بازگشت

 

تئوری پردازان انفعال
احمد زیدآبادی- فرخ نگهدار

  

احمد زیدآبادی روزنامه نگار ایرانی در مقاله‌ای در "روز" به درس هایی می‌ پردازد كه از تحولات هشت سال گذشته آموخته است. براساس این درس‌ ها خلاصه ایران "بطور گریز ناپذیر" وارد "سیاه چاله" خواهد شد، سیاه چاله‌ای كه البته پس از آن "آینده‌ای روشن" در انتظار جامعه ایرانی خواهد بود. نتیجه: آنان كه در لحظه كنونی مبارزه می‌ كنند كه جلوی ورود جامعه ایران به این "سیاه چاله" را بگیرند مقصرین اصلی هستند كه مانع از رسیدن به "آینده روشن" تخیلی پس از آن می‌ شوند. این پوست كنده حرف های زیدآبادی است كه مدتهاست پیاپی به شكل‌ های مختلف و توصیه‌ های گوناگون در مقاله ‌های وی و در لفافه بحث ‌های تئوریك و روشنفكرانه عرضه می‌ شود. روایتی دیگری از همین سخنان را می ‌توان هم اكنون بر روی رادیو ‌بی ‌‌بی سی گوش داد. آنجا كه زیدآبادی مدعی می ‌شود كه گویا رییس جمهور شدن ‌هاشمی رفسنجانی یا احمدی نژاد تفاوتی برای مردم ایران نخواهد داشت. بنابر استدلال او شاید هم بتوان نتیجه گرفت كه احمدی نژاد بر رفسنجانی ترجیح داشته باشد چون ایران را بیشتر وارد "سیاه چاله" می‌ كند و در نتیجه سریع تر به آن "آینده روشن" خیالی خواهیم رسید.

زیدآبادی به شیوه‌ای حیرت آور و در جملاتی كه از سراپای آن‌ بی‌ اعتنایی، خونسردی و انفعال در برابر امكان‌ های معینی كه در برابر جامعه ماست و خطرات مشخصی كه آن را تهدید می‌ كند بیرون می ‌زند می ‌نویسد: "چه معین رئیس جمهور می‌ شد و چه ‌هاشمی رفسنجانی یا احمدی‌ نژاد رئیس جمهور شوند، در اصل ورود به آن سیاه چاله تردید ندارم، اما آنچه در مورد آن تردید دارم، میزان هزینه ‌هایی است كه رئیس جمهور شدن هر یك از این افراد به جامعه ایرانی تحمیل خواهد كرد." این تردید درباره معین البته یقین تر است و او از بقیه خطرناك تر بود چرا كه در مورد معین "مطمئن بودم كه ورودش به كاخ ریاست جمهوری هزینه سنگینی در پی می‌ داشت".

زیدآبادی توضیح نمی دهد: چرا ایران بطور گریزناپذیر باید وارد سیاه چاله شود؟ و چرا پس از این سیاه چاله آینده‌ای روشن خواهیم داشت؟ كدام تحلیل، كدام محاسبه پشتوانه چنین نگرشی است؟

شكل دیگری از همین نگرش انفعالی توسط بخشی دیگر از نیروهای اپوزیسیون خارج از كشور ایران مطرح می ‌شود كه مدعی هستند "شرایط" ایران گویا اجازه بازگشت به عقب را نمی دهد و نتیجه می ‌گیرند هركس رییس جمهور شود تاثیری چندان نخواهد داشت و ناگزیر خواهد بود این شرایط را در نظر بگیرد و در چارچوب آن عمل كند. بنظر آنان این شرایط وزن خود را به هر كس رییس‌ جمهور شود، احمدی نژاد باشد یا رفسنجانی تحمیل خواهد كرد. استدلال‌های اكثر گروه ‌های اپوزیسیون و بویژه مقاله فرخ نگهدار نمونه‌ای از همین استدلال است كه بنیادا تفاوتی با دیدگاه‌های زیدآبادی ندارد.

 

بحث بر سر چیست؟

مسئله‌ در اینجاست كه زیدآبادی و نگهدار و كسانی كه مانند آن ها می ‌اندیشند و به تئوری پردازان چپ اندیش و رفرمیست اسلامی و غیر اسلامی معروف شده اند، به شكلی جبرگرا "شرایط" و تاریخ را از "مبارزه مردم" جدا می ‌دانند و جدا می ‌كنند. اینكه "شرایط" و اوضاع و احوال جامعه ایران فردا به احمدی نژاد یا هركس دیگر اجازه خواهد داد یا اجازه نخواهد داد كه برنامه‌ های معینی را مثلا در صورت رییس جمهوری پیش برد بستگی به "مبارزه" امروز و فردای مردم دارد. "شرایط" بخودی خود بوجود نیامده اند و بوجود نخواهند آمد. مردم هستند كه شرایط را و تاریخ را می ‌سازند اما نه فقط با مبارزه شان بلكه همچنین با انفعال شان. شرایط امروز نتیجه مبارزه یا انفعال دیروز ماست و شرایط فردا نیز نتیجه مبارزه یا انفعال امروز ما خواهد بود. آن دستی كه توانست احمدی نژاد را به شهرداری تهران برساند و اكنون برای ریاست جمهوری او خیز برداشته است متكی به هیچ جبر تاریخی و هیچ تقدیر ناگزیر نبود، بلكه بهره مند از انفعال دیروز ما بود و اینكه همین دست فردا بتواند برنامه برقراری "دولت اسلامی" را پیاده كند یا نه، به مبارزه یا انفعال امروز ما بستگی دارد. برای اینكه شرایط فردا، تناسب قوای فردا، به احمدی نژاد و حامیان وی اجازه اجرای برنامه ‌های خود را ندهد باید امروز در برابر او ایستاد و مبارزه كرد وگرنه با این تئوری‌ بافی‌ های انفعالی از سراشیب و "سیاه چاله" ‌ای كه به آن وارد شده ایم هیچگاه خلاصی نخواهیم داشت.

 

***

یكی دیگر از ویژگی های بینشی كه زیدآبادی و بخشی از اپوزیسیون آن را تبلیغ می ‌كنند مخلوط كردن روندهای دراز مدت تاریخی با روندهای كوتاه مدت و مجددا جدا كردن آن از تاثیر عمل و مبارزه مردم است. مانند این ادعا كه ما ناگزیر وارد "سیاه چاله" می ‌شویم و پس از آن "آینده‌ای روشن" در انتظار خواهد بود.

این ادعا در سیر تاریخ به ظاهر دارای حقانیت است. زیرا هر شرایطی در درون خود تضادهایی را بوجود می آورد كه بنوبه خود این تضادها راه را برای برون رفت از آن هموار می‌ كنند. در تاریخ نیز در مواردی بسیار خلق ها وارد سیاه چاله‌ هایی شده اند كه پس از آن در برخی موارد، االبته با پرداخت هزینه‌ ای گزاف، آینده‌ای دیگر و روشن تر رقم خورده است. اما موارد بسیاری هم داریم كه خلق‌ ها وارد سیاه چاله ‌هایی شده اند كه دیگر نتوانسته اند از آن خارج شوند. تمدن‌ های عظیمی كه در طول تاریخ بوجود آمده و امروز اثری از آنان باقی نمانده براثر ورود به مارپیچ یكی از همین سیاه چاله ‌ها و ناتوانی در برون رفت از آن بوده است كه به نابودی كشیده شدند. گاه نیز هزینه‌ای كه بابت خروج از این سیاه چاله‌ها پرداخت شده آنچنان گزاف بوده كه هر انسان متعهدی را به لرزه می‌ اندازد. در همین سده معاصر، به قدرت رسیدن هیتلر و ورود مردم آلمان به "سیاه چاله" فاشیسم البته در نهایت با شكست آن پایان یافت و مردم آلمان "آینده‌ای روشن تر" یافتند اما به چه بهایی برای آنان و برای مردم جهان؟

آنانی كه امروز خود را و مردم را برای جلوگیری از ورود به این سیاه چاله‌ ها متشكل می ‌كنند سازندگان آینده‌ای روشن تر هم خواهند بود نه كسانی كه دست‌ های خود را بالا برده اند و اندیشمندانه بنام دیدن دورترین احتمال‌ ها ناتوان از درك نزدیك ترین ضرورت‌ ها هستند.

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت