نوشين، خانلری

صبحی، مينوی

 

به قلم احسان طبری

 

نوشين با اراني و بزرگ علوي در مجله موسيقي با هدايت و صبحي و خانلري و فرزاد و مجتبي مينوي و روبيك گريگوريان در تماس كاري و فكري بود. هدايت و مينوي هر يك از لحاظي، دو شخصيت قوي در اين جمع به نظر مي رسيدند. با نيما كه غد و خود راي بود سر سازگاري نداشتند.

خانلري در ميان آن ها جوان تر و فرزاد گوشه گيرتر بود. صبحي شوخ و دنيا ديده و سرد و گرم چشيده و شيرين سخن بود... فرهنگيان چاپلوسي مانند فروزانفر، اورنگ، حكمت، صديق اعلم، صورتگر، مرآت، شفق و ياسمي و امتْال آن ها كه عتبه بوس رضا خان بودند و نيز دستگاه "پرورش افكار"، سخت مورد استهزاي اين جوانان دانا و هوشمند بودند... 
در مجله موسيقي، در واقع دنباله اپوزيسيون زندان قصر رحل اقامت افكنده بود، ولي بعدها هر يك راه ديگري رفتند: نوشين و هدايت به اصول انساني خود وفادار ماندند، مجتبي مينوي در ايام جنگ گوينده راديو بي . بي. سي شد و تنها به نام محققي عالي مقام است كه از او نامي باقي مانده است. صبحي سرانجام قصه گوي راديو شد. نيما از دوستان كهنه كناره گرفت و چهره خود را به عنوان شاعر نوآور انقلابي حفظ كرد و از جبهه سائي پرهيز داشت. خانلري پس از دوراني رو آوردن به ئثر، به سوي دستگاه رفت و از نازپروردگان دربار محمدرضا و فرح شد. "روبيك گريگوريان" ويلونيست پر
قريحه به امريكا رفت.
نوشين با گروه اول دانشجويان اعزامي به فرانسه رفت و بعدها موفق شد به بخش " تاتر و دكلاماسيون" منتقل شود. به شيوه فرانسويان نواختن آكورد
ئون را آموخته بود و به تاتر به تمام معناي كلمه عشق مي ورزيد. وقتي به تهران آمد به تعليم تاتر پرداخت. با " لرتا " كه بانوئي ارمني - ايتاليائي نژاد بود ازدواج كرد و با او يك زوج تاتري نامدار آفريد. با حسين خيرخواه، حسن خاشع، جلال رياحي، كهنموئي، اسكوئي، شباويز و بهرامي و محتشم و جمعي ديگر از هنرپيشگان آن دوران كه گاه شاگردان خود او بودند، كار مي كرد. نمايش نامه هائي از فرانسه بر مي گرداند و مي كوشيد از نمايش نامه هاي ايراني استفاده كند؛ مانند "نوكرخان لنكران" از ميرزا فتحعلي آخوندوف. از شكسپير آثاري چند ترجمه كرد. به شاهنامه فروسي عشق مي ورزيد و از روي متن آن به مناسبت هزاره فردوسي نمايش نامه هائي ترتيب داد كه در نزد سرگل روشنفكران آن ايام جلوه كرد.

مردي بود بلند قامت، با دماغ بزرگ سالك دار، چشم هاي ملا يم و بي حال، سر مو ريخته و در مجموع خوش سيما و گيرا. متكبر به نظر مي رسيد و در واقع نيز بود. ولي در لحظاتي سخت شوخ و خنده رو مي شد. تمام حركات ظاهريش از لحاظ استتيك تاتري سخت تنظيم شده بود! هرگز روي رفاه و ثروت نديد و با لرتا غالبا تنها در يك اتاق زندگي مي كرد. تميز و مرتب بود. لباس كازروني خط دار را سال ها با چنان دقتي حفظ كرده بود كه گوئي نو وتازه خريده است. جذاب و دوست داشتني، مودب و لطيفه گو بود. از آن ايرانياني بود كه فرهنگ فرانسوي در روحش رخنه كرده و او را دگرگون ساخته بود.

نام نوشين به عنوان بزرگ ترين كارگردان و هنرپيشه بي رقيب كشور ما طنيني عظيم يافت. در اين تا ترها، نوشين "مستنطق"، "پرنده آبي" (از موريس مترلينك)، "مونسرا"، " توپاز" ، "بادبزن خانم وينده مير"، " نوكرخان لنكران" و غيره را به صحنه آورد. ولي نمايش نامه انقلابي "خروس سحر" را كه خود او نوشته و در مجله "مردم" به ثبت رسانده بود، هرگز به صحنه نياورد. اين نمايش نامه ملهم از نمايش نامه هاي اجتماعي ماكسيم گوركي است.
تاتر فرهنگ را نوشين در دوران آزادي خود شخصا اداره مي كرد، ولي تاتر سعدي به هنگامي داير شد كه نوشين در زندان بود و به هدايت اين تاتر از دور اكتفا مي ورزيد. گروه تاترال او سرشار از احترام و اطاعت نسبت به او بود.

در مهاجرت، به عنوان پايان نامه دكتري، دكتر در ادبيات شد. كار پرتلاشي را بر روي انتشار متن انتقادي شاهنامه فردوسي و پژوهش درباره واژه هاي اين اثر جاويد پارسي انجام داد. تا هفتاد سالگي مردي قوي و تندرست بود، ناگاه صاعقه بي رحم سرطان غريدن گرفت و آن درخت تناور را فرو سوزاند.

 

 

  فرمات PDF :