راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

مسائلی از فرهنگ و هنر و زبان- 5
مسئولیت هنرمندان
در"باغ فین تاریخ"
احسان طبری
 

تاریخ سیری پر فراز و نشیب و بغرنج دارد. شکست و فتح، پیشرفت و پس رفت با هم است. نه هرنسلی که با توشه ای از آرمان به میدان آمد حتما و تا آخر پیروز است. باید گاه به نقش های محدودتر و محقرانه تری تن در داد. یعنی بدان دلخوش بود که طلایه دار، تدارک بین و زمینه گستر کاری بزرگیم. تاریخ با ما آغاز نشده و با ما نیزپایان نخواهد یافت. اگرآرمان پرستی با واقع بینی همراه نشود ازآن یاس و انحطاط می زاید.
 

طلسم یاس فرو می شکند

بازگشت به امید
طلسم یاس درادبیات معاصرمنثور و منظوم ما بتدریج فرو می شکند و بازگشت به امید، به آرمان و به مبارزه در کار آغازشدن است. شاعر و نویسنده از درونکاوی ژرف رنج و هراس و دلهره و عشق سرخورده خویش اکنون بتدریج سربرمی دارد. به جای سفردور و درازدر دالانهای تاریک درون، به جهان آفتاب زده تاریخ نظرمی افکند. دمیدن اندک اندک این لاله های شاداب ارغوانی، درمیان بنفشه های کبود ماتم و ملایم، امریست خجسته و نمی توان بدان تهنیت نگفت.
این امرنتیجه وضع زمان و چرخ های زمانه است. شاعر و نویسنده بتدریج پی می برد که تاریخ سیری پرفراز و نشیب و بغرنج دارد. شکست و فتح، خطا و صواب، پیشرفت و پس رفت با هم است. نه هرنسلی که با توشه ای از آرمان به میدان آمد حتما و تا آخر پیروز است. باید گاه به نقشهای محدودتر و محقرانه تری تن دردهد یعنی بدان دلخوش باشد که طلایه دار، تدارک بین و زمینه گسترکاری بزرگ است. تاریخ با ما آغاز نشده و با ما نیزپایان نخواهد یافت. گنج آن بی پایان است. همه مسئله درآن است که محتوای آن سالهای معدود که دراختیار ماست چگونه پرشود که وزری (کارپایه) بروجدان و باری بر جامعه نباشد. اگرآرمان پرستی با واقع بینی همراه نشود ازآن یاس و انحطاط می زاید.

شاعرو نویسنده ایرانی که سنتی عظیم و جلیل و دیرینه ازادب مثبت، انسانی، پیکارجو دارد، شاعرو نویسنده ایرانی که خود عرصه های آغشته به اشک و خون را درنوشته، عجیب نیست اگر بتدریج با شگرد تاریخ آشنا شود، اعتماد بنفس را بازیابد و به رسالت خویش بازگردد.
دوران وقفه هیجانات مثبت که پس از28 مرداد آغازشد چه ثمرداد: دربهترین حالات مشتی اشعار و داستان های غم آلود و آمیخته به نفی و انکارهمه چیز یا نیهیلیسم. آری نیهیلیسم که به نفی احساساتی دربست همه چیزهای اصیل دل خوش می کند، تصور می کند بدین ترتیب از زشتی ها انتقام گرفته است ولی تنها ثمره نیهیلیسم تقویت غیرمستقیم نیرو های ارتجاعی و محافظه کار جامعه است. هنری را که باید شیپور بیدارباش باشد نباید به درمان خواب آور بدل کرد.
درتاریخ و درجامعه بی شک نیروهای مترقی و انقلابی، ایدآل های مترقی و انقلابی وجود دارند ولی سطحی و گمراه است، آن کسی که تصورمی کند این نیروها و ایده آلها به گرد و غبار زمان دشوارما آلوده نمی شوند و همیشه و درهمه حال بلورآسا شفاف می مانند. کسی که از ترس نقص و عیب و گمراهی و ناروائی و از درد وقوع خطاها و خیانت ها تلاش برای جهان نیکوتر را رها کند خو پسندی مفرط با پرتوقعی کودکانه خود را نشان داده است.
باید همین تاریخ مشخص، همین مردم مشخص، همین جریانات اجتماعی و فکری مشخص را به حرکت درآورد و به پیش راند. اندرزگوئی های مجرد، لعن ها و سب های احساساتی، توجیه و تسکین غرور خود یا تحقیر و تذلیل دیگران کاریست آسان ولی یک گام مثبت و سازنده کاریست دشوار.
ما می دانستیم و آشکارا می دیدیم که هنر و ادب فارسی با آنهمه دستاوردهای والای خویش به عرصه تلاش پر زحمت و عرق ریز، به عرصه پیکارمشکل و روانسوز بازمی گردد و کاری را که آغازکرده است ناتمام نمی گذارد. دراین جاست که هنری عمیق تر، متفکرانه تر، سازنده تر، مشخص تر پدید می شود، یعنی حربه ای کاراتر و براثرمی گردد.
آنهائی که پیشاهنگ این بازگشت فرخنده اند به اتکاء روان نیرومند و وجدان هنری خود ای چه بسا درراه خاراگین صلیب پای گذاشته اند. این راهی است صعب ولی بی نهایت شریف که ثمره آن برای جامعه نجات و برای رزمنده افتخاراست.

درباره مسئولیت و رسالت اجتماعی هنر
امروزدرمحافل جدی هنری ایران، بین شاعران، نویسندگان، درام نویسان، نقادان هنری، نقاشان و پیکرنگاران و آهنگسازان و معماران و دیگرصفوف هنریک مسئله به نظر می رسد که بتدریج دارد حل می شود و آن اینکه هنرغیرمسئول وجود ندارد. هنردرمقابل اجتماع مسئول است. منطق این مطلب روشن است. هنراز وسائل نیرومند تاثیراجتماعی است و گناه بزرگی است که این وسیله نیرومند تاثیر اجتماعی به زبان اجتماع مورد استفاده قرارگیرد. هنربدبین، هنرخرفت، هنرترسو، هنردورنما، هنرپوچ، هنرواپس نگر و ارتجاعی بدرد نمی خورد. هنرباید مربی، رهنما، رهگشا، فرهنگ آفرین، چاره ساز، بسیجنده باشد. به جلو بنگرد، مبداء رستاخیز افکار و اعمال انسانی قرارگیرد.
آنهائی که مسئولیت هنر را درقبال اجتماع انکارمی کنند و یا عملا آنرا نادیده می گیرند بر آنند که هنرمقدم برهرچیز وسیله جبران رنجها و نارسائی های روح هنرمند است. هنر گویا دراینجا تنها درمان مخدر یا اکسیرشفا بخشی برای خود هنرمند است. آنها می گویند: هنر به دنبال زیبائی می رود و زیبائی مجبورنیست تابع موازین اخلاقی و اجتماعی باشد. می گویند: هنر پیام ویژه ایست از انسانی حساس و دردکش که هنرمند نام دارد و ازمتن روح او برخاسته، و اما این که این پیام برای دیگران حکمتی و تجربه ای را در بردارد یا ندارد، آن دیگرمطلبی نیست که هنرمند باید بدان توجه کند. ای چه بسا پیام او ویژه جان هایی است مانند خود او و عامیت و کلیت ندارد. و نیزمی گویند: اگرهنر بخواهد درسنامه باشد و دادنامه صادر کند و برمنبر موعظه بنشیند و دعوی رهنمائی کند، دیگر طرح واقعی زندگی و بیان صادقانه هنرمند نیست، سالوس و فریب است.
این افکارکه همه منجربه انکارمسئولیت و رسالت اجتماعی هنرمی شود ازدیرباز در میان انواع صفوف هنری متداول بوده و امروز نیزمتداول است. دراین سخنان سفسطه و پیچیده گیهای دشوارو ظریف کم نیست. مقابله دادن «مسئولیت و رسالت اجتماعی» ازسوئی با «حقیقت گوئی و صداقت هنری» ازسوی دیگر، خود از آن سفسطه هاست. سخن بر سر آن نیست که هنرمند واعظ سالوس باشد، سخن برسرآنست که هنرمند واقعا درد اجتماع داشته باشد و درحقیقت بخواهد به طلایه داران نبرد اجتماعی بپیوندد یا بدانه یاری رساند. هنرمند واقعی هرگز در خضیض احساسات و تمایلات کوچک و پیش پا افتاده نمی خزد بلکه به سوی آرمانهای بزرگ، اندیشه های تابناک، هدف های بسیجنده اوج می گیرد. چنین روحی می تواند بدون آنکه واقعیت را مسخ کند، بدون آنکه علیرغم وجدان هنری خود عمل کند، مهندس جانهای نجیب شود. حقیقی گوئی و صداقت هنری ضرور و از ضرور هم ضرورتر است، ولی مسئولیت و رسالت اجتماعی نیز لحظه ای نباید فراموش شود.
ما در این باره بیش ازاین سخن نمی گوئیم زیرا حتی برخی ازنقادان هنری معاصر ایرانی که به نظرمی رسید با عنوان کردن «شعر شعار نیست» می خواستند مسئله مسئولیت و رسالت اجتماعی هنر را در پرده گذارند، با بلاغت و فصاحت تمام به دفاع ازمسئولیت هنر «در باغ فین تاریخ» دست زدند و سنت ناصرخسروها را گرامی شمردند. این موجب نهایت خوشبختی است.


