نقش 3 چهره در انقلاب 57
عبور ج. اسلامی از دو خط
برای رسیدن به ماهیت "خط بازرگان"
در انقلاب ایران سه راه بیشتر وجود نداشت: راه خمینی، راه کیانوری، راه بازرگان. راه چهارم اگر راه ضدانقلاب و بازگشت به گذشته نباشد زائیده تخیلات خرده بورژایی است. هر راهی در انقلاب 57 به یکی از این سه راه ختم می شد، چنانکه شد. حتی خود خمینی در نهایت بر سر دوراهی بازرگان و کیانوری قرار گرفت. بنابراین گذاری که امروز جمهوری اسلامی از خط خمینی به ماهیت طبقاتی خط بازرگان کرده عجیب نیست. جز این نمیتوانست باشد. این هم که امیرخسروی با نفی خمینی و کیانوری به بازرگان می رسد عجیب نیست. تایید همین واقعیت است. کاش اندکی از درک طبقاتی مهندس بازرگان را آقای امیرخسروی می داشت.
در دوران اخیر و با بحرانی که
سراپای جمهوری اسلامی را فرا گرفته، شمار مفسران خط امام هم نه فقط روز به
روز زیادتر می شود، بلکه این مفسران بتدریج از جاهایی پیدا می شوند که
درگذشته انتظار آن نمیرفت. به این ترتیب، توضیحات ما در باره نقش سه شخصیت
در انقلاب 57 گسترش یافته و دامنه وسیع تری را به خود اختصاص داده است.
البته، جالب و درعین حال تاسف بار اینجاست که همه این مفسران و با کمال
تاسف برخی که ادعاهای بزرگ بزرگ در ارتباط با انقلاب 57 دارند، درست همان
سخنی را میگویند که باب میل رهبران کنونی حمهوری اسلامی است. آنها می
کوشند ثابت کنند جمهوری اسلامی کنونی همان تجسم و تحقق نظرات آقای خمینی
است. از آخرین اینان (فعلا) بابک امیرخسروی است که نشریه "شهروند امروز"
چاپ تهران صفحات خود را در اختیار ایشان قرار داده تا همین تفسیر از خط
امام را اثبات کند! اینکه بابک امیرخسروی چه می گوید یا نمیگوید آنقدر
اهمیت ندارد که انتشار این نظرات در روزنامههای جمهوری اسلامی اهمیت دارد.
آن گذار فکری و ایدئولوژیک از خمینی به بازرگان که از سال 1370 ببعد در
رهبری جمهوری اسلامی بطور آرام و تدریجی ولی قاطع و بازگشت ناپذیر انجام
شده و اکنون مراحل پایانی خود را می گذراند در درون این تفسیرها،
تحریفها، نقدها و تقابلهای جدیدی که از خط امام ارائه می شود خود را
نشان می دهد.
تفسیر امیرخسروی از خط امام
خلاصه صحبت بابک امیرخسروی این است که حزب توده ایران ذهنیات و تخیلات خود
را بجای آیتالله خمینی واقعی گذاشته بود و آیتالله خمینی واقعی یعنی همین
جمهوری اسلامی کنونی.
به پرسش شهروند و پاسخ
امیرخسروی توجه کنیم :
- "آقای کیانوری در کتاب "حزب توده ایران و مسائل میهن انقلابی ما" در
قسمتی به تبیین خط امام می پردازد و ویژگی هایی را از جمله بر می شمرد.
می خواهیم بدانیم حزب توده ایران با چه هدفی از امام خمینی حمایت همه
جانبه به عمل می آورد و بر "خط امام "تاکید می کند؟"
- امیرخسروی: "مسئله حمایت از آیت الله خمینی در آغاز یک امر کاملا طبیعی
به نظر می رسید. ایشان رهبر یک انقلاب بزرگ مردمی و ضد استبدادی بود و همه
احزاب ملی و آزادیخواه به حمایت از وی به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب
پرداختند.
مسئلهای که بعدتر در خصوص موضع حزب توده در برابر آیتالله خمینی پیش آمد
مربوط است به نظریهای که رهبری حزب و بویژه دبیر اول وقت آن یعنی
«نورالدین کیانوری» در 5 عنصر اصلی به عنوان «خط امام» تئوریزه کرد ....
این 5 عنصر«خط امام»، ازنگاهِ وی، عبارت بودند از «جنبه ضد امپریالیستی
قاطع»، «جنبه ضد استبداد سلطنتی»، «عدالت خواهی اجتماعی وحمایت ازتودههای
محروم» ،«سمت گیری درجهت تامین حقوق وآزادیهای فردی» و« تکیه به لزوم
اتحاد همه نیروهای راستین خلق درجهت تحقق موارد چهارگانه ذکر شده!». اما
مسئله ازاین نظردرخورتامل است که ما بدون توجه به گوهر تفکرات آیتالله
خمینی به چنین تعریفی از«خط امام» پرداختیم . رهبری حزب، بویژه دبیر اول
آن، آنچه در اساس افکار و آمال و آرزوهای ما بود با اتکاء به برخی
اظهارنظرهای آیتالله خمینی وتا حدی دست کاری درآن ها، به عنوان «خط امام»،
در 5 عنصربالا، فرمول بندی کرد." (تاکیدات از ماست)
تا اینجای سخن امیرخسروی یعنی که همه این پنج عنصر آمال و آرزوهای حزب توده
ایران بوده است. پس یعنی آقای خمینی نه ضدامپریالیست بوده، نه ضد سلطنت، نه
طرفدار آزادیها، نه حقوق محرومان و نه اتحاد نیروها. بعبارت دیگر آقای
خمینی همان مصباح یزدی بوده است، و این حزب توده ایران بوده که آرزو داشته
او کس دیگری باشد!
امیرخسروی در ادامه می گوید: "اگر بنا باشد شاخصی برای بیان تفکر آیتالله
خمینی داشته باشیم جنبه اسلامی تفکر وی بود. آیتالله خمینی همه چیز را بر
اساس محور اسلام می دید."
این قسمت را هم امیر خسروی عینا از روی نظرات اخیر و بیان شده آیتالله
مهدوی کنی کپی کرده و چنان به هم شبیه است که می تواند کپی مهدوی کنی از
روی سخنان وی باشد.
امیرخسروی ادامه می دهد: "او (خمینی) می گفت، که اگر به ما هرگونه
استقلال بدهند، یا هرگونه آزادی بدهند ولیکن قرآن را بگیرند، ما آن آزادی و
استقلال را نمیخواهیم. بنابراین گوهر تفکر آیتالله خمینی حکومت اسلامی
بود. (توجه کنید حکومت اسلامی نه جمهوری اسلامی. نگارنده) درواقع، آن چه
برای ایشان فرعی بود، ازمنظر حزب اصلی تلقی می شد. و مقوله اسلام و حکومت
اسلامی (باز هم حکومت اسلامی.ن) را که برای ایشان اصلی بود، رهبری روی فرصت
طلبی ازقلم انداخت و در«خط امام» تصویری دبیراول، کوچک ترین بازتابی نیافت
.... تئوری حزب از خط امام دراساس نادرست و برپایه ذهنیات استوار
بود."(همانجا)
ظاهرا در خط امام تصویری اقای امیرخسروی اصلا فرصت طلبی نیست و حتما بدلیل
همین فرصت طلبانه نبودن آن هم هست که روزنامههای جمهوری اسلامی صفحات خود
را در اختیار ایشان قرار می دهند تا این تفسیر حکومت پسند، آیت الله مهدوی
کنی پسند و باب دندان آیت الله مصباح یزدی از خط امام را بنام چپ و نقد از
حزب توده ایران اثبات کند.
پایه های تدوین خط امام
ولی ببینیم خط امامی که حزب توده ایران در پنج عنصر تدوین کرد چه بود و
از کجا آمده بود؟
حزب توده ایران خط امام را بدرستی و با دقت خط انقلاب ایران می دانست نه
مجموعه نظرات و اندیشههای آقای خمینی. خمینی در اینجا بعنوان رهبر انقلاب
مطرح بود و نه بعنوان یک فرد و یک آیت الله. آیت الله که در قم زیاد بود و
پیشکسوت تر از آقای خمینی. این مسئلهای بود که خود آقای خمینی هم قطعا بر
آن اگاه بود. وی در بسیاری موارد نظرات شخصی داشت که مطرح نمیکرد، زیرا
سخنان او باید منعکس کننده مجموعه جنبش و انقلاب میبود. و البته، در عمل،
کلافی از تضادهای موجود در شخصیت خمینی، در مجموعه جنبش انقلابی، در حوادث
جهانی و بویژه
در قرار گرفتن درحکومت در سخنان او منعکس می شد. بنابراین حزب توده
ایران نه فقط به گوهر اندیشه آیتالله خمینی، بلکه بیش از آن، به گوهر
آرمانهای انقلاب توجه داشت، انقلابی که خمینی رهبر و سخنگوی آن بود. خط
امام در این چارچوب دقیق و درست تدوین شد.
البته فرمولبندی و پشتیبانی حزب از خط امام در عمل خالی از تضاد نبود. این
تضاد ناشی از تاثیرات وضعیت حزب، وضعیت جامعه ایران، وضعیت آیتالله خمینی
و انقلاب ایران بود. چندین عامل فرمولبندی حزب و سیاست پشتیبانی از خط امام
را با تضاد مواجه می کرد: جنبه مذهبی انقلاب، جنبه روحانی آیتالله خمینی،
جنبه مارکسیستی حزب توده ایران و همه اینها بر بستر تفکر پنجاه سال تبليغ
شده و غالب بر جامعه
ایران که مارکسیسم و مذهب را آشتی ناپذیر می دید. در حالیکه حزب توده
ایران، مانند همه احزاب بیان کننده منافع یک طبقه بود، و بنابراین اتحادها
را در چارجوب طبقاتی برای خود تعریف می کرد. فشار تبلیغات پنجاه ساله بر
روی تودههای مذهبی و حتی روشنفکری ایران در این سمت بود که حزب توده ایران
را در درجه نخست به عنوان یک حزب مارکسیستی و غیرمذهبی تعریف کند و در
نتیجه از آن بطلبد که متحدین خود را در ابتدا در میان نیروهای غیرمذهبی
جستجو کند. حزب نمی توانست این واقعیت و این اندیشه جا افتاده در میان توده
های مردم را نادیده بگیرد. نتیجه آن شد که نورالدین کیانوری و رهبری حزب
توده ایران ناگزیر شد جنبه مذهبی را که یکی از ویژگیهای مهم انقلاب ایران
و اندیشه آیتالله خمینی و حتی خط او بود از خط امام حذف کند. بنابراین اگر
حزب توده ایران جنبه اسلامی را از خط امام حذف کرد بدان دلیل نبود که آن را
نمیدید یا از آن خوشش نمیآمد و یا می ترسید. بلکه به دو دلیل بنیادین:
1- اینکه جنبه اسلامی را تعیین کننده نمیدانست و آن را پرچمی می دانست که
مردم در زیر آن خواستهای عمیق ضدامپریالیستی و آزادیخواهانه و عدالت
طلبانه خود را طرح می کردند.
2- به این دلیل که نمیخواست با ذکر جنبه اسلامی خط امام به پشتیبانی خود
از این خط جنبه فرصت طلبانه بدهد. برخلاف ادعای امیرخسروی، اتفاقا بیشترین
فشار به حزب از همین جهت وارد شد که نخواست فرصت طلبی کند و جنبه اسلامی را
وارد خط انقلاب و خط امامی کند که از آن پشتیبانی می کرد. این خط قرمز حزب
توده ایران و شخص نورالدین کیانوری بود. او معتقد بود که ما از خط اقتصادی
و سیاسی و نه مذهبی امام پشتیبانی می کنیم ولی بعنوان یک کمونیست و نه هیچ
عنوان دیگری. کیانوری در تحت هیچ شرایط و تا آخرین لحظه حیات خود حاضر نشد
در این عرصه امتیازی بدهد. جنبه اسلامی بدین دلیل از خط امام حذف شد تا
ابهامی در ماهیت ایدئولوژیک حزب توده ایران بوجود نیآید.
اما حزب توده ایران تنها نیرویی نبود که در جامعه ایران عمل می کرد. در
جریان نبردی که در دوران انقلاب برای دادن محتوا به خط امام و خط انقلاب
صورت گرفت، مخالفان حزب موفق شدند بر روی تضادهایی که در بالا به آن اشاره
شد انگشت بگذارند و این تفسیر از خط امام را جا بیاندازند که خط امام یعنی
هرچیزی که آیتالله خمینی می گوید و بدان اعتقاد دارد و بنابراین عنصر
اصلی این خط جنبه اسلامی آن است. بویژه پس از توقیف روزنامه "مردم" و بسته
شدن فضای سیاسی امکانات حزب برای مبارزه در این زمینه روزبه روز محدودتر
شد. در نتیجه این وضع حزب توده ایران ناگزیر شد واژگان خود و تفسیر خود
درباره پشتیبانی از خط امام را روشنتر کند. از همان سالهای 1360 و 61 دو
اصطلاح جدید در پرسش و پاسخهای نورالدین کیانوری بکار گرفته شد:
1- پشتیبانی از حاکمیت پیرو خط امام
2- پشتیبانی از خط ضدامپریالیستی و مردمی امام
معنای اصطلاح اول آن بود که این حاکمیت است که می تواند "پیرو" خط امام
باشد و حزب توده ایران از این حاکمیت با این شرط پشتیبانی می کند که
صرفنظر از جنبه اسلامی، از دیگر ابعاد و عناصر این خط یعنی جنبههای
ضدامپریالیستی و خلقی و آزادیخواهانه یا بعبارت دیگر مردمی آن نیز پیروی
کند.
معنای اصطلاح دوم آن بود که حزب توده ایران می پذیرد که خط امام دارای
ابعاد دیگری به جز آن پنج عنصر- از جمله تفکرات مذهبی آیت الله خمینی- هم
می تواند باشد. نورالدین کیانوری این وضع و ضرورت ابهام زدایی از موضع حزب
را چنین بیان می کند: "حزب توده ایران هیچ وقت نگفته است که "خط امامی"
است. خط امام دارای جنبههای فلسفی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی است. ما در
جنبههای ضدامپریالیستی و مردمی از خط امام پشتیبانی می کنیم." (پرسش و
پاسخ- 6 شهریور 1361) این دقیق شدن موضع از آن جهت ضروری شده بود که با پر
رنگ شدن جنبه اسلامی در خط امام، حزب توده ایران نمیخواست پشتیبانی کلی از
این خط، معنای فرصت طلبانه و مخلوط شدن حزب با جنبه اسلامی را به خود بگیرد
و بنابراین با افزودن صفات مردمی و ضدامپریالیستی به خط امام کوشید نشان
دهد که از کدام بخش از خط امام پشتیبانی می کند.
کیانوری در همانجا تاکید می کند:
"ما در خط امام پنج نکته مهم و اساسی و عمده می بینیم که با هدفهای ما
نزدیک است. لذا ما با این پنج نکته موافقت جدی داریم ... پس تکرار این که
تودهای ها در عین حال که مارکسیستاند می گویند که : ما "خط امامی"
هستیم، تحریف واقعیت است. ما مارکسیست هستیم ولی پشتیبانی ما از خط امام در
همان جهاتی است که گفتیم." (همانجا)
پنج سمتگیری انقلاب در اندیشه خمینی
اینکه پنج سمتگیری و خصلت ضدامپریالیستی، ضدسلطنتی، ضداستبدادی، خلقی و
مردمی و بالاخره وحدتطلبانه عمده ترین عناصر انقلاب ایران و مضمون عینی
جنبش انقلابی در ایران بود هیچ تردید نیست. ولی آیا این پنج سمتگیری اصلا
در شخص آیتالله خمینی وجود نداشت و این زائیده تخیلات حزب توده ایران بود؟
می توان پرسید آیا امکان دارد جنبشی دارای ویژگیها و سمتگیریهای بنیادین
معینی باشد اما رهبر همان جنبش که نقش مهمی در شکلگیری و پیروزی آن داشته
است خود فاقد این سمتگیریها باشد؟ این مسئله را بطور مشخص بررسی کنیم.
برای انکه بدانیم حزب این پنج سمتگیری را از کجا در خط امام و در شخص
آیتالله خمینی تشخیص داد باز هم به امیرخسروی رجوع می کنیم. امیرخسروی
دلیل حمایت حزب از خط امام را - نه چندان بدون دلیل - در مناسبات حزب با
دیگر نیروهای سیاسی جستجو می کند و با اشاره به اینکه حزب با نیروی دیگری
غیر از مذهبیون و طرفداران خمینی نمیتوانست متحد شود می گوید:
"حزب از زمانهای دور با جبهه ملی ایران و نیروهای نزدیک به آن مشکل داشت
.... بگومگوهای گذشته امکان برقراری رابطه واتحاد بانیروهای سیاسی
طرفدارجبهه ملی را دشوارمی ساخت."
امیرخسروی اما در همینجا از روی تمام مسئله می پرد. آیا مشکل میان حزب
توده ایران و جبهه ملی "بگو مگو" و مسایل گذشتههای دور بود؟ آن پنج عنصری
که رهبری حزب در "خط امام" تشخیص داد و آقای امیرخسروی آن را ذهن گرایی می
نامد آیا اتفاقا ناشی از تجربه تاریخی حزب در مورد رهبران جبهه ملی، ناشی
از مقایسه دیدگاههای خمینی با رهبران جبهه ملی نبود؟
مسئله اینجاست که از سال 1310 یعنی پس از تصویب قانون ضدکمونیستی در ایران،
آیتالله خمینی نخستین شخصیت سیاسی و مذهبی در ایران بود که از آزادی
کمونیستها علنا دفاع کرد. معنای این سخن این نیست که همه شخصیت های سیاسی
و مذهبی ایران مخالف آزادی کمونیستها و تودهای ها بودند. ولی خمینی
نخستین شخصیتی بود که این خواست و پذیرش آزادی کمونیستها را رسما بیان
کرد. نه آقای امیرخسروی و نه هیچکس دیگر با وجود آگاهی که نسبت به اهمیت
سیاسی و تاریخی این مسئله دارند به آن اشاره نمیکنند.
خمینی در همان ابتدای سال 57 در مصاحبهای با خبرنگار لوموند تاکید می
کند:
"در جامعه اى که ما به فکر استقرار آن هستیم، مارکسیست ها در بیان مطالب
خود آزاد خواهند بود؛ زیرا ما اطمینان داریم که اسلام دربردارنده پاسخ به
نیازهاى مردم است. ایمان و اعتقاد ما قادر است که با ایدئولوژى آنها مقابله
کند. در فلسفه اسلامى از همان ابتدا مسئله کسانى مطرح شده است که وجود خدا
را انکار میکردهاند. ما هیچ گاه آزادى آنها را سلب نکرده و به آنها لطمه
وارد نیاورده ایم." (مصاحبه با لوسین ژرژ – 4 اردیبهشت 1357)
صرفنظر از اینکه همین امروز و پس از 30 سال مجلس اسلامی در حال تدوین
مجازات اعدام برای برپاکنندگان سایتهای "الحادی" است که پشت کردن کامل به
این سخنان آیتالله خمینی است، در آن زمان، این برای نخستین بار بود که یک
شخصیت سیاسی و مذهبی بدینگونه در مورد آزادی مارکسیستها سخن می گفت. و
این عکس تجربهای بود که حزب توده ایران از جبهه ملی و رهبران نیروهای ملی
داشت و دلایل آن را هم خیلی خوب می دانست. مسئله این نبود که رهبران جبهه
ملی همگی افرادی بزدل یا به کلی غیرآزادیخواه یا خیلی ضدکمونیست بودند.
تفاوت خمینی با رهبران جبهه ملی درست در پنج عنصر و پنج سمتگیری بود. یعنی
همان پنج سمتگیری که حزب توده ایران بعنوان خط امام بعدها تدوین کرد:
1- سمتگیری در مخالفت با امپریالیسم. خمینی بدان دلیل توانست از آزادی
کمونیستها در ایران دفاع کند که سیاست خود و امید خود را بر روی پشتیبانی
امریکا قرار نداده بود. رهبران جبهه ملی نه بدلیل "بگو مگو" بلکه بدلیل
آنکه روی حمایت امریکا حساب می کردند و می دانستند که امریکا با
آزادی کمونیستها سر سازگاری ندارد، اگر هم می خواستند باز نمیتوانستند با حزب
توده ایران کنار بیایند و از آزادی آن دفاع کنند.
2- سمتگیری ضد سلطنتی. خمینی بدان دلیل توانست آزادی کمونیستها را بپذیرد
که حساب خود را بر سرنگونی سلطنت گذاشته بود نه آنکه شاه سلطنت کند نه
حکومت. رهبران جبهه ملی بدان دلیل نمیتوانستند از آزادی تودهایها در
ایران دفاع کند که روی بقای سلطنت حساب می کرد و می دانستند که شاه و
سلطنت با آزادی کمونیستها در ایران سر سازش نخواهند داشت.
3- سمتگیری در دفاع از تودههای محرومتر جامعه. خمینی بدان دلیل توانست
آزادی کمونیستها را در ایران بپذیرد که نگران اینکه کمونیستها مردم
زحمتکش را برای خواستههای خود بسیج کنند نبود. جبهه ملی برعکس دقیقا نگران
همین مسئله بود. ماهیت طبقاتی جبهه ملی با آزادی یک حزب کمونیست که بتواند
زحمتکشان را متشکل کند مغایر بود.
4- سمتگیری در سمت آزادی ها. خمینی بدان دلیل توانست از آزادی کمونیستها
در ایران دفاع کند که آزادی را تنها آزادی بورژوازی لیبرال نمیفهمید. درک
خمینی از آزادی هرچند تا حدودی اتوپیک بود و شرایط نبرد طبقاتی را در نظر
نمیگرفت، اما آزادی کمونیستها را در کنار آزادی لیبرالها هر دو می
پذیرفت.
رهبران جبهه ملی نه به بدلیل بگومگوهای قبلی بلکه بدان دلیل نتوانستند در
تاریخ خود از آزادی کمونیستها دفاع کند که آزادی را فقط آزادی بورژوازی
لیبرال می دانستند و نه احزاب مدافع تودههای زحمتکش جامعه.
5- سمتگیری در سمت اتحاد نیروها. خمینی به همین جهار دلیل بالا ضمنا می
توانست طرفدار اتحاد نیروها باشد و رهبران جبهه ملی نه. زیرا نه برای
امریکا و نه برای سلطنت و نه برای بورژوازی لیبرال ایران اتحاد جبهه ملی با
تودهایها و کمونیستها پذیرفته نبود. در حالیکه پذیرش و عدم پذیرش امریکا
و سلطنت و بورژوازی لیبرال در محاسبات خمینی نقش عمده نداشت.
بنابراین پنج عنصری که حزب توده ایران در شخصیت آیتالله خمینی فرای خط
امام تشخیص داد، ناشی از ذهنیات و تخیلات و آرزوهای آن نبود. ناشی از تحلیل
تاریخ ایران بود، ناشی از مقایسه خمینی با رهبران جبهه ملی و نحوه نگرش
ایندو به مسئله امپریالیسم و آزادیها و عدالت و سلطنت بود. این را هم
فراموش نکنیم که خمینی در شرایطی از آزادی کمونیستها در ایران سخن گفت که
بشدت زیر فشار خبرنگاران و نمایندگان کشورهای غربی و امپریالیستی بود که در
مورد آزاد نبودن کمونیستها در ایران آینده به آنان اطمینان بدهد. امریکا و
کشورهای امپریالیستی به طور خیلی روشن به خمینی چنین تفهیم کرده بودند که
شرط عقب نشینی آنان در دفاع از شاه و تحول مسالمت آمیز قدرت به خمینی
اطمینان دادن او در مورد عدم آزادی کمونیست هاست. برخی سخنان و مانوورهای
خمینی در مورد عدم همکاری با کمونیستها صرفنظر از اینکه می توانست جزو
اعتقادات خود او یا فشار روحانیون هوادار او باشد برای خنثی کردن این فشار
سنگین غرب و امریکا بود.
ذهنی گرایی امیرخسروی
با تفسیری که امیرخسروی از خط امام و نگرش کیانوری نسبت به آن می کند،
دو ضلع خمینی و کیانوری از مثلث انقلاب ایران حذف می شوند. باقی می ماند
ضلع سوم این مثلث اجتناب ناپذیر. یعنی مهندس بازرگان. دراینحاست که
امیرخسروی اعتقاد خود را به این اعلام می کند که "ما در مبارزه برای
آزادیها باید از دولت بازرگان حمایت" می کردیم.
امیرخسروی روشن نمیکند که دقیقا کدام آزادیها را مد نظر دارد؟ مهندس
بازرگان از چه آزادی دفاع می کرد که باید از او در برابر خمینی پشتیبانی
می شد؟ ظاهرا حافظه اقای امیرخسبروی در اینگونه موارد کمی ضعیف است و
ایشان فراموش کرده است که این خمینی بود که آزادی کمونیستها را پذیرفته
بود و این مهندس بازرگان بود که زیر بار آن نمیرفت. می دانیم که مهندس
بازرگان طرح ممنوعیت فعالیت حزب را به شورای انقلاب هم برد که براثر مخالفت خمینی به نتیجه نرسید.
برای تقویت حافظه آقای امیرخسروی یک واقعه ساده را یادآوری می کنیم. در 29
فروردین 1358 یعنی سه ماه پس از پیروزی انقلاب و انتشار روزنامه ارگان حزب
توده ایران "مردم" و باز شدن دفتر حزب، روزنامه مردم در این تاریخ نخستین
مصاحبه مطبوعاتی نورالدین کیانوری را در تهران و در دفتر حزب در حضور محمد
علی عمویی، رضا شلتوکی و عدهای دیگر از رهبران حزب منتشر می کند. در زیر
همین شماره مردم یک اطلاعیه است. اطلاعیه دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده
ایران. متن کامل این اطلاعیه بدین شرح است:
"اطلاعیه دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده ایران
حزب توده ایران قانونی است
سخنگوی دولت، آقای امیر انتظام طی مصاحبه مطبوعاتی اظهار داشته است که
قوانین مربوط به غیرقانونی بودن حزب توده ایران تا وقتی لغو نشده به قوت
خود باقی است.
دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده ایران بدین وسیله به اطلاع عموم می رساند:
1- هیچ گونه قانونی، اختصاصا دایر به غیرقانونی بودن حزب توده ایران موجود
نیست و حزب توده ایران بیش از 30 سال است برخلاف قانون، "غیرقانونی" تلقی
شده است.
2- قانون خرداد 1310 درباره فعالیتهای اشتراکی نیز که دادگاههای نظامی
رژیم شاه در برخی موارد علیه حزب توده ایران به آن استناد می جستند و در
سالهای اخیر به اصطلاح تکمیل شده و شامل تمام کسانی شد که خواستار جمهوری
باشند.
3- کمیته مرکزی حزب توده ایران بینهایت متاسف است که در زمانی که باید
پایههای دموکراسی را در کشور تحکیم کرد و به اتحاد نیروهای ضدامپریالیستی
کمک نمود، سخنگوی دولت با اظهارات نادرست خود می کوشد دشواریهای غیرضروری
در کار جنبش به وجود آورد.
کمیته مرکزی حزب توده ایران امیدوار است دولت موقت آقای مهندس بازرگان توجه
کند که اگر قوانین رژیم سابق به اصطلاح تا وقتی لغو نشده به قوت خود باقی
میبود، می بایست طومار انقلاب ایران را به طور کامل برچید. این قوانین
برای همیشه لغو شده است و دولت موقت اسلامی نیز موجودیت خود را مدیون
انقلاب است و نه محترم شمردن قوانین رژیم ساقط و ضد ملی شاه.
دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده ایران"
مهندس بازرگان درک طبقاتیاش بینهایت بیش از آن بود که نداند از کدام
آزادی دفاع می کند. آزادی مورد نظر بازرگان مربوط به ژنرالهای رژیم سابق،
فرمانداران نظامی سلطنتی، بخش ضدچپ ساواک و مشابه اینها بود. یعنی کسانی که
معتقد بودند باید تودهای ها را قطعه قطعه کرد. حزب توده ایران باید دنبال
آزادی اینان راه می افتاد؟
در شم طبقاتی مهندس بازرگان همین بس که مجاهدین خلق، چریکهای فدایی، پیکار
و همه آنانی که در زمان شاه ترور یا مبارزه چریکی می کردند و پس از انقلاب
شعارهای سوپر رادیکال می دادند از نظر دولت بازرگان غیرقانونی نبودند.
مهندس بازرگان در ورای شعارهای چپ و مافوق انقلابی، با چه دقت و روشن بینی،
بدینان همچون ذخیره بورژوازی ایران نگاه می کرد و بنابراین از نظر دولت او
هیچکدام نه در زمان شاه غیرقانونی بودند و نه پس از انقلاب. فقط و فقط حزب
توده ایران غیرقانونی بوده و هست. کاش اندکی از این شم طبقاتی و درک طبقاتی
مهندس بازرگان را آقای امیرخسروی هم داشت تا اینچنین دچار ذهنی گرایی
نمیشد.
ولی در ورای این سخن آقای امیرخسروی ما به یک نکته بنیادین دیگر می رسیم:
در انقلاب ایران سه راه بیشتر وجود نداشت : راه خمینی، راه کیانوری، راه
بازرگان. راه چهارم اگر راه ضدانقلاب و بازگشت به گذشته نباشد زائیده
تخیلات خرده بورژایی است و هیچکس هم تا به امروز نتوانسته است راه چهارمیرا نشان دهد. بقیه راهها به یکی از این سه راه ختم می شد، چنانکه شد. حتی
خود خمینی در نهایت بر سر دوراهی بازرگان و کیانوری قرار گرفت. بنابراین
گذاری که امروز جمهوری اسلامی از خط خمینی به ماهیت طبقاتی خط بازرگان کرده
است عجیب نیست. جز این نمیتوانست باشد. این هم که امیرخسروی با نفی خمینی
و کیانوری به بازرگان می رسد عجیب نیست. تایید همین واقعیت است. این نکته
ایست که توجه و تامل بیشتری را می طلبد.
راه توده 187 28.07.2008
فرمات PDF
بازگشت