تقلید مضحک از انقلاب فرهنگی چین
سد راه تکرار
یک فاجعه باید شد
نوشته "آلن
رو" چین شناس کمونیست فرانسوی- ترجمه جعفر پویا- بخش 10
مرور رویدادهای مربوط به دوران انقلاب فرهنگی و "جهش بزرگ" در چین، امروز بیش از هر زمان دیگری برای مردم ایران و یا لااقل روشنفکران و نسل جدید چپ ایران در داخل کشور باید جاذبه داشته باشد. به این دلیل که آن را با رویدادهای ایران مقایسه می کند و از تجربه چین برای پرهیز از فاجعه ای که حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی با کپی برداری از انقلاب فرهنگی چین در حال شکل بخشی به آنست از آن می تواند استفاده کند. طبیعی است که رویدادها عینا و در تمام موارد شبیه هم نیستند، اما اصل تفکری که بزرگترین فاجعه انسانی و انقلابی در چین انجامید، در تفکرات رهبران کنونی جمهوری اسلامی قابل شناسائی است. مهم نیست که رهبران انقلاب فرهنگی چین باورهای مذهبی نداشتند و مهم نیست که رهبران کنونی جمهوری اسلامی تا چه حد به باورهای مذهبی تظاهر و حتی عمل می کنند، مهم حاصل آن سیاست اقتصادی- اجتماعی است که پیش برده می شود. این حاصل نه مهر ضد مذهبی بر پیشانی دارد و نه مهر و داغ مذهبی. در این بخش، یعنی بخش دهم از کتاب "آلن رو"، چین شناس کمونیست فرانسوی که 9 بخش آن پیشتر در راه توده انتشار یافته این نشانه ها شاید جذاب ترین بخش برای خواننده ایرانی باشد.
تابستان 1964 همان تابستان داغ و سوزان مقابله "مائو" رهبر انقلاب چین با "لیو شائوچی" رهبر کهنه کار و دوراندیش حزب کمونیست چین است. درست در همین سال و فصل اختلاف میان مائو تسه تنگ و لیو شائوچی آشکار شد و بالا گرفت. نزاعی که نشان میداد این دو از اوضاع دو درک کاملا متفاوت دارند. در ژوئن 1964 مائو شش معیار مطرح کرد. بنظر او براساس این شش معیار میشد مشخص کرد که آیا کارزار تربیت سوسیالیستی موفق بوده است یا نه: 1- آیا دهقانان فقیر و متوسط فقیر واقعا بسیج شدند و به حرکت در آمدند؟ 2- آیا توانستیم مسئله کادرهای "کثیف" را - یعنی آنانی که مرتکب اشتباهاتی شده بودند- حل کنیم؟ 3- آیا کادرها در کارهای بدنی هم شرکت میکنند؟ 4- آیا توانستهایم یک هسته رهبری نوین و سالم ایجاد کنیم؟ 5- زمانی که "چهار عنصر" (بد) کشف شدند، آیا تودهها برای مبارزه علیه آنها بسیج شدند تا در همانجا مسئله را اصلاح کنند یا موضوع را به مقامات بالاتر ارجاع میدادند؟ 6- تولید افزایش پیدا کرده است یا کاهش؟
این متن گویای خیلی مطالب بود. براساس آن یکی از نتایج جنبش باید افزایش تولید باشد. یعنی دومی به اولی وابسته است. ابتدا باید انقلاب شود، بعد تولید افزایش یابد ... تجربه "جهش بزرگ به پیش" خطر چنین فرمولی را نشان داده بود. از سوی دیگر در اینجا حزب دیگر نیروی تعیین کننده نبود، بلکه تودهها به شکلی ایدالیزه و آرمانی شده در مرکز قرار گرفته بودند. در این مورد من با نظر تحلیلگر امریکایی فرانز شومان موافقم که از پوپولیسم مائو در برابر نخبه گرایی لیو شائوچی سخن میگوید. نظر لیو شائوچی کاملا چیزی دیگر بود. از نظر شائوچی که بشدت تحت تاثیر تفسیر استالین از لنینیسم قرار داشت، در مرحله معینی کادرها تعیین کننده همه چیز هستند. شائوچی به این موج پایان ناپذیر انتقاد، تصفیه، همه چیز را زیر سوال بردن که مائو خیلی بدانها علاقه داشت اعتقادی نداشت. از این نظر او نماینده دستگاه حزب و توده کادرهایی بود که از تابستان 1955 در بحرانهای پیاپی پیچ و تاب میخوردند. شائوچی طرفدار یک جامعه سازمان یافته، مبتنی بر سلسله مراتب و تحت نظارت حزبی از نخبگان و برگزیدگان بود. او بدنبال حزبی بی نقص و کامل بود که بتواند حزب پیشاهنگ باشد. اما بطور متناقض همین دیدگاه موجب شد که از تابستان 1964 او خیلی بیشتر از مائو نسبت به کادرها سختگیر باشد. در 1964 شائوچی با اتکا به تجربه همسرش "وانگ گوانگامی" یکی از بزرگ ترین تصفیهها را در بخشهای روستایی درون حزب کمونیست چین انجام داد، تصفیهای که از 1949 به بعد بیسابقه بود. در واقع وانگ گوانگامی در فاصله نوامبر 1963 تا آوریل 1964 مسئول یک اکیپ کار در بریگاد تائویوان بود که آن را با نوعی خشونت اداره میکرد. سختگیری شدیدی که وانگ در این بریگاد که تا آن زمان نمونه محسوب میشد بکار میبرد موجب شد که خطاهایی را در کار بریگاد بیابد که او را به نتایجی از این دست رساند که حزب کمونیست چین دیگر وجود ندارد و در واقع این یک "رژیم ضدانقلابی با دو چهره متفاوت" است. از اوت 1964 لیوشائوچی نیز با این تحلیل بدبینانه نزدیک شده بود : "یک سوم قدرت در واحدهای پایه در دست ما نیست."
رهنمودهای سپتامبر 1964 "دومین ده ماده جدید بازبین شده" دومین ده ماده جدید بازبین شده که در سپتامبر 1964 تدوین شد بشدت سختگیرانه بود. قبل از آنکه محتوای آنها را بیان کنم لازم است به شرایط آن زمان اشارهای شود. این شرایط را از زبان یکی از کادرها بشنویم که بزودی آزمایش هولناک تازهای در انتظارش بود. در 10 نوامبر 1964 رادیو ووهان چنین گفت: "ما امسال از بلایای طبیعی لطمه زیادی دیدیم ... مردم ناراحت هستند. برداشت گندم سخت شده است." بنظر او کارزار جدید دشوار خواهد بود و پنج تا شش سال طول خواهد کشید. "گروههای کار" که حزب تشکیل میداد و به مناطق میفرستاد نیروی تعیین کننده اند. این گروهها با پایه محکمی که دارند باید برای 6 ماه در روستاها مستقر شوند. اگر لازم باشد باید از تاکتیک "دریای انسانی" نیز استفاده کرد. یعنی اعزام وسیع گروههای کاری به یک نقطه معین. چنانکه مثلا به خیان هوبی که 280 هزار جمعیت داشت 18 هزار تن اعزام شدند! قدرت زیادی در دستان گروههای کارمتمرکز شده بود. بطوریکه کادرها دربرابر مداخله و سرکشیهای آنان هیچ نوع حفاظی نداشتند. برنامه "چهار تصفیه" (موسوم به سین کینگ) پی گرفته شد: این دوران وحشت برای کادرهای محلی بود. گفته میشود که از 25 میلیون کادر محلی که چین آن زمان داشت و حدود دو پنجم آنان یعنی حدود 10 میلیون عضو حزب کمونیست چین بودند. که بین 1.250.000 تا 2.500.000 تن از آنان از کار برکنار شدند. اما درواقع تمرکز تلاشها بر روی "نقاط کلیدی" نتایجی وحشتناک تر را نشان میدهد. یعنی در آنجا که این اکیپها فعالیت میکردند و حدود 10 تا 15 درصد کمونها و بریگادها را شامل میشد عملا 70 تا 80 درصد کادرها برکنار شدند. بسیاری از آنان محکوم شدند، توقیف شدند، به کار اجباری فرستاده شدند. انجمنهای دهقانی در این انتقاد و تصفیه کادرها مشارکت داشتند. نشریه "جنوب" که در کانتون منتشر میشد به تاریخ 11 اکتبر 1964 نامهای از یک دهقان فقیر را چاپ کرده است که این مشارکت دهقانان را در امر انتقاد و برکناری کادرها نشان میدهد. او در این نامه تاسف میخورد که کادرها وقت زیادی را برای وظایف اداری به حساب خود مینویسند و میافزاید: "زمانی که شما کادرها منصف نیستید ما هم باید شما را نقد کنیم و بر شما نظارت کنیم و اگر شما این انتقادها را نپذیرید باید شما را زیر رگبار نقد بگیریم." بدینسان با حدی از فقر و تنگ نظری کسانی که گرسنه بودند و میخواستند به هر شکل چند کیلویی برنج بدست آورند رسیدن به حساب کادرها شروع شد. روز 26 دسامبر همان روزنامه خبر میدهد که شماری از کادرها را یافتهاند که "وقت کاری حایگزین" زیادی به خود اختصاص دادهاند و اینکه این خطایی "با ماهیت ضدسوسیالیستی و استثمارگرانه" است یعنی دیگر تضادی درون خلق نیست. شرایط به پیدایش نوعی عوامفریبی میدان میداد. این هم سخنان یکی از مسئولان اکیپ کاری است که در نوامبر 1964 به روستایی وارد شده است: "ما آمدهایم که رهبران شما را به رگبار نقد بگیریم. ما آمدهایم که به شما یاری کنیم تا سیاست، اقتصاد، ایدئولوژی، سازمان را سالم سازی و بهداشتی کنید. ما آمدهایم تا کادرها و نه توده را به راه درست بیاوریم. ما آنقدر اینجا خواهیم ماند تا کمبودها و خطاهای روسای شما اصلاح شود. شماای مردم باید به ما کمک کنید. پس از این جلسه به خانه خود بروید و خطاهای روسایتان را با خطوط بزرگ بر روی اعلانها بنویسید. نگذارید آنها فرار کنند. در میان کادرها، هم خوب است و هم بد..." دهقانان تشویق میشدند که به نشان تعلق به مائو خطاهای روسای خود را بنویسند. فعالان حزب کمونیست چین و جوانان کمونیست را بدانجا میکشاندند که خود در این زمینه پیشتاز و سرمشق دیگران باشند. ده روز بعد، زمانی که تابلوها نصب شدند، خوانده شدند، تفسیر شدند، گردهم آیی تازهای تشکیل شد. کادرها با صدای بلند انتقاد از خود میکردند. تا پیش از آن، جلسات انتقاد از خود در پشت درهای بسته تشکیل میشد. اما اکنون گاه مسئول یک بخش حزب کمونیست چین به مدت سه روز بوسیله اکیپهای پیاپی مورد سوال قرار میگرفت. کار به خشونت و خودکشی هم کشیده شد. گاه این شیوههای خشن جنبههای نگرانی آوری از زندگی سیاسی در روستاها را نشان میداد. مثلا در "بریگاد نمونه" شنگشی در نزدیکی کانتون کارزار تصحیح اشتباهات توسط ژائو زیانگ رهبری میشد که بعدها در 1979 وارد دفتر سیاسی حزب و مدتی رییس جمهوری چین شد. دبیر بریگاد چن هو در اینجا یک دبیر نمونه، "قهرمان کار" است که مائو او را در یک جلسه خصوصی در ژوئن 1964 به حضور پذیرفته است. اکیپ کار به محل میرود. دشمنان دبیر او را یک مستبد محلی مینامند و به سواستفاده از مقام، سرکوب مردم، تجاوز و ... متهم میکنند. جلسه اتهامی تشکیل میشود. دبیر از خود دفاع خوبی میکند و با توبیخی سبک کار خاتمه پیدا میکند. ولی او دیگر آبرویش را باخته است. به محض اینکه اکیپ میرود مردانی را اجیر میکند تا از آنهایی که او را متهم کرده بودند زهر چشم بگیرند. اینان به پکن شکایت میکنند. یک اکیپ کاری جدید که وانگ گوانگامی (همسر شائوچی) مسئول آن است و بازرسان پلیس نیز عضو آن هستند وارد منطقه میشود. شن هن وحشت زده با کشتی به هنگ کنگ فرار میکند اما کشتی او در میان دریا توقیف میشود. او به خلافهایش در یک میتینگ اعتراف میکند، میتینگی که در پایان آن شن هن با استفاده از فرصت و گرفتن کابل برق فشار قوی خودکشی میکند. ماجرای دیگری نیز این نارضایتی از کارازار ترور واقعی برعلیه کادرها را نشان میدهد. این ماجرا به بریگاد نمونهای مربوط میشود که مدام همچون یک الگو بدان استناد میشود و در شانشی قرار دارد. دبیر این بریگاد، شن یونگویی، در ابتدای اکتبر بعنوان نماینده استان برای سومین مجمع ملی خلق انتخاب میشود. بازده غلات این بریگاد کوچک متشکل از 380 دهقان واقعا اعجاب انگیز است. از 11 کینتا در هکتار در سال 1949 به 60 در 1964 رسیده است. اما در پایان اکتبر یک اکیپ کار در محل مستقر میشود. این اکیپ نارساییهایی را در آمارها مشاهده میکند از جمله اعلام کمتر سطح زمینهای زیر کشت. در ابتدای دسامبر بریگاد تصمیم میگیرد که طبقه بندی بریگاد داژای را از "بریگاد نمونه" به "بریگاد دارای مشکلات جدی" تغییر دهد. در این زمان شنگ یونگویی بعنوان نماینده در پکن مستقر شده است. مائو او را به جضور میپذیرد و بعنوان رییس مجمع ملی خلق منصوب میشود. چند روز پیش از آن چوئن لای در گزارش خود تجربه منطقه داژای را همچون "نمونهای از ساختمان اقتصادی که بر نیروی خود متکی است." اعلام میکند. روز 30 دسامبر، روزنامه خلق در صفحه اول خود عکس مائو را در کنار چن یونگویی منتشر میکند. در بازگشت به داژای از او همچون یک قهرمان واقعی استقبال میشود. مائو حتی اعلام کرده بود در کشاورزی باید از داژای اموخت. شاید "گروه کار" توسط شائوچی فریفته شده بود. شاید هم این گروه میخواست به شخصی بسیار بالا حمله کند. هرچه بود این بار موفق نشد زیرا به یک نماد حمله کرده بود. |