فیلسوف مارکسیست
فرانسوی به اومانیته:
دلائل مردود شوروی
برای رد بیانیه حقوق بشر
ترجمه "ن. کیانی"
مصاحبه اومانیته با ژان پل ژواری (فیلسوف ماركسیست)
درباره سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر
اومانیته: نزدیك به شصت سال از تصویب بیانیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد در سال 1948 می گذرد، نظر شما در مورد این سالگرد چیست؟
ژان پل ژواری: نخستین جنبه مثبت برگزاری سالگرد تصویب بیانیه جهانی حقوق بشر آن است كه مردم بیشتر با متن این بیانیه و جنبههای تازهای كه این بیانیه در زمان خود داشت آشنا میشوند. در واقع این بیانیه برای نخستین بار به حقوق عام و جهانشمول افراد انسجام داد. همچنین این سالگردها زمانی است كه در مورد مفهوم خود "حقوق جهانشمول" اندیشید: آیا این یك بیانیه صرف و خشك و خالی است؟ وضع كنونی جهان در عرصه حقوق جهانی بشر واقعا چگونه است؟ خلقهای جهان به چه شكل می توانند از مجموعه این حقوق بهره مند شوند؟ جنبش بشریت از 1948 به بعد كدام حقوق تازه را پدید اورده است كه آنها نیز باید به حقوق مندرج در این بیانیه اضافه شوند؟ در این نیم سده ارزشها و حقوق تازهای بوجود آمده است مثل :
مبارزه زنان، جنبش ضد نواستعمار، جنش ضدجنگ یا خود رشد این اندیشه كه همه انسان ها از حقوق انسانی برخوردارند. این دوران همچنین با فراز و نشیبهایی كه داشته آگاهی بر مسئله حوزه عمومی یا حقوق مربوط به محیط زیست سالم را بوجود آورده. به هر حال این حقوق به شكلی پراكنده مطرح شده و در عمل به شكلی ناموزون اجرا شده اند. بنظر من زمان آن رسیده كه همه آنان كه به آرمان شكوفایی انسانی معتقدند، در كنار هم، در اندیشه ایجاد بنای تازهای برای حقوق جهانشمول نوینی باشند.
- به 1948 باز گردیم. در آن زمان اتحاد شوروی به بیانیه حقوق بشر رای نداد. چرا؟
- موضعی كه ویشینسكی (حقوق دان و نماینده شوروی) از آن دفاع می كرد آن بود كه مفهوم جهانی یا جهانشمول (یونیورسل) با مفهوم بین الملل (انترناسیونال) در تغایر است. بنظر وی مفهوم بینالملل این برتری را دارد كه "ملت" را در خود می گنجاند و در نتیجه هر خلقی حق خواهد داشت كه مفهوم مورد نظر خود از حقوق را داشته باشد. ضمن اینكه این اعتقاد وجود داشت كه حقوق اقتصادی و اجتماعی كه در اتحاد شوروی آن موقع وجود داشت نسبت به مابقی جهان بسیار پیشرفته تر است و در واقع همین حقوق اقتصادی و اجتماعی هستند كه مضمون واقعی به حقوق مدنی و سیاسی می دهد. در نتیجه این اندیشه نیز توسعه یافت كه حقوق مدنی یا سیاسی مربوط به آزادیهای "صوری" و "بورژوایی" است. البته همه اینها دیدگاه كمونیستهای فرانسه در آن دوران هم بود. اصل بحث هم بنوعی به این باز می گشت كه اصولا مفهومی بنام حقوق عمومی و جهانشمول انسانها در شرایط جهان و جامعهای نابرابر می تواند وجود داشته باشد. براساس همین اندیشهها در تاریخ حزب كمونیست فرانسه ما شاهد تضادی هستیم كه به زیان مجموعه جنبش انقلابی و دمكراتیك بود: از یكسو، در عمل، كمونیست ها در راس همه مبارزات برای گسترش آزادی های دمكراتیك و پیشرفت حقوق واقعی مردم و جلوگیری از دستبرد به آن ها بوند، از سوی دیگر در شعارهایشان حقوق اقتصادی و اجتماعی را در برابر حقوق سیاسی و مدنی قرار می دادند. آنان این حقوق را "تجریدی" اعلام می كردند بدون در نظرگرفتن اینكه اتفاقا همین شكل تجریدی و عام این حقوق است كه به آنها چنان اهمیت و بعد سیاسی می دهد كه صدها بار بیش از صرف بدست آوردن این یا آن دستاورد اقتصادی و اجتماعی خواهد بود...
- این مفهوم از حقوق بشر امروز كهنه شده است؟
- امروز ما معتقدیم كه هدف گذاری سوسیالیستی یا كمونیستی آن نیست كه مدلی را جلوی خود بگذاریم و بخواهیم آن را برپا كنیم. این اندیشه نیز كه ماركس كمونیسم را یك روند می دید كه متكی بر شكوفایی افراد است، دارای پیامدهای جدی بر مسئله حقوق جهانی بشر است. بنابراین باید پذیرفت كه گسستی نسبت به گذشته بوجود آمده است. به هرحال كمونیسم امروز با در نظر گرفتن دقیق همه این تضادها و عدم انسجامهاست كه می تواند همزمان اعتبار و كارایی بیابد.