درباره بلاغت و رسائی بیان هنری
اگردرمسئله مسئولیت و رسالت اجتماعی هنربه نظرمی رسد مسائل کما بیش در جاده درست خود سیرمی کند، درمسئله بلاغت و رسائی بیان هنری مطلب به نحو دیگری است. منظوردیگری است. منظور ما از بلاغت و رسائی هنر، یعنی آنکه منطق هنری قابل فهم، بیان هنری قابل درک باشد. ما بلاغت هنری را در مقابل مبهم گوئی و پیچیده بافی و تصویر سازی و شکل گرائی بی مضمون می گذاریم. متاسفانه در شعر برخی ازشاعران نوپرداز، در نقاشی و مجسمه سازی برخی ازپیکرنگاران، درتئاترهواداران تئاترپوچ به ضرورت بلاغت منطق هنری توجهی نیست. معلوم نیست این آثاربا خود چه پیامی دارند و یا آن پیام برای خویش چه نقشی می شناسند.
جریانات سورآلیستی درادبیات و کوبیستی در نقاشی و آتونال درموسیقی غرب که منبع الهام این هنرمندان است خود در قسمت عمده بیراهه ایست. تازه آن بیراهه در تکامل تاریخ هنرغرب قابل فهم است ولی در ایران که می خواهد از عرصه قرون وسطائی به عرصه تمدن جدید پای گذارد راه دیگری لازم است. ما باید شاهراه های تکامل هنری در غرب را مورد توجه قراردهیم نه آنکه بی راهه را تقلید کنیم و آن هم تقلیدی سطحی و مبتذل.
به عنوان نمونه به عرضه شعرنو بپردازیم. ما ازهواداران معتقد نوآوری و نوپردازی درعرصه هنر و از آن جمله درعرصه شعرهستیم ولی آن نوآوری که نمودارتکامل واقعی باشد نه ناشی از ناشیگری و دیوانه سری. هرمنصفی تصدیق دارد که درشعرنو فارسی نمونه های هنراصیل که مسئولیت و رسالت هنر را درک می کند، بلیغ، شیوا، رسا، صاحب منطقی قابل درک و قابل سرایت است کم نیست. ولی عکس آن هم کم نیست: مشتی تصاویر و تخیلات گاه زیبا ولی سخت گسسته، نا مفهوم، غیربلیغ، فاقد مسئولیت، فاقد رسالت، فاقد مضمون و تفکرقابل درک. شادروان نیما یوشیج طلایه دارشعرنو در فارسی بدین راه نمی رفت. وی مسئولیت عمیق هنر را درک می کرد و دربسیاری از اشعارش منطق روشن دردفاع ازایده آلهای بشری و ایرانی عرضه شده است. ما ابدا قصد نداریم دراین جا به کسی اندرزی بدهیم و هنرمندان واقعی کشور را که صاحب قریحه اند عزیز و محترم می شماریم و به کیفیت فعالیت هنری آنها ذیعلاقه ایم و درست به همین جهت وظیفه وطنی و انسانی خویش میشمریم که درخطاب به آنها بگوئیم:
دوستان! طبیعت درشما قریحه ای نهاده، اگراین قریحه با کارخستگی ناپذیرآموزشی و تمرینی، با احساس عمیق مسئولیت درقبال سرنوشت اکثریت جامعه ما، با تفکری سنجیده و بکر، بیانی رسا و گیرا و دلنشین و بسیجنده همراه شود، شما می توانید دراعماق روح مردم غوغائی برپا کنید و آنها را در پیکار تاریخ به جلو برانید. پس چه نشسته اید، برای چه به بی راه می روید؟ چرا نغمه های ناساز بر طنبور شعرمی نوازید؟ چرا هنری مسئول، دارای رسالت، بلیغ، واجد منطقی انسانی و روشن و مردم فهم نمی آفرینید؟
یک گردش قلم شاعر گاه کارهزارسرنیزه را انجام می دهد. پس ای پهلوانان خیال های روشن و دل انگیز، غفلت نکیند!

