راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اقتصاد سیاسی
یعنی
مناسبات انسانها باهم
ف. م. جوانشیر
(2)

 

فصل اول - اقتصاد سیاسی چیست؟

 

2- قوانین اقتصادی
مناسبات تولیدی چگونه برقرار می شود، آیا هر انسان مولدی به میل خود با انسان های دیگر قرار و مدار می گذارد، آیا فئودال صاحب زمین با تك تك دهقانان و با هر یك طبق شرایط ویژه جداگانه ای كنار می آید كه آنها زمین او را بكارند، آیا میان هر كارگر و سرمایه داری مناسبات ویژه جداگانه ای برقرار است كه آن دو بر سر آن با هم توافق كرده اند؟ پاسخ همه این پرسشها منفی است. مناسبات تولیدی و یا ساختار اقتصادی جامعه امری است عینی و در خارج از اراده انسان ها، كه طبق قوانین دیالكتیكی و مستقل از خواست این و آن تكامل می یابد. مناسبات تولیدی قرار و مدار این فرد با آن فرد نیست اگر نه به تعداد افراد متفاوت می بود. مناسبات تولیدی متناسب با سطح نیروهای مولد بوجود می آید. قالب و شكل عملكرد این نیروهاست كه به صورت نظامی معین و مشخص، مثلا" به صورت نظام بردگی، نظام فئودالی، نظام سرمایه داری، نظام سوسیالیستی در جامعه حاكم می شود.
این اندیشه بنیادی و سازنده ماركس كه انسانها قبل از اینكه بیاندیشند و به كار هنری بپردازند ابتدا باید بخورند و بنوشند، زمانی كه به طور پیگیر دنبال می شود به اینجا می رسد كه انسانها برای اینكه بخورند و بنوشند و بپوشند الزاما" در قالب و نظام معینی كه همانا مناسبات تولیدی حاكم است قرار می گیرند، مناسباتی كه خارج از اراده آنها وجود دارد و خارج از خواست آن ها، موافق قوانین ویژه خویش تكامل می یابد.
ماركس مجموعه تئوری اجتماعی – اقتصادی خود را روی همین واقعیت كه داهیانه موفق به كشف آن شده است بنا می كند. ماركس در می یابد كه انسانی كه از مادر زاده می شود، بدون آنكه خود بخواهد و دخالتی در آن داشته باشد درجامعه معینی وارد می شود كه این جامعه درسطح معینی از تكامل نیروهای مولده قرار داشته و در آن مناسبات تولیدی معینی برقرار است. نوزاد الزاما در درون این مناسبات قرار می گیرد و از زمانیكه به كار تولیدی بپردازد، مجبور است این مناسبات را بپذیرد و در درون آن تولید و مصرف كند. كسی كه درجامعه فئودالی زاده شده خواه ناخواه با مناسبات تولیدی فئودالی سروكار دارد و كسی كه در جامعه سرمایه داری زاده شد با مناسبات سرمایه داری. این امر كه ساختار اقتصادی جامعه فئودالی باشد یا سرمایه داری تابع تمایل اشخاص نیست، بلكه سرانجام تابعی است از سطح تكامل نیروهای مولده مادی كه جامعه مفروض دراختیار دارد.
روشن است كه جامعه بشری بسیار بغرنج است، در هر جامعه ای علاوه بر مناسبات تولیدی انواع مناسبات دیگر فرهنگی، حقوقی، مذهبی، سازمان دولتی و انواع نهادهای دیگر اجتماعی – سیاسی موجود است كه در هم تنیده و اندام بی نهایت بغرنج و ذوجوانبی را بوجود آورده اند. درست درهمین جا و برای تشریح و آناتومی این اندام بغرنج و یافتن قوانین رشد وتكامل آنست كه ماركس ما را متوجه این كشف بزرگ و درعین حال این امر بدیهی می كند كه انسانها قبل از پرداختن به فرهنگ، هنر و دولت و نظایر اینها باید بخورند، بپوشند، بنوشند و لذا آن ساختار اقتصادی، آن مناسبات تولیدی كه خارج از اراده انسان ها وجود دارد و تكامل می یابد و تولید نیازمندیهای انسان د ر قالب آن انجام می گیرد، زیر بنای مادی جامعه است. بر روی این پایه مادی است كه همه سازمان های فرهنگی، هنری، مذهبی و دولتی و غیره و به عبارت دیگر همه مقوله ها و موسسات روبنائی ساخته می شود و بالا می آید.
ماركس می گوید:
"انسانها به هنگام تولید اجتماعی زندگی خویش وارد مناسبات تولیدی معین و ناگزیری می شوند كه تابع اراده آنها نبوده، بلكه متناسب با مرحله تكامل نیروهای مولده مادی آنان است.
مجموعه این مناسبات تولیدی ساختار اقتصادی جامعه، یعنی پایه واقعی است كه بر روی آن بنای حقوقی و سیاسی جامعه ساخته شده و بالا می آید و اشكال معینی از شعور اجتماعی با آن مطابقت دارد(1)".
ماركس توضیح می دهد كه وقتی نیروهای مولده تكامل می یابند. لحظه ای فرا می رسد كه دیگر در قالب ساختار اقتصادی موجود نمی گنجند، با آن در تناقض می افتند و شكستن ساختار اقتصادی موجود و ساختن ساختار اقتصادی نوین ضرور می شود. آنگاه دوران انقلاب اجتماعی فرا می رسد تا مجموعه سیستم اجتماعی – اقتصادی موجود فرو ریزد و فرماسیون (صورتبندی اجتماعی – اقتصادی) نوین پدید آید. جامعه بشری تاكنون از پنج مرحله یا پله اساسی تكامل گذشته و می گذرد كه عبارتند از: كمون اولیه، برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری و سوسیالیسم (نخستین فاز جامعه كمونیستی). هر یك از این مراحل تكاملی، ساختار اقتصادی و متناسب با آن، روبنای ویژه خویش را دارد. گذار از این مراحل روندی است قانونمند. بررسی این جانب از قانونمندی تكامل جامعه بشری و تحقیق در قوانین گذار پی درپی جامعه انسانی از یك فرماسیون به فرماسیون دیگر كه همان درك ماتریالیستی تاریخ است، موضوع ماتریالیسم تاریخی است.

3- موضوع اقتصاد سیاسی
اما این بررسی جانب دیگری هم دارد و آن اینكه ساختار اقتصادی هر فرماسیون خود بطور جداگانه مورد تحقیق قرار گیرد و قوانین تكامل ساختار اقتصادی هر فرماسیون و مجموعه مناسبات تولیدی مربوط به هر مرحله و هر پله از تكامل جامعه بشری بررسی شود. درست این جانب بررسی است كه موضوع علم اقتصادی سیاسی را تشكیل می دهد.
از آنجا كه جامعه بشری تاكنون از پنج پله یا مرحله تكاملی گذشته و می گذرد اقتصاد سیاسی نیز در خطوط اساسی خویش به پنج بخش تقسیم می شود. ولی مناسبات تولیدی و قوانین اقتصادی از زمان پیدایش و تكامل سرمایه داری است كه بسیار بغرنج شده و دراین زمان است كه اقتصاد سیاسی بعنوان یك علم مستقل پدید آمده و تكامل یافته است. اقتصاد سیاسی امروزین در درجه اول عبارتست از اقتصاد سیاسی سرمایه داری و اقتصاد سیاسی سوسیالیستی.
چنانكه در صفحات پیش گفتیم مناسبات تولیدی را نباید به معنای محدود كلمه گرفت و باید توجه داشت كه مبادله و توزیع نیز جزء مكمل تولید است. و بنابراین باید گفت:
اقتصاد سیاسی علمی است كه مناسبات اقتصادی را كه در روند تولید، توزیع و مبادله خواسته های مادی در مراحل گوناگون تكامل جامعه بشری میان انسان ها برقرار می شود و همچنین قوانین اقتصادی تكامل این مناسبات را بررسی می كند.
تقسیم بندی جامعه به پنج مرحله یاد شده، تقسیم بندی بسیار كلی است. دركشورهای گوناگون و در میان اقوام گوناگون مراحل تكامل عینا" در بستر واحدی سیر نكرده و در هر جا و در هر دورانی ویژگیهائی داشته و دارد. برخی از اقوام از پنج مرحله یاد شده نگذشته اند و هم اكنون جلوی چشم ما اقوام معینی از مرحله فئودالی و گاه از مراحل ماقبل فئودالی، راه به سوسیالیسم می گشایند، بدون اینكه الزاما" مرحله سرمایه داری را طی كنند. در كشورهای آسیائی و از جمله در کشور ما مراحل تكامل برده برداری و فئودالی شبیه جوامع اروپائی نبوده و خصوصیاتی داشته است كه ماركس آنرا شیوه تولید آسیائی نامیده و هنوز تحقیقات علمی بیشتری لازم است تا همه جوانب آن روشن گردد.
رشد مناسبات سرمایه داری و یا سوسیالیستی نیز در هر كشور و هر دورانی ویژگی هائی بوجود می آورد كه با كشور دیگر و دوران دیگر متفاوت است. به علاوه ساختار اقتصادی جوامع بشری خالص و به طور قطع مرزبندی شده نیست و چه بسا در كنار مناسبات اصلی تولیدی كه مشخصه مرحله معینی است بقایای فراوانی از انواع مناسبات پیشین و یا نطفه های ساختار آینده طبقاتی و مراحل گذار وجود دارد. لذا ساختار اقتصادی جوامع بشری به مراتب بغرنج تر از آنست كه بتوان در یك تقسیم بندی كلی به پنج مرحله خلاصه كرد. از اینجاست كه انگلس ضمن تعریف اقتصاد سیاسی یادآوری و تاكید می كند كه اقتصاد سیاسی نمی تواند برای همه كشورها و همه دوران ها همانند باشد.
به گفته انگلیس اقتصاد سیاسی "علم شرایط و اشكالی است كه در هر جامعه مفروض تولید و مبادله در درون آن انجام می گیرد و محصول بدست آمده در درون آن توزیع می شود(2)".
انگلس اضافه میكند: "اقتصاد سیاسی نمی تواند برای همه كشورها و همه دورانهای تاریخی همانند باشد(3)."
و هر كشوری درهر مرحله تكاملی و هردورانی، اقتصاد سیاسی ویژه خود را دارد.
شاید كسانی از اینجا به این نتیجه برسند كه اصولا" تدوین اقتصاد سیاسی برای مرحله معینی از تكامل مثلا: اقتصاد سیاسی سرمایه داری و یا اقتصاد سیاسی سوسیالیستی كار عبثی است. ولی در واقع امر چنین نیست. كشف و درك قوانین عام تكامل اقتصادی جامعه درهر مرحله آن، به ما امكان می دهد كه استخوان بندی و چوب بست اساسی این مرحله تكاملی را بشناسیم تا سپس آنرا به هر جامعه مشخص و مفروض انطباق دهیم. ماركس در موقع نگارش "كاپیتال" ساختار اقتصادی سرمایه داری را در نمونه انگلستان بررسی می كند. او در عین حال كه براین نمونه تكیه دارد، با قدرت تجرید، شاخ و برگ آنرا كنار می زند تا به ماهیت قوانین تكامل اقتصاد سرمایه داری، قوانینی كه جنبه عام دارد و ویژه این یا آن كشور نیست دست یابد. و در این كار بزرگ به اوج دانش اقتصادی سیاسی – و نه فقط این دانش دست می یابد. پس از ماركس، زمانی كه سرمایه داری به دوران نوین و به عالیترین و آخرین مرحله تكاملی خویش – مرحله انحصاری گام می نهد، لنین كار ماركس را دنبال می كند تا اقتصاد سیاسی امپریالیسم، مرحله انحصاری سرمایه داری را بنیان نهد و آن قوانینی را كشف نماید كه جنبه عام دارد و ویژه این یا آن كشور امپریالیستی نیست.
درسنامه ای كه در اختیار خوانندگان قرار می گیرد، قبل از هر چیز برای آموزش اقتصاد سیاسی سرمایه داری بطوركلی و عام تدوین شده است. ما می کوشیم این درسنامه به طرزی تنظیم شود كه به خواندن و آموختن كاپیتال ماركس و تئوری لنینی امپریالیسم یاری رساند. و اما آنچه مربوط به ساختار اقتصادی ویژه جامعه ایران و اقتصاد سیاسی ایران امروز است، باید یادآوری كنیم كه كشور ما هم اكنون در حال گذار سریع به سرمایه داری است و به علت وجود انواع مناسبات بینابینی و بقایای فراوان مناسبات سنتی در ده و شهر ساختار اقتصادی بغرنجی دارد. مرحله كنونی تكامل سرمایه داری جهانی و مناسبات اقتصادی – سیاسی رژیم ایران با امپریالیسم جهانی و دخالت موثر دولت در اقتصاد كشور نیز به جای خود ویژگیهایی بوجود می آورد. بررسی مجموعه این عوامل و تدوین اقتصاد سیاسی جامعه كنونی كه كار تحقیقی گسترده ای است در درسنامه كنونی منظور نظر نبوده و نمی توانست باشد. ولی ما كوشیده ایم تا حد مقدور نمونه های مشخصی را برای تمثیل هر قانون عام از اقتصاد ایران بیاوریم تا هم درك قوانین تجریدی اقتصاد سیاسی سرمایه داری برای خواننده ایرانی آسانتر گردد و هم زمینه مساعدتری برای ایجاد تصور عمومی از ساختار اقتصادی ایران فراهم آید.
در موقع تعیین موضوع علم اقتصاد سیاسی، باید به این نكته توجه داشت كه تولید خواسته های مادی دو جنبه دارد: یكی مسائل فنی و تكنولوژیك و دیگری مسائل اقتصادی و اجتماعی – بعبارت دیگر تولید از دو جنبه قابل بررسی است: یكی از نظر مناسبات میان انسان ها و طبیعت و دیگری از نظر مناسبات میان خود انسانها در روند تولید. وقتی می پرسیم این كفش چگونه تولید شده است؟ به این پرسش می توان پاسخ دوگانه داد. یكی پاسخ دانشمندان علوم طبیعی و مهندسین و استادكاران چرم سازی و كفاش در این باره كه چه عملیات فیزیكی و شیمیایی لازم است روی پوست حیوانات انجام گیرد تا این پوست بدل به چرم شود و سپس دركارگاه یا كارخانه كفاشی چه عملیات فنی باید انجام گیرد و این عملیات فنی چگونه سازمان داده شود تا كفش موردنظر دوخته شده و حاضر برای پوشیدن باشد. و دیگری پاسخ دانشمندان اجتماعی در این باره كه چه مناسباتی میان شبانی كه از گوسفندان و گاوان نگاهداری میكرد با صاحب این حیوانات برقرار بوده، چه رابطه ای بین دباغ با شاگردش، یا صاحب كارخانه چرم سازی با كارگرانش و غیره و غیره وجود داشته است.
در هم آمیختن این دو جانب جداگانه تولید و حتی درهم آمیختن سازماندهی امور فنی كارخانه و كارگاه و امور حسابداری بازار و نظایر اینها با مناسبات تولیدی میان انسان ها جایز نیست. علم اقتصاد سیاسی علمی است اجتماعی و مناسبات میان انسان ها را بررسی می كند و نه مناسبات میان انسان ها و طبیعت را كه موضوع علوم و فنون گوناگون طبیعی و فنی است.
دانشمندان بورژوا این جوانب را بهم می آمیزند. كلاسیك های اقتصاد سیاسی بورژوائی نظیر آدام اسمیت و داوید ریكاردو، این كار را نادانسته می كردند. اما امروز آمیختن انواع مطالبی كه ربطی به علم اقتصاد سیاسی ندارد با این علم، از شگردهای حساب شده دانشمند نمایان بورژواست تا بدین وسیله مناسبات اجتماعی را پرده پوشی كنند. در درسنامه های اقتصاد سیاسی بوروژائی كه در دانشگاه ها از جمله دانشگاه تهران تدریس میشود با گذشت زمان حجم مطالب فنی كه ربطی به اقتصاد سیاسی ندارد بیشتر میشود و از حجم سایر مطالب و مسائل مربوط به مناسبات كارگر و سرمایه دار می كاهد. در این درسنامه ها با تفصیل تمام درباره نوسان های بازار، عرضه و تقاضا، بانكداری، انواع بیمه و غیره بحث میشود، اما آنجا كه به رابطه كارگر و سرمایه دار و ریشه و سرچشمه درآمد سرمایه دار - یعنی بهره كشی از كارگر- می رسند یا سكوت می كنند و یا با سفسطه از كنارش می گذرند.
در كتاب "ماركس و ماركسیسم" كه آندره پی یتر استاد دانشكده حقوق دانشگاه پاریس ظاهرا به قصد تشریح مارکسیسم و در واقع به قصد تحریف رذیلانه آن و علیه آن تدوین كرده (این كتاب در زیر حمایت سازمان امنیت به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده) ادعا میشود كه:
"ماركس در زمینه اقتصادی، به مفهوم جدید این كلمه، دقیقا هیچ چیز تازه نیاورده است. تجزیه و تحلیل و كشفیات او بكلی در زمینه دیگری قرار می گیرند. هیچ تجزیه و تحلیل علمی از ماركس در زمینه قیمت ها، پول، بازرگانی خارجی و غیره … در دست نیست(4).
اقتصاددانان بورژوا در واقع امر به آن چیزی ایراد می گیرند كه از دستآوردهای مهم اقتصاد سیاسی ماركس است. ماركس و انگلس نخستین دانشمندانی هستند كه بوجود مناسبات تولیدی میان انسان ها پی بردند و توانستند جانب تكنولوژی تولید را از جانب اجتماعی آن از هم تمیز داده و جدا كنند. و بدین ترتیب موضوع علم اقتصاد سیاسی را دقیقا مشخص و منجز نمایند. لنین در همین باره است كه می گوید:
"برخلاف آنچه اغلب گفته می شود موضوع علم اقتصاد سیاسی "تولید ارزشهای مادی نیست" (كه موضوع تكنولوژی است)، بلكه مناسبات اجتماعی انسان ها در امر تولید است(5)"
درجریان بحث از مسائل اقتصادی كه در صفحات بعد خواهد آمد، خوانندگان خواهند دید كه برخلاف ادعای دانشمند نمایان بورژوا، ماركسیسم در زمینه اقتصادی و از جمله در زمینه پول، قیمت ها، بازرگانی و غیره بسیار چیزها آورده و این ماركسیسم است كه ریشه های همه این مفاهیم و مقوله های اقتصادی بورژوائی را بطور علمی كشف كرده است. اما ماركسیسم میان اقتصاد – بمعنای فنی و حسابداری این كلمه – با اقتصاد سیاسی – به معنای علم بررسی مناسبات اجتماعی انسان ها در روند تولید، مرز كاملا" مشخص كشیده است تا بازی و سفسطه با مسایل نوع اول مانع از كشف و درك مناسبات اجتماعی نشود و همین نكته است كه مدافعین سرمایه داری را نگران می كند و اقتصاد سیاسی بورژوائی را بیش از پیش بسوی ابتذال و فرار از موضوع اصلی – اقتصاد سیاسی می كشاند.



راه توده 171 17.03.2008
 

 

(1) ماركس – "نقدی براقتصاد سیاسی" مجموعه آثارماركس – انگلس – چاپ روسی، جلد 13. ص 7 (تكیه از ماست)
(2) انگلس "آنتی دورینگ" مجموعه آثار ماركس و انگلس. چاپ روسی. جلد بیستم. ص 153
(3) انگلس "آنتی دورینگ" مجموعه آثار ماركس و انگلس. چاپ روسی. جلد بیستم. ص 150
(4) آندره پی یتر – "ماركس و ماركسیسم" ترجمه فارسی از شجاع الدین ضیائیان انتشارات دانشگاه تهران. چاپ دوم – ص 48
(5)لنین – مجموعه اثار روسی . چاپ چهارم. جلد 2 ص 181-182

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت