اقتصاد سیاسی -37
سرمایه اجتماعی
در دو نظام
سرمایه داری و سوسیالیستی
ف. م. جوانشیر
فصل
دهم – بازتولید سرمایه اجتماعی
3- باز تولید گسترده سرمایه اجتماعی
در باز تولید گسترده چنانكه می دانیم، دامنه تولید گسترش می یابد. به
این معنا كه سرمایه داران همه اضافه ارزشی را كه به چنگ می آورند به مصرف
شخصی نمی رسانند، بلكه بخشی از آن را انباشته و به سرمایه خود الحاق می
كنند و امر تولید را هر بار با سرمایه بزرگ و بزرگتری آغاز می نمایند.
فرض می كنیم سرمایه اجتماعی در بخش1 مانند مثال قبلی به شرح زیر بكار
افتاده باشد:
وسایل تولید = c1+v1+m1
بخش 1
6000 = 1000+1000+4000
زمانی كه بازتولید ساده بود، سرمایه داران همه v1 را به مصرف شخصی می
رساندند. اما برای اینكه باز تولید گسترش یابد آن ها مجبورند اضافه ارزش m1
را كه به چنگ آورده اند دو قسمت كنند:
- یكی درآمد، كه به مصرف شخصی می رسانند و دیگری انباشت كه به سرمایه اصلی
الحاق می كنند.
فرض می كنیم سرمایه داران بخش 1 (تولید وسایل تولید) اضافه ارزشی را كه
بدست آورده اند به نسبت مساوی میان درآمد و انباشت تقسیم كنند. در آن صورت
چنین خواهیم داشت:
انباشت یا سرمایه الحاقی
500
1000 = m1
درآمد سرمایه دار (مصرف شخصی سرمایه دار)
500
اگر تركیب ارگانیك سرمایه تغییر نكند، سرمایه الحاقی نیز مانند سرمایه اصلی
به نسبت چهار بر یك بین سرمایه ثابت و متغیر تقسیم خواهد شد. در آن وقت
فرمول بخش 1 بصورت زیر در خواهد آمد:
6000 = 500 + (100+1000) + (400+4000)
به این ترتیب بخش 1 دیگر از بخش 2 مانند سابق
2000 تومان خرید نخواهد كرد و چنانكه در فرمول فوق می بینیم تنها 1600
تومان خرید خواهد كرد كه پانصد تومان آن مصرف سرمایه داران و 1100 تومان آن
مصرف كارگران است. 100 تومان برای كارگران قبلی و 100 تومان برای كارگرانی
كه بر اثر گسترش تولید تازه استخدام شده اند و چون بخش 2 فقط آنقدر می
تواند از بخش I وسایل تولید بخرد كه وسایل مصرف به آن فروخته است، پس
سرمایه ثابت بخش 2 (هم سرمایه ثابت قبلی و هم سرمایه ای كه بر اثر انباشت
به آن اضافه می شود) باید 1600 تومان باشد.
سرمایه داران بخش 2 نیز نمی توانند در بازار تولید گسترده، همه اضافه ارزشی
را كه به چنگ می آورند به مصرف شخصی برسانند. آنان نیز مجبورند این اضافه
ارزش را به دو قسمت كنند: درآمد و انباشت.
این سرمایه داران در باز تولید ساده همه اضافه ارزشی را كه به چنگ می
آوردند به مصرف شخصی می رسانیدند. یعنی از محصولات بخش 2 خودشان خرید می
كردند. اما اینك كه باز تولید گسترده دارند. فقط درآمد خود را از محصولات
این بخش خرید كرده و انباشت را كه به سرمایه الحاق كرده اند از وسایل تولید
(بخش 1) خرید خواهند كرد. نتیجه اینكه در باز تولید گسترده (در مقایسه با
باز تولید ساده) بخش 2 درمجموع خویش نسبت به بخش 1 ضعیف تر می شود و تركیب
ارگانیك سرمایه نیز در این بخش درسطح پایین تری خواهد بود.
گفتیم كه در مثال مورد بررسی، بخش 1از بخش 2 فقط 1600 تومان خرید می كند و
لذا بخش 2 نمی تواند سرمایه ثابتی بیش از 1600 تومان بخرد. و اگر توازن
میان دو بخش برقرار باشد فرمول احتمالی بخش 2در حالی كه همان محصول كل 3000
تومانی را تولید كند چنین خواهد بود:
3000 = 750+7750+1500 بخش II
3200=800+800+1600 – "" ""
80+160= 240
800 = m2
560
شرط سامان یاب چنین است:
6600 = 550 + (110+1100) + (240+2400)
9800
3200 = 560+ (80+800) + (160+1600)
و همین ترتیب در سال سوم، چهارم و غیره.
چنانكه ملاحظه می كنید تناسب هایی كه لازم است میان دو بخش سرمایه اجتماعی
برقرار باشد تا باز تولید گسترده انجام گیرد با تناسب هایی كه در بازتولید
ساده داشتیم تفاوت دارد.
1- در باز تولید ساده داشتیم:
v1+m1=c2
در باز تولید گسترده باید:
c2.> بزرگتر است v1+m1
یعنی اینكه قسمتی از ارزش نوین حتما باید ذخیره شود. در باز تولید گسترده
انباشت اجباری است.
2- در باز تولید ساده داشتیم:
c1+v1+m1=c1+c2
در باز تولید گسترده باید داشته باشیم:
c1+v1+m1>c1+c2
یعنی اینكه وسایل تولید باید بیشتر از آنچه به مصرف مولد رسیده است تولید
شود.
1- در باز تولید ساده داشتیم:
v1+m1+v2+m2=c2+v2+m2
در باز تولید گسترده باید داشته باشیم:
v1+m1+v2+m2>c2+v2+m2
یعنی اینكه همه ارزش نوین تولیدشده در دو بخش باید بیش از ارزش وسایل مصرفی
باشد كه تولید شده است.
4- تضادهای بازتولید سرمایه اجتماعی
ماركس در بررسی تولید سرمایه داری، نمونه درخشانی از تجرید و انتزاع
علمی به دست می دهد. او چنانكه هم اكنون در بررسی شرایط سامان یابی در باز
تولید ساده و باز تولید گسترده دیدیم، چندین محمل ضرور را جزو مقروضات می
گیرد و از جمله فرض می كند كه:
1- جامعه سرمایه داری خالص بوده و تنها از دو طبقه كارگر و سرمایه دار
تشكیل شده باشد.
2- كالاها برابر ارزش آن ها فروخته شوند و ارزش كالاها در تمام دوران گردش
تغییر نكند.
3- تركیب ارگانیك سرمایه ثابت بماند.
با چنین مفروضاتی است كه ماركس ابتدا باز تولید ساده و سپس باز تولید
گسترده سرمایه داری را مورد بررسی قرار داده و آن شرایط ایدآل و آرمانی را
كه لازم است تا باز تولید سرمایه اجتماعی بی وقفه جریان یابد ارائه می دهد.
او ثابت می كند:
اولا – سرمایه داری قادر ست بازار لازم برای كالاهائی كه تولید می كند به
وجود آورد و محصول كل اجتماعی را سامان دهد.
ثانیا – سامان یابی محصول اجتماعی سرمایه داری حتی در جامعه تجریدی و ایدآل
نیز به آسانی و بدون تضاد انجام نمی گیرد و شرایط ضرور برای بازتولید بی
وقفه با دشواری ها و عدم تناسب ها و توازن ها توام است. ماركس می گوید:
"همه محمل های ضرور بازتولید، كه متقابلا بهم منوط و مشروطند، از طریق روند
بسیار بغرنجی فراهم می آیند…
بغرنجی فراوان این روند خود دلایل فراوانی به دست می دهد كه جریانش عادی
نباشد(1)"
لنین در توضیح تئوری سامان دهی ماركسیستی می گوید:
"تئوری تجریدی سامان دهی (رالیزاسیون) فرض می كند و باید فرض كند كه محصول
به طور متناسبی میان رشته های گوناگون تولید كاپیتالیستی توزیع می شود. اما
تئوری سامان دهی، با وجود چنین فرضی، به هیچ روی ادعا نمی كند كه در جامعه
سرمایه داری همواره محصولات به طور متناسبی توزیع می شود و یا ممكن است كه
به طور متناسبی توزیع شوند(2)".
"از این تئوری چنین بر می آید، كه حتی در باز تولید و گردش كاملا بی درد سر
و متناسب سرمایه اجتماعی هم، تضاد میان رشد تولید و محدودیت مصرف ناگزیر
است.
به علاوه در واقع امر روند سامان دهی بی دردسر و با تناسب كمال مطلوب پیش
نمی رود، بلكه از درون "تنگناها" ، "نوسان ها"، "بحران ها" و غیره می گذرد(3)".
بنابر این فراهم آوردن شرایط و محمل های ضرور برای اینكه بازتولید سرمایه
داری مسیر متناسب و بی دردسری داشته باشد خواست كمال مطلوب سرمایه داری
است، اما واقعیت سرمایه داری نیست. واقعیت زمین تا آسمان با این كمال مطلوب
تفاوت دارد. بازتولید سرمایه داری روند است پر از تضادهای عمیق و آشتی
ناپذیر كه هر یك انعكاسی از تضاد اصلی سرمایه داری اند.
تضاد اصلی سرمایه داری عبارت است از تضاد میان خصلت اجتماعی تولید و تصاحب
و تملك سرمایه داری، در این شیوه تولید نیروی مولده به سرعت رشد می كنند و
تولید به طور روزافزونی خصلت اجتماعی به خود می گیرد. اما مالكیت وسایل
تولید و محصول تولید شده به نسبت تكامل سرمایه داری در دست عده هرچه كمتری
سرمایه دار متمركز می شود كه تمام نعمت و موهبت حاصل از خصلت اجتماعی تولید
را به خود اختصاص می دهند.
این تضاد باز تولید سرمایه داری را با دشواری های فراوان و یا بحرانهای
ادواری روبرو می سازد. گردش سرمایه اجتماعی دلبخواه نیست. قوانین و محمل ها
و شرایطی دارد كه ما در صفحات پیش یاد كردیم. اما وقتی مالكیت سرمایه
اجتماعی و محصول كل اجتماعی، در دست افراد جداگانه ای باشد كه هر یك می
كوشد به حساب دیگری و علیه دیگری سهم بیشتری از ارزش اضافی را غارت كند و
برخود اختصاص دهد، كدام مرجع است كه می تواند قوانین و محمل های ضرور
بازتولید را طبق برنامه مراعات كند؟ سرمایه اجتماعی، كه با رشد سرمایه داری
خصلت واقعا اجتماعی پیدا كرده و به صورت سرمایه واحدی در آمده، تنها وقتی
می تواند به طور عادی بگردد و تناسب های لازم در بازتولید آن برقرار باشد
كه مالكیت آن نیز از حالت انفرادی كاپیتالیستی – بیرون آمده خصلت اجتماعی
سوسیالیستی به خود بگیرد.
(1) كاپیتال.
جلد دوم، از مجموعه آثار ماركس و انگلس، چاپ روسی ، جلد 24 ص. 567
(2)لنین "بازهم درباره مسئله مربوط ه تئوری
سامان دهی" مجموعه آثار ، چاپ چهارم، جلد چهارم روسی. ص 64-61
(3) همان اثر. ص 76
راه توده 206 15.12.2008
فرمات PDF
بازگشت