وحدت ناممکن اسلامی
وحدت تاریخی و ممکن ملی
وحدت ملی در ایران را تبدیل کردند به وحدت اسلامی. از دل وحدت اسلامی نیز، وحدت خودی با خودی بیرون آمد. از صف خودی ها نیز چندین صف جدا شد و ماند یک صف کوتاه خودی که در وحدت اعضای این صف با خود نیز جای تردید است! هر کس می گوید نه، نگاهی به شاخ و شانه کشیدن مجلس فرمایشی و قوه قضائیه برای هم در روزهای اخیر بیاندازد، به تقسیم شدن جبهه راست خودی به اصولگرا، ارزشگرا، اصولگرای نواندیش(کشف جدید علی لاریجانی)، تلاشگران و... بیاندازد.
اینست آنچه به نام وحدت در حاکمیت باقی مانده است. بقیه اش شعارهای تبلیغاتی است که بدرد نماز جمعه ها نیز دیگر نمی خورد.
اما وحدت مردم با خودشان، حکایت دیگری است. وحدتی که اکنون سالهاست هیچ ارتباطی با حاکمیت ندارد. بر سر هر بزنگاه و رویدادی، وحدت مردم با یکدیگر همانقدر به نمایش در می آید که بیم و هراس حکومتیان از این وحدت. به زلزله بم و همیاری ملی مردم ایران و وحشت جبهه دم بریده خودی ها نگاهی بیاندازید. در همین بزنگاه ها که حتی در عدم شرکت در انتخابات و یا شرکت گسترده در آن نیز به نمایش در آمده و خواهد آمد، رافت و مهربانی مردم با هم چندین و چند برابر می شود و کینه و نفرت و جدا سری در حاکمیت نیز چندین و چند برابر. در بزنگاه های ملی مردم به استقبال هم می روند و حاکمیت می کوشد آن ها را از هم جدا کند. به هشت سال کوشش برای بازگرداندن مردم به خانه ها، مقابله با وحدت بر محور اصلاحات و... نگاه کنید.
حاکمیت به سمت تشدید سرکوب و سازش با خارج می تازد و مردم به سمت فاصله گیری از آنچه در 15 سال اخیر بر فرهنگ و رسوم مردم تحمیل شده است. حاکمیت به جدائی مردم از هم می اندیشد و روی آن حساب باز کرده است و مردم در انتظار هر پدیده ای که بهانه ای شود برای نشان دادن اتحاد ملی خویش. این پدیده می خواهد زلزله و سیل و تصادف اتومبیل و سقوط هواپیما باشد، و یا خطر تهاجم خارجی به کشور. سابقه تاریخی تحولات در ایران نیز همین است، بی آنکه این وحدت ارتباطی با دفاع از حاکمیت جدا افتاده از مردم داشته باشد.
آنچه که بر سر ورزش کشور، سینمای نوین ایران، جنبش دانشجوئی، یورش به تشکل های زنان، روزنامه ها، روزنامه نگاران و.... آورده اند و می آورند، معنائی جز هراس از کوتاه شدن صف وحدت حکومتی و طویل تر شدن صف وحدت ملی ندارد. با همان معنائی که در بالا نوشتیم. بر این وحدت باید پای فشرد و روی آن حسابی تاریخی کرد. با درک این ضرورت است که نه تنها نمی توان رویاروئی های قلمی بخشی از جنبش دانشجوئی با بخشی از جبهه طرفداران اصلاحات را پذیرفت، بلکه نمی توان آن را تحمل کرده و سکوت اختیار کرد. با صراحت باید دربرابر این جداسری ها ایستاد. می خواهد آتش بیار معرکه فلان کس در جبهه دوم خرداد باشد و یا بهمان کس در جنبش دانشجوئی. درآستانه انتخاباتی که باید عام ترین شعار را برای شرکت و یا عدم شرکت در آن برگزید، کار سترگی برای تعمیق شکاف در جبهه ضد اصلاحات و تقویت جبهه گسترده اصلاحات در پیش است و این ممکن نمی شود، مگر با تقویت وحدت، نه با خدشه دار کردن آن. حرف توده ای ها اینست، مشی توده ای نیز همین است.