- نتایج یك نظر سنجی اخیرا نشان داده كه مارتین لوتر كینگ در راس شخصیتهایی قرار گرفته، كه از نظر مردم، در نیم قرن گذشته بیش از همه مبارزه برای حقوق بشر را پیش برده است. نلسون ماندلا هم همین وضع را دارد. بنظر شما چرا چنین شده است؟
- این كه چگونه و چرا یك فرد به پرچم و نماد رهایی یك خلق تبدیل می شود مسئلهای است كه باید مورد بررسی قرار گیرد. دیرزمانی است كه ما از تمام اندیشه ماركس چند جمله او را از این طرف و آن طرف جمع كرده ایم و تكرار می كنیم كه استراتژی های گذشته مان را توجیه می كنند. امروز ما تجربه یك سده را پشت سر داریم. از طرف دیگر هدف گذاری سوسیالیستی و كمونیستی را به گونهای دیگر درك می كنیم یعنی آن را حاصل كار و فعالیت همه آنانی می دانیم، كه به هر شكل، به موانعی كه در راه شكوفایی فردی و انسانی وجود دارد حمله می كنند و نه فقط آنانی كه كارت حزب در جیبشان است. در این شرایط بنظر من آینده مبارزه برای رهایی انسان به توانایی ما در زایش "جهانشمول" بستگی دارد. منظورم را توضیح دهم: در شرایطی كه آشتی ناپذیری های طبقاتی، چه درسطح كشور و چه جهان، به حد اعلی تشدید شده، مسئله این است كه آیا سمتگیری سوسیالیستی و كمونیستی آرمانی است در جهت نفی دیگری یا برای رهایی مجموعه انسانی؟ اگر نگرش دوم را می پذیریم بنابراین آنچه زمانی از آن بعنوان "نفرت طبقاتی" نام برده می شد یا اندیشه مارتین لوتركینگ را از نوع "انقلابی تجریدی" ارزیابی می كرد باید مورد تحلیل دوباره قرار گیرد. به عبارت دیگر آینده انقلاب همچنین متعلق به انسانهایی هم هست كه از انقلاب دفاع نمی كنند، اما در عمل ارزش های عام و جهانشمول را می پذیرند و ترویج می كنند. من این واقعیت را كه مارتین لوتركینگ یا نلسون ماندلا همچون پرچم و نماد در آمدهاند را به هیچوجه نفی "مفهوم طبقاتی" نمی دانم، اما برعكس آن را نشانه تشویق كنندهای از آن می دانم كه باید شیوههای گذشته درك آشتی ناپذیری های اجتماعی و حل آنها را كنار گذاشت. یعنی هر اندیشه كه بخواهد سلطهای را جانشین سلطهای دیگر كند فاقد آینده است. چهره نلسون ماندلا تجسم این "نخستین" تاریخ انسانی است كه یك خلقی كه اقلیتی او را مثله كرده است می تواند خود را آزاد كند و به قدرت رسد ولی این قدرت را برضد جلادهای قبلی خود بكار نمی گیرد؛ بلكه به همه جهان نشان می دهد كه او به حقوق جهانی بشر به حقوق عمومی هر فرد انسانی معتقد است.
- شما هماهنگ كننده یك گروه پژوهشی هستید كه رهبری حزب كمونیست فرانسه برای تحقیق در مورد این مسئله ایجاد كرده است. هدف این گروه چیست؟
- ما مدتهاست كه به كار مشغول هستیم تا متنی را تدوین و پیشنهادهایی را ارائه كنیم. نه سندی رسمی بلكه پایهای برای همكاری و بحث با همه آنانی كه معتقدند روند آزادی انسانی را در سطح حقوق جهانی بشر نیز باید پیگیری كرد. ما با شمار زیادی از شخصیتهای سیاسی و مبارزان سندیكایی و انجمنهای مختلف در حول موضوع "كدام حقوق بشر برای هزاره سوم" گرد آمدیم. نیتجه این گردهمایی بصورت پیشنهاداتی به رییس جمهور و نخست وزیر ارائه شد به منظور آنكه بیانیه جهانی حقوق بشر تكمیل شود و جنبه قانونی بخود بگیرد. بنظر ما مثلا باید مقدمه قانون اساسی اصلاح شود به شكلی كه هر شهروند بتواند با تكیه بر قانون اساسی حقوق و آزادیهای خود را طلب كند. همچنین باید همه آنچه در قانون اساسی ما ممكن است با حقوق مدنی، سیاسی، دمكراتیك، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی در تضاد قرار گیرد بررسی و اصلاح شود. در هر حال قصد حزب كمونیست آن است كه یك چارچوب كاری بوجود آورد كه همه آنانی كه در تنوع خود خواهان آزادی انسانی در فرانسه و جهان امروز هستند بتوانند در آن گرد آیند و تجربیات و دیدگاههای خود را مبادله كنند.
مصاحبه گر: ژان پل منفران