آغاز انتشار سلسله مقالات
احسان طبری پیرامون
بازشناسی هنر
در سه مقوله
از این شماره، انتشار یکی از
آثار طبری را آغاز می کنیم که علیرغم بازانتشار آن در سال 1382 در
ایران(چاپ سوم)، که به دوران طلائی انتشار کتاب در سالهای دولت خاتمی باز
می گردد، اکنون دشوار می توان آن را در
این و یا آن کتابفروشی یافت. تجدید چاپ آن نیز فعلا خواب و خیال
است، مگر تحولی چنین امکانی را فراهم آورد. کتاب با عنوان "مسائلی از فرهنگ
و هنر و زبان" در سال 1359 در ایران انتشار یافت و انگیزه این انتشار را
نیز زنده یاد طبری، خود بعنوان مقدمه کتاب نوشته است که می خوانید.
ما سعی خواهیم کرد، در هر شماره راه توده- به شیوه ای که تاکنون درباره
دیگر آثار منتشر شده روی سایت راه توده داشته ایم- یک بخش از کتاب را با
عنوانی که گویای مضمون آن باشد منتشر کنیم. حجم کتاب زیاد است و امیدواریم
هم شما تا پایان انتشار کتاب صبر و حوصله داشته باشید و هم آن همکار بسیار
ارجمند راه توده که تایپ کتاب را متقبل شده است وقت و توان به پایان بردن
آن را. بهر روی، بخش اول را همراه با مقدمه طبری دراین شماره می خوانید:
«کتاب حاضر، شامل مقالاتی است که درباره برخی مسائل فرهنگ و هنر و زبان،
درسال های چهل و پنجاه، درمطبوعات خارج ازکشور، با امضاء آشکار یا مستعار،
بوسیله این جانب نوشته شده است. و همان مقالات اینک، با برخی اصلاحات کوچک
دراین مجموعه به چاپ می رسد.
دوری از محیط ایران بناچار اثرات خود را در دیدها و داوری ها باقی گذاشته،
ولی معهذا تصور می کنم مجموعه حاضر متضمن یک سلسله نکات و طرح ها و استدلال
ها و قضاوت هاست که بهر صورت انتشارآنها را خالی از فایده نمی کند.
در زمینه مسایل مطروحه در این مجموعه، مولف مقالات دیگری نیز دارد که
متاسفانه توفیق گرد آوری آنها در کنار مقالات حاضر دست نداد والا مجموعه را
از جهت ارائه طیف کاملی از نظریات نویسنده محتملا تکمیل می کرد. امید است
این نقص با انتشار بخش دوم این مجموعه، زمانی برطرف شود.»
احسان طبری
تهران- مرداد 1359
هنر فولکلوریک، هنر کلاسیک و هنر مدرن
هنر زمان ما را می توان به خاطرتسهیل درک آن به سه جریان یا سه مقوله عمده
تقسیم کرد: هنرفولکلوریک یا خلقی، هنرکلاسیک و هنرمدرن (یا نوین، یا معاصر)
هنرفولکلوریک بخشی از فرهنگ خلق است. خصیصه هنر فولکوریک بدوی بودن آن از
جهت اصول فنی، خیال پردازانه و مه آلود بودنش از جهت منطق هنری است. واقعیت
(طبیعت و زندگی) در این هنر بشکل کنایه آمیز (سمبولیک)، پندارآمیز
(فانتاستیک) و با تاکیدات و غلوهای خاصی منعکس می شود. هنرمندان فولکلوریک
غالبا گمنامند. آثار ادبی این هنرمندان غالبا سینه بسینه منتقل شده و فقط
دریکی دو قرن اخیراست که ثبت و ضبط و جمع آوری می گردد. خلاقیت
درهنرفولکلوریک به صورت وسیعی انجام می گیرد ولی آن بخشهائی ازاین هنرمانا
و پایداراست که ازپرویزن های ذوق عمومی می گذارد. لذا گوهرهای هنرفولکلوریک
غالبا نفیس است. درمصر، که سواد عمومی و آگاهی و خود آگاهی اجتماعی سریعا
در حال اوج است، زمینه های عینی هنرفولکلوریک، تغییر می کند و به تدریج
تفاوت کیفی آن با انواع دیگر جریانات هنری کمترو کمتر می شود.
منظور از هنرکلاسیک تمام آن اسالیب (یا مکاتب) و جریانات مختلف هنری است که
برپایه سنن دیرینه خلاقیت هنری و قواعد دیرینه استتیک پدید آمده. به این
توضیح و تعریف باید افزود که هنر کلاسیک از عهد عتیق آغاز شده و
امروزنیزیکی ازمقولات مهم هنر زمان است و مراحل رشد بسیارمتنوعی را در
ازمنه و اعصار مختلف گذرانده است. هنر کلاسیک برخلاف هنرفولکلوریک
اثرهنرمندان شناخته شده است و محصول نضج مفاهیم و استنباطات زیبا شناسی یا
استتیک کلاسیک و رشد آگاهانه منطق هنری است. در استتیک کلاسیک هدف عمده
عبارت است ازانعکاس هرچه کاملتر، دقیق تر و مطابق تر (adequat) واقعیت عینی
بوسیله اوصاف و تصاویر هنری. مراعات شباهت در نقاشی و حجاری، حفظ مقارنه و
موازنه، توجه به تزئین، ایجاد شکوه و جلال در معماری توصیف هرچه واقعی تر
زندگی و طبیعت در ادبیات و هر نمایشی، مراعات خوشاهنگی و قوانین هارمونی
مبتنی برتنالیته (Tonalite) درموسیقی. مقررات زیبا شناسی کلاسیک قرنها و
قرنها حقایق غیرقابل انکار شمرده می شد و کماکان صلابت خود را حفظ کرده
است.
هنرمدرن، بویژه ازاواخر قرن 19 و اوائل قرن 20 پدید شده و مدعی تحول کیفی
عمیق درمفاهیم و استنباطات بنیادی و اساسی استتیک است. گاه به معیارهای
زیبا شناسی فولکلوریک متوسل گردیده و مثلا ازمناظر و مزایای نقاشی های بدوی
افریقائیان الهام می گیرد، گاه معیارهای صرفا ذهنی و روحی، انفرادی و حتی
من درآوردی را جانشین معیارهای عینی، واقعی، همه فهم و همه پسند می کند.
هنرمدرن منکراصل شباهت در نقاشی و حجاری، طرفدارعدم مقارنه و موازنه،
احتراز از زینت پرستی و جلال و شکوه سازی درمعماری، تقویت جهت دید فردی و
درک ذهنی پدیده های حیات درادبیات و هنرنمایشی و توسل به کژآهنگی و
آتونالیته درموسیقی است. هنرمدرن به «دید شخصی» و «بافت عمیق هنری» و
تحمیلات ماوراء واقعی (سوررئال) هنرمند تکیه می کند و بر آن است که در
دنیای عجول، خسته و پرتب و تاب کنونی می خواهد هنری مانند محیط و عصر پدید
آورد. بعلاوه هنرمدرن محصول بسط شگرفت صنعت و رخنه ژرف آن در بیان هنری
نیزهست؛ چیزی که پایه و مبنای کاملا منطقی و واقعی هنرمدرن را ایجاد می
کند. آنچه هنرمدرن نام دارد هنوزیک مفهوم مرکب و پیچیده ایست که انواع
جریانات را در بر می گیرد. برخی از این جریانات ادامه منطقی ولی نو آورانه
استتیک کلاسیک است و برخی دیگرنفی برخی از اصول مسلم استتیک کلاسیک.
حال مسئله ای که مطرح می شود چنین است: رابطه ما با هنرمدرن چگونه است؟ آیا
باید به هنرفولکلوریک و هنرکلاسیک بسنده کرد و هنرمدرن را به مثابه انحطاط
و انحراف درجهان هنرنفی نمود، یا باید آنرا دربست پذیرفت و ستود و حتی
ازهنرفولکلوریک و کلاسیک دست کشید؟ این مسئله یکی ازمسائل حاد، مهم و مورد
بحث عصرماست و چنان که شگرد جامعه است درآن تضادهای افراطی و تفریطی فراوان
دیده می شود و این جریان به جامعه ایران نیز راه یافته است.
به نظرما تایید و یا تقبیح درست هنرمدرن کارغلطی است. هنرمدرن
سرشارازادعاها، لاف و گزاف ها، گمراهی ها و درعین حال جستجوها و یافت های
شگفت انگیزاست. این هنری است درحال سیر و شدن، درحال قوام گرفتن و پدید
آمدن. خطاست اگر آن را انحطاط خالص بشمریم، اگرچه انحطاط نیز در آن رخنه
دارد، خطاست اگر آنرا شکل پرستی (فرمالیسم) صرف بدانیم، اگرچه بشکل پرستی
آلوده است، خطاست اگرآنرا منحصرا خادم ارتجاع بپنداریم، اگرچه گاه به خدمت
اندیشه های ارتجاعی نیزگماشته شده، خطاست اگرآنرا دربست انکارکنیم و راه
خلاقیتش را سد نمائیم.
هنرمدرن درصورتیکه پیوند عمیق و عضوی خود را با هنرهای فولکلوریک و کلاسیک
برقرارنماید و به ویژه ازضرورتها و نیازمندی های صنعتی فنی و حیاتی عصرما
بر خیزد و ازمحتوی مترقی و واقع بینانه انباشته شود، بخش تازه و عالی درکاخ
خلاقیت هنری انسانی و دنباله منطقی تکامل اندیشه های زیبا شناسی وی است.
درمیان هنرمندان مدرنیست نقاشانی ازقبیل پیکاسو و شاعران ازقبیل
گارسیادولورکا و پابلو نرودا و درام نویسانی ازقبیل برتولد برشت درعمل نشان
داده اند که چگونه هنرآنها می تواند به یک بخش ضرورتمدن و جنبش مترقی
انقلابی عصرما بدل گردد.
فرمات PDF
بازگشت