جامعه ايران در دوران رضا شاه-15
مارکسیست های ایرانی
پیشتازان کوچک اما جسور
یک جنبش جهانی
احسان طبری
انطباق مارکسیسم بر شرایط ایران
به معنای مارکسیسم ایرانی نیست
سیاست استعمار و ارتجاع در سرکوب بی رحمانه جنبش انقلابی، در عین حال دوران جنینی رشد آنرا طولانی و بلوغ سریع آن را کند کرد. اگر حزب کمونیست در ایران از فعالیت علنی برخوردار بود، به یکی از آتریادهای برجسته جنبش انقلابی جهانی بدل می شد و درتاریخ کشور نقشش بمیزان قابل ملاحظه ای فزونی می یافت.
برای آنکه سازمان انقلابی طبقه کارگر بوجود آید، این سازمان به حزب طراز نوین لنینی بدل شود، یعنی امور خود را بر اساس مرکزیت دموکراتیک به معنای جدی این واژه بگرداند، برای آنکه این سازمان مشی سیاسی دور و نزدیک خود را بر بنیاد اصولیت انقلابی و با روح واقع بینی و بدون انحراف به چپ و راست تنظیم کند، برای اینکه سازمان در سبک عمل خود سرسختی انقلابی را با نرمش درآمیزد و بتواند به رهبری معنوی خلق نائل آید، وجود شرایط عینی و ذهنی لازم است. تحقیق خود این شرایط نیز به زمان نیازمند است. عامل ذهنی انقلاب سوسیالیستی یعنی ایدئولوژی مارکسیستی- لنینیستی، قبل از نضج عامل مهم عینی آن (گسترش پرلتاریای صنعتی) در جامعه ما پدید شد. توده های فقیر ما قبل پرلتاریا، یا شبه پرلتاریا، یا قشرهای پرلتاریای غیر صنعتی و روشنفکران سنتی، پایگاه اجتماعی ضرور مناسب (adequat) برای ایدئولوژی مارکسیستی نبودند. اینجا به پرلتاریای صنعتی، به کارگران کشاورزی مکانیزه ده، به روشنفکران زحمتکش فنی وغیرفنی، به پیشرفت معینی از فرهنگ عمومی، به پیشرفت مبداء کار و زندگی و انضباط جمعی نیاز است. درمواردی که مارکسیستها بخواهند با طفره رفتن از سرمایه داری، هدف خود را تحقق بخشند، باید قدرت دولتی را دردست داشته باشند. درغیر اینصورت مارکسیستها درجامعه ای که در آن شرایط عینی و ذهنی یاد شده پدید نیامده است، دچار اشکالات فراوانند. آنها حتی نخواهند توانست خود مارکسیسم- لنینیسم را عمیقا درک کنند و آنرا گاه با نظریات رفورمیستی و گاه آنارشیستی خورده بورژوازی (که عامل مسلط در ترکیب جامعه است) خلط و اشتباه می کنند. دراینجا حرف برسر حسن نیت کسی یا تلاش او نیست، صحبت بر سر وجود یا عدم وجود شرایط و محمل های پیشرفت یک کار است والا در حسن نیت و صداقت و تلاش جانبازانه مارکسیست های ایرانی، آنهائی که تا آخرین دم به این راه وفادار ماندند، هرگونه تردیدی گناه و خیانت بخاطره آنهاست.
کمونیستهای ایرانی علی رغم شرایط بسیار بسیار دشوار و نامساعد اجتماعی، در جامعه ای با ترکیب نیرومند خورده بورژوائی، در جامعه ای با دریوزگی عمومی (پویه ریسم pauperisme ( که خود به روحیات لومپن پرلتاریائی میدان میدهد (مانند روحیات هیچ گرایانه و تخریبی صرف)، در جامعه ای که در آن بیش از 80 درصد بیسواد بودند، در جامعه ای با نظام فئودالی و نیمه فئودالی و ترکیب نیرومند عشیرتی، در جامعه ای با سنت هزاران ساله استبداد سلطنتی، در جامعه ای با تسلط نیرومند مذهب و انواع اندیشه های خرافی، در دوران ناسیونالیسم افراطی بیدار شوند، در جامعه ای که درچنگ استعمار و شبکه عنکبوتی فراماسونی آن اسیر بود، جامعه ای بیمار، درجامعه ای بی خبر از سیاست جهان و حتی ایران... درفش اندیشه هائی را بر افراشتند که حتی برای درک کلیات آن تنها می توانستند به قدرت تصور و انتزاع پناه برند. لنین، انترناسیونال سوم، رهبران پخته حزب کمونیست ایران، همه و همه بموقع خود به این دشواریها توجه داده اند ولی فقر و محرومیت شدید توده ها، نادانی و محدودیت عمومی درعمل میدان را بدست شماتیست ها، الگوگرایان، چپ روها، تکرار کنندگان بی فکر شعارهای عمومی و غیره می داد و درک شرایط عینی، بمثابه انحراف رد می شد.
یکی از شرایط ویژه ای که رخنه مارکسیسم را درجامعه ایران با دشواری روبرو میساخت (و حتی تا حدودی هنوز میسازد)، نفوذ ایدئولوژیهای قرون وسطائی مذهبی و عرفانی و خراباتی است که سابقه چند هزارساله در کشور ما دارند و نیز ایدئولوژی فردمنشانه نوظهور بورژوائی است. مثبت ترین و سرزنده ترین ایدئولوژی سنتی در ایران آئین پهلوانی و عیاری بود که منظومه بزرگ و حماسی شاهنامه و داستان های منظوم یا منثور حماسی خلقی و موسسه زورخانه و شیوه زندگی و عادات اخلاقی افرادی که آنها را " لوطی" و " باباشمل" و "داش مشتی" و در دوران اخیر "جاهل" می خوانند. جلوه های مختلف آنست.
از دوران این جریانات سنتی و درترکیب با اروپائیگری، در محیط بازرگانی و اداری ایران، تحت تاثیر استعمار و استبداد، طرز فکر اعلام نشده و سخت خود خواهانه بورژوازی ایران که بصورت ماکیاولیسم و پراگماتیسم صرف، بصورت ضد اخلاقی ترین مقام پرستی ها و منفعت جوئی ها، و بی پرنسیپ ترین فرصت طلبی ها در می آید و هدف زندگی را " پول- قدرت- لذت" با هر وسیله که ممکن باشد، قرار میدهد، شکل گرفته است. مارکسیسم باید بر این پوسته ها و لایه های متحجر دیرینه در یاخته های دماغی جامعه غلبه کند و اندیشه جمعی، وظیفه شناسی خلقی، دمکراتیسم و احترام به مردم، گذشته از مزایای خود، فداکاری در راه هدف، اسلوب جمعی، اصولی و واقع بینانه، جسارت انقلابی، ظغیانگری انسانی و آزادی سنجش مثبت ها و منفی ها، پیوند جسارت و بصارت سیاسی، تشکل پذیری، تفکر منظم منطقی بر اساس تحقیق واقعیت عینی خارجی و غیره و غیره را جانشین کند. آنچه بر صفحه کاغذ جوراست در صحنه زندگی ناسور است. در مقابل سپاه عظیمی از خان و ملا و درویش قلندر و فکلی و قزاق و ارباب و نوکر و نوکرمآب و رعیت و امثال آن، ایجاد ارتشی از انسانهای مستقل، بخود متکی، مردمدوست و دارای اندیشه علمی و آماده فداکاری و حاضربه تشکل پذیری و خواهان تحول بنیادی جامعه، کار ساده ای نیست. به این کار باید خود تاریخ، خود تکامل جامعه، خود دگرگونی طبقات، خود تحول عناصر انقلابی یاری رساند، زیرا بی مایه فطیراست. البته مارکسیسم درایران ناچار بود ازآن آغاز با این نیروهای قوی وارد نبرد شود، ولی تنها معجزه ای میتوانست این نبرد را، بدون نضج شرایط عینی تاریخی، بسود او تمام کند، نه تنها معجزه ای رخ نداد، بلکه حتی شرایط نامساعد، مانند رصد بندی سیاسی قوا درجهان و ایران بسود آنتی مارکسیسم و ضد انقلاب این توفیق را باز هم نامحتمل تر می ساخت. درعین حال تردیدی نیست که مارکسیسم با تلاشهای خود، یکی از عواملی است که به رشد شرایط عینی مساعد مهمترین کمکها را رسانده است و این تاثیر "ذهن " در "عین" در نسج تاریخ معاصر ما از ویژگیهای مهم آنست.
تازه در شرایط کنونی است که عوامل عینی و ذهنی نضج سازمان طراز نوین طبقه کارگر در جامعه ما پدید شده و می شود، ولی در اثر ترور وحشتناک رژیم محمدرضاشاه، این سازمان، که تنها درپیوند با پرلتاریا و خلق می تواند قوام گیرد، با دشواریهای عظیم روبروست. چنین است سرنوشت مارکسیسم در ایران: راهی بس دشوار، بس توانفرسا و پراز فراز و نشیب!
درک این دشواریها باید درما نسبت به رهگشایان دلیری که خواستند از میان بیابانی بی فریاد، خلق را به چمنزار خرم آرزو برسانند احساس سپاس و آفرین پدید آورد، چیزی که این رهگشایان با همه کمی ها، شکست ها و نارسائیهایشان، در خورد آنند.
با وجود تمام این دشواریها حزب مارکسیستهای ایرانی درادوار مختلف آن تنها حزبی است که ادامه کاری خود را طی قریب هفتاد سال حفظ کرده و کار حیرت انگیزی درانبوه توده های مردم انجام داده و ازطریق انواع انقلابها، تظاهرات، اعتصابات، تبلیغات سیاسی و فلسفی، فشاری بس نیرومند به هیئت حاکمه ایران وارد کرده و او را بکرات به عقب نشینی واداشته است. حزب دیگری را نمی توان نام برد که درچنین دوران طولانی، چنین نقش عمیق و پردامنه ای را در تاریخ معاصر ایران ایفاء کرده باشد. این ادعا نیست. این بیان واقعیت است.
اما درباره این معضل که آیا درایران حزب طبقه کارگراز کی پدید شد، با اطمینان میتوان گفت که از دوران پیدایش حوزه ها و سازمان های سوسیال دمکراتیک، درایران سازمانهائی که از جهت ایدئی و فلسفی درموضع طبقه کارگر بودند، بوجودآمدند، ولی این خود نوعی تقدم ذهن برعین بود. به تناسب پیشرفت جامعه، این سازمان راه تکامل بیشتری را طی کرد. عمل پیگیر و شاخص این سازمانها، خواه در دوران سوسیال دمکراسی انقلابی، خواه در دوران سوسیال دمکراسی انقلابی، خواه در دوران حزب کمونیست و خواه در دوران توده ای، میتواند تنها و تنها عمل یک حزب مارکسیستی- لنینیستی طبقه کارگر باشد، لاغیر. لذا نمی توان به اتکاء این یا آن سند و فرمول نارسا، وجود اختلافات ذهنی، منشاء غیر کارگری کادرها و رهبران، ترکیب اجتماعی حزب، اشتباهات و شکست ها، این عمل پیگیر و شاخص را که تنها ملاک سرشت یک جریان سیاسی است، منکرشد. مشخصات این عمل عبارتست از دفاع سرسخت از خلق و منافعش، نبرد بی امان با استعمار و ارتجاع، مقابله با موازین فئودال و نیمه فئودال، با استثمارسرمایه داری، با اندیشه های ضد علمی و ضد عقلی، استقرار در موضع انترناسیونالیسم و میهن پرستی، متشکل کردن زحمتکشان و بالا بردن اتوریته طبقه کارگر و قبول همه رنجها از زندان و تبعید تا شکنجه و مرگ بخاطراین هدف ها و مقاصد. چنین موضع گیری از آن یک سازمان خورده بورژوائی یا بورژوائی نیست و نمی تواند باشد. جهاتی که ذکرکردیم درمجموع خود تنها و تنها متعلق به یک حزب کارگری است.
اینکه دراین جریان طولانی، دراین راه ازجهت سیاسی، اجتماعی، فکری و روحی بسیاربسیار دشوار، اشتباهات، رفیقان نیمه راه، عناصر ضعیف و خائن، شکستها، سردرگمی ها، پیدا شود عجیب نیست. کمونیستها حق ندارند خطا ها را توجیه کنند یا آنها را مقدر ومحتوم بشمرند. چنین شیوه توجیه طلبانه ای مانع رشد یک حزب انقلابی است. بهمین جهت کمونیستهای ایرانی پیوسته خود ازجدی ترین نقادان خود بوده اند و نسبت به خطاکاران و نیمه راهان و خائنان واکنش اصولی و سازمانی کرده اند. ولی ما درعین حال حق نداریم از سبب شناسی علمی پدیده ها بگریزیم و به دماگوژیهای ارزان و سخنان وجاهت انگیز بسنده کنیم و از سر بی مسئولیتی درباره کار پررنج دیگران حکم صادر نمائیم. چنین روشی نیزحق کشی و ناسپاسی نسبت بکسانی است که بالاترین قدرت و استعداد ممکن خود را درشرایط ناساز و دشواراجتماعی در جهت هدف خویش بکار برده اند. ارزیابی علمی از حوادث، نقد مشخص از کمبود و خطا، قدرشناسی بجا ازکار انجام شده در چارچوب مقدورات اجتماعی، هم علمی ترین و هم عادلانه ترین روش است که می تواند ازهر باره سازنده و پرورنده باشد.
لذا با همه فراز و نشیب مارکسیسم و حزب طبقه کارگر درایران، خلق های کشورما می توانند به خود ببالند که یکی از نخستین خلقهای آسیا و بقول مورخ شوروی پاولویچ " پیشتاز کوچک و جسور" آسیای بزرگ درفراگیری جهان بینی انقلابی و ایجاد سازمان انقلابی هستند. درهمه کشورهای آسیا مارکسیسم – لنینیسم و سازمان انقلابی آن راه خود را ازمسیر ویژه باز می کند. راه ما راه ایجاد یک "مارکسیسم آسیائی" یا "ایرانی" نیست. راه ما راه فراگیری جامح و علمی و دقیق آموزش مارکس، انگلس، لنین، انطباق درست و علمی آن بر شرایط مشخص جامعه معین، ایجاد بموقع و پرحوصله سازمان انقلابی است که پایه مادی ایدئولوژی انقلابی است. وظایف دائمی مارکسیست ها یافت استراتژی و تاکتیک درست، فراگیری اسلوب درست رهبری و مبارزه و پرورش رهبران و کادرهای شایسته و سیر بطرف پیروزی است. این همان راهی است که همه خلقها باید بپیمایند. گاه حوادث مساعد این راه را کوتاه می کند و گاه حوادث نامساعد آنرا دراز و برای نسل های متعددی فاقد پیروزی نهائی می سازد. گاه این راه با فاجعه های دردناک روبرو است و گاه با دشواریهای کمتری همراه است. ولی راه همین است و راه دیگری نیست و باید برای طی آن تکامل و شایستگی لازم را کسب کرد و شکیب و سرسختی و هشیاری خود را نشان داد.
حزب توده ایران در دوران حیات خود که موضوع بحث این کتاب نیست، در فراگیری، ترویج و انطباق مارکسیسم گام ها پیش رفت و امروز در کنار مساعد بودن شرایط اجتماعی، شرایط ذهنی نیز مساعد تر از همیشه است. اگر سد استبداد سلطنتی و رژیم ترور و اختناق نبود، اینک جامعه ما می توانست آن رویائی را که ده ها سال است دنبال می شود، با تجلی و اصالت بطور نسبی بیشتری، تحقق بخشد.