بازی شیطاني
نوشته روبرت دريفوس ترجمه فروزنده فرزاد
حماس
دست پروردگاه اسرائيل عليه
عرفات، اکنون خود زير ضربه اند
(20)
در دهه ی 1980، اسرائيل و اردن، هر يک به شيوه يي اخوان المسلمين را پيش راندند.
هماوردي فرجامين ميان دولت حافظ اسد و اخوان المسلمين در شهر 200 هزار نفري حماه که همواره پايگاه بنيادگرايان سني بوده است، روي داد. "تالکوت سيلاي"، سفير پيشين ايالات متحده مي گويد که يک شايعه آغازگر آن رخداد بود. او مي گويد: "شايعه ي سرنگوني حافظ اسد به آن واقعه انجاميد." افراد اخوان المسلمين که از شنيدن شايعه سرنگوني اسد سر از پا نمي شناختند، همچون جانيان مست به خيابانهاي حماه ريختند و دست به کشتار صدها سرباز و شخصيت سوري زدند. سيلاي مي افزايد: "اسلامگرايان اخوان المسلمين همه ي افسران بعثي حماه را کشتند." حافظ اسد سخت برافروخت؛ چنين رويدادي براي او تحمل پذير نبود. اينچنين، او نيروهاي ويژه ي ارتش خويش را به فرماندهي برادرش "رفعت اسد" که به خشونت و کين خواهي شهره بود، بسيج کرد. هزاران سرباز سوري وارد حماه شدند ــ سازمان عفو بين الملل 12 هزار سرباز گزارش کرد و اخوان المسلمين مدعي بيش از 50 هزار شد ــ آنها شورشيان را سخت سرکوب کردند و بسياري را کشتند. پيرامون شمار کشتگان آراء متفاوت است. مجله ي "تايم" در گزارش هاي نخستينش هزار نفر برآورد کرد. بسياري از شاهدان تا 5 هزار کشته تخمين زدند و سرانجام منابع خبري اسرائيلي و نيز اخوان المسلمين، شمار کشتگان را بيش از 20 هزار اعلام کردند. در گذر زمان، سخن پيرامون واقعه ي حماه بيشتر شد و منتقدان دولت سوريه بوسيله ي آن، چهره يي ظالمانه از اسد نماياندند. ولي حافظ اسد براي جلوگيري از برانگيختن اخوان المسلمين، واکنشي نشان نداد. مجله ي تايم هفته ها بعد نوشت: "هيچ نشاني از گسترش شورش حماه به ديگر نقاط سوريه نيست." سيلاي مي گويد: "رويداد حماه پايان کار جنبش اسلامي سوريه بود."
با اين همه، اخوان المسلمين همچنان در سرزمين هاي اشغالي نيرو مي گرفت. در آغاز دهه ي 1980، اسرائيل اسلامگرايان را در چندين جبهه پشتيبان بود و پيش از همه، از اسلامگرايان نوار غزه و کرانه ي باختري رود اردن که در 1987 حماس را بنيان نهادند، حمايت کرد. اردن نيز در جنگ عليه سوريه از اخوان المسلمين پشتيباني کرد و در افغانستان، اسرائيل پنهاني به جهاد ضد شوروي و بنيادگرايان وابسته به اخوان المسلمين که مجاهدان را رهبري مي کردند ياري رساند. سرانجام اسرائيل از قلب ستيزه گر جنبش اسلامي، يعني ايران، در خلال جنگ دراز مدت ايران و عراق حمايت کرد.
اما در اسرائيل، همه با سياست همکاري با اسلامگرايان هم راي نبودند. در آغاز، راستگرايان افراطي اسرائيل مانند مناخيم بگين، نخست وزير وقت، اسحاق شامير، و آريل شارون، وزير دفاع، موافق چنين سياستي بودند و آنرا تجاوزکارانه پيش مي بردند. در مقابل، حزب کارگر اسرائيل خواهان مذاکره با سازمان آزاديبخش فلسطين و دستيابي به توافقي پايدار بود. اما راستگرايان افراطي اسرائيل، مخالف هم انديشي در اصول و خواستار ماندن در سرزمين هاي اشغالي کرانه ي باختري بودند و براي توجيه ادامه ي اشغال به تورات دست مي يازيدند که "يهوديه" و "سامريه"، نام هاي کهن فلسطين در تورات آمده است.
"پاتريک لنگ"، رئيس پيشين بخش خاورميانه يي آژانس اطلاعاتي ــ امنيتي وزارت دفاع[i](ديا) آمريکا مي گويد: "واقعيت اين است که سياست اسرائيل از منظر استراتژيک نادرست بود." او مي افزايد که همه در موساد، سازمان جاسوسي اسرائيل، حمايت از شيخ احمد ياسين و اخوان المسلمين تحت رهبري او را درست نمي دانستند. بويژه برخي از افراد موساد که شناخت عميق تري از اعراب و فرهنگ اسلامي داشتند، کاملا با پشتيباني از شيخ ياسين مخالف بودند. "عرب شناسان سازمان امنيتي اسرائيل، سياست حمايت از اسلامگرايان را نادرست مي دانستند. اما رهبران اسرائيل مي پنداشتند که اين چنين، نخست تروريست های سازمان آزاديبخش فلسطين را از سر راه بر مي دارند و سپس حماس را. رهبران اسرائيل درک نادرستي از واقعيات داشتند. بيشتر اسرائيلي ها انديشه يي سکولار داشتند و تروريست هاي اسلامي را چون رگباري که به ناگاه فرو مي ريزد و آنگاه باز مي ايستد، مي پنداشتند. هدف آنها شکست ناسيوناليسم عربي بوسيله ي افراطيون مذهبي بود."
يکي از افسران پيشين موساد به نام "ويکتور اوستروسکي" که اين سازمان را ترک گفت و از منتقدان جدي آن شد، دو کتاب درباره ي سرويس سري اسرائيلي ها نوشته است. بنوشته ي اوستروسکي، "راستگرايان در موساد" از اينکه محبوبيت انورسادات، رئيس جمهوري مصر، اسرائيل را به ترک سرزمين هاي اشغالي وادارد در هراس بودند. اينچنين، آنها پنهاني بگونه يي که کمک اسرائيل به اسلامگرايان فاش نشود، به حمايت از گروههاي بنيادگراي مصري پرداختند. اوستروسکي، راستگرايان اسرائيل را به پشتيباني تعمدي از بنيادگرايان اسلامي متهم مي کند. او مي گويد:
"حمايت از بنيادگرايان تندرو اسلامي، منطبق بر استراتژي موساد در خاورميانه بود. چنانچه بنيادگرايان زمام امور جهان عرب را بدست مي گرفتند، مذاکره ميان آنها و غرب منتفي بود و اينچنين باز اسرائيل تنها کشور دموکراتيک در خاورميانه مي ماند. بنابراين اگر موساد زمينه ي قدرت گرفتن حماس را براي جايگزيني سازمان آزاديبخش فلسطين پديد آورد، چنان دورنمايي عينيت خواهد يافت."
اخوان المسلمين در غزه و کرانه ي باختري بدرازاي دهه ي 1980، از جنبش مقاومت در برابر اشغال فلسطين نه تنها حمايت نکرد که با همه ي توان خويش با سازمان آزاديبخش فلسطين و بويژه چپگرايان سازمان در دانشگاهها، ستيز کرد. پيروان شيخ ياسين هنگام برخوردهاي خشونت آميز با ناسيوناليست هاي هوادار سازمان آزاديبخش فلسطين از چماق و زنجير و حتي سلاح گرم، استفاده مي کردند. دانشگاه اسلامي غزه، ميدان زد و خوردهاي بسيار ميان هواداران سازمان آزاديبخش فلسطين که دانشگاه ها را دور از مذهب مي خواستند و افراد اخوان المسلمين که سعي در حفظ چهره ي اسلامي دانشگاهها داشتند، بود. تنها در جريان يکي از اين درگيري ها که در 4 ژوئن 1983 روي داد، بيش از 200 دانشجو زخمي شدند. منازعات ديگري از اين دست در دانشگاه هاي "بيرزيت" و "النجاح" در کرانه باختري رود اردن رخ داد. فتح، شاخه ي اصلي سازمان آزاديبخش فلسطين، براي جلب همکاري اخوان المسلمين و مصالحه با آن کوشيد. اما اخوان المسلمين به کمتر از اسلامي شدن کامل سازمان آزاديبخش فلسطين و حذف چپگرايان راضي نبود. "رهبري اخوان المسلمين خواهان پاکسازي مارکسيست ها از سازمان فتح و اذعان به بيهوده بودن سکولاريسم از سوي سازمان و نيز خواهان همکاري فتح با گروه هاي اسلامي بود."
در 1983، رويدادي غريب و هنوز مبهم رخ داد که از نگاه منتقدان احمد ياسين، گمان پبرامون روابط پنهان او با شين بت (سازمان امنيت ملي اسرائيل) را برانگيخت. در اوائل 1983، دولت اسرائيل احمد ياسين را بازداشت کرد. او متهم بود که "به اعضاي [مرکز اسلامي] دستور جمع آوري مخفيانه سلاح گرم براي پخش کردن ميان افراد ويژه شان"، داده است. مقاديري از اين سلاحها در خانه ي شيخ ياسين پنهان بود. اينچنين، او به زندان افتاد. آن زمان، جنبش مقاومت فلسطين در برابر اسرائيل، در مقايسه با انتفاضه ي سال هاي آينده که در جريان آن همه ي رزمندگان فلسطيني با هم متحد بودند، مقهور شده بود. اما در 1983، انباشتن سلاح هاي مرگبار با واکنش جدي از سوي اسرائيل مواجه شد. هر چند شيخ ياسين به 13 سال زندان محکوم شد، تنها 1 سال در زندان ماند و سپس آزاد شد. شيخ ياسين در پاسخ به بدگماني سازمان آزاديبخش فلسطين پيرامون دستگيري و آزاد شدن فوري وي، مدعي شد که سلاح ها نه براي حمله به نيروهاي اسرائيلي که براي مبارزه با ديگر گروه هاي فلسطيني انبار شده بود.
در سالهاي 1986 و 1987، شيخ ياسين حماس را بنيان نهاد. حتي آن زمان و در هنگامه ي اوج گرفتن انتفاضه، گزارش هائي درباره ي پشتيباني اسرائيل از حماس بود. "فيليپ ويلکاکس"، سفير پيشين ايالات متحده و کارشناس ضد تروريسم که رئيس کنسولگري ايالات متحده در اورشليم بوده است، مي گويد: "من مدرکي دال بر رابطه ي احمد ياسين و شين بت نديدم، اما اگر اين شايعه درست باشد براي من شگفت آور نيست. شخصيت هاي ايالات متحده در اورشليم در اواخر دهه ي 1980 به طور منظم و مدام با حماس در تماس بودند و آن را سازماني پيچيده با ويژگيهاي گونه گون مي دانستند.... افزون بر فناتيک ها و ستيزه جويان، عناصر ميانه روتري هم در حماس بودند که به مذاکره تمايل داشتند."
گرچه حماس حمايت کويت و برخي از سعودي هاي ثروتمند را جلب کرد، دولت سعودي به حماس بدگمان بود. "چارلز فريمن"، سفير پيشين ايالات متحده در عربستان سعودي، مي گويد: "عربستان سعودي مايل نبود به سازماني که در جبهه ي اسرائيل است پول برساند. اينچنين، شاهزاده سلمان، فرماندار رياض، به رياست کميته يي براي جلوگيري از جمع آوري پول در مساجدي که پايگاه حماس بود، گماشته شد." سرانجام با مستقل شدن تدريجي حماس از اسرائيل و اوج گرفتن انتفاضه، اين کميته از کار باز ايستاد و به راه مخالف رفت. چارلز فريمن مي گويد: "برخي اعضاي خاندان سلطنتي سعودي به حماس کمک مالي مي رسانند."
ميان دولتمردان ايالات متحده بويژه عرب شناس و مراکز قدرت مخالف اسرائيل در پنتاگون بر سر پيدايش حماس اتفاق نظر نبود. "آژانس اطلاعاتي ــ امنيتي وزارت دفاع"، پيرامون قدرت گرفتن اسلامگرايان فلسطيني هشدار داد و براي بررسي جنبش اسلامي از ميانه ي دهه ي 1980، به جمع آوري اطلاعات آغاز کرد. "لنگ" مي گويد: " در آغاز جنبش اسلامي فلسطين مورد توجه ما نبود. در پايان دهه ي 1980، چون پيشتر درباره ي اين جنبش ننوشته بودند، ما گزارشي درباره ي آن نوشتيم. اما دوستان و حاميان اسرائيل در دولت ريگان ما را از ادامه ي کار باز داشتند."
سازمان آزاديبخش فلسطين، حتي پس از قيام فلسطينيان که از 1987 آغاز شد، حماس و شيخ ياسين را به همکاري با "رژيم هاي واپسگراي عرب... و بند و بست با اشغالگران اسرائيلي" متهم مي کرد. ياسر عرفات، رئيس سازمان آزاديبخش فلسطين و رئيس جمهور دولت فلسطيني، در مصاحبه با يک روزنامه ي ايتاليائي گفت: "حماس زاده ي اسرائيل است و اسرائيل در دوره ي نخست وزيري اسحاق شامير پول و بيش از 700 موسسه، و از آن ميان مدارس، دانشگاهها و مساجد در اختيارشان گذارده است." عرفات در ادامه گفت که اسحاق رابين، نخست وزير پيشين اسرائيل، در حضور رئيس جمهوري مصر، حسني مبارک حمايت اسرائيل از حماس را پذيرفت و آن را "اشتباهي هولناک" خواند.
تاسيس حماس با آغاز نخستين انتفاضه ي فلسطين در 93-1987 همزمان بود. انتفاضه، نخستين خيزش سازمان يافته ي فلسطينيان در سرزمين هاي اشغالي بود که همه گروه هاي فلسطيني و از آن ميان حماس و سازمان آزاديبخش فلسطين از آن حمايت کردند. انتفاضه تاکتيک هاي خشونت آميز و مسالمت آميز را همزمان بکار گرفت و تاثير بسزايي بجا گذاشت. انتفاضه مساله ي فلسطين و اسرائيل را کانون توجه جهانيان کرد و چهره هاي ميانه رو اسرائيلي مانند "اسحاق رابين"، "شيمون پرز" و "ايهود باراک" را به مذاکره با سازمان آزاديبخش فلسطين واداشت. گشايش گفتگوهاي صلح در شهر اسلو نروژ که به مذاکرات اسلو معروف شد براي نخستين بار پس از توافق اسرائيل و سازمان آزاديبخش فلسطين در 1967، اندکي اميد به آينده را زنده کرد.
حماس که پيشتر نيز عليه ديگر گروه هاي فلسطيني تنها به خشونت دست يازيده بود، اينبار نيز و در جريان انتفاضه با جنگ به ميدان نبرد با اسرائيل گام نهاد که با سرکوب از سوي اسرائيل مواجه شد. اينگونه، بسياري از رهبران حماس و شيخ احمد ياسين در 1989 دستگير شدند. هرچند حماس نيز از انتفاضه حمايت کرده بود، کشمکش ميان سازمان آزاديبخش فلسطين و حماس ادامه داشت. هرگاه سازمان آزاديبخش فلسطين و حزب کارگر اسرائيل به توافق مي رسيدند، سيل خشونت حماس براي بر هم زدن گفتگوها روان مي شد. تحليلگري مي نويسد: "همواره بر هم زدن جريان گفتگوهاي صلح هدف واقعي حماس بوده که زمينه ي طغيان جاه طلبي سياسي حزب ليکود شده است. هرگاه چنين به نظر رسيده که مذاکره کنندگان اسرائيلي و فلسطيني گامي براي صلح برمي دارند، تروريسم حماس گفتگوي صلح را ناکام گذارده و دو سوي مذاکره را به باز پس نشستن واداشته است."
حماس با خشونت گرايي در تلاش براي نشان دادن برتريش بر سازمان آزاديبخش فلسطين بوده است. "ري حنانيا" در گزارشي مي نويسد:
"هرچه گفتگوهاي صلح حزب کارگر اسرائيل و ياسر عرفات براي صلح پيشتر مي رفت، حماس بيشتر به خشونت دست مي يازيد. (در همين دوران است که علي خامنه ای رهبر جمهوری اسلامي نيز عرفات را بدليل گفتگوهای صلح اسلو خائن خطاب کرد و مواضعي مشابه اخوان المسلمين و حماس عليه سازمان فتح و رهبر آن عرفات اتخاد کرد- راه توده) هنگامي که سران سازمان آزاديبخش فلسطين ترور چندين توريست را که در مصر و در فوريه 1990 روي داد، تقبيح کردند، گروههايي از حماس سوار بر اتومبيل در خيابان هاي شهرهاي بزرگ فلسطين با بلندگو از آن کشتار ستايش کردند و سازمان آزاديبخش فلسطين را به باد انتقاد گرفتند."
در حالي که حماس در کنار ديگر سازمان هاي اسلامي مانند جهاد اسلامي فلسطين و حزب الله مذاکره با اسرائيل را رد مي کردند، راستگرايان اسرائيل نيز برهبري "بنيامين نتانياهو" و "آريل شارون" در حزب ليکود، اساسا با دادن امتياز به فلسطيني ها از سوي اسحاق رابين ، شيمون پرز و ايهود باراک مخالفت مي کردند. از 1993، مخالفت حزب ليکود و حماس با گفتگو هاي صلح و برانگيختن فضا براي هر دو سودمند مي افتاد، آنها دست های يکديگر را مي شستند.
حماس از آغاز، توافق اسلو را به زيان خويش يافت. "در جريان گفتگو هاي صلح اسلو (سپتامبر 1993 تا سپتامبر 2000) بخش هاي سياسي و نظامي جنبش اسلامي که زير سلطه ي حماس بودند، ضعيف شده بودند." دولت اسرائيل به رهبري حزب کارگر و سازمان آزاديبخش فلسطين براي بزير کشيدن حماس هماوا شدند. افزون بر آغاز دستگيري و اعدام رهبران حماس، فلسطينيان سکولاريست نيز براي حمايت از گفتگو هاي صلح به تکاپو افتادند. مخالفت همگاني با تروريسم فراگير بود. ولي راستگرايان اسرائيل همراه جوخه هاي مرگ و ترورشان توافق اسلو را ناکام گذاردند. در فوريه 1994، تروريستي اسرائيلي با نام "باروخ گولدشتاين"، از اعضاي جنبش افراطي "کاخ"، وارد مسجدي در "الخليل" ــ در کرانه ي باختري ــ شد و شماري از نماز گزاران را کشت. اين کشتار روحي دوباره در کالبد حماس دميد زيرا آن را حمله به اسلام نماياند و در پاسخ، جهاد را واجب شمرد. اينچنين موج تازه يي از بمب گذاري هاي انتحاري آغاز شد. پس از آن، در نوامبر 1995، تروريست اسرائيلي ديگري تحت القاي حزب ليکود، اسحاق رابين، نخست وزير اسرائيل را ترور کرد. مرگ اسحاق رابين، خلائي سياسي در گستره ي سياست اسرائيل پديد آورد. ادامه يافتن بمب گذاري هاي انتحاري حماس، راي دهندگان اسرائيلي را رد چنان فضايي از وحشت همه گير گرفتار کرد که سرانجام، حزب ليکود برهبري نتانياهو زمام دولت را در 1996 بدست گرفت. نتانياهو که گفتاري خصمانه داشت، سرکوب همه ي گروههاي فلسطيني را آغاز کرد و در 1997، دستور کشتن يکي از سران حماس در اردن را داد که ناکام ماند. اما، شيخ احمد ياسين در امان بود. در پي اقدام ناکام اسرائيل، اين کشور و اردن در هماهنگي با هم، شيخ ياسين را از زنداني که ياسين از سال 1989 در آن بود، رهاندند. به ناگاه، ديگر بار شيخ ياسين در پهنه ي کارزار غزه رخ نمود. او باز به توافق نامه ي اسلو تاخت و به سازماندهي عليه سازمان آزاديبخش فلسطين آغاز نهاد.
همين ماجرا ديگر بار در سال 2000 تکرار شد. دولت نتانياهو در سال 1999 سقوط کرد و ايهود باراک جايگزين او شد. باراک، سازمان آزاديبخش فلسطين را به مذاکره خواند و با ياري بيل کلينتون به تفاهمي جامع رسيدند. اما باز هم، راستگرايان اسرائيل، اسلامگرايان افراطي را برانگيختند. در سپتامبر 2000، آريل شارون بگونه يي برانگيزاننده از الحرم الشريف، يکي از اماکن مقدس اسلامي ديدار کرد. اين نقشه براي تحريک بنيادگرايان اخوان المسلمين طرح شده بود که موفق نيز بود. پيامد آن انتفاضه ي دوم (2000 تا 2004) بود. بمب گذاري هاي انتحاري به کشتار بسياري از يهوديان منجر شد و اينچنين، راي دهندگان اسرائيلي که به دنبال امنيت جاني بودند، به آريل شارون روي نهادند. آريل شارون با آراء بسيار، نخست وزير اسرائيل شد. اميدها براي ادامه ي گفتگوهاي صلح ميان سازمان آزاديبخش فلسطين و اسرائيل رنگ باخت. ناظراني که از ديرگاه سياست اسرائيل را دنبال مي کردند، از بقدرت رسيدن آريل شارون شگفت زده شدند؛ کسي که در دهه ي 1950، در سمت فرمانده ي واحدي بدنام معروف به 101، سازمانده حملات تروريستي عليه فلسطينيان بود. کسي که مسوول کشتار صدها پناهنده ي بي گناه فلسطيني اردوگاه هاي " صبرا" و " شاتيلا"ي بيروت، بوسيله ي فالانژيست هاي لبناني متحد اسرائيل در جريان تجاوز نظامي اسرائيل به لبنان در سال 1982 بود. ژنرال شارون را " بولدوزر" ناميده اند. شارون همه ي تلاش خويش را براي نابود کردن سازمان آزاديبخش فلسطين و دولت فلسطيني بکار بست. ياسر عرفات در بند حماس و شارون گرفتار بود؛ قساوت و شرارت حماس بر دوام بود و شارون، عرفات را مسوول جنايات حماس مي شناساند و در مقابل از سازمان آزاديبخش فلسطين انتقام مي کشيد.
دولت هاي شارون و بوش از مذاکره با عرفات سر باز زدند، و رهبران سازمان آزاديبخش فلسطين را به حاشيه راندند. اينچنين، فضاي بيشتري براي رشد حماس فراهم مي شد. پيامد چنين امري آشکار بود. در 1996، تنها 15 درصد فلسطيني ها حامي اسلامگرايان بودند، در سال 2000، نيز 17 درصد آراء انتخاباتي بسود اسلامگرايان بود اما در 2001، 27 در صد فلسطيني ها از حماس پشتيباني کردند و در سال 2002 ، آراء دانشگاه "بيرزيت" در کرانه ي باختري آشکار ساخت که 42 در صد از فلسطينيان پشتيبان دولتي اسلامي برهبري حماس هستند. "روي" مي گويد: اين نتيجه " کاملا بي سابقه بود."
گاه چنين مي نماييد که گويي شارون کمترين امکان مصالحه ميان سازمان آزاديبخش فلسطين و حماس را نيز از بين مي برد. حتي هنگامي که شارون نيازمند کمک سازمان آزاديبخش فلسطين براي واداشتن حماس به دست کشيدن از حملات انتحاري بود، همان رويه را پيشه کرد. درسال 2001، زماني که سازمان آزاديبخش فلسطين از حماس براي پايان دادن به حملات تروريستيش قول گرفت، آريل شارون دستور قتل يکي از سران برجسته ي حماس را داد. "الکس فيشمن"، در روزنامه ي اسرائيلي "ايديوت آخرونوت" نوشت: "هر کس چراغ سبز اين اقدام را داده است، بخوبي آگاه است که اينچنين، توافق ميان حماس و دولت فلسطيني را بر هم ميزند." باز، در سال 2002، تنها 90 دقيقه پيش از آن که شيخ ياسين اعلام آتش بس کند، اسرائيل يکي از دفاتر حماس در غزه را بمباران کرد و 17 نفر را که 11 تن از آنان کودک بودند، کشت. "روي" مي نويسد: "برخي تحليلگران بر اين باورند که اسرائيل همزمان با هدف گرفتن رهبران حماس، استراتژي ديرينه اش را در بر انگيختن حماس در برابر گروه هاي ناسيوناليست و سکولاريست فلسطيني بعنوان شيوه يي براي ناکام گذاردن قطعي [دولت فلسطيني] پي مي گيرد و اينگونه، در راه نابودي ناسيوناليسم فلسطين گام بردارد."
ارتش و سرويس مخفي اسرائيل، شيخ احمد ياسين و بسياري ديگر از سران برجسته ي حماس را در سال 2004 ترور کردند. اما حماس همچنان رو به پيش مي نهاد. در سال 2004، آريل شارون اعلام کرد که اسرائيل بطور يکجانبه از نوار غزه عقب نشيني مي کند. پس از سالها خشونت، چنانچه اسرائيل از نوار غزه باز پس مي نشست، حماس در نبود ياسر عرفات، يگانه نيروي توانمند در غزه مي بود.
داستان حماس ــــ از سازماني دست پرورده ي اسرائيل تا انتقام گيرندگان از سازمان آزاديبخش فلسطين، تا منبع اصلي خشونت هاي ضد اسرائيلي در نوار غزه و کرانه باختري ــــ گسترش سياسي اسلام گرايان را از دهه ي 1960 تا دهه ي 1990 و فراتر از آن در اشکال گونه گون سبب شد. از نگاه اسرائيل، رشد و دگرگوني حماس در خلال چند دهه، به زلزله يي مهيب مي مانست، و آن به اسرائيلي ها آموخت که اسلام سياسي نه چنان نيرويي است که بتوان آنرا بازيچه کرد. اما راديکاليزه شدن جنبش اسلامي فلسطين در مقايسه با پس لرزه هاي آينده، زلزله يي مهيب نبود. زلزله ي اصلي همان بود که در 1357 ايران را لرزاند، شاه ايران را سرنگون کرد و به پيدايش جمهوري اسلامي ايران انجاميد. رويدادي که يکي از قدرتمندترين کشورهاي منطقه را به کام اسلامگرايان کشاند و راستگرايي اسلامي را در سراسر خاورميانه توانمند ساخت.
شايد جنبش های اسلامي که بوسيله ی ايالات متحده، ضدسوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين بکار گرفته شدند از ديد آمريکا بازيچه هايي کم ارزش بودند، اما ايران، يکي از دو تکيه گاه ايالات متحده در منطقه، در قلب منافع خاورميانه يي ايالات متحده بود. انقلاب شيعي در ايران، ايالات متحده را واداشت تا برای نخستين بار به نقش دوگانه ی راستگرايي اسلامي چونان شمشيری دو دم که مي تواند با غرب بستيزد، جدی تر بينديشد.
پايان فصل هشتم
[i] Defense Intelligence Agency (DIA)
فرمات PDF : بازگشت