اقتصاد سیاسی
تشکل ستیزی
در تضاد
با کار جمعی
ف. م. جوانشیر
فصل ششم –
تولید اضافه ارزش نسبی
الف – همكاری ساده سرمایه
داری
همكاری ساده سرمایه داری بدین معنا است كه تعداد قابل ملاحظه ای كار گر
در كنار یكدیگر كار واحد و همنوعی را انجام می دهند، بدون این كه تقسیم
كاری میان آن ها باشد و یا كار یكی به دیگری وابسته گردد. همكاری ساده در
كمون بدوی و در فورماسیون های برده داری و فئودالیسم هم وجود داشت. برده
داران و فئودال ها ، توده های كثیری از بردگان و دهقانان وابسته را وامی
داشتند كه به طور گروهی در سازمان همكاری ساده ، به سود آن ها كار كنند.
اما ویژگی تولید ساده كالایی پیش از سرمایه داری این است كه در آن همكاری
وجود ندارد. هر تولید كننده ای مجزا و منفرد است. سرمایه داری همكاری انسان
های مولد را از نو در سطح عالی تری سازمان داد و ابتدا از همكاری ساده آغاز
كرد و عده بالنسبه قابل ملاحظه ای كارگر مولد را كه كار واحد همنوعی انجام
می دهند در یك كارگاه گرد آورد تا به صورت دسته جمعی، برای او، به حساب او،
زیر نظر او كار كنند.
هنوز قبل از پیدایش همكاری ساده سرماه داری، بازرگانان و سوداگران مقدمات
آن را فراهم كرده بودند. آنها تولید كنندگان كوچك را كه در آستانه ورشكستگی
قرار داشتند به خود وابسته كرده و از راه پرداخت وام، پیش خرید محصول (سلف
خری )، با دادن بخشی از وسایل تولید، آنان را وامی داشتند كه در كارگاه
خویش به حساب بازرگان مزبور كار كنند و محصول خود را الزاما" به بهای نازل
تر به او بفروشند. هم اكنون در بخشی از صنایع سنتی ایران، از قبیل قالی
بافی، صنایع دستی و حتی كفاشی این نوع مناسبات وجود دارد و به سرعت وسیع تر
شده و جنبه آشكار سرمایه دار ی به خود می گیرد.
ورشكستگی تولید كنندگان كوچك و آمادگی آن ها برای این كه در كارگاه خویش به
حساب یك نفر دیگر كه سرمایه و وسایل تولید دارد كار كنند، امكان داد كه
سرمایه دارانی پدید آیند كه عده ای از این نوع تولید كنندگان ورشكسته را در
یك جا و یك كارگاه گرد آورند. آن ها را از حالت تولید كننده نیمه مستقل به
فروشنده نیروی كار بدل نمایند.
در كارگاه هایی كه در آن عده ای تولید كننده همكاری ساده دارند، هنوز تقسیم
كار موجود نیست. هر تولید كننده استاد كاری است كه محصول كامل را از ابتدا
تا انتها می سازد. ولی به علت ورشكستگی قادر به كار در كارگاه خویش نیست.
در كارگاه سرمایه دار و به حساب او كار می كند. این همكاری با آن كه ساده و
بدون تقسیم كار است، مرحله كیفی جدیدی به وجود می آورد كه مرحله سرمایه
داری است. در این مرحله نیروی كار انسان همچون كالا فروخته شده است.
همكاری انسان های مولد همواره، درهرشیوه تولید كه باشد دارای امتیازات
فراوانی است. از جمله این كه:
1) در وسایل تولید صرفه جویی می شود. بر اثرمسابقه میان مولدین، بارآوری
بالا می رود.
2) نیروی جمعی پرقدرت به وجود می آید كه قادر است كارهایی را از پیش ببرد
كه تك تك اجزاء آن قادر به انجامش نبودند.
3) مدت انجام كار را كاهش می دهد كه در برخی موارد نظیر برداشت محصول
كشاورزی اهمیت تعیین كننده دارد.
این امتیازات مربوط به همكاری انسان های مولد به طور كلی است و ربطی به
فرماسیون اجتماعی معینی ندارد. در فرماسیون های ما قبل سرمایه داری نیز
همكاری و بویژه همكاری ساده انسان ها وجود داشته و درجامعه های آزاد
سوسیالیستی و كمونیستی نیز همكاری انسان ها به معنای به مراتب عمیق تر و
وسیع تر از همكاری سرمایه داری وجود خواهد داشت. جامعه های آزاد آینده در
اساس خود چیزی جز جامعه های همكاری انسان های آزاد نیستند.
همكاری ساده به شكل بالنسبه وسیع آن در جوامع بردگی وجود داشت كه در آن
گروه كثیری از بردگان زیر نظارت برده دار در یك كارگاه به كار مشغول بودند.
ویژگی همكاری سرمایه داری در این است كه به جای برده، كارگر "آزادی" را كه
نیروی كارش را فروخته به كار وا می دارد و از این طریق نخستین موسسه های
سرمایه داری را به وجود می آورد كه در آن ها بردگان جدید، انسان های محروم
از هرگونه مالكیت و مجبور به فروش نیروی كار در مقابل دریافت مزد برای صاحب
سرمایه كار می كنند و همه امتیازات حاصل از همكاری آنها نصیب سرمایه دار می
شود.
از همكاری ساده مدیریت و سازماندهی سرمایه داری كار آغاز می شود.
ماركس می گوید:
"یك نفر ویلن زن تنها، خود خویشتن را رهبری می كند. ولی یك اركستر احتیاج
به رهبر دارد. این وظیفه رهبری، مراقبت و وساطت به مجرد این كه كار تحت
اختیار سرمایه دار جنبه همكاری پیدا می كند به عهده سرمایه دار قرار می
گیرد. بمثابه وظیفه خاص سرمایه وظیفه رهبری دارای ویژگی های مختص خود می
شود"(1).
در اقتصاد سیاسی سرمایه داری روی اهمیت مدیریت و سازماندهی تكیه ویژه ای می
كند و سرمایه دار را به عنوان سازمانده و بنابه اصطلاح جدید اقتصاد سیاسی
عامی گرا و درباری ایران "كاراما" می ستایند و اضافه ارزشی را كه تصاحب می
كند سهم او از مدیریت دانسته حلال تر از شیر مادر می شمارند و دانسته
فراموش می كنند كه:
انتقاد ماركسیستی از شیوه سرمایه داری تولید متوجه نفس همكاری و نفس مدیریت
نیست، بلكه متوجه همكاری سرمایه داری و مدیریت سرمایه داری است، متوجه
ویژگی این مدیریت است كه زیر نام سازماندهی كار حاكمیت سرمایه را بر انسان
های مولد اسیر و محروم از مالكیت وسایل تولید پنهان می كند.
پیدایش موسسه سرمایه داری در ابتدائی ترین شكل آن كه همكاری ساده سرمایه
داری است، به معنای ایجاد نیروی كار جمعی، به معنای اجتماعی كردن پروسه
تولید است كه به خودی خود گامی است به جلو و به سوی تولید بزرگ. اما همین
گام به جلو در عین حال گامی است به عقب، چرا كه مولدین جداگانه صاحب مالكیت
و آزاد را به مولدین محروم از مالكیت و اسیر بدل می كند و این از ویژگی های
تكامل سرمایه داری جامعه است كه هر گام تكامل آن به جلو به نوبه خویش گامی
است به عقب.
ب – تقسیم كار و مانوفاكتور
تولید كالایی بر تقسیم كار اجتماعی متكی است. در تولید ساده كالایی
تعداد كثیر تولید می كنند كه از طریق بازار و مبادله، نیاز یكدیگر را به
ارزش های مصرف گوناگون بر می آورند. سرمایه داری با پیدایش خود در این
تقسیم كار تغییر و تكاملی وارد می كند كه هم جنبه فنی و سازمانی دارد و هم
جنبه اجتماعی این تغییر و تكامل عبارت از آن است كه كارگاه همكاری ساده
سرمایه داری به مانوفاكتور سرمایه داری یعنی كارگاه صنایع دستی سرمایه داری
كه در درون آن میان كارگران تقسیم كار شده بدل شود.. مانوفاكتور سرمایه
داری از دو راه پدید می آید. راه اول این كه سرمایه دار استاد كاران مستقلی
را كه صاحب پیشه های گوناگون اند استخدام می كند تا مشتركا كالائی را به
سازند كه از عهده تك تك آنها خارج است. مثلا" استخدام نجار، آهنگر، نساج و
غیره كه هر یك استادكار پیشه معینی هستند برای ساختن كالسكه. راه دوم این
كه كاری كه بوسیله یك استادكار از اول تا آخر انجام می گرفت به اجزاء مختلف
تقسیم می شود و سرمایه دار تعداد زیادی كارگر را مامور می كند تا یكی پس از
دیگری روی محمول كار، كار كنند تا كالای مورد نظر ساخته شود. مثلا" ساختن
سوزن یا سنجاق، كه در تولید كالائی ساده حرفه یك استادكار بود در
مانوفاكتور سرمایه داری به چندین ده كار كوچك تقسیم می شود، به طوری كه
مفتول از زمانی كه وارد كارگاه می شود تا زمانی كه به صورت سوزن یا سنجاق
از آن بیرون رود از زیر دست ده ها كارگر می گذرد كه هر یك كار جزئی معینی
روی آن انجام می دهند.
پیدایش مانوفاكتور و تقسیم كار در درون یك كارگاه و یا در تولید یك كالا،
استادكاران مستقل سابق را به كارگران جزء كار بدل می كند. به این معنا كه
نجار، پس از آن كه در یك مانوفاكتور كالسكه سازی استخدام شد دیگر نظیر
نجارهای سابق، همه كاره نیست. بلكه او رفته رفته درانجام یك كار معین و
جزئی كالسكه سازی – مثلا" ساختن پرده های چرخ و یا فلان گوشه اطاق كالسكه
مهارت می یابد و تنها به این كار مشغول می شود. و در مورد سوزن سازی به شغل
یك نیروی كار جمعی و یك كلكتیو بدل می شود كه هر یك از اجزاء آن تنها در
انجام جزء بسیار بسیار كوچك كار مهارت دارند.
مانوفاكتور و یا كارگاه صنایع دستی سرمایه داری مبتنی بر تقسیم كار
بردوگونه است: یكی مانوفاكتور ناهمگون كه در آن كالائی تولید می شود كه
اجزاء متشكله آن را می توان جداگانه در كارگاه های مختلف ساخت و سپس روی هم
سوار كرد. گردآوری تولید كنندگان این اجزاء متشكله در یك كارگاه ضرورت
الزامی ندارد. ماركس مانوفاكتور ساعت سازی را مثال می زند كه اجزاء مختلف
آن گاه در كارگاه جداگانه ای ساخته می شود و سپس در محلی روی هم سوار می
گردد. نوع دیگر مانوفاكتور، مانوفاكتور آلی و یا زنجیری است كه در آن چنان
كالائی تولید می شود كه انجام چندین كار پیایی روی یك محمول كار ضروری است
تا كالای مورد نظر بدست آید. مانند سوزن كه از یك مفتول ساخته می شود ولی
تا این مفتول به سوزن بدل شود، باید ده ها كار پیایی و زنجیری روی آن انجام
گیرد.
مانوفاكتور ناهمگون هنوز شكل كامل تقسیم كار در درون یك كارگاه نیست.
مانوفاكتور زنجیری یا آلی شكل كامل تری است. در این نوع مانوفاكتور است كه
كارگر سیمای مشخص و منفرد خود را از دست می دهد و به جزء كوچك و یا به قول
امروزین پیچ و مهره كوچكی از یك دستگاه بزرگ بدل می شود. نیروی كارجمعی بدل
می شود. مانوفاكتور آلی – اگر در مجموع خویش درنظر گرفته شود یك كاركن است.
منتها كاركن جمعی است كه به جای یک دست ده ها و صدها دست دارد.
"كاركن جمعی كه همبست جزءكاران به وجود آمده است، با قسمتی از دست های
بسیار خویش كه مجهز به افزار است، مفتول را كش می آورد، درحالی كه با دست
ها و افزارهای دیگرش آن را در همان وقت راست می كند با دست های دیگر می
برد، تیز می كند و غیره … (1)"
پیدایش مانوفاكتور و یا آن طور كه گفتیم كاركن جمعی آهنگ و ریتمی به وجود
می آورد كه هر كارگاه جزء كار خواه ناخواه تابع آن است. كارگران جداگانه كه
دست های كارگر واحد جمعی هستند، آنچنان به هم مربوط می شوند كه مجبورند كار
جزئی خود را در زمان معین به پایان برسانند. آن ها دیگر تولید كننده مستقل
نیستند كه كار انفرادی شان در بازار و از طریق مبادله به كار اجتماعی بدل
شود. كار آنان از هم اكنون كاراجتماعی لازم است. یعنی آنان موظف اند برای
كاری که انجام می دهند آنقدر وقت صرف كنند كه از نظر اجتماعی لازم است.
"در مانوفاكتور، تحویل كمیت مشخصی از محصول در زمان كار معینی به صورت
قانون فنی خود پروسه كار در می آید(2)"
تقسیم كار درون مانوفاكتور، سبب می شود كه میان كارگران كارگاه "طبقه بندی
مشاغل" انجام شود بدین معنا كه كارگران به تناسب نیازمندی كارگاه آموزش و
مهارت ویژه ای پیدا می كنند. در كارگاه سلسله مراتبی پدید می آید كه پیدایش
سلسله مراتبی در دستمزدها را ایجاب می كند.
صنایع كوچك و متوسط ایران هنوز در مرحله مانوفاكتوری است. در برخی از آن
ها، اینجا و آنجا ماشین به كار می رود. اما ماشین واقعی آن ها همان "كارگر
جمعی" است. برای مثال كارگاه های كفاشی ایران را درنظر بگیرید. دراینجا
برای اینكه یك كالای واحد، یعنی كفش تولید شود، محمول كار (یعنی چرم و
نظایر آن) از زیردست چندین كارگر جزء كار می گذرد كه هر یك از آنان كار
معینی انجام می دهند. یك كارگاه كفاشی معمولا" به شغل ها و كارهای جزئی زیر
تقسیم شده است: پشتكار، پستائی ساز، دورنعل كن، پرداخت كن،بدوز، بخیه كش،
بخیه دوز، پادو، نوآموز و غیره كه هر یك از كارگران در یكی ازاین كارها
مهارت دارد و چرم از دست تك تك آنها می گذرد تا به صورت كفش از كارگاه
بیرون آید.
قانون كار ایران "طبقه بندی مشاغل" را پیش بینی می كند. در پائین ترین پله
این "طبقه بندی" كارگران غیرماهر قرار می گیرند. دقیق تر بگوئیم كار گرانی
قرار می گیرند كه دارای حداقل مهارت اند و سپس "برمبنای تخصص، تحصیل،
مهارت، قدرت یادگیری و نیروی بدنی" دستمزد كارگران بالاتر از حداقل تعیین
می شود. در سال 1353 در كارگاه های كفاشی برای پشتكار، پستائی ساز، دورنعل
كن و پرداخت كن روزانه 250 ریال و برای بدوز و بخیه كش وب خیه دوز روزانه
300 ریال و پادو و نوآموز روزانه 120 ریال دستمزد تعیین شده است(1). نظیر
همین سلسله مراتب در سایر كارگاه ها نیز وجود دارد. در نانوایی های كارگران
مراتب گوناگون از پادو و پشتكار و وردست گرفته تا چونه گیر، خمیرگیر، فرپز
و نان درآر و نان پهن كن و شاطر روزانه از 131 ریال تا 300 ریال دستمزد می
گیرند(2) و در دوزندگی ها از پادو و وردست تا زیردوز و شلوار دوز و كت دوز
و برش كار و استادكار از 110 تا 300 ریال دستمزد دارند(1).
با رشد و تكامل مانوفاكتور، تقسیم كار درون كارگاه وسیع تر می شود و كاری
كه تا حدودی بغرنج باشد به كارهای كوچك تر وساده تر تقسیم می گردد به طوری
كه در یك كارگاه بزرگ تولید پوشاك دیگر كارگر "كت دوز" نداریم. بلكه دوختن
كت به چندین كارجزئی تر تقسیم می شود كه هر یك از آن ها به یك كارگر جزء
كار واگذار می گردد و به جای "كت دوز" یك كلكتیو یا كارگر جمعی كت دوزی به
وجود می آید.
تقسیم كار درون مانوفاكتور، كه كارهای بغرنج تر را به كارهای ساده تر تقسیم
می كند، سبب می شود كه ارزش نیروی كار ماهر نیز كاهش یابد، زیرا پس از
تقسیم كار از هر كارگر مهارتی به مراتب كمتر از آنچه از یك استادكار پیشه
ور طلب می شد، طلب می شود. كارگر ماهر كارگاه كفاشی امروز تهران استادكار
كاملی كه كفش را از اول تا آخر بدوزد نیست، او فقط دریك كار، مثلا" در
پستائی ساز و یا پرداخت، مهارت دارد. دایره مهارت او تنگ تر شده و آموزشی
كه برای كسب چنین مهارتی لازم است كمتر شده است. و لذا نیروی كار او ارزش
كمتری دارد تا یك استادكار كفاش كه می توانست كفش را تمام و كمال بدوزد.
پیدایش و گسترش مانوفاكتور بارآوری اجتماعی كار را نسبت به تولیدساده
كالایی و همكاری ساده سرمایه داری بسیار بالا می برد. تقسیم كار درون
كارگاه سبب می شود كه هر كارگر جزء كار، كار كوچكی را به طور مداوم تكرار
كند و در آن كسب مهارت كرده برسرعت انجامش بیافزاید. بر اثر تقسیم كار
زمینه ای فراهم می آید كه ابزارهای جدید كار ساخته شود كه بارآوری بیشتری
دارند. سازماندهی و مدیریت سرمایه داری نیز در مانوفاكتور در سطحی به مراتب
بالاتر از گذشته قرار دارد و به افزایش بارآوری كار كمك می كند.
براثر این عوامل:
1- ارزش مواد مصرفی كارگران و لذا ارزش نیروی كار پایین می آید و طبقه
سرمایه دار موفق می شود اضافه ارزش نسبی به دست آورد.
2- كارگران بیش از پیش استقلال خود را از دست می دهند. نسبت به كار فكری
بیگانه می شوند. كار فكری از كار جسمی دور و دورتر می شود. بالارفتن
بارآوری جمعی كار توام با كاهش بارآوری نیروی انفرادی است. زیرا هر كارگر
جزء كار عضو كلكتیو كارگر جمعی، چیزی است كمتر از یك استادكار مستقل.
3- حاكمیت سرمایه بر كار، كه با همكاری ساده آغاز شده بود به شدت تحكیم می
شود. مدیریت سرمایه داری چهره خشن و بی رحم خود را نمایانتر می سازد. این
مدیریت معطوف به بهبود سازمان كار به قصد تامین رفاه انسان نیست، بلكه به
بهره كشی هر چه شدیدتر از كارگران اسیر معطوف است.
4- تضاد میان سازمان یافتگی و انضباط درون هرموسسه انفرادی سرمایه داری با
هرج و مرج و بی نظمی كامل حاكم بر مجموع اقتصاد سرمایه داری تشدید می شود.
هرسرمایه دار، همانقدر كه به تحكیم انضباط درون مانوفاكتور خویش همت می
گمارد، در بازار رقابت بی بند و بار است. در این بازار چیزی جز رقابت كور،
نبرد شبانه روزی میان سرمایه داران برای خرد كردن یكدیگر حكومت نمی كند.
آنجا قانون جنگل حكم فرماست، نظم اقتصادی كه از درون این بی نظمی بیرون می
آید بسیار ناپدیدار و غیرانسانی است. سرمایه داری و نظم اقتصاد دانان مدافع
سرمایه داری كه مدیریت سرمایه داری و نظم درون هر كارگاه را می ستایند،
برای نكوهش برقراری مدیریت و نظمی در مقیاس تمام جامعه (كه تنها از طریق
برقراری مالكیت جمعی بر وسایل تولید و استقرار سوسیالیسم مقدور است) هیچ
دلیل دیگری جز غرض ورزی طبقاتی ندارند.
راه توده 192 01.09.2008
فرمات PDF
بازگشت