راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

چهره خانه
احسان طبری:
نه، ده ساله بودم
که از ولایت آمدم پایتخت

 

انتشار "چهره خانه" را، ما از نیمه دوم آغاز کردیم. یعنی از زندگی مردم عادی در خانه ای که هر اتاق آن دراجاره خانواده ایست از اقشار تهی دست جامعه. این کتاب بخش دیگری هم دارد که زندگی اشراف است و زنده یاد طبری خود این بخش را در ابتدای کتاب چهره خانه آورده است. با مقدمه ای که در زیر می خوانید.
بخش دوم پایان یافته است و ما با این توضیح انتشار بخش نخست کتاب را شروع می کنیم و در پایان این فصل نیز، باز می گردیم به انتهای کتاب و چندداستان از طبری.
دراین شماره مقدمه کتاب را می خوانید که دریچه ایست برای ورود به دنیای دو طبقه و قشرهای آن. بالادستی ها، پائین دستی ها.
مقدمه طبری را بر کتاب "چهره خانه" می خوانید و در شماره آینده، کتاب را ادامه میدهیم.



«هر جدی هزل است پیش هازلان
هزل ها جد است نزد عاقلان»

هنگامی که، بین نه و ده سالگی، از ولایت به پایتخت آمدم، در این شهر سیمای جامعه دوران قاجار، کاملا و یا تا حدود زیادی، حفظ شده بود.
در این جا نظام دیرنده رعیتی – عشیرتی، البته با یک بزک ناشیانه فرنگی مآبی، تمام سرنوشت قرون وسطائی و آسیایی خود را نشان می داد.
گرچه طبقات نوی جامعه سرمایه داری دیگر جوانه زده و اشیاء و افکار کما بیش دگرگون شده بود، ولی کماکان، سواد اعظم جماعت، فقیر، عقب مانده، سر کوفته، پندار پرست و تسلیم «تقدیر ازلی»، در زیر قشر کم عده ولی سنگین بار، متفرعن، سنگدل و تاریک اندیشی از اشراف و اعیان و خان و ملاک و روحانیون و بازرگانان توانگر، غالبا بی پرخاش و به مثابه سیری عادی، اینان نظام فرتوت و لمیدهای را به دوش می کشیدند.
این همان جامعه ای است که بیش از دیگر نویسندگان، صادق هدایت آن را در بسیاری از داستان ها و قصه های خود، با نوعی چندش و غرابت، توصیف می کند و پس از او بسیاری نویسندگان معاصر کوشیدند و می کوشند بقایای آن را به عنوان پدیده «اصیل ایرانی» نقاشی کنند.
این همان جامعه ای است که بطور عمده منبع فرهنگ عوام (فولکلور) و زبان و مصالحات و نقل ها و مثل ها و اشعار و کنایه های خاص آن است و اکنون ده ها تألیف در کشور ما در باره آن ها نگاشته و چاپ شده یا می شود. جامعه را به شیوه دیگری معرفی می کند؛ نه متضمن قصه هایی است از نوع قصه های هدایت، با برخوردی ریشخند آمیز و گاه همراه با غلو؛ و نه کتابی است مثلا مانند کتاب «خشت تا خشت» کتیرائی؛ که شامل توضیح مدون و منظم آداب و رسوم مردم تهران از زایش تا مرگ باشد.
در این جزوه شما با یک گالری زنده از چهره های اجتماعی آغاز سلسله پهلوی در تهران سروکار دارید؛ که طی آن، روحیات شاخص و نمونه وار افراد، برخی آداب و رسوم، عناوین و شیوه گذران، در یک نسج قابل لمس، عکس انداخته است. نویسنده به شیوه ای که مطبوع اوست، همه جا خواسته است، «اطلاعات» متنوع هر چه بیش تری را، در کالبدهایی که ساخته جای دهد و برای کسانی که تهران سنتی را می شناسند، خاطره های خفته را بیدار کند. این، اطلاعات تنها در اختیار حافظه محدود نویسنده کتاب نبوده، بلکه در گردآوری آن ها برخی آشنایان با آن روزگارها، به وی یاری رسانده اند. در این توصیف جامعه تهران بین سال های 1300- 1308 نام ها، سرنوشت ها و رویدادها تماما فرضی و ساخته نویسنده است و اگر احیانا انطباقی دور یا نزدیک با واقعیت پدید گردد، این امر صرفا تصادفی است. از آن جا که ابدا قصد تاریخ نویسی در میان نیست، نباید از این نوشته، که در آن جنبه ادبی و فولکلوریک بر هر جنبه دیگری می چربد، توقع دقت و اصالت و سندیت تاریخی داشت. آیا نگارش یک گالری از تیپ های عصر، نوعی ژانر تازه ادبی است؟! نویسنده روس، گوگول در «نفوس مرده» که در آن به قول خودش «می خواست همه کثافت های جامعه روس را یکجا کپی کند و یک باره به ریششان بخندد» همین منظور را دنبال کرده است. این ژانر وسیله مناسبی است برای ترسیم تابلوی متنوعی که در ژانر داستان، برای آن محدودیت های فنی وجود دارد. به هر صورت این خلجانی است که در ضمیر نویسنده بود و آن را سرانجام به روی کاغذ آورد تا توجیه یا عدم توجیه خود را در نزد خوانندگان بیابد. در فن نقاشی، رشته چهره نگاری (پرتره سازی) با رنگ روغن، آب و رنگ یا سیاه قلم، سابقه دیرینه دارد و گاه چهره ای که استادانه ترسیم شده، بیش از آن به بیننده می آموزد که یک تابلوی وسیع و دارای ترکیب بغرنج. با آن که مؤلف می توانست با افزودن چهره ها و ایجاد کنش و واکنش داستانی بیش تری در میان آن ها، حجم نوشته را چند برابر کند، ولی بدان دل خوش ساخت که از تصاویر آشنا، طرح هایی باقی بگذارد و به نوبه خود کمک کند تا بازیگران و صحنه ها در گرداب بلعنده نسیان تاریخ گم نشوند. به ویژه که هر کسی را به یادها و شنیده های خود دلبستگی است و با افزایش سال های عمر، میدان امید تنگ و دامنه خاطره فراخ می شود و بنا به مثل معروف سخن پیران، نه از دراز گویی پیرانه، بلکه از رنج سرگذشت و نهیب سرنوشت است.
این را هم بیفزاییم که در این «چهره خانه» نویسنده مانند وصاف «بی طرف» گام نگذاشته، بلکه از رصدخانه حقیقت و تکامل تاریخی، به انسان ها و سرنوشت نگریسته است و ناچار این پیام را نیز با خود دارد که به نسل دیگر بگوید: «بنگرید! محیط خاستگاه ما از چه قماش بوده است!»

احسان طبری- آذر ماه 1354

راه توده 152 08.10.2007

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت