جامعه ايران در دوران رضا شاه - 3
جهاد مقدس اسلامي
در جنگ اول
برای خيانت به ايران
احسان طبری
در جنگ اول، شايعات ابلهانه بسود آلمان کم نبود، از جمله مي گفتند ويلهلم قيصر آلمان اسلام آورده و محمد ويلهلم نام گرفته، به مکه هم رفته و حاجي شده و نام کاملش حاجي محمد ويلهلم است.
2- در دهه اول قرن بيستم و در جريان جنب و جوش انقلابي، ما شاهد ظهور نخستين هسته های سوسيال دمکراسي انقلابي مانند سازمان "مجاهدان مشهد" (سپتامبر1907 برابر با شهريور1286 ه.ش.) و "مرکز غيبي" در تبريز (اکتبر1908 برابر با مهر1287 ه.ش.) هستيم که مبارزات آنها را بحق از جهت فکری و مسلکي، شعارها و شيوه های عمل نخستين فصل تاريخ حزب طبقه کارگردرايران ميشماريم. بايد توجه داشت که مهاجرت اقتصادي گروه انبوهي ازکارگران ايراني به قفقازکه تا صد هزار نفرتخمين زده مي شود، درمعادن نفت باکو و مراکزصنعتي ديگراين منطقه يک نوع پرلتارياي ايراني بوجود آورده بود که سازمانهاي مارکسيستي " همت" و بعدها "عدالت" ازآنها فراروئيده است.
ايدئولوژي اين سازمانها تحت تاثيرحزب سوسيال دمکرات کارگري روسيه (بلشويکها) شکل گرفته و اين يکي از ويژگيهاي رشد نهضت کارگري درکشور ماست. درهمين دوران ما با اولين تظاهرات مستقل پرلتاريا و يا عناصرما قبل پرلتري روبرومي شويم، مانند اعتصاب کارگران چاپخانه ها درتهران براي تقليل ساعت کار از14 ساعت به 9 ساعت، اعتصاب تلگرافچي هاي تبريز( ژانويه 1907 برابربا ديماه 1286)، اعتصاب کرجي بانان لنگرورد، باربران بندرانزلي، کارگران چرمسازي تبريز، کارگران شيلات ليانوزوف و غيره. درهمين دوران نخستين اتحاديه هاي کارگران واگن اسبي، چاپخانه، تلگراف و پست درتهران پديد مي آيد و نخستين روزنامه کارگري بنام " اتفاق کارگران" منتشرمي شود. همه اين پديده ها درحکم پيش پرتوهاي طلوع آن نيرويي است که بعدها درجامعه قدرت و نفوذ بيشتري کسب مي کند و با آنکه هنوز در زنجيرهاي ديده و ناديده يک رژيم تروريست- بناپارتيست که مدرن ترين عوام فريبي اجتماعي را با قساوت قرون وسطائي درآميخته، نشسته است، برروشن بينان مخفي نيست که همين نيرو قاطع ترين عامل تاريخي تحول و تعيين آينده ميهن ماست.
بررسي انقلاب ايران از جهت درس هاي آن چه عبرت آموزاست! اين انقلاب ثمرات وحدت عمل وسيع نيروهاي ضد استبدادي را ازيکسو ومضرات تفرقه و تاکتيک هاي سازشکارانه و يا ماجرا جويانه تروريستي را از سوی ديگر؛ ثمرات روش هاي واقع بينانه و راديکال انقلابي را ازيکسو و مضرات روش هاي ماجراجويانه يا سازشکارانه ضد انقلابي را از سوی ديگر، به کرات نشان داده است. متاسفانه از درس های انقلاب مشروطه، نه جنبش سال های 20 در شمال و نه بعدها جنبش توده ای و نه جنبش ملي کردن نفت و نه جنبش معاصرمردم ايران نتيجه گيري هاي لازم را نکرده اند و اشتباهات کلاسيک مانند تفرقه، ذهني گری، رقابت برسرمقام، تسليم طلبي و سازشگري، تاکتيک هاي عجولانه و حادثه جويانه و امثال آن، بعلت رشد کُند بافت اجتماعي که گناه آن بگردن امپرياليسم وارتجاع است، باز و باز تکرارشده و دشمن با همان شوه هاي هميشگي گليم خود را از طوفان بحرانهاي سخت بيرون کشيد و برگُرده خلق به سواري خود ادامه مي دهد. ولي اين تکامل کند بافت اجتماعي و عقب ماندگي اقتصادي و فرهنگي علم رغم ارتجاع و امپرياليسم، سرانجام درکار فروکش، يعني سرانجام محمل هاي واقعي تحول بنيادي جامعه ما درکار فراهم آمدن است.
درسال 1911 هنگاميکه شاه 12 ساله "احمدشاه" به نيابت سلطنت نخست عضد الدوله و سپس ناصرالملک بر تخت طاووس نشست، رژيم ايران يک دکوراسيون مشروطيت نيم بند و متزلزل بود که ازجهت سياسي، اقتصادي و نظامي قدرت نداشت با حوادث عظيم جهاني و داخلي مقابله کند. لذا رژيم از همان آغاز در گرداب بحران سياسي افتاد و تا استقرار استبداد رضا شاه که امپرياليسم مسلط درمنطقه ( انگلستان) وطبقات حاکمه بورژوا- مالک سر انجام " راه حل" خود را يافتند، دراين گرداب دست و پازد.
در دوران جنگ اول جهاني ( 1914- 1918) علي رغم اعلام بيطرفي از طرف کابينه مستوفي الممالک، ايران اشغال شد. علاوه بردولتهاي بزرگ استعماري مانند انگلستان وروسيه تزاري و رقباء جديد آنها آلمان وعثماني، امپرياليسم امريکا نيز از آنسوي اقيانوس دستهاي آزمند خود را براي غارت منابع ثروت بسوی کشور ما دراز کرد.
درآن هنگام پيدايش پندارهاي باطل و سراب هاي دروغين دراثرعقب ماندگي و بي اطلاعي درمسائل سياسي، نزد قشرهاي وسيعي ازميهن پرستان امري عادي بود. يکي ازاين پندارهاي باطل اين بود که گويا به کمک ويلهلم قيصرآلمان مي توان استقلال ايران را از شر دشمنان سنتي اش روس و نگليس که در1907 باهم هم عهد شده بودند، حفظ کرد! ريشت هوفن سفيرآلمان قيصري با استفاده از اين روحيه در ايران به آساني توانست عده اي از جوانان ناسيوناليست را گرد پرچم دشمني با روس و انگليس بانحاء مختلف گرد آورد. دولت عثماني از بقاياي نفوذ تعاليم اتحاد اسلام سيدجمال الدين اسد آبادي و ميرزا آقا خان کرماني استفاده کرد. اين دو دولت آگنتور وسيعي درايران ايجاد کردند و دست به پخش اسلحه زدند. البته ديالکتيک تاريخي ازبذرهاي کشته ريشت هوفن آنچنان نهال هائي ببارآورد که درتصوري نيزنمي گنجيد! بسياري از حوادث مسلحانه سال هاي جنگ و بعد ازجنگ اول جهاني ازهمين تلاش تب آلود آلمان و عثماني سرچشمه مي گيرد. علي رغم تمايلات کارگزاران آلماني وعثماني، دراين تناقض بين امپرياليست ها، موجي ازعدم رضايت مردم سر ريزکرد و از اين تناقض، ميهن پرستان بسود نبرد عليه دشمنان خارجي و داخلي ايران بهره گرفتند.
يکي ديگرازاين پندارها اين بود که گويا امريکا بعلت دوري ازايران خطري براي استقلال اين کشورنيست و لذا مي توان ازاين کشور " ثروتمند وبازرگاني" براي نجات استقلال و ترقي ايران استفاده کرد! هردو اين پندارها درتاريخ معاصرکشورما نقش مشخصي را درنزد دولتها و اشخاص معين ايفاء کرده است و گاه برخي ميهن پرستان صديق را مدتي بدنبال خود کشانده است. ميسيون مرگان شوسترنماينده کمپاني " استانداراويل" براساس همين پندار بآساني به ايران و به افکارعمومي ايران راه يافت و بساط خود را گسترد. شوستراختيارات وسيعي گرفت و دستگاه مفصلي چون دولتي در دولت براي خود ايجاد کرد و ماهيتا همان سياستي را دنبال نمود که بعدها خلف او ميلسپو دردو ماموريت خود دنبال کرد؛ يعني استعمارمالي ايران و از اين جهت ميتوان اسلوب شوستر و ميلسپو را که لنين نيزبه آن توجه کرده بود پيش نمونه هايي از اسلوب هاي نواستعماري متداول پس ازجنگ دوم جهاني دانست. ولي سرمايه داري امريکا وعامل آن مرگان شوستردرآنهنگام باندازه کافي نيرومند نبودند که درکشوري دوردست مانند ايران لقمه چرب نفت را ازچنگ رقيبي مانند انگليس بربايند. علي رغم آه و ناله پنداربافان که "اي رفيقان نگذاريد که شوستربرود" تحريکات و اتمام حجت هاي روس و انگليس اين نماينده فضول امپرياليسم رقيب را به ترک ايران واداشت. شوستررفت ولي پندارنسبت به امريکا درمحافل معيني ماقي ماند و اين پندارحتي دردوران ما نقش گمراه کننده اي براي جمعي عناصرملي درايران و برخي کشورهاي ديگرجهان سوم ايفاء کرد. خوشبختانه امروزمي توان گفت که اين پندار را واقعيات تلخ متعدد تاريخ معاصرکشورما " تيرباران کرد" و از آن جزلاشه اي باقي نگذاشت. عامل اساسي نجات خلق ها تشکل و مبارزه و سياست صحيح خود آنها دراستفاده ازشرايط داخلي و خارجي است.
در اثر بالا رفتن خطرجنگ و نفوذ رقيبان امپرياليست درايران، درسال 1915 قرارداد تازه ای بين روسيه و انگلستان به ضررميهن ما امضاء شد. موافق اين قرارداد، حتي آن بخش بيطرفي که طبق قرارداد 1907 باقي مانده بود نيز تقسيم گرديد. از آنجا که دولت مستوفي الممالک حاضرنشد نه بسود روسيه و انگليس عليه آلمان وعثماني، و نه بسود اينان عليه آنان وارد جنگ شود. طرفداران آلمان و ترکيه درشهرمذهبي قم دست به تشکيل " کميته دفاع ملي" زدند. شعار اين کميته اعلام "جهاد مقدس اسلامي" عليه روس و انگليس بود. فعاليت عمال جاسوسي آلمان و از آنجمله واسموس که درميان عشايرتنگستان ودشتستان کارمي کرد، بالا گرفت. شايعات ابلهانه بسود آلمان کم نبود، ازجمله مي گفتند ويلهلم قيصرالمان اسلام آورده و محمد ويلهلم نام گرفته، به مکه هم رفته و حاجي شده و نام کاملش حاجي محمد ويلهلم است. اين جعليات را مردم ساده دل جدي مي گرفتند و بدان باورمي کردند. نظيراين جعليات را آگنتور جاسوسي آلمان هيتلري نيزدردوران جنگ دوم جهاني پخش مي کرد و مي گفت که نام اصلي " هيتلرگرماني" دراصل " حيدرکرماني" است!! علي رغم ژرمانوفيلي رائج، شعارجهاد " کميته دفاع ملي" هم نتوانست کاري از پيش ببرد ولي اجتماع بعدي درمنزل نظام السلطنه مافي (باني مهاجرت جمعي دوستان آلمان و عثماني به اسلامبول) توانست به هسته واقعي يک مبارزه مسلحانه وسيع درشمال و جنوب کشورما بدل شود. چنانکه گويا کساني مانند خياباني، ميرزا کوچک خان، کلنل پسيان، اميرمويد سواد کوهي، سران ايل تنگستاني ودشتستان و غيره در جلسات خانه وي حضور داشتند، ما درباره صحت اين مطلب سند درخورد اعتمادي نداريم و حضورمحتمل اين رجال را نيز دراين جلسات ابدا ناشي ازآن نمي دانيم که آنها مثلا درانگيزه هاي سياسي نظام السلطنه شريک بوده اند، يعني جنبه ژرمانوفيلي يا علاقه به عثماني داشته اند. بلکه ترديدي نيست که آنها تنها به عشق استقلال ايران ولي بدنبال پندارهاي سطحي سياسي خود وارد اين نوع فعاليت ها شده بودند. اين چيزي است که واقعيات آنرا بعدها عيان ساخت و ما از آن، کمي ديرترسخن خواهيم گفت.
براي روشن شدن نظرما درباره " پندار" يا " پندارواهي" ( ترجمه ايلوزيون اروپائي) تصريح مي کنيم که منظورما استفاده هوشمندانه ازتضاد ها و شکافها دراردوگاههاي دشمن نيست، زيراين کاريست صحيح و ضرور، بدون آن نمي توانند امرحق ازپيش برود. بلکه منظورما اعتقاد غلط به اين نکته است که گويا آلمان يا امريکا ماهيتي غيراز انگليس و تزاريسم روس دارند و اگراينها جهانخوارند، آنها چنين نيستند! دراشعارمديحه آميزي که حتي شاعران بزرگ عصر، مانند اديب پيشآوري و وحيد دستگردي وعده اي ديگردرثناي آلمان مي گفتند، نغمه دوم شنيده مي شود. ما اين پندار بافي را، هنگامي که صادقانه بود و در قبال عريان شدن واقعيت خاتمه مي يافت، حتي درخورد نکوهش نيزنمي شماريم و آنرا تنها معلول آگاهي بسيارمحدود رجال و روشنفکران عصرازسير پرپيچ تاريخ سرمايه داري اروپا وامريکا مي دانيم، چيزي که با توجه به سطح عمومي رشد جامعه آنروزي ايران، امري است مفهوم.
يکي ازپايگاه هاي نفوذ آلمانها درايران آنموقع نيروي ژاندارم بود که بوسيله افسران سوئدي اداره ميشد. افسران سوئدي بنوبه خود تحت تاثيرآلمان قرار داشتند و يا شايد عمال دست چين شده و دست دوم آنها بودند. اين شيوه اعزام عمال دست دوم از کشورهاي باصطلاح بيطرف، براي احترام از تحريک مستقيم افکارعمومي عليه خود، در ديپلماسي استعماري آنروز و امروزمتداول بود و هست چنانکه نائوس وپريم بلژيکي نيز دستياران سياست انگلستان شمرده مي شدند. نيروي ژاندارم درجنوب ايران مقر داشت و درمقابل آن در شمال ايران نيروي قزاق مستقرشده بود که آنرا افسران روسي اداره مي کردند و ازميان افسران ايراني همين نيروي قزاق است که بعدها " رضا خان شصت تير" به مقام " اعليحضرت قدر قدرت قويشوکت پهلوي ارواحنافداه" مي رسد.