درباره نقد و نقادان هنری
طی سالهای اخیردرایران نقد و نقادان هنری پدید شده و درکارخود شکل گرفته اند. نقد ادبی، نقد نمایشی، نقد نقاشی عجالتان سخنگویان و نمایندگان شناخته شده و نسبتا ورزیده ای دارد. مقالات انتقادی این سخنگویان که درمطبوعات ایران نشرمی یابد نشان می دهد که آنها به کارخود واردند و مسائل را درسطح امروزی آن دنبال می کنند.
ولی درمورد نقد و نقادان هنری به نظرما تذ کار دو نکته سودمند و حتی ضروراست.
نکته اول آنکه برخی ازنقادان ما نقد هنری را با حمله کوبنده شخصی به طرف مورد انتقاد، توهین و تحقیر وی، بکار بردن گاه الفاظ زننده و ناروا درمورد او مخلوط می کنند. شایان تصریح است که اکثریت نقادان ما تابع چنین شیوه نادرستی نیستند ولی در میان نقادان هنری متاسفانه چنین کسانی نیزیافت می شوند و طرف خطاب ما آنها هستند. این نقادان در واقع به احساس کین و رشک و غضب و طغیان درونی خود عنان نمی زنند (کاری که وظیفه آنها به مثابه منتقد، راهنما و انسان متمدن است)، بلکه تمام آن هیجانات را به صورت مشتی الفاظ و جملات خوارکننده و رسواگر برصفحه کاغذ می آورند. شرط نقد آن است که سازنده، آموزنده و موثرباشد. روشن است که آن چنان نقدی سازنده، آموزنده و موثرنیست. صراحت چیزی است و گستاخی چیزدیگر، انتقاد قوی چیزی است و حمله کوبنده چیزدیگر، طنزادبی چیزی است و دشنام بی ادبانه چیزدیگر. باید ازهمان آغاز پیدایش نقد هنری کوشید تا روشهای تند و تیز و کوبنده و خورد کننده درآن سنت نشود. کاملا می توان ادب و نزاکت و لحن خونسرد و منضبط را ازسوئی با بیان قوی، محکم، صریح و مشخص و جانبدارازسوی دیگرهمراه ساخت. می توان و باید اشیاء و پدیده ها را با نامهای واقعی خود نامید، ولی می توان و باید ابتکاررا درچارچوب روش استدلالی و منطقی، روش انسانی و متین، روش سازنده و آموزنده انجام داد. هیچ اسلوب دیگری درهیچ مورد دیگری روا نیست.
تجربه خلق ما و خلقهای دیگرنشان داده است که آنچه که گاه بحث ها و مناظرات را در میان نیروهائی که دارای تناقض اجتماعی و طبقاتی نیستند به سرانجام درست و سرمنزل مقصود نمی رساند، خود محتوی منطقی بحث نیست، بلکه اسلوب ناسالم و اغراض ذهنی یک طرف با طرفین بحث است، اگر روش پیکارجویانه بحث صرفا علمی و منطقی، اسلوب آن سازنده و مثبت باشد. غالب اوقات درمیان نیروهائی که ازجهت اجتماعی منافع مشترک یا همانند دارند، ازآن نتیجه درست حاصل می آید. تنها زشت نهادان مغرض یا خود خواهان جاهل و یا دشمنان اجتماعی حقیقت درمقابل سخنی که هم منطقی و هم انسانی است سر فرود نمی آوردند و تعداد آنها نیز درعرصه هنرو علم معدود است. تحقیر و اهانت هرگز و هرگز حربه علم و هنرمترقی نیست و اهل علم و هنرمترقی هرگزو هرگز نباید دربحث علمی و هنری به چنین حربه های مشکوک دست یازند.
متاسفانه باید قبول کرد که هنوز در محیط ما روش ستایش های نا به جا و نکوهش های ناروا که گاه به سرعت به یکدیگرتبدیل می شوند فراوان است. لذا باید شخص بیاموزد که نه به آفرین ببالد و نه ازنفرین بنالد و درمدار خرد و وجدان خود بی نوسان پیش برود.

و اما نکته دیگری که می خواستم با نقادان هنری درمیان گذاریم درباره رسالت خطیرآنها دراین شرایط تاریخی است. ما از مسئولیت هنر در قبال اکثریت مطلق جامعه، درانگیزش جامعه برای حرکت به جلو، در دفاع ازحقوق بشری مردم ایران سخن گفتیم. این نقادانند که مامورین وجدانی جامعه برای اجرای این حکم برهمه مسلم هستند. نقادان بزرگ در تاریخ همیشه تاثیرعمیق درشعر، ادب، تآتر، سینما، نقاشی، پیکرتراشی، معماری، موسیقی و رشته های دیگرهنری باقی گذاردند. آنها با قدرت منطق و شورعظیم بشری خود هنرمبتذل و ضد اجتماعی را به شکست محکوم کردند، هنراصیل و اجتماعی را اوج دادند، هنرمند واقعی را شناساندند، هنرمند قلابی را راندند، صدف و خزف، لُولُو و خرمهره را ازهم جدا کردند و بدین سان به ناظم و رهنمون جهان هنری مبدل گشتند.
اگرنقادان کشورما عصای رهبری هنری را با اطمینان بدست گیرند و آنرا با دانائی به حرکت درآورند و با درآمیختن استحکام روش با فروتنی و نرمش بکوشند درعرصه ویژه خود، هنر را از بازاری بودن، مبتذل بودن، فاسد بودن، گمراه بودن برهانند، آنگاه خدمتی کلان به تاریخ کشورخود کرده اند.
بگذار نقد هنری ما مستدل، متین، انسانی، محکم، مترقی و پیشرو باشد و درها و دروازه های تکامل را به روی هنر نو خیز کشور ما بگشاید و آنرا به خیراکثریت زحمتکش جامعه، به خیرحقیقت مشخص تاریخی به جلو براند! بگذار بورژوازی کشور ما که در پرتو حمایت رژیم روز به روز نیرو می گیرد، موفق نشود هنر را به پیروی از کشورهای غرب به کالای مبتذل تفنن و سودا گری بدل سازد!


 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت