بازگشت

 

 

برخلاف آنچه تدارک دیده بودند

حاکمیت دو گانه

به قدرت چندگانه تبدیل شد

  

سه ماه پس از تحویل ریاست جمهوری به محمود احمدی نژاد، آن میلیون ها صاحب رای که به وی رای دادند بتدریج چشم باز کرده و به پایان انتظارها و خوش باوری ها نزدیک می شوند. نه خودش و نه دیگران او را رئیس جمهور به حساب نمی آورند. مصباح یزدی احمدی نژاد را شاگرد خانگی خودش می داند. فرماندهان بسیج مدعی اند بدون شناسنامه هایی كه با آن رای داده اند احمدی نژادی وجود ندارد و به همین دلیل نیز پست های کلیدی در دولت را طلبکارند. 300 هزار ناظر شورای نگهبان نیز مانند فرماندهان بسیج سهم خود را هنوز در دولت کامل شده نمی دانند. باهنر نایب رئیس مجلس اینجا و آنجا هنوز تکرار می کند که پرونده احمدی نژاد در وزارت اطلاعات وی بسته است و اگر او نبود، الان احمدی نژاد رییس جمهور كه هیچ، شهردار اردبیل هم نبود.

ذوالقدر جانشین فرمانده سپاه از همان ابتدا گفته بود که سپاه با یك طرح پیچیده و چندلایه احمدی نژاد را رییس جمهور كرد و با همین ادعا عملا "امنیت" کل کشور را مانند فرماندار نظامی کل کشور برعهده گرفته و چهره به چهره احمدی نژاد ایستاده است. قالیباف، شهردار تهران کلید طلائی تهران را در گاوصندوق اسرار شهرداری چرخانده و پرونده های مالی، لف و لیس ها و بخشش بودجه های محرمانه به محافل و کانون ها را بیرون کشیده است. احمد جنتی كه بجای خود، حتی الهام و جهرمی که از شورای نگهبان به کابینه کوچ کرده و وزارت کار و سخنگوئی دولت را برعهده گرفته اند خود را از تاج بخش های 28 مرداد کمتر نمی دانند.

چمران رئیس شورای شهر تهران همچنان خود را رئیس احمدی نژاد محسوب می كند. نوسان های پیاپی او در انتخاب همکاران و یا انتصاباتی که انجام می دهد خود حکایتی است جداگانه و موید این امر که او خود هم نمی دانست یکباره در چنین جایگاهی قرار خواهد گرفت. آخرین نمونه ای که کمتر زیر ذره بین قرار گرفت انتصاب کلهر بعنوان نماینده وی در سیمای جمهوری اسلامی است. پس از اعتراضاتی كه به سخنان كلهر مشاور فرهنگی احمدی نژاد در جریان انتخابات و پس از آن شد، کلهر به حاشیه رفت و اکنون که احمدی نژاد نماینده ای برای سیما باید معرفی می کرد، کس دیگری جز او نداشت!

او را دارای چنان ظرفیتی تشخیص نداده اند که در حد اختیارات خاتمی، در پرونده اتمی شریکش کنند.

در چنین فضائی است که او مانده است و گروه های فشار و بسیجی هائی که به هر بهانه ای در میان آنها حاضر می شود و برایشان حرف های آتشین می زند. در واقع، او پیش از ریاست جمهوری نیز یکی از سردسته های آنها بود و هنوز هم در همان دایره حرکت می کند. حدت تضادهای اجتماعی و بازتاب آن در حكومت، به پراكندگی بیسابقه قدرت - علیرغم یكپارچگی ظاهری حكومت- منجر شده است.

روی كار آمدن احمدی نژاد به معنای یكپارچه شدن حاكمیت تفسیر شده بود، همین سه ماه گذشته و رویاروئی هائی که در مجلس و کابینه با وی شکل علنی به خود گرفته نشان داد که چنین تفسیر و برداشتی تا چه اندازه دور از شناخت علمی از ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی و کشاکش های قدرت متاثر از بحران عمومی جامعه در حاکمیت بوده است. شاید نمونه برجسته اینگونه شناخت های ظاهری و کم عمق را بتوان تفسیرهای امثال احمد زیدآبادی در ابتدای ریاست جمهوری احمدی نژاد ذکر کرد که با ابراز خوشحالی گفت: اکنون دوگانگی حاكمیت خاتمه یافته و حكومت یكپارچه شده و در نتیجه سیاست های معینی پیش می روند.

 

آنچه با آمدن احمدی نژاد اتفاق افتاد، ولو آنكه بتوان آن را یكپارچه شدن حاكمیت هم دانست در عین حال به معنای پراكنده شدن و ذره ای شدن قدرت است. برخلاف دوران خاتمی كه علیرغم دوگانگی حاكمیت، قدرت در چند كانون اصلی متمركز بود، اكنون قدرت بشدت پراكنده شده است.

 

تفاوت دوران خاتمی با دوران احمدی نژاد از جمله در همین است كه هرچند در آن دوران با خاتمی مقابله می شد و اجازه اجرای برنامه هایش را به او نمی دادند، اما خاتمی یك پای قدرت بود. در حالیكه احمدی نژاد اصولا پای قدرت محسوب نمی شود. در دوران خاتمی قدرت در چند كانون معین متمركز بود. خاتمی، بیت رهبری، مجمع تشخیص، شورای نگهبان، قوه قضاییه و سپاه. كه بخش دوم یعنی بخش مقابل خاتمی كمابیش هماهنگ عمل می كرد. حال به صف بندی های سه ماهه اخیر در همین کانون ها نگاهی دوباره باید انداخت تا سقوط جام بلورین قدرت و به هر سو پراکنده شدن تکه های جام شکسته را بهتر دید.

موقعیت روحانیت و حتی مراجع تقلید نیز بشدت ضعیف شده و خام اندیشی است كه این تضعیف جایگاه روحانیت به معنای تقویت موضع رهبر تلقی شود. وی که پایگاهی در میان مردم نداشت، جایگاه خود را در میان روحانیت نیز از دست داده كه او را مسبب روحانیت ستیزی و روحانیت زدایی موجود می دانند. او خود را فرمانده كل قوا می داند، اما برعكس، سرنوشت او اكنون دست نظامیان است. هاشمی رفسنجانی نیز موقعیتی مشابه علی خامنه ای دارد. رییس قوه قضائیه زیر فشار است و این قوه از درون دچار چنددستگی و از بیرون زیر فشار فرماندهان سپاه است. موتلفه اسلامی، انجمن اسلامی مهندسین و دیگر اركان سنتی راست نیز موقعیت سابق خود را دیگر ندارند و ضعیف شده اند. مجلس اصولا فاقد یك پشتوانه ملی و قدرت مانوور است و درست به همین دلیل به جا و بی جا می کوشد خود را مستقل نشان دهد... از این تقسیم شدن و تكه پاره شدن قدرت در جناح راست تنها نظامیان و کانون مافیائی حجتیه سود برده است و از پشت صحنه به جلوی صحنه آمده اند. اما این به جلوی صحنه آمدن نیز موقعیتی را درحاکمیت از آنها سلب کرده که تاکنون در پشت صحنه داشتند و بموجب آن عمل می کردند. بدین ترتیب این برندگان سود نیز در حقیقت تضعیف شده اند، گرچه این تضعیف موقعیت در آینده بیشتر نمود پیدا خواهد کرد. البته، آنها نیز یكجانبه تعیین كننده نیستند. نه تنها نیستند، بلکه بیش از گذشته در تنگنا و رقابت قرار گرفته و هر چه خطرخیز شدن آنها بیشتر در حاکمیت مطرح می شود و چاره جوئی برای دفع این خطر بیشتر می شود، چالش های درون حکومتی تشدید می شود. ما این امر را در انواع انتصابات سه ماه گذشته شاهدیم. از انتصاب رئیس دانشگاه تهران ( که آن را به تعبیری، می توان حتی توطئه ای حساب شده برای تضعیف باز هم بیشتر موقعیت روحانیت و زمینه سازی برای لحظه برکناری روحانیت و برپائی جشن ملی تلقی کرد) تا انتصاب جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران بعنوان معاون امنیتی وزارت کشور.

 

به همین دلائل، علیرغم یكپارچگی ظاهری حكومت "اصولگرایان" چند پارچه شده، دستیابی به سازش و تفاهم بر سر یك سیاست و برنامه اقتصادی و سیاسی نه تنها از دوران خاتمی ساده تر نیست، بلكه دشوارتر هم هست. در واقع ما به شرایطی نزدیک شده ایم که بموجب آن، دستیابی به تفاهم تقریبا منتفی است. برخلاف گذشته كه قدرت در چند كانون قوی متمركز بود، اكنون قدرت در یك كانون ضعیف متمركز است و در برابرش انبوهی از كانون های دیگر قدرت قرار گرفته و در حال شکل گیری اند. نگاهی به انواع جمعیت های برآمده با نام ایثارگران، استشهادیون، سمینارها و همایش های گوناگون بسیج که هر کدام با دیگری در اختلاف سیاسی است و خود را صاحب قوه مجریه می داند و. .. بیاندازید.

بر خلاف هیاهوهائی که می کنند، كانون ضعیف قدرت و دولت اكنون به اندازه یكی از كانون های سابق دوران خاتمی که تمام راستگرایان یکپارچه از آن در وحشت بودند هم قدرت ندارد. از تشکل های کوچک مطبوعاتی تا مجلس ششم. از همایش های اصلاح طلبان و دیدارهای معمولی و 20-30 نفره ملی ـ مذهبی ها و حتی دیدارهای هفتگی وبلاگ نویسان بگیرید و بروید جلو تا برسید به وحشت از وزارت اطلاعات تصفیه شده دوران خاتمی- یونسی که برای خنثی سازی آن مجبور شدند یک سازمان امنیت موازی راه اندازند. بدین ترتیب است که سردرگمی و جدال بر سر تکمیل كابینه هنوز ادامه دارد و علاوه بر جنگ بر سر تسخیر وزارت نفت، با اطمینان می توان گفت که در آینده نزدیک استیضاح وزرای کابینه شروع خواهد شد و صف بندی های شبه نظامی و نظامی به صورت اظهارنظرهای سیاسی آغاز خواهد شد.

دولت یکپارچه حتی در حل مسئله ای بنام مسئله اكبر گنجی درمانده و نمی تواند خود را از زیر فشار داخلی و بین المللی آن بیرون بکشد. اینکه رهبر پراختیار و صاحب قدرت یک نظام، اقتدار خود را در گرو به زانو در آوردن یک روزنامه نگار معترض زندانی می بیند و دولت یکپارچه ای که نمی تواند خود و رهبر را از چنین ماجرائی خلاص کند و از سر قدرت گنجی را مرخص کرده و به خانه باز گرداند، نه از قدرت، که از ضعف است. این دولت، حتی در این حد اختیار و توان ندارد که صلاح رهبر جمهوری اسلامی را به او یادآوری کند. حال همین یک مسئله را مقایسه کنید و اقتدار دولت خاتمی برای خاتمه بخشیدن به حصر آیت الله منتظری.

 

آنچه هنوز بر روی این تضادها و اختلاف ها سرپوش می گذارد این است كه بخشی از ضعیف شدگان این دوره نظیر روحانیت، موتلفه و حتی هاشمی رفسنجانی از یكسو مرعوب اوضاع شده اند و از سوی دیگر هنوز امیدوارند. مرعوبند، یعنی می دانند كه در شرایطی قرار دارند كه ممكن است خطر جمع شدن بساط همه آنان به همراه دولت جدی شود و امیدوارند، یعنی تصور می كنند كه خواهند توانست در شرایط مناسبی در آینده بحران را از سر بگذرانند. این وضع فعلا بخشی از آنها را به سكوت واداشته و بخشی دیگر مانند موتلفه با تملق و چاپلوسی امیدوارند موقعیت خود را در دولت جدید حفظ كنند.

 

حال نگاهی عمیق تر به داخل اتاق دولت بیاندازیم. پس از پیروزی احمدی نژاد در انتخابات پرتقلب رییس جمهوری درون جناح راست و "اصولگرایان" دو جریان و دو سیاست و دو فكر آشكارا رویاروی یكدیگر قرار گرفتند. از کنار این دو جریان اکنون چندین شاخه نیز جوانه زده و بزودی خود به شاخه ای اصلی تبدیل خواهند شد، اما فعلا همان دو جریان را ببینم.

یك سیاست كه "آبادگران"، نظامیان و انصار حزب الله طرفدار آن هستند، با خواب و خیال های باطل سال های اول جمهوری اسلامی و حضور آیت الله خمینی در راس حاکمیت، عبارتست از ایجاد شرایط و آمادگی برای كشاندن كشور به جنگ یا ایجاد حال و هوای جنگی. تشكیل بسیج پانزده میلیونی به گفته فرماندهان سپاه محور اصلی برنامه این گروه است. پیشبرد این برنامه از یكسو مستلزم ادامه بازی مبارزه با فقر و فساد و تبعیض است تا بتوان توده مردم، لااقل بیطرف نگهداشت. از سوی دیگر لازم است با تصفیه كامل مدیریت و رهبری جمهوری اسلامی از عناصر پیشین، شرایط را برای تقسیم پست ها و مقام ها میان اعضای این بسیج جدید را فراهم كرد. امری که اکنون شک و تردیدهای جدی بخش مهمی از فرماندهان سپاه را برانگیخته و حضور سرداری مانند "ذوالقدر" در کابینه برای خنثی سازی توطئه های کودتا گونه پشت این اندیشه است. طرفداران این برنامه می دانند كسی بخاطر خدا عضو بسیج نمی شود. اینان برای امتیاز می‌آیند. امتیازهای مادی و پست و مقام. بعبارت دیگر سیاست جمهوری اسلامی بنظر این دسته چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی و اداری كشور باید به شكلی تنظیم شود كه خود را آماده شرایط جنگی نشان دهد و نیروی هر چه وسیع تری را جذب و پشت سر احمدی نژاد و دولت او بسیج كند.

 

گرایش دیگر كه نمایندگان سنتی قدرت، و در واقع اصولگرایان سنتی از آن حمایت می كنند، طرفدار ادامه تقسیم قدرت در میان جناح راست، تقسیم مقام ها میان اعضای این جناح و پایان دادن به شعار و بازی مبارزه با فقر و فساد و تبعیض برای ایجاد پایگاه دولت است. اینان هم نگران مقام خود هستند و هم نگران آن هستند كه اگر مردم مبارزه با فقر و فساد و تبعیض را جدی بگیرند قبل از هرچیز یقه کل رهبران جناح راست و مافیای قدرت و ثروت گرفته شود.

 

احمدی نژاد از بیم توسعه و گسترش همین بدبینی و شک به انگیزه های او در عالی ترین سطوح حاکمیت است که دیگر سخنی از آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم نمی گوید. سخن خطرناکی که سرانجام آن قابل پیش بینی نیست. این عقب نشینی، در عمل بر حدت تضادها و نومید شدن توده مردمی كه وعده های احمدی نژاد را باور كرده بودند افزوده و فضا را از داخل انفجاری تر خواهد کرد. حسن این عقب نشینی آنست که برخوردها در بالا برای یك دوره به تاخیر می اندازد، اما فضا برای تداوم درگیری ها در پایین و در نتیجه انعكاس ناگزیر آن در سطح حكومت را بیش از گذشته خواهد کرد.

 

احمدی نژاد برای پیروزی بر هاشمی رفسنجانی وعده هایی داد كه اكنون روی دست مجموع حكومت مانده است. وعده هائی که رهبران حجتیه مانند مصباح یزدی نیز پشت آن سنگر گرفتند تا جامعه را آماده نشستن خود بر کرسی ولایت کنند. این سنگر بندی که کوچکترین زمینه اجرائی در جامعه ندارد و انگیزه سردهندگان آن نیز هرگز عملی کردن آن شعارها نبوده، خشم فریب خورده را متمرکزتر کرده است. خشم و انفجاری که دهها بار مهیب تر از گذشته است.

حاكمیت سراپا فاسد و بحران زده ای كه دوران خاتمی نشان داد، كمترین اصلاحاتی را با مرگ خود برابر می داند، نه انگیزه اصلاح این ساختار را دارد و نه توان آن را، اما بخشی از آن تمایل به استفاده از شعارهای ابزاری برای تثبیت موقعیت خود را در این بحران دارد و نیروی مقابل آن نیز با آگاهی از همین ترفند، بی وقفه در حال ایجاد نهادهای رقیب و موازی برای جلوگیری از این استفاده ابزاری و تضعیف موقعیت خویش است. ما اکنون با چنین حاکمیتی روبرو هستیم. حاکمیتی که بیش از هر زمان دیگری تجزیه شده است و بیشتر نیز تجزیه خواهد شد.

 

مردم از خاتمی چندان توقع حل مسایل اقتصادی را نداشتند چون خاتمی چنین ادعایی نكرده و چنین وعده یی نداده بود. برعكس احمدی نژاد تمام مدت وعده های اقتصادی به مردم داده و اكنون انباشت این وعده ها مسئله اصلی اوست. همانطور که نیروی رقیب آن در جناح راست و صاحب قدرت حاکمیت، می کوشد مانع تحقق این توطئه شود. چالش های بزرگی، در آینده و از همین نقطه شروع خواهد شد.

دیر یا زود با انفجارهای سیاسی مهمی روبرو خواهیم بود. خطر آنست كه حاكمیت در میانه راه طی شده كشاندن ایران به یک جنگ ویرانگر تکلیف خویش را با خود معین کند، نه پیش از کشاندن ایران به این ورطه. یعنی ابتدا رایشتاگی را در داخل کشور و یا در سطح بین‌المللی ایجاد کند و بعد برود و یا دست به دست شود!

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                        بازگشت