امپرياليستهاي انگليس درجريان جنگ اول جهاني صلاح خود را درآن دانستند که خود را ازشر نيروي ژرمانوفيل ژاندارم يا ژاندارمري خلاص کنند. برخلاف نيروي قزاق که بعلت اقدام کساني مانند لياخوف درجريان بمباران مجلس شهرت نامطلوبي داشت، ژاندارمري آن از جمله بعلت ژرمانوفيلي خود محبوب بود و افسران و درجه دارانش را همگي افرادي متمدن ومودب و نجيب مي دانستند و حال آنکه چنان تعميمي هميشه با واقعيت وفق نمي داد. کلنل محمدتقي خان پسيان از افسران ژاندارمري و ماژور لاهوتي خان يکي ديگر ازافسران ژاندامري بعدها بانيان قيام هائي درايران قرار گرفتند که ريشه آنها را بايد درهمين اقدام خود سرانه امپرياليست هاي انگليس به لغو اجباري واحد ژاندارمري جستجو کرد. سرپرسي سايکس ژنرال انگليسي که دردرآمد سخن ازاو ياد کرديم تنها به الغاء ژاندامري اکتفا نکرد، بلکه يک واحد هشت هزار نفري که درفارس به " پليس جنوب" معروف شده است، بوجود آورد. پليس جنوب مانند قزاق و حتي بيش از آن مورد نفرت مردم بود، ولي امپرياليستهاي انگليس به نيروي مسلح قابل اعتمادي نياز داشتند که با آن باعشايرتنگستاني، باعشايربهارلو، باعشايرقشقائي ( بسر کردگي صولت الدوله)، با بخشي ازعشايربختياري که همه به تحريک آلمان و عثماني به نبرد با انگليسها برخاسته بودند، وارد مبارزه شود. ترديدي نيست که اين مبارزه عشايري، صرف نظراز نظريات و مقاصد و پندارهاي سازمان دهندگانش و برخلاف غالب مبارزات عشايري، بطورعيني جنبه مترقي داشت، زيرا مسئله دفاع از بيطرفي ايران و مخالفت با اشغال آن مطرح بود.
درهمين ايام، يعني درسال 1915 است که جنبش جنگل درجنگلهاي فومن گيلان مرحله اول خود را به همکاري ميرزا کوچک خان و خالو قربان و رحمان برادرش از ايل کلهر و احسان اله خان عضو سابق " کميته مجازات" و حاج احمد کسمائي وبرادرش کربلائي ابراهيم آغاز مي کند وکميته يا هيئت " اتحاد اسلام" به تکيه گاه معنوي و حلقه ارتباطي اين جريان با ترکها و آلمانها مبدل مي شود. شخص ميرزا کوچک خان پندار فراواني درمورد آلمانها داشت و آنها را قهرمان مبارزه با روس وانگليس مي دانست و اقدام او به قيام طبق تشويق مستقيم فن باخن سفير آلمان در ايران انجام گرفت و يک آلماني بنام " گائوک" مشهوربه " هوشنگ" ازمصاحبان دائمي و وفاداراو بود. افسران ترک و آلماني درتربيت اوليه جنگلي ها دخالت داشتند. درنيت صادقانه ميرزا کوچک خان، از انقلابيون و مجاهدان مشروطيت و ازعلاقمندان به استقلال کشور ترديدي نيست. استدلال ميهن پرستاني ازنوع اوچنين بود: وقتي دربار و اشرافيت با تکيه به روس وانگليس خلق را مي کوبند، مردم نيزبايد براي خود دروجود رقبا اين استعمارطلبان، تکيه گاهي بجويند تا بتوانند ازعهده دشمنان داخلي و خارجي برآيند. اما حاج احمد کسمائي که اعتماد ميرزا را جلب کرده بود و از دوستان نزديک ميرزا کوچک خان رشتي بود، درزيرنقاب آزاديخواهي از اعمال امپرياليسم انگلستان محسوب مي شد و بعدها نقش مهمي در تخريب نهضت ايفاء کرد. اين مطلبي بود که ميرزا نمي دانست ونمي توانست آنرا حدس بزند. وي مردي ساده دل بود و به کساني که به او ابرازاعتقاد مي کردند، اعتماد مي نمود. جنبش جنگل در اين دوران با پيوستن جمعي ازمحل وعده اي ازسربازان دولتي بدان نسبتا بسط يافت ولي بهرجهت محدود بود و روزنامه " جنگل" ارگان اين نهضت دواصل يعني استقلال ايران و يگانگي عمومي مسلمانان را تبليغ مي نمود.
