راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اقتصاد سیاسی
کار زنده انسانی
سرمایه می سازد
ف. م. جوانشیر
(17)
 

فصل چهارم – ماهیت بهره كشی سرمایه داری
 

4- سرمایه ثابت و سرمایه متغیر
اقتصاد دانان بورژوا سرمایه را نیز سرچشمه ارزش افزایی می دانند و مدعیند كه تولید سه عامل دارد: كار، سرمایه، زمین و هر یك از این سه عامل گویا نقش مستقلی در ارزش افزایی دارند و لذا در پایان امر نیز هر یك سهمی از درآمد را می برند (شبیه اصول رژیم ارباب – رعیتی كه پنج عامل: زمین، آب، بذر، گاو و دهقان را تولید كننده ارزش می شناخت و برای هر یك سهمی از محصول قائل بود).
تئوری اضافه ارزش ماركس كه بر سنگ خارایی از استدلال و منطق علمی و بررسی واقعیت رشد سرمایه داری استوار است، اینگونه ادعاهای محافل سرمایه داری را بطور كامل افشاء می كند و نشان میدهد كه ارزش افزایی از عهده ارزش های مرده و گذشته ای كه در اشیاء تجسم یافته، برنمی آید. ارزش افزایی تنها از عهده كار زنده انسانی بر می آید كه آفریننده ارزش است.
اقتصاد دانان عامی گرای بورژوائی برای اثبات نظر خویش و به رسمیت شناختن سرمایه به عنوان عامل مستقل ارزش افزایی، از این خطای باصره استفاده می كنند كه در نظر اول سرمایه یكپارچه است و سرمایه دار همانطور كه بخشی از سرمایه خود را صرف خرید نیروی كار كرده، بخش دیگر آن را برای خرید ساختمان كارگاه، ماشین آلات و سایر وسایل تولید صرف نموده است و در مجموع به نسبت كل سرمایه خویش سود برده است. در ظاهر چنین می نماید كه همه سرمایه چه آن بخش كه مصرف خرید نیروی كار شده و چه بخشی كه صرف خرید وسایل تولید شده است، به یك نسبت در ارزش افزایی و ایجاد سود دخالت داشته اند. اما این در واقع یك خطای باصره است و كسی كه نخواهد در سطح پدیده ها بلغزد و بكوشد كه در ماهیت پدیده ها رسوخ كند در خواهد یافت، و ما این را در صفحات پیش توضیح دادیم كه:
همه سرمایه ارزش افزا نیست. تنها آن بخشی از سرمایه كه صرف خرید نیروی كارشده ارزش افزاست.
ماركس دو بخش سرمایه را كه از نظر ارزش افزایی كاملا" متفاوتند، از هم جدا می كند. بخشی را كه صرف خرید وسایل تولید شده سرمایه ثابت می نامد. زیرا این بخش سرمایه فزاینده نیست و در روند تولید تنها می تواند ارزش خود را به محصول جدید منتقل كند. پنبه ای كه به نخ بدل می شود هرگز نمی تواند بیش از ارزشی كه دارد به نخ ارزش بدهد. ماشین آلات، تاسیسات و سایر وسایل تولید نیز همینطور است ارزش این بخش از سرمایه ثابت است و لذا خود سرمایه نیز ثابت است.
اما آن بخش از سرمایه كه صرف خرید نیروی كارشده وضع كاملا دیگری دارد. این بخش صرف خرید چنان كالایی شده كه زنده است، آفریننده ارزش نوین است و ارزشی بیش از ارزش خود بوجود می آورد. لذا این بخش از سرمایه متغیر است، یعنی ارزش آن تغییر می كند، بزرگ و بزرگتر می شود.
 

بنابراین آنچه گفتیم:


سرمایه پیش ریخته = سرمایه ثابت + سرمایه متغیر
كه در آن:


                          - ساختمانها و تاسیسات كارخانه
سرمایه ثابت           - تجهیزات، ماشین آلات و ابزاركار
                          - مواد خام، سوخت، مواد كمكی
 

سرمایه متغیر          - نیروی كار

اگر سرمایه ثابت را با حرف C، سرمایه متغیر را با حرف V و كل سرمایه را با حرف K بنماییم. خواهیم داشت:


K = C+V

 
تمیز دادن دو بخش ثابت و متغیر سرمایه هم از نظر علمی و هم از نظر سیاسی اهمیت دارد.
ما در صفحات بعد خواهیم دید كه چه نتایج علمی بزرگی از این تفكیك حاصل می شود و چگونه به كشف بسیاری از قوانین درونی شیوه تولید سرمایه داری می انجامد.
سرمایه داران از چنین تفكیكی خرسند نیستند. آن ها همه سرمایه خود را سودآور معرفی می كنند و برای وسایل تولید نیز در ایجاد اضافه ارزش نقشی برابر نیروی كار قائلند. اقتصاد دانان بورژوا، به ویژه آنان كه معمولا بحث های علمی را مبتذل می كنند و به سطح عامی می رسانند- گاه مار كس را متهم می سازند كه با چنین تقسیمی، اهمیت وسایل تولید را دست كم گرفته است. آن ها می گویند تمام سرمایه از ساختمان گرفته تا ماشین آلات و مواد اولیه و حتی امور دفتری و مدیریت كارخانه در تولید موثر است و كارگر نمی تواند بدون آن ها تولید كند و از اینجا نتیجه می گیرند پس همه سرمایه مولد است و تقسیم آن به دو بخش ثابت و متغیر جا ندارد.
ولی این اتهام به آموزش ماركس وارد نیست. ماركس سرمایه را به دلخواه به دو بخش تقسیم نمی كند. چنین تقسیمی در واقعیت امر و در خارج از ذهن ما وجود دارد. ماركس این واقعیت موجود را كشف می كند. اما در باره اهمیت و تاثیر سرمایه ثابت در روند تولید، ماركس هرگز آن را از نظر دور نمی دارد. یافتن و بیان كردن این واقعیت كه وسایل تولید فزاینده ارزش نیستند، هرگز به این معنی نیست كه آن ها اهمیت ندارند. همه كس می داند كه تولید هر كالایی به وسایل معین نیازمند است و درست آموزش مار كسیسم – لنینیسم است كه اهمیت واقعی این وسایل و نقش اساسی ابزار تولید را در تكامل جامعه كشف كرده است. اما داشتن اهمیت و ضرورت ربطی به ارزش – افزایی ندارد.
برای روشن شدن مطلب مثالی می زنیم. انسان بسیاری از مواد غذایی را نمی تواند به شكل طبیعی و خام مصرف كند. غذای انسان معمولا از آشپزخانه می گذرد و تهیه آن به انواع ظروف و وسایل آشپزخانه نیازمنداست. اما وقتی از قدرت انرژی زای مواد غذایی صحبت می كنیم دیگر نمی توانیم سهمی برای وسایل آشپزخانه قائل شویم. ظروف آشپزخانه بر پروتئین مواد غذایی چیزی نمی افزاید – اگر چه وجود آن ها در آشپزخانه و شركتشان در تولید غذا و قابل هضم كردن مواد غذایی از ضروریات است.
ماركس لابراتور شیمی را مثال می زند كه در آن قرع و انبیق از واجبات است اما در بررسی واكنش های شیمیایی وجود آن ها به حساب نمی آید.
در جریان تولید اضافه ارزش البته وجود سرمایه ثابت لازم است و برای اینكه سرمایه متغیر بكار افتد ناگزیر باید بخش متناسبی از سرمایه به وسایل تولید – یعنی سرمایه ثابت – بدل شده باشد. اما آنچه ارزش نوین و اضافه ارزش می زاید، سرمایه ثابت نیست، سرمایه متغیر است.


راه توده 186 21.07.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت