آیت الله "مهدوی کنی" برای 2 چهره از
3 چهره انقلاب 57 جعل واقعیات می کند
دفاع از انقلاب 57
بحث دیروز نیست، بحث امروز و فرداست
در دوران اخیر که بحران سراپای حکومت را گرفته، بحث بازگشت به ابتدای انقلاب و بخصوص بحث درباره اندیشههای آیتالله خمینی و خط امام وسیعا گسترش یافته است. در برابر همین فشار جریانهای حکومتی برای توجیه وضع موجود ناگزیر شدهاند تفسرهای نوینی از دیدگاه آیتالله خمینی و خط امام ارائه دهند. بخشی از مانور به صحنه آوردن احمدی نژاد در شکل و شمایل ظاهری "رجائی" و ادعاهای رهبر مبنی بر بازگشت به اوائل انقلاب در همین تضاد نهفته است.
در چهارده شماره ای که از
انتشار سلسله مقالات "نقش سه چهره در انقلاب 57" می گذرد، مورد به مورد به
گذشته باز گشته و مستندات مربوط به سیاست حزب توده ایران در برابر انقلاب
ارائه شده است. راه توده سالهاست که پیگیرانه مطالب و نوشتههایی را منتشر
می کند که در آنها به سالهای نخست انقلاب، سیاست حزب در آن دوران، شرایط
جامعه، ادعاهای رهبران جمهوری اسلامی، آرمانهای انقلاب، نقش و دیدگاههای
آیتالله خمینی و غیره اشاره می شود. بنابراین، در سلسله مقالات نقش سه
چهره، ما بدعت تازه ای را باب نکرده ایم. برخی می پرسند با گذشت 30 سال از
انقلاب بهمن واقعا این بازگشت و مراجعه به دوران نخست انقلاب و اسناد و
سیاستها و آنچه حزب و دیگران در آن دوران گفته اند چه ضرورتی دارد؟
می توان از خود پرسید: فاصله میان انقلاب 57 و جنبش ملی شدن نفت، حتی کمتر
از فاصلهای بود که امروز ما را از انقلاب بهمن جدا می کند. با اینحال حزب
در دوران پیش و پس از انقلاب پیوسته بر ضرورت تکرار انتشار اسناد و
نوشتههای مرحله جنبش ملی شدن نفت پای فشرد؟ آیا نباید دوران انقلاب را، هر
چه بود، خوب یا بد، درست یا نادرست، به حال خود واگذاشت و به "امروز"
پرداخت؟
دارندگان این عقیده به یک نکته بنیادین توجه ندارند: شاه خود را ادامه
کودتای 28 مرداد می دانست و آن را "قیام شاه و ملت" معرفی می کرد و نه
وارث جنبش ملی شدن نفت. بنابراين استناد به جنبش نفت تاثیری در مشروعیت
نداشته رژیم برآمده از کودتا نداشت. ولی جمهوری اسلامی کنونی که در تضاد
کامل با انقلاب 57 است، خود را وارث و ادامه آن انقلاب معرفی می کند. این
واقعیت و تضاد مهم، ضرورت مقایسه دائمی سالهای نخست انقلاب با وضعیت امروز
را به ما و نه فقط به ما، به کل جامعه ایران و نه فقط به ایندو بلکه به خود
حکومت نیز تحمیل می کند.
آیا همین امروز مردم زحمتکش، در دفاع از خود و خواستههایشان در برابر
حکومت، به انقلاب و آرمانهای آن متوسل نمیشوند؟ آیا نمیگویند که انقلاب
را مستضعفین کردند و قرار بود آنان وارث انقلاب باشند و امروز حکومت به دست
صاحبان ثروت و سرمایه افتاده است؟ اگر مردم این استدلال را در برابر حکومت
مطرح می کنند - که می کنند- درست به همین دلیل است که حکومت خود را میراث
دار انقلاب آنان معرفی می کند.
یا مثلا در مورد آزادی ها، آیا یکی از استدلالهای همیشگی مخالفان سرکوب
آزادیها این نیست که در ابتدای انقلاب مارکسیستها و کمونیستها هم آزاد
بودند؟ یا قرار بود آزاد باشند و اکنون کار به جایی رسیده که مسلمان 98
درصد خودی هم در دایره انقلاب ادعائی حکومت جای ندارند؟
به همین دلیل است که بویژه در دوران اخیر که بحران سراپای حکومت را گرفته،
بحث بازگشت به گذشته، بازگشت به ابتدای انقلاب، بازگشت به آنچه مردم بخاطر
آن انقلاب کردند، و بخصوص بحث درباره اندیشههای آیتالله خمینی و خط امام-
اندیشه و خطی که مردم آن را پذیرفتند و از درون این پذیرش، رهبری آیت الله
خمینی در آمد- وسیعا گسترش یافته است. در برابر همین فشار و لای همین منگنه
تضاد و فشار از پائین و از سوی مردم به حکومت است که جریانهای حکومتی برای
توجیه وضع موجود و وسیع ترین سرکوب عدالت و آزادی که در تضاد با آرمان های
انقلاب است، ناگزیر شده اند تفسیرهای نوینی از دوران نخست انقلاب و دیدگاه
آیتالله خمینی و خط امام ارائه دهند. در مقابل، مردم نیز به دوران اولیه
انقلاب و آرمان های آن استناد کرده و حکومت را زیر فشار قرار داده اند.
بخشی از مانوری که با به صحنه آوردن احمدی نژاد در شکل و شمایل ظاهری
"رجائی" و ادعاهای رهبر مبنی بر اینکه این دولت انقلابی است و می خواهیم به
اوائل انقلاب بازگردیم، در همین تضاد و از لای همین منگنه بیرون زده است.
در جنبش دانشجوئی – حتی با گرایش های چپ- نیز با تاسف اندیشه هائی در باره
سالهای اول انقلاب نطفه بسته که بکلی با واقعیات آن سالها در تضاد است. از
جمله درباره دولت بازرگان بعنوان دولتی میانه رو و از این نوع اصطلاحات که
هیچ بار تحلیلی و طبقاتی ندارد و جز گمراهی نیز حاصلی به دنبال نخواهد
داشت.
درمورد حزب ما نیز، از یکسو زیر فشار تبلیغاتی حکومتی که به انقلاب پشت
کرد، پس از آن یورش ها و کشتارها قرار داریم و هراز گاهی ادعاهائی از جانب
حکومتی ها در باره نقش حزب توده ایران در انقلاب 57 مطرح می شود که در ساده
ترین تعبیر "درغگوئی" است و از سوی دیگر با جنبش جوان و چپ جدید کشور قرار
داریم که نه از گذشته اطلاع دارند، نه به اسناد دسترسی و نه آن را دوران را
به یاد دارند. این نسل نیز نیازمند آگاهی از واقعیات است. سلسله مقالات نقش
سه شخصیت در انقلاب 57 با چنین پیش زمینه ها و انگیزه ها تهیه و انتشار
یافت.
بعنوان نمونه ای از تحریف واقعیات انقلاب 57، تخریب تبلیغاتی سیاست اتحاد و
انتقاد حزب ما در برابر حاکمیت وقت جمهوری اسلامی و همچنین تلاش حاکمیت
کنونی برای بیرون کشیدن خود از لای فشار منگنه تضاد ماهیت امروز جمهوری
اسلامی و آرمان های واقعی انقلاب بهمن 57 به مصاحبه اخیر آیت الله مهدوی
کنی دبیرکل کنونی جامعه روحانیت مبارز می توان استناد کرد. روحانی نقش
آفرینی که نخستین رئیس کمیته های بد نام شده و مسلح بود (که اکنون به نیروی
انتظامی بدل شده است)، مدتی وزیر کشور و یک دوره کوتاه نیز نخست وزیر.
مصاحبه اخیر آیتالله مهدوی کنی با نشریه "یادآور" در نخستین شماره این
نشریه با عنوان "محکمات خط امام" منتشر شده است. این که آیتالله مهدوی کنی
یعنی یکی از مخالفین شناخته شده "خط امام" در سالهای زنده بودن آیت الله
خمینی، امروز مفسر این خط شده، خود به اندازه کافی گویای مسیری است که
جمهوری اسلامی پیموده و ضرورت پرداختن ما به نقش سه چهره!
خود مهدوی کنی در همین مصاحبه این مخالفت را پنهان نمیکند و حتی مدعی است
که برای مدتی از امام قهر کرده بود و پیش او نمیرفت. به گفته وی، پس از
اینکه آیتالله خمینی اصطلاح اسلام امریکایی را بکار برد و مردم امثال آقای
کنی و جامعه روحانیت مبارز و جناح راست را مقصود خمینی دانستند دل ایشان از
آقای خمینی مکدر شد: "دوستان هرچه گفتند برو پیش امام، گفتم من دلم گرفته
و مکدر شدهام و نمیروم". (همانجا)
حالا ایشان شده مفسر "محکمات خط امام" در جمهوری اسلامی کنونی و تحت رهبری
علی خامنه ای شده است!
این محکمات خط امام، که در تضاد است با آن چهره ای که مردم، ما و انقلاب از
آیت الله خمینی می شناسند و می شناسیم، از دید آیتالله مهدوی کنی یکی این
است که
"امام با روح سرمایه داری مخالف بود نه ثروت و سرمایه".
دوم این که اصطلاح اسلام امریکایی به همین معنا و تحت تاثیر جو سوسیالیستی
اول انقلاب بود
و بالاخره اینکه درست است که قانون اساسی بدون ولایت فقیه را تایید و امضا
کرده بود ولی همیشه طرفدار ولایت فقیه بوده است.
به گفته مهدوی کنی "امام به آنهائی که به پول اصالت میدادند، روی خوش نشان
نمیداد. میگفت: "اسلام اینها، اسلام آمریکائی است"... امام نمیگفتند
ثروت و سرمایه بد است."
اما مهدوی کنی در همینجا فورا از مردم می خواهد که از استناد به این سخنان
و حرفها و شعارهای اول انقلاب خود داری کنند، زیرا به گفته وی : "در اوایل
انقلاب، در بسیاری از انقلابیون نیز روحیه سوسیالیستی حاکم بود." منظور وی
هم ازانقلابیون دارای روحیه سوسیالیستی همان مسلمان و روحانیون است و نه
مارکسیست ها.
مهدوی کنی ادامه می دهد "برخی واقعاً به اقتصاد سوسیالیستی تمایل داشتند،
خیلیها هم به خاطر جو سرمایهداری زمان شاه و انحصار ثروت در دست گروهی که
دنبال منافع شخصی بودند، متأثر بودند و ناخودآگاه، روحیه سوسیالیستی
داشتند. مرحوم آیتالله طالقانی و مرحوم شهید بهشتی از آن جمله بودند."
(همانجا)
نه فقط طالقانی و بهشتی بلکه خود آقای خمینی هم تحت تاثیر این جو بود.
مهدوی کنی می گوید: "تحلیل من این است که در آن زمان به خاطر تأثیر از
جریانات قبل از انقلاب و ثروتاندوزی عدهای، این فکر پیش آمده بود و امام
هم در مخالفت با سرمایهداری به این شکل، این فکر را میپسندید و لذا تفکر
سرمایه داری و سرمایه سالاری را تعبیر به "اسلام امریکائی" میکردند، به
این معنا که صاحبان این عقیده مسلمان هستند، ولی دوباره میخواهند
سرمایهداری را حاکم کنند و لذا در شورای انقلاب، 52 کارخانه ملی شد. ملی
شدن بانکها هم نتیجه همین حرکت بود."
پس، اسلام امریکایی آنقدرها هم چيز بدي نيست و همان مسلمانان طرفدار
سرمایهداری هستند. ولي نتیجه اين تعبیر اسلام امریکایی خمینی همان بود که
52 کارخانه ملی شد. در واقع مهدوی کنی می خواهد بگوید اگر قرار باشد
حرفهای آقای خمینی را جدی بگیریم جمهوری اسلامی امروز همان تجسم "اسلام
امریکایی" است. به گفته وی هستند کسانی که همین امروز هم این تعبیر اسلام
امریکایی را در مورد جناح راست بکار می برند. و به زبان بیزبانی مي گويد
که بکاربرندگان این تعبیر، جمهوری اسلامی کنونی و رهبر آن را نشانه گرفته
اند.
مهدوی کنی مسئله را اینگونه توجیه می کند که هر چه در اول انقلاب گفته و
انجام شده و حتی در قانون اساسی آمده تحت تاثیر به اصطلاح "جو سوسیالیستی"
بوده و بنابراین ربطی به انقلاب و اسلام و خمینی و در نتیجه جمهوری اسلامی
کنونی ندارد. مثلا به گفته وی "در اصل 43 قانون اساسی آمده که دولت نباید
تبدیل به کارفرمای بزرگ شود، ولی در عین حال در اصل 44 آمده است که تجارت
خارجی باید در انحصار دولت باشد. من از همان اول برایم این سئوال مطرح بود
که این دو اصل چگونه با هم قابل جمع هستند؟"
پس اصلا خود قانون اساسی هم تناقض دارد و حل این تناقض این که "همین دستوری
که مقام معظم رهبری در باره اصل 44 داده اند برای رفع تناقص اصول 43 و 44
است". بنابراین کسی به اصل 44 قانون اساسی استناد نکند و نقض آن را به رخ
حکومت نکشد.
مهدوی کنی در توجیه تفسیری که از محکمات خط راست تحت عنوان خط امام ارائه
داده به تودهایها متوسل می شود و می گوید: "یادم هست که در روزنامه مردم
که مال تودهایها بود، نوشتند که امام از خط خودش خارج شده!{با خنده}"
در پشت این ادعای دروغ و خنده دروغینتر آیتالله مهدوی کنی، جدیت فوق
العاده سخن او نهفته است. او در واقع می خواهد برای تفسیری که از باصطلاح
محکمات خط امام ارائه می دهد، حساب آیت الله خمینی دوران انقلاب را از
حساب آیت الله خمینی که امروز ایشان و امثال ایشان معرفی می کنند جدا کند و
با زیرکی از تودهایها نیز شاهد می آورد .یعنی توده ای ها هم دانستند و
گفتند که آقای خمینی از خطی که آنها برایش ترسیم کرده بودند خارج شد! و
اصلا آیت الله خمینی آن نبود که توده ایها می گفتند، بلکه تحت تاثیر قرار
گرفته بود و لابد "تقیه" کرده بود!
البته این نشان دهنده وزنی است که نظرات تودهایها در جامعه ایران دارد.
مهدوی کنی می داند این که تودهای ها بگویند این یا آن جریان، این یا آن
شخصیت، این یا آن خط، طرفدار سرمایه داریست یا ضد آن در درکی که مردم از آن
شخص و جریان دارند تاثیر جدی خواهد داشت. استناد غیر واقعی او به
تودهایها که با نسبت دروغ به روزنامه "مردم" ارگان مرکزی حزب توده ایران
می خواهد آن را مستند جلوه دهد ریشه در این آگاهی دارد.
امروز اغلب نظامیان و روحانیون حکومتی خود به وارد کننده و صادر کننده و
سرمایه دار و کارخانه دار تبدیل شده و درآمد و ثروتشان از طریق استثمار
زحمتکشان و کارگران تامین می شود. تلاش آنان برای نابود کردن قانون کار و
مخالفتشان با تشکلهای کارگری ریشه در همین موقعیت سرمایهداری و کارخانه
داری آنان دارد. اینان با همان شدتی که مخالف "روح سرمایهداری" یعنی مخالف
باد هوا هستند، با همان شدت هم درحال جمع آوری ثروت و سرمایه می باشند.
انقلاب و "محکمات خط امام" این جمع که آیت الله مهدوی کنی برایشان لالائی
می خواند، هم همان انقلاب و خطی است که این جمعآوری ثروت و سرمایه را
تایید کند. با توجه به همه اینهاست که می بینیم تکیه بر انقلاب، یادآوری
آرمانها و بیان خواستهای مردم از انقلاب، و نقش سه شخصیت در انقلاب 57
مسئله دیروز ما نیست، بلکه مسئله امروز و آینده ماست!
راه توده 186 21.07.2008
فرمات PDF
بازگشت