ناگهان تاريخ نيرنگباز پديده اي ازبطون رازناک خود بيرون کشيد که براي بسياري غيرمترقبه بود. امپراطوري روس ابتدا دراثرانقلاب بورژوائي فوريه 1917 سقوط کرد وسپس دراثرانقلاب سوسياليستي اکتبر، در 1917 به يک حکومت شوروي مبدل گرديد و اين حادثه ورق بازيگران سياست را بهم ريخت و ناگهان مسيري ديگر درپيش پاي بشريت و از آنجمله خلق ايران گذاشت. انقلاب فوريه با آنکه تزار را ازميان برداشت، ولي سياستش را دگرگون نساخت. سفير روسيه درايران ( مينورسکي) از طرف " دولت موقت" پطروگراد دستوريافت که صميمانه با انگليسي ها همکاری کند. ولي انقلاب سوسياليستي اکتبرازهمان آغاز ( 3 دسامبر1917) درخطابيه از جانب شوراي کميسياريای خلق روسيه شوروي به " تمام زحمتکشان مسلمان روسيه و خاور زمين" تخليه ايران را ازنيروهاي روسيه " بمحض خاتمه يافتن عمليات جنگي"، الغاء قروض و قراردادهاي اسارت بار و هرگونه پشتيباني در مبارزه عادلانه براي استقلال و آزادي ايران را وعده داد. در زيرآسمان دود آلود جنگ، اين نغمه اي شگرف و مطبوع و سخت بيگانه بود که با شگرد خون آلود زمانه و شعبده جنايت باردولتهاي بزرگ ابدا شباهت نداشت. در14 ژانويه 1918 دولت شوروي طي ياداشتي بي اعتباري قرارداد تقسيم ايران را اعلام نمود. اين اقدامات حکومت شوروي درافکارعمومي تاثيري شگرف بخشيد وهيجاني عظيم ايجاد کرد. مردم با براوين نماينده دولت انقلابي روس درکوچه وبازار مانند فرشته رحمت رفتار مي کردند.
امپرياليسم انگلستان که برآلمان قيصري غلبه يافته بود، به اين انديشه افتاد که گرفتاري روسيه درچم وخم انقلاب، " فرصت طلائي" براي اوست که ايران را فرو ببلغد، لذا نخستين نقشه خود را براي " تصرف" کامل ايران طرح کرد. ژنرالهاي انگليسي دنسترويل، ماله شن، ايرونسايد به ايران آمدند تا به کمک افسران خائن روسيه تزاري، مانند ژنرال باراتف، سرهنگ بيچه راخوف و سرهنگ ستاروسلکي و ديگران به قفقازراه يابند، منابع نفت آنجا را تصرف کنند و نگذارند نيروهاي انقلاب درکوههاي قفقاز رخنه کنند. پوشش قانوني تصرف ايران قرارداد اسارت بار 1919 است که بين امپرياليسم انگلستان و دولت خيانتکار وثوق الدوله منعقد شده بود و مورد مدح و ثناي سيدضياء الدين طباطبائي مديرروزنامه " رعد"، عامل اينتلجنس سرويس، قرار گرفت. هيئت حاکمه ايران گوش خود را به بانگ هاي دوستي که از روسيه انقلابي برميخاست، کرکرد و حاضرنبود سخني ازاين بابت بشنود. دربندرگز، بدستور وثوق الدوله، کلوميتسف سفيرشوروي را درسفردومش به ايران، بقتل رساندند.
قرارداد ننگين 1919 که ايران را رسما به " تحت الحمايه" ( پرتکتورات) انگليس بدل مي کرد، با موج پرتواني از پرخاش و اعتراض درسراسرايران روبرو شد. بويژه آنکه انگليسها پيش ازتصويب قانوني قرارداد عملا دست به اجراء آن زدند و آرميتاژاسميث رئيس ميسيون مالي بعنوان پيشکارکل دارائي ايران وارد کشورما شد وهمان سياست شوستررا که دست گذاشتن بر رگ حساس مالي کشوربراي اسارت کامل آنست، درپيش گرفت. ازدوران پيش ازمشروطيت تا آنروزجامعه چنان با جريان برق وطن دوستي و دشمني با استعمار بارشده بود، که چنين اهانت خشن وعلني به " ملتي ششهزارساله" نمي توانست بي واکنش بماند. بويژه آنکه حساب هاي امپرياليستهاي انگليس در باره شکست عن قريب انقلاب اکتبر غلط ازآب درآمد. اين حساب هم که امپرياليستها خواهند توانست بدست ناسيوناليستهاي گرجستان، داشناک هاي ارمنستان، مساواتيست هاي قره باغ ( باکو)، وبا مداخله مستقيم نظامي خودشان، قفقاز و نفت آنرا براي " غرب" نگاه دارند غلط درآمد. علي رغم قساوت هاي بيشرمانه انگليس ها ( وازآنجمله کشتن 26 کميسربلشويک درباکو)، سرانجام ارتش سرخ قفقاز را آزاد ساخت و درفش انقلاب برفراز اين بلندی ها و دکل های نفت آبشوران به اهتزاز درآمد و در نتيجه دولت انقلابي شوروي با ايران همسايه شد! حساب امپرياليستهاي انگليس اين بود که در قفقاز " دولتهاي حائلي" (Bumper States) بوجود آورد و ايران را مستعمره کند. حال قفقاز از دست رفت. ايران مي بايست به آن " دولت حائل" بين شوروي و متصرفات انگلستان ( هند وعراق وعربستان) بدل گردد. لذا پايه هاي قرارداد 1919 ازجهت " ژئوپليتيک" سست گرديد.
مقاومت معنوي شديد ايرانيان عليه قرارداد 1919 و نفرت عمومي از وثوق الدوله، لرد کرزن وزير خارجه انگلستان را سخت عصباني کرد. وي در پاسخ روزنامه نگاران امريکائي و فرانسوي، که آنها نيز برحسب منافع رقابت آميز امپرياليستي خود از سلطه کامل انگلستان بر ايران راضي نبودند، بنا به نقل روزنامه " تايمز" لندن ( مورخ 20 ژوئيه 1919) گفت: " اين دعوي که بريتانياي کبيرايران را به تحت الحمايه درپرده خود مبدل کرده، واژگون سازي نظريات و مقاصد ما و توهين به احساسات ميهني و استعداد رجل سياسي ايران ( يعني وثوق الدوله) درامر دفاع ازمصونيت اراضي محروسه شاه است!". اين دفاع، از وثوق الدوله اي شده بود که از دولت انگلستان مستمري دريافت ميکرد!
اين " درفشاني" درايران کاررا بزيان وثوق الدوله خراب ترکرد. لرد بالفور سياستمدار و مورخ انگليسي درکتاب خود " حوادث اخيرايران" دراين باره مي نويسد" " وضع انگلستان درايران پس ازنطق کرزن درژوئيه، امورايران را بهبود نبخشيد. از آنجمله اظهاراتش دائر بر اينکه او چهل سال است دوست ايرانست، اگربخواهيم خيلي معتدل ادا کنيم، درايران مورد توافق قرار نگرفت. .( Happening in Persia, p. 273 Recent ) احساسات مردم ايران را درباره نطق کرزن شاعر در شعري که با اين بيت آغازمي شود، بيان کرده است:
" لرد کرزن عصباني شده است
وارد مرثيه خواني شده است".
آنچه که زوال قرارداد 1919 را بيشتر حمتي مي ساخت اين واقعيت بود که دولت شوروی در28 اوت سال 1919 در پيام به کارگران و دهقانان و همه زحمتکشان وطن ما اعلام داشت که قراردارد انگليس وايران را برسميت نمي شناسد. در اين شرايط چگونه مي شد اين قرارداد رسوا شده را نگاه داشت؟
فرمات PDF : بازگشت