاهرا تفاوت "عمده" محسوب نمی شود! اما یك انقلابی دنبال تفاوت عمده و غیرعمده  و سرگرم كردن خود در بازی با واژه‌ها نیست، بلكه دنبال تفاوتی است كه ولو اندك و ناچیز باشد اما بتواند راه مبارزه را بگشاید، چه رسد در اینجا كه اتفاقا بحث بر سر "تفاوت از زمین تا آسمان" است.

 

آنان كه امروز از معین پشتیبانی می ‌كنند تنها آنانی نیستند كه "راه توده‌های زحمتكش ایران" را برگزیده اند. همه گرایش ‌های مختلفی كه بقول سهیل آصفی با "آن مردان" میزگردهای تلویزیونی همراه بوده اند علیرغم اختلاف ‌هایی كه در گذشته بر سر مسایل دیگر داشته یا دارند، اكنون در این مورد هم نظرند. درست است كه "راه توده‌های زحمتكش ... " شاید در این عرصه و در این زمینه از همه پیگیرتر و‌بی‌ تزلزل تر بوده اند اما هر چه باشند خوشبختانه دیگر تنها نیستند و این بزرگترین شادی ما در خانه ایست که از هر سو می کوشند سقف آن را ویران کنند.

بین امروز و 1358 فاصله عظیمی است. نه شرایط امروز شرایط آن زمان است و نه تاكتیك‌های امروز تاكتیك‌های آن زمان. اما یك چیز در این شرایط و در این تاكتیك‌ها مشترك است: ایستادن تا پای جان برای آنكه همین حد از شرایط و آزادی ‌ها را نگاه داشت و بتوان گسترش داد.

شاید همراه با سهیل آصفی بتوان سرود خواند "گر بخواهی ور نخواهی شب رود / صبح تاریخ بشر ناگه دمد" اما این سخن در مقیاس هزاران ساله درست است نه در مقیاس عمر انسانی. چنین نیست كه بخواهی و نخواهی شب استبداد و ستم خواهد رفت. لااقل تجربه یکصدساله اخیر مبارزه خونبار مردم ایران برای آزادی و تجربه همین دوران بشریت برای رهایی به ما برعكس نشان می ‌دهد دریچه‌ ها و روزنه ‌هایی كه بر روی خلق‌ ها در لحظات معین تاریخ آنان باز می شود برای ابد گشوده نخواهند ماند. اگر این روزنه‌ها بسته شوند معلوم نیست چند سال، چند دهه باید برای باز شدن یك روزنه تاریخی دیگر صبر كرد. این آن چیزیست كه سیاست امروز ما را به سال 1358 وصل می ‌كند. اگر آن "مردان" میزگرد تلویزیونی در سال 1361 در تعطیل كردن كار و خروج از ایران اكراه داشتند از آنرو بود كه می دانستند دیگر بازگشتی نیست، می‌ دانستند فضايی كه با انقلاب ایران بر روی آزادی و رهایی مردم ایران باز شده اگر بسته شود معلوم نیست دگرباره كی؟، چند دهه دیگر؟، گشوده شود. همانگونه كه هنوز پس از 25 سال بر روی یاران آنان گشوده نشده است. در همین صدسال اخیر ایران چند بار فرصت‌های اندك آزادی بدلیل اشتباهات، ندانم كاری‌ها، ماجراجویی ‌ها یا محافظه كاری‌ ها از كف رفته است؟ این تجربه یك حزب است كه از 65 سال فعالیت خود بیش از 50 سال آن را غیرقانونی و زیر تازیانه و زندان و اعدام بوده و امروز تمام شهامت اخلاقی و نیروی اندیشه و خرد خود را بر آن گذاشته تا این روزنه‌ای كه پس از دوم خرداد بر روی خلق ما گشوده شده یك بار دیگر بسته نشود؛ باز بماند تا سهیل آصفی و سهیل آصفی ‌ها آن سرنوشتی را نداشته باشند كه نسل‌ های پیش از او داشتند. با این درك تاریخی و با این احساس مسئولیت است كه باید به انتخابات آینده اندیشید و جایگاه خود را در آن روشن كرد.

 

 

 

                                                                                                                                                  بازگشت