اقتصاد سیاسی
3 مرحله تاریخی
که سرمایه داری
پشت سر گذاشته
ف. م. جوانشیر
فصل ششم – تولید اضافه ارزش
نسبی
1- اضافه ارزش نسبی چیست؟
نظری به سیر تاریخی مبارزه پرولتاریا با بورژوازی، كه گوشه ای از آن را در
صفحات پیش آوردیم، نشان می دهد كه تولید اضافه ارزش مطلق محدود و بی
دورنماست.
كارگران كشورهای پیشرفته سرمایه داری بر اثر مبارزات متشكل خود توانسته اند
روزانه كار را كه در گذشته تا 16 ساعت می رسید كاهش دهند و به 7-8 ساعت
برسانند. طبیعی است كه این روند علیرغم فراز و نشیب ها در همین جهت پیش
خواهد رفت و در كشورهایی نظیر كشور ما نیز روزانه كار كاهش خواهد یافت.
باتوجه به این روند، پرسشی پیش می آید و آن اینكه آیا به این ترتیب نرخ
اضافه ارزش نیز كاهش می یابد؟ آیا در كشورهای پیشرفته سرمایه داری، نظیر
ایالات متحده آمریكا، آلمان و انگلیس و غیره نرخ اضافه ارزش و لذا درجه و
شدت بهره كشی از كارگران این كشورها امروز كمتر از صد سال پیش است؟
پاسخ این پرسش منفی است. با وجود كاهش روزانه كار و محدود شدن تولید اضافه
ارزش مطلق، نرخ اضافه ارزش و درجه بهره كشی از كارگران در كشورهای سرمایه
داری به سرعت افزایش می یابد.
آمارهای رسمی كه در دست است نشان می دهد كه نرخ اضافه ارزش در ایالات متحده
از 1899 تا 1955 تقریبا سه برابر شده و در آلمان باختری و ژاپن سریع تر از
آن رشد كرده است.
این معما را چگونه باید حل كرد؟ چگونه ممكن است روزانه كار ثابت بماند و یا
كوتاه تر شود ولی نرخ اضافه ارزش و درجه بهره كشی از كارگر بالاتر رود؟ اگر
به فرمول نرخ اضافه ارزش و تصویر مربوط به تقسیم روزانه كار میان كار لازم
و كاراضافی نظری بیاندازیم، می بینیم كه چنین كاری تنها از طریق كاهش دادن
ارزش نیروی كار مقدور است، بطور ی كه كارگر بتواند در مدت زمان كوتاه تری
مزد خود را جبران كند.
فرض كنیم روزانه كار 8 ساعت بوده و بطور مساوی میان زمان لازم و زمان اضافی
(هر یك چهار ساعت) تقسیم شده باشد. حال اگر سرمایه دار بتواند زمان لازم را
به سه ساعت كاهش دهد، به فرض ثابت ماندن روزانه كار، سهم سرمایه دار از آن
به 5 ساعت خواهد رسید و بر نرخ اضافه ارزش افزوده خواهد شد.
به محاسبه و تصویر زیر توجه كنید:
روزانه كار 8 ساعته
زمان اضافی 4 ساعت
زمان لازم 4 ساعت
100% = 100. 4/4= حالت اول
روزانه كار 8 ساعته
زمان اضافی 5 ساعت
زمان لازم 3 ساعت
166% = 100. 5/3= حالت دوم
ماركس این شیوه تولید اضافه ارزش را، تولید اضافه ارزش نسبی می نامند. زیرا
این اضافه ارزش از تغییر تناسب تقسیم روزانه كار میان كارگر و سرمایه دار –
یعنی تغییر سهم هر یك از آنان در این روزانه كار حاصل می شود .
ماركس می گوید :
"من اضافه ارزشی را كه به وسیله امتداد روزانه كار تولید می شود. اضافه
ارزش مطلق می خوانم و بالعكس آن اضافه ارزشی را كه در نتیجه كوتاه شدن زمان
لازم كار به وجود می آید. و تغییر تناسبی را كه در رابطه مقداری دو بخش
روزانه كار از آن ناشی می شود، اضافه ارزش نسبی می نامم(1)"
در تولید اضافه ارزش نسبی پرسش اساسی این است كه چگونه می توان زمان لازم
را كوتاه تر كرد. زیرا چنان كه می دانیم زمان لازم خودسرانه تعیین نشده و
بیانگر ارزش نیروی كار است. اگر بنا را بر این بگذاریم كه نیروی كار برابر
ارزش واقعی آن فروش می رود، زمان لازم تنها وقتی می تواند كوتاه تر شود كه
ارزش نیروی كار كاهش یابد.
البته یك حالت فرضی برای كوتاه شدن زمان لازم وجود دارد و آن اینكه سرمایه
دار نیروی كار را ارزان تر از ارزش واقعی آن خریداری كند. چنین حالتی محتمل
است. اما همچنان كه در آغاز بحث از بهره كشی سرمایه داری گفتیم، نمی توان
برمبنای این حالت محتمل ماهیت بهره كشی سرمایه داری را افشا كرد. و باید آن
حالتی را درنظر گرفت كه نیروی كار برابر ارزش خود فروش می رود. در این حالت
تنها راه كوتاه تر كردن زمان لازم عبارت است از كاهش ارزش نیروی كار، به
طوری كه كارگر مدت زمان كمتری از روزانه كار را به حساب جبران ارزش نیروی
كار خویش كار كرده و بقیه مدت روزانه كار را به تولید اضافه ارزش برای
سرمایه دار مشغول باشد.
ارزش نیروی كار چنان كه می دانیم برابر است با ارزش كالاهایی كه برای باز
تولید نیروی كار – یعنی نگاهداری كارگر و خانواده اش ضروری است.
و برای اینكه ارزش نیروی كار پایین آید و به دنبال آن زمان لازم كوتاه
تر شود، باید كه ارزش كالاهایی كه برای باز تولید نیروی كار لازم است كاهش
یابد و چنین چیزی با افزایش بارآوری اجتماعی كار مقدور است. هنگامی كه كار
اجتماعی در جامعه ای بارآورتر می شود، یعنی زمانی كه بر اثر اختراع ماشین
های نوین كاربرد تكنولوژی بهتر، بالا رفتن مهارت فنی كارگران، كشف منابع و
مصالح نوین مواد خام، سازماندهی كامل تر كار و غیره و غیره هر ساعت كار
متوسط اجتماعی در جامعه مقروض مقدار بیشتری محصول مصرفی تحویل می دهد، ارزش
نیروی كار پایین می آید.
برای توضیح بیشتر فرض می كنیم كه یك خانواده چهار نفری كارگری روزانه
دوكیلو (سالانه تقریبا" 700 كیلو) نان و هر سال شش جفت كفش و چهاردست لباس
و غیره مصرف می كنند. حال اگر بارآوری اجتماعی كار در رشته تولید گندم و
كفش دوزی و پوشاك بالا رود، مقدار كار اجتماعی لازم برای تولید 700 كیلو
نان و شش جفت كفش و چهار دست لباس مصرفی كارگر، كمتر از گذشته خواهد بود و
ارزش نیروی كار كارگر پایین خواهد آمد و او خواهد توانست درمدت زمان كمتری
از روزانه كار خویش معادل این ارزش را تولید نماید و بقیه روزانه كار را به
رایگان و برای تولید اضافه ارزش برای سرمایه دار كار كند.
تذكر: اضافه ارزش فوق العاده را بااضافه ارزش نسبی اشتباه نكنیم.
اضافه ارزش نسبی وقتی به دست می آید كه ارزش نیروی كار در جامعه پایین
آید و این امری است كه از عهده سرمایه دار منفرد و جداگانه خارج است یك
سرمایه منفرد اصولا نمی تواند چنین هدفی در برابر خود بگذارد، چرا كه او
تنها بر موسسه خویش تسلط دارد و اگر به قرص بتواند بارآوری كار را در این
موسسه بالا برد تنها ارزش واحد محصول موسسه خویش را پایین خواهد آورد و نه
ارزش همه محصولاتی را كه كارگران مصرف می كنند. این سرمایه دار منفرد
هنگامی كه ارزش محصول خود – مثلا پیراهن را پایین آورد، هدف آگاهانه او این
نیست كه ارزش نیروی كار را در جامعه پایین آورد تا از این طریق اضافه ارزش
نسبی كسب كند. هدف مشخص او از بالا بردن بارآوری كار در موسسه خویش این است
كه ارزش انفرادی كالای خود را نسبت به ارزش اجتماعی آن پایین آورد تا از
این طریق نسبت به سایر سرمایه دارانی كه كالای مشابهی تولید می كنند در وضع
بهتری قرار گیرد و بتواند در مقایسه با آن ها اضافه ارزش فوق العاده به دست
آورد. بدین معنا كه این سرمایه دار می خواهد بارآوری كار را در موسسه خویش
بالا برد، به طوری كه اگر در همان جامعه كارگران سایر موسسات مشابه در
روزانه كار 8 ساعته مثلا 10 واحد كالا تولید می كنند (10 عدد پیراهن می
دوزند) او بتواند در موسسه خویش كارگرانش را وادارد كه در این 8 ساعت 20
واحد كالا تولید نمایند (20 عدد پیراهن بدوزند) و او پیراهن هایی را كه
برای خود او ارزان تر تمام شده یعنی ارزش انفرادی كمتری دارد به بهای
اجتماعی آن ها كه بالاتر است بفروشد و ازاین راه درمقایسه با سایر صاحبان
موسسات پیراهن دوزی اضافه ارزش بیشتری به دست آورد كه ماركس آن را اضافه
ارزش فوق العاده می نامد.
اضافه ارزش فوق العاده را كه نصیب سرمایه دارن منفرد می شود نباید با اضافه
ارزش نسبی كه نصیب همه سرمایه دارن – یعنی طبقه سرمایه دار در مجموع خویش
می شود اشتباه كرد. ولی باید دانست كه تلاش برای كسب اضافه ارزش فوق العاده
عملا منجر به كسب اضافه ارزش نسبی می شود موضوع این است كه بالا رفتن بار
آوری كار در یك موسسه و یا در یك رشته صنعت محدود نمی ماند سایر موسسات نیز
یا در رقابت شكست می خورند و از میان می روند و یا می توانند پا به پای
تكامل جلو آمده بار آوری بالاتری ارائه دهند. به این ترتیب هر افزایش بار
آوری انفرادی پس از مدتی به افزایش بار آوری اجتماعی بدل می شود و هر كاهش
نفرادی ارزش كالای معین پس از مدتی به كاهش ارزش اجتماعی آن می انجامد.
به این ترتیب سرمایه داران منفرد در تلاش برای كسب اضافه ارزش فوق العاده و
بهبود وضع خویش در رقابت با سایر سرمایه داران بارآوری انفرادی كار را بالا
می برند، ارزش انفرادی كالای خود را پائین می آورند و از این تلاش مداوم
پراكنده و ناهماهنگ آن ها به طور آگاهانه هدف رسیدن به آن را در پیش روی
خود نگذاشته بودند و این نتیجه آن است كه بار آوری اجتماعی كار بالا می رود
و ارزش محصولات مصرفی كارگران و لذا ارزش نیروی كار در مجموع جامعه كاهش می
یابد و مدت كمتری كار اجتماعی لازم می آید تا نیازمندی های ضروری طبقه
كارگر را تامین كند. و مدت بیشتری از كار طبقه كارگر به صورت كار اضافی در
اختیار طبقه سرمایه دار قرار می گیرد.
اضافه ارزش نسبی نتیجه عمومی است كه طبقه سرمایه دار بر اثر تلاش كاملا
پراكنده و ناهماهنگ سرمایه داران منفرد از راه بالا بردن بار آوری كار بدان
دست می یابد.
صنعت سرمایه دارای در مسیر تكاملی خویش از سه مرحله اساسی گذشته كه در هر
یك از آن ها بارآوری اجتماعی كار و اضافه ارزش نسبی به طور جهشی بالا رفته
است. این سه مرحله عبارتند از :
الف – همكاری ساده سرمایه داری.
ب – تقسیم كار و مانوفاكتور
پ – ماشینیسم و صنعت بزرگ.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) كارل ماركس، كاپیتال، جل اول فارس صفحه 301
راه توده 191 25.08.2008
فرمات PDF
بازگشت