اقتصاد سیاسی
در سوسیالیسم، مراحل
تکاملی را طی می کند
ف. م. جوانشیر(آخرین بخش - 38)
فصل دهم –
بازتولید سرمایه اجتماعی
تضاد اصلی سرمایه داری به پنج شكل
و یا در پنج تضاد بروز می كند:
1- تضاد میان تولید و مصرف
در بررسی شرایط ایدآل بازتولید، همواره فرض این بود كه ارزش نیروی كار
تمام و كمال پرداخت می شود، سرمایه داران نیز میان درآمد و انباشت نسبت
معینی را مراعات می كنند. اما سرمایه داران كشش و تلاش مداومی دارند كه
دستمزد كارگران را در سطحی پایین تر از ارزش آن نگاه دارند. به علاوه نبرد
رقابت نیز آنان را به برهم زدن تناسب میان درآمد و انباشت سوق می دهد. در
نتیجه تناسب میان تولید و مصرف به هم می خورد. هدف سرمایه دار تامین
نیازمندی كارگر نیست، سامان دهی و تملك اضافه ارزشی است كه تولید شده است.
اما اضافه ارزش سامان نخواهد یافت اگر كالای تولید شده فروش نرود و به مصرف
نرسد: به این ترتیب از یكسو سرمایه داری تولید را بالا می برد، چرا كه در
هر واحد كالای تولید شده مقداری اضافه ارزش موجود است و هرچه تولید بیشتر
باشد حجم اضافه ارزش بیشتر است. اما از سوی دیگر همین سرمایه داری، شرایط
فروش كالاها و سامان دهی اضافه ارزش را محدودتر می سازد.
2- تضاد میان تولید و گردش كالا
در بررسی دورپیمائی و واگرد سرمایه، دیدیم كه تولید سرمایه داری به
معنای وسیع كلمه مجموعه ایست از تولید و گردش، واگرد در یكی از حلقه های
دورپیمائی، دشواری پدید آید، نظم دورپیمائی تك سرمایه به خطر می افتد و
زمانی كه دورپیمائی تك سرمایه ها به خطر افتد، دورپیمائی سرمایه اجتماعی به
هم می خورد. هدف از گردش سرمایه داری سامان دهی اضافه ارزش است و سرمایه
دار، تا وقتی كه نتواند اضافه ارزش نهفته در كالا را نقد كرده تصاحب كند
كالا را نمی فروشد. گردش كالا با تولید در تناقض قرار می گیرد.
3- تضاد میان نظم موجود در داخل هر موسسه و آنارشی در اجتماع
سرمایه اجتماعی، حاصل جمع در هم تنیده و بهم پیوسته تك سرمایه هاست و
تك سرمایه ها صاحب دارند، كار آن ها در درون موسسه زیر نظر سرمایه دار صاحب
سرمایه كاملا منظم است. ولی سرمایه اجتماعی به جای یك صاحب، صدها وهزاران
صاحب جداگانه دارد كه با هم در نبردند. "مدیریت" سرمایه اجتماعی با مدیریت
تك سرمایه ها تفاوت كیفی دارد. مدیریت تك سرمایه متمركز و كنترل شده است
اما "مدیریت" سرمایه اجتماعی به امان نبرد رقابت در بازار سرمایه رها شده
است. لذا در هر تك سرمایه نظم برقرار است، اما در سرمایه اجتماعی و تولید
اجتماعی آنارشی و هرج و مرج برپاست.
4- تضاد میان گسترش تولید و افزایش ارزش
در بررسی بازتولید سرمایه اجتماعی فرض ما این بود كه تركیب ارگانیك
سرمایه تغییر نمی كند. چنین فرضی توجیه منطقی داشت، زیرا با ساده كردن
مسئله به درك ماهیت امر كمك می كرد: ولی چنانكه می دانیم بازتولید سرمایه
اجتماعی خواه ناخواه سطح تركیب آلی سرمایه را بالا می برد، یعنی همراه با
رشد سرمایه داری ارزش نسبی سرمایه ثابت به سرمایه متغیر بیشتر شده، سطح
تكامل فنی نیز بالا می رود. و از اینجا تضادی میان گسترش تولید و ارزش
افزائی پدید می آید. هرچه تكامل فنی بیشتر شده و سطح تركیب آلی سرمایه
بالاتر می رود سرمایه داران به نسبت سرمایه ای كه گذاشته اند اضافه ارزش
كمتری به دست می آورند. بند مربوط به گرایش تاریخی انباشت سرمایه داری
جوانبی از این تضاد را آشكار می كند. اما توضیح و تشریح كامل آن را می
گذاریم به بخش های بعدی، زمانی كه از سود سرمایه سخن خواهیم گفت.
5- تضاد میان طبقه كارگر و طبقه سرمایه دار
تضاد اصلی سرمایه داری و همه اشكال تظاهر آن كه در بالا یاد كردیم، از
نظر اجتماعی و سیاسی در نبرد طبقاتی میان كارگران و سرمایه داران منعكس می
شود و سرانجام از طریق همین نبرد و انقلاب سوسیالیستی است كه حل می شود.
دفاع لنین از تئوری ماركسیستی بازتولید سرمایه داری و تكامل آن
آنچه ما در فصل نهم و دهم بررسی كردیم موضوع جلد دوم كاپیتال ماركس
است. ماركس در اینجا ابتدا دورپیمائی و واگرد سرمایه را بررسی می كند (فصل
نهم درسنامه) و سپس به بررسی بهم پیوستن و در هم تنیدن تك سرمایه ها و
تشكیل سرمایه اجتماعی، بازتولید سرمایه اجتماعی و سامان یابی محصول كل
اجتماعی می پردازد (فصل دهم درسنامه). به این ترتیب ماركس در قیاس با
اقتصاددانان پیشین و كلاسیك بورژوائی و در نبرد با آن ها تئوری تمام و كمال
بازتولید سرمایه داری را تدوین می كند. این تئوری برای دست یابی به ریشه
های شیوه تولید سرمایه داری دارای اهمیت درجه اول است.
پس از ماركس، این جوانب از تئوری ماركسیستی، حتی از جانب برخی از هواداران
آن بدرستی درك نشد، تا چه رسد به دشمنان ماركسیسم كه به تحریف آن پرداختند
و این شگفت نیست چرا كه در اینجا ریشه بحران های سرمایه داری نهفته است
(بحران ها را در فصول بعدی كتاب به تفصیل بررسی خواهیم كرد) ماركس در تئوری
سامان یابی هم این واقعیت را نشان می دهد كه سرمایه داری قادر است محصولاتی
را كه تولید می كند سامان بخشد و هم این واقعیت را كه این سامان یابی توام
است با تضاد و بحران و لذا محدودیت تاریخی دارد. عدم درك هر یك از این دو
جزء مكمل می تواند به انحراف بیانجامد.
زمانی كه لنین پا به عرصه جنبش انقلابی گذاشت در روسیه آن روز درك نادرست
بازتولید سرمایه اجتماعی و سامان یابی محصول اجتماعی، جریان های گوناگون
انحرافی پدید می آورد كه از میان دو انحراف برجسته و ریشه دار بود: یكی
جریان ناردنیكی، كه به امكان بازتولید سرمایه اجتماعی و سامان یابی محصول
اجتماعی كم بها می داد و مدعی بود كه در شرایط روسیه به علت فقر شدید توده
مردم، دورنمایی برای رشد سرمایه داری و پیدایش سرمایه داری بزرگ صنعتی
موجود نیست. "ناردنیك" ها مدعی بودند كه روسیه بازاری برای فروش كالاهای
موسسات سرمایه داری ندارد و سرمایه داری گویا بازار داخلی را محدودمی كند و
محلی برای فروش محصولات خود و سامان یابی سرمایه اجتماعی باقی نمی گذارد.
- دیگری جریان "ماركسیست های علنی" كه تضادهای بازتولید سرمایه اجتماعی را
از نظر دور می داشت و چنین وانمود می كرد كه سرمایه داری می تواند بدون
برخورد به دشواری و بدون گذار از تضادها رشد كند و رشد آن هم آهنگ وموزون
است.
لنین از همان آغاز پا به عرصه نبرد گذاشت، از ماركسیسم در برابر این گونه
جریان های انحرافی دفاع كرد و تئوری ماركسیستی بازتولید سرمایه اجتماعی را
در شرایط نوین تاریخی تكامل بخشید. از جمله آثار زیرین لنین از این حیث
دارای اهمیت فراوان است:
- "درباره به اصطلاح مسئله بازارها" (189)
- "نظری به مختصات رمانتیسم اقتصادی" (1897)
- "یادداشتی درباره مسئله تئوری بازارها" (1898)
- "رشد سرمایه داری در روسیه" (1899)
- "بازهم درباره مسئله تئوری سامان دهی" (1899)
لنین در نبرد با ناردنیك ها، ثابت كرد كه "تئوری" سازی های آنان درباره عدم
امكان رشد سرمایه داری در روسیه، تخیلی و جدا از زندگی است. سرمایه داری
درست در همان زمانی كه ناردنیك ها از عدم امكان رشد آن سخن می گویند دارد
به سرعت رشد می كند و درست در عمق دهات روسیه. آنجا كه به گمان ناردنیك ها
سرمایه داری رخنه نخواهد كرد – سرمایه داری در حال رشد و تكامل است.
در این نبرد لنین به اندیشه اصلی ماركسیستی تكیه دارد كه سرمایه داری از
خارج، از یك دنیای دیگر، وارد نمی شود. بلكه درست از بطن تولید كالائی می
روید. و از آنجا كه در روسیه تولید كالایی مدتهاست راه یافته، زمینه مناسبی
برای رشد سرمایه داری فراهم آمده است. این كه سرمایه داری تولیدكنندگان
كوچك خرده كالایی را ورشكست می كند و به صفوف پرولتاریا می راند، این كه با
رشد سرمایه داری دیوارهای اقتصاد طبیعی می شكند و خرید و فروش كالا در عمق
دهات رسوخ می كند. واقعیت انكارناپذیری است. اما از این واقعیت برخلاف
ادعای "ناردنیك ها" این نتیجه حاصل نمی شود كه گویا بازار داخلی محدود شده
است. برعكس، سرمایه داری درست بر اثر شكستن دیوارهای اقتصاد طبیعی و ویران
كردن تولید خرده كالایی برای خود بازار ایجاد می كند و آن را گسترش می دهد(1).
برخلاف ادعای ناردنیك ها دهقان همگون دیگر مدتهاست كه در روسیه وجود ندارد.
دهقانان تجزیه شده اند. عده معدودی از آنان ثروتمند شده به صاحبان مزارع
سرمایه داری / فرم ها/ بدل می شوند و اكثر آنان از هستی ساقط شده به صفوف
پرولتاریا در شهر و ده می پیوندند و درست بر اثر همین تجزیه و حتی بر اثر
از هستی ساقط شدن توده دهقان بازار سرمایه داری محدود نمی شود بلكه گسترش
می آبد.
"كاپیتالیسم به "كارگر آزاد" نیازمند است. فقیر شدن هم چیزی نیست، جز اینكه
تولیدكنندگان كوچك به كارگران مزدور بدل می شوند. فقیرشدن توده همراه است
با غنی شدن معدودی بهره كش، ورشكستگی و سقوط موسسات كوچك همراه است با
تقویت و تكامل بزرگترها. هردوی این روند نیز به گسترش بازار كمك می كند.
دهقان "فقیرشده ای" كه سابقا از تولید خود می زیست، اینك به حساب "دستمزد"
یعنی به حساب فروش نیروی كار خویش – زندگی می كند. او اینك مجبور است مواد
مصرفی مورد نیازش را (ولو اینكه مقدارش كمتر و كیفیتش پست تر باشد) خریداری
كند. از سوی دیگر وسایل تولیدی كه این دهقان از دست داده، در دست اقلیتی
متمركز شده و به سرمایه بدل می شود و محصول تولید شده نیز اینك وارد بازار
می گردد.
این پدیده را كه سلب مالكیت وسیع از دهقانان ما در دوران رفرم ها با افزایش
تولید كل كشور و گسترش بازار همراه بود و نه با كاهش آن – تنها به این
ترتیب می توان توضیح داد(2)".
ما هم اكنون در ایران امروز با چنین روندی روبرو هستیم. بر اثر اصلاحات
ارضی سرمایه داری و سلب مالكیت از قشرهای وسیع دهقانان و سیاست تازاندن
سرمایه داری بزرگ كه از زمان اصلاحات اجرا شده و می شود. توده وسیعی از
دهقانان و تولیدكنندگان كوچك از هستی ساقط شده، دست از كار كشاورزی و
تولیدی مستقل خویش كشیده و به صفوف پرولتاریا یا پیوسته و می پیوندند. با
وجود این بازار داخلی محدود نشده، بلكه گسترش می یابد.
درست است كه تعداد كثیری از دهقانان در فقری جانكاه بسر می برند و مهاجرت
روستائی ایران روند بسیار دردناكی است. درست است كه صدها هزاردهقان
ورشكسته، حاشیه شهرها و درون زاغه ها و آلونك ها را پر كرده اند، بدون
اینكه كار معلوم و دستمزد مطمئنی داشته باشند. ولی اینهم درست است كه
علیرغم این ها بازار داخلی سرمایه داری محدود نشده، بلكه رشد كرده است. چرا
كه مستمندان در گذشته گندم مزرعه خود را مصرف كرده، جوراب دست باف و چارق
دست دوز خود را بپا می كردند، اما اینك لقمه نان خالی را كه برای سیر كردن
شكم لازم دارند، باید با پول از بازار بخرند. و برای پرداخت این پول باید
به هر رو پولی به چنك آورند.
در سال های پس از 1973 كه درآمد ارزی ایران از نفت یكباره افزایش یافت،
واردات كالاهای كشاورزی و مواد غذائی چنان دامنه ای گرفت كه قبل از آن
غیرقابل تصور بود. مقادیر زیادی گندم، برنج، گوشت، لبنیات، میوه و نظایر آن
وارد كشور شد، به طوری كه در بسیاری از دهات نیز روستائیان به جای
تولیدكنندگان مواد كشاورزی، به مصرف كنندگان آن بدل شدند. چنین هجوم كالای
خارجی از یكسو نشانه ای از سیاست های غارتگرانه و اسارتگر امپریالیستی است
كه در اینجا هنوز مورد بحث ما نیست و به جای خود بررسی خواهد شد، از سوی
دیگر نشانه شكستن همه سدهای اقتصاد طبیعی و گسترش عظیم بازار سرمایه داری
در داخل كشور ماست.
ناردنیك های روس، بدنبال اندیشه های نادرست اقتصاددانان كلاسیك بورژوائی و
بویژه بدنبال اقتصاددانان عامی گرائی كه این اندیشه ها را نیز از محتوای
خویش تهی می كردند رفتند. آن ها نقشی را كه تولید وسایل تولید در اقتصاد
سرمایه داری و سامان دهی محصول كل اجتماعی می كند درك نمی كردند.
لنین در این مورد نه تنها ازاندیشه های ماركس دفاع كرد، بلكه آن ها را در
شرایط نوین تكامل بخشید. موضوع این است كه همه محصول كل اجتماعی به مصرف
شخصی (مصرف سرمایه داران وكارگران) نمی رسد، بلكه بخشی از آن همواره برای
جانشین شدن وسایل تولیدی كه به طور بارآور مصرف شده بكار می رود. اگر
بازتولید گسترده باشد علاوه بر آن باید بخشی از ارزش نوین را نیز انباشت و
صرف خرید وسایل تولید كرد. ما این مطلب را، هم در فصل مربوط به انباشت
سرمایه و هم در بخش بازتولید سرمایه اجتماعی مورد بررسی قرار دادیم.
آدام اسمیت – اقتصاد دانان كلاسیك بورژوا، به این نكته توجه نداشت و كسانی
كه پس از مرگ اسمیت عقاید او را دنبال كردند و به عامی گری كشانیدند، به
اینجا رسیدند كه سرمایه داری نمی تواند اضافه ارزشی را كه تولید می كند
سامان دهد. در واقع نیز اگر مصرف بارآور نمی بود، سرمایه داری نمی توانست
محصول كل اجتماعی و از جمله اضافه ارزش تولید شده را سامان دهد (رئالیزه
كند).
لنین در پاسخ ناردنیك ها از اندیشه اصلی ماركس دفاع كرد و نشان داد كه از
بررسی ماركس درباره باز تولید گسترده سرمایه اجتماعی تنها نتیجه درستی كه
می توان گرفت این است كه:
"در جامعه سرمایه داری، تولید وسایل تولید سریع تر از تولید وسایل مصرف رشد
می كند(3)"
سرمایه دار در نبرد رقابت و برای اینكه ورشكست نشود مجبور است تولید را
گسترش دهد و گسترش تولید الزاما با تولید هر چه بیشتر وسایل تولید ملازمه
دارد و لذا بخش مهمی از اضافه ارزش تولید شده به صورت انباشت سرمایه سامان
می یابد.
چنان كه در صفحات پیش گفتیم، ماركس هنگام بررسی بازتولید سرمایه اجتماعی
لازم دید كه از رشد تركیب آلی سرمایه صرفنظر كند تا بتواند ریشه اصلی مطلب
را نشان دهد. لنین در نبرد برای دفاع از اندیشه های ماركس، جلوتر رفت و
حالتی را كه در آن تركیب آلی سرمایه نیز تغییر كند در نظر گرفت و این قانون
را فرموله كرد كه:
"سریع تر از همه، تولید وسایل تولید برای تولید وسایل تولید رشد می كند. پس
از آن تولید وسایل تولید برای تولید وسایل مصرف و كندتر از همه تولید وسایل
مصرف".
به این ترتیب لنین نشان داد كه محصول كل اجتماعی مركب از وسایل مصرف شخصی
نیست كه نتوان آن را بسامان رسانید. بخش بزرگی از محصول كل اجتماعی از
وسایل تولید و قبل از همه وسایل تولید برای تولید وسایل تولید، تشكیل شده
است. این وسایل مصرف بارآور دارند و لذا در ساماندهی محصول كل اجتماعی جا
پیدا می كند.
در نبرد با "ناردنیك ها" و "ماركسیست های علنی" نه تنها مسئله بازار داخلی،
بلكه مسئله بازار خارجی نیز مطرح بود. بورژوازی روسیه به نسبت رشد و كسب
قدرت، پر اشتهاتر می شد و به فكر تسخیر بازارهای خارجی می افتاد و از این
كه "بازار داخلی محدود است" می نالید. از این جهت خواست بورژوازی با
"تئوری" های مربوط به محدودیت بازار داخلی تطبیق می كرد. لنین این وجه
مشترك را برملا كرد و نشان داد كه بازار خارجی در عین حال كه برای سرمایه
داری مهم است، بهیچوجه به مسئله به اصطلاح سامان دهی محصول كل اجتماعی
ارتباطی ندارد. زیرا در بازار خارجی هم سرمایه دار در مقابل فروش باید خرید
كند و تصور این كه بازار خارجی تنها محلی است برای فروش كالا و سامان دهی
اضافه ارزش، تصوری است دور از واقعیت. البته سرمایه داری همواره به گسترش
گرایش دارد، همواره دنبال بازارهای جدید می گردد. اما مربوط كردن این مطلب
به سامان دهی محصول اجتماعی فقط موضوع را بغرنج تر می كند. بدون آنكه به حل
آن كمكی كرده باشد. لنین رابطه جنجال و سر بازار خارجی را با نقشه های
تجاوز كارانه سیاسی دریافت و نوشت:
"ناله های مربوط به اینكه صنایع ما بر اثر كمبود بازار دارند از بین می
روند، چیزی نیست جز مانور آشكار سرمایه داران ما كه به این ترتیب به محافل
سیاسی فشار وارد می آورند. آن ها منافع جیب خود را با منافع "كشور" یكی می
گیرند و در كار آنند كه دولت را به راه سیاست استعماری جهانگیرانه سوق دهند
و حتی به خاطر حفظ این نوع منافع "دولتی" به جنگ بكشانند(4).
بحث بر سر اندیشه ماركسیستی باز تولید سرمایه اجتماعی، یكبار دیگر در دوران
امپریالیسم و برای تعیین ماهیت امپریالیسم و سپس در زمان ساختمان سوسیالیسم
پیش آمد. عده ای از ماركسیست ها ماهیت امپریالیسم را درك نمی كردند و می
پنداشتند كه امپریالیسم همانا به علت محدودیت بازار داخلی پدید می آید. از
جمله ماركسیست برجسته ای نظیر روزا لوگزامبورگ – كه در نبرد علیه رهبران
اپورتونیست سوسیال دمكراسی آلمان، نقش برجسته ای دارد – گمان می برد كه
اندیشه ماركس درباره امكان سامان دهی سرمایه اجتماعی در جامعه سرمایه داری
نادرست است و گویا سرمایه داری برای سامان دهی اضافه ارزش تولید شده قطعا
به محیط غیرسرمایه داری (ماقبل سرمایه داری) نیازمند است و از اینجاست كه
بدنبال مستعمرات می رود. اشتباه لوگزامبورگ در واقع تكرار اشتباه ناردنیك
های روس در سطح دیگری است و چنان كه در بررسی تئوری لنینی امپریالیسم
خواهیم دید ماهیت امپریالیسم كمترین رابطه ای با این نوع مسائل ندارد.
در زمان ما محافل معینی كه قصد تحریف ماركسیسم – لنینیسم را دارند، به
اشتباه لوگزامبورگ بر می گردند و به جای این كه خدمات این شخصیت بزرگ جنبش
جهانی كارگرای را برجسته كنند، اشتباه او را به مثابه تكامل ماركسیسم و یا
تحفه ای علیه لنینیسم برجسته می كنند.
در اندیشه های مائوئیستی عدم امكان رشد سرمایه داری در كشورهای جهان سوم و
در این ادعا مائو نیز كه سرمایه داری امپریالیستی نخواهد گذاشت سرمایه داری
در كشورهای مستعمره رشد كند، همان اشتباه كهنه محافل ناردنیكی و ضد
ماركسیستی انعكاس یافته است. ولی البته چنان كه گفتیم، در سطح بسیار بسیار
نازل تئوریك كه محصول عقب ماندگی فرهنگی و جهل مائو و مائوئیست هاست.
اندیشه ماركسیستی بازتولید سرمایه اجتماعی و سامان دهی محصول كل اجتماعی،
پس از انقلاب كبیر اكتبر به هنگام پایه ریزی اقتصاد سیاسی سوسیالیستی نیز
یكبار دیگر مسئله روز شد. كسانی نظیر بوخارین بر آن بودند كه چون حكومت
بدست پرولتاریا افتاد دیگر اقتصاد سیاسی از میان رفت و رژیم پرولتری می
تواند به دلخواه خویش اقتصاد كشور را اداره كند و محصول كل اجتماعی را به
دلخواه خویش تولید كرده و سامان دهد. لنین با نبوغ درخشان خویش دریافت كه
تقسیم تولید اجتماعی به دو بخش اساسی: تولید وسایل تولید و تولید وسایل
مصرف و همچنین شرایط ضرور برای سامان یابی محصول كل اجتماعی، حتی در
سوسیالیسم نیز اهمیت خود ا حفظ می كند. نمی توان به دلخواه تولید كرد و نمی
توان تناسب میان رشته های مختلف تولید را به دلخواه تعیین نمود. باید شرایط
سامان دهی محصل اجتماعی را در اقتصاد سوسیالیستی نیز مراعات كرد. البته در
سوسیالیسم اضافه ارزش تولید نمی شود و بهره كشی وجود ندارد، ولی به هر صورت
جامعه نمی تواند هر آنچه را كه تولید می كند، مصرف كند. برای گسترش تولید،
انباشت الزامی است و انباشت با رشد علمی و فنی و تركیب ارگانیك سرمایه
ملازمه دارد و لذا در سوسیالیسم نیز باید تولید وسایل تولید برای تولید
وسایل تولید سریع تر از همه رشد كند. درعین حال همواره باید میان بخش های
گوناگون تولید اجتماعی توان و تناسب برقرار باشد.
تولید سوسیالیستی نیز قانونمند است و اقتصاد سیاسی با مرگ سرمایه داری نمی
میرد، بلكه در شرایط نوین و برای حل مسائل اقتصاد سوسیالیستی رشد می كند(5).
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) دردهه 1960 – 1970،
گروههای مائوئیستی ایرن نیز درباره عدم امكان رشد سرمایه داری در ایران سخن
می گفتند،و درست در زمانی كه رژیم ایران با خشونت تمام جاده را برای
تازاندن سرمایه داری می كوبید، آنها دیدن واقعیت رشد سرمایه داری را
"رویزیونیسم كمیته مركزی" می نامیدند، دهقانان ایرانی را نیروی یك پارچه به
حساب آورده، شعارهای "نبرد مسلحانه" "محاصره شهرها از ده" و غیره را علم می
كردند. البته این شعارها با حسابها و معامله های ناسالم سیاسی رهبری
مائوئیستی پكن مربوط بود و به قصد بهانه تراشی و دامن زدن به جنجال ضد توده
أی و ضد شوروی اختراع می شد و لذا در سرتاپای آن حتی یك استدلال شبه علمی
هم وجود نداشت مائوئیست های ایرانی صدسال پس از ناردنیك های روس از نظر
علمی حتی به گردپای آنها نرسیدند و به یك صدم دانش و فرهنگ آنها دست
نیافتند. با این حال و با كمال تاسف عده أی از جوانان را برای مدتی سردرگم
كردند.
جا دارد خوانندگان اندیشه های لنین را كه هم اكنون می آوریم با دقت دنبال
كنند و درآنها سیمای جامعه امروز ایران را بیابند و به نقشی كه حزب توده
ایران دردرك مسائل جامعه ایران و دفاع از ماركسیسم – لنینیسم انجام داده
توجه نمایند.
(2) لنین، درباره به اصطلاح مسئله بازارها،
مجموعه آثار، چاپ چهارم روسی، جلد اول، ص 87 (منظور از دوران رفرمها اشاره
به اصلاحات 1861 است)
(3)همانجا. صفحه 71-72
(4) همانجا. ص 86
(5) دراینجا توجه خوانندگان را به برخی بحث
های بی نهایت مبتذل محافل ضد كمونیستی "ماراء چپ" و به ویژه مائوئیستی جلب
می كنیم، كه مدعی اند در اتحاد شوروی سرمایه داری برپا گشته و برای اثبات
ادعای خویش از سخنان رهبران شوروی نقل قول می كنند كه در آنها كلمات
"سرمایه" ، "سرمایه گذاری" "انباشت" و غیره بكار رفته است. درحالیكه این
نوع كلمات از زمان لنین در اقتصاد سیاسی سوسیالیستی وارد شده ولی معنای آن
به طور كامل و ماهوی با معنایی كه در اقتصاد سرمایه داری داشت متفاوت است.
راه توده 207 22.12.2008
فرمات PDF
بازگشت