اقتصاد سیاسی-40
دو نوع بازرگانی
در دو دوره تاریخ
ف. م.
جوانشیر
فصل یازدهم – تبدیل اضافه ارزش به سود
3 - تبدیل سود به سود متوسط
نظری به عوامل موثر در نرخ سود ما را متوجه نكته قابل تاملی می كند. و
آن این كه هرچه تركیب آلی سرمایه بالاتر باشد نرخ سود كمتر است و از آنجا
كه سرمایه دار تنها به خاطر كسب سود سرمایه گذاری می كند، پس قاعدتا" هیچ
سرمایه داری نباید تركیب آلی سرمایه را بالا برد. ولی در واقع امر چنان كه
می دانیم، تركیب آلی سرمایه را بالا نبرد رشد متوقف می شود. این تناقض را
چگونه باید حل كرد؟ پاسخ این است كه هیچ سرمایه دار منفردی همه اضافه ارزشی
را كه تولید كرده است نمی تواند خود تصاحب كند. در بازار سرمایه دار چنان
مكانیسمی وجود دارد كه همه اضافه ارزش های تولید شده را رویهم می ریزد و به
اصطلاح یك كاسه می كند و سپس آن را به نسبت كل سرمایه میان سرمایه داران
تقسیم می نماید. به طوریكه سرمایه داران، صرفنظر از اینكه درجه رشته ای و
با چه تركیب آلی سرمایه گذاری كرده باشند از سود متوسطی بهره مند می شوند.
(البته به شرطی كه سرمایه گذاری آن ها معقول بوده و دركل سیستم اقتصادی
موجود پذیرفته شده باشد).
ما هم اكنون این مكانیسم را كه عبارت از رقابت میان سرمایه داران و تاثیر
عرضه و تقاضاست می شكافیم و در ضمن توجه خوانندگان را به مطبی كه در آغاز
درسنامه مطرح بود جلب می كنیم. در آنجا از اقتصاددانان مدافع سرمایه داری
نقل قول كرده بودیم كه نقش عرضه و تقاضا را به عرش اعلی می رسانند و یا
مدعیند كه گویا ماركس به این نقش توجه نداشته است. خوانندگان ملاحظه خواهند
كرد، كه اقتصاد ماركسیستی با دقت و موشكافی نقش عرضه و تقاضا را بررسی می
كند و نشان می دهد كه چگونه برمبنای عرضه و تقاضا تناسب های لازم (البته از
میان نوسان ها و بحران ها) در اقتصاد سرمایه داری برقرار می شود و چگونه
طبقه سرمایه دار در مجموع خویش در برابر مجموع طبقه كارگر قرار گرفته و
ارزش اضافی تولید شده در كل جامعه را از طریق نبرد سهمگین رقابت میان خود
تقسیم می كند. با بررسی عرضه و تقاضا مكانیسم این تقسیم سود و نوسان بازار
سرمایه را می توان دریافت. اما از عرضه و تقاضا نمی توان ماهیت تولید
سرمایه داری را كشف كرد.
الف ـ رقابت درون رشته ای
ب ـ رقابت میان رشته ها
الف ـ رقابت درون رشته ای - عبارت از رقابتی است كه میان سرمایه
دارانی كه در رشته واحدی سرمایه گذاری كرده و كالای واحدی تولید می كنند در
می گیرد. طبیعی است كه كالای واحد را نمی توان به قیمت های متفاوت فروخت.
هر سرمایه داری كه بتواند كالا را با هزینه تولید كمتر و ارزانتر تهیه كند
برنده است. او می خواهد سود بیشتری بدست آورد و در صورت لزوم كالای خود را
ارزان تر از رقیب هایش بفروشد و باز هم به اندازه آن ها و حتی بیش از آن ها
سود ببرد. در این صورت بقیه سرمایه داران نیز مجبورند بهای كالای خود را
پایین بیاورند. نتیجه این رقابت ورشكستگی موسسات عقب مانده و پیروزی
موسساتی است كه بارآوری كار در آن ها بالاتر و لذا هزینه تولید كمتر است در
این رقابت، هر سرمایه دار منفردی به دنبال كسب اضافه ارزش فوق العاده تركیب
ارگانیك سرمایه اش را بالا می برد.
از نظر ماهیت امر، این رقابت، همانست كه در تولید خرده كالایی نیز توضیح
دادیم. درآنجا گفتیم كه بر اثر این رقابت ارزش فردی كالا با ارزش متوسط
اجتماعی – كه در بازار پدید آمده مقایسه می شود. بر اثر رقابت هزینه متوسط
تولید معلوم می شود. موسساتی كه هزینه ای كمتر از آن داشته باشند به سرعت
رشد می كنند و موسساتی كه هزینه ای بیش از متوسط دارند به سوی ورشكستگی می
روند.
رقابت درون رشته ای تظاهری است از تاثیر قانون ارزش كه در بند 8 فصل دوم
بررسی كردیم.
ب ـ رقابت میان رشته ها، عبارت از رقابتی است كه میان سرمایه دارانی
كه در رشته های گوناگون سرمایه گذاشته و كالاهای گوناگونی تولید می كنند در
می گیرد. این رقابت از طریق پایین آوردن هزینه تولید صورت نمی گیرد. بلكه
از طریق انتقال سرمایه ها – یعنی فرار سرمایه ها از رشته های كم سود و
ریختن آن ها به رشته های پر سودتر انجام می پذیرد.
موضوع این است كه سرمایه دائما" به دنبال سود می گردد و سرمایه داران به
طور مداوم مراقب وضع بازارند تا ببینند در كجا و كدام رشته سود بیشتری بدست
می آید. سرمایه وقتی سود بیشتری را سراغ كرد با حداكثر سرعت ممكن به آن
رشته روی می آورد. تولید كالا در این رشته بالا می رود. عرضه بیشتر می شود
و تقاضا به طور نسبی كاهش می یابد. آنوقت تناسب بهم می خورد. قیمت كالا
پایین می آید. نرخ سود كم می شود، سرمایه ها شروع به فرار می كنند. در عوض،
در رشته ای كه سرمایه ها دیروز از آن فرار كرده بودند، عرضه كم می شود،
تقاضا برتری می یابد. قیمت كالای تولید شده در این رشته بالا می رود و به
همراه آن نرخ سود افزایش می یابد – سرمایه ها باز به این رشته روی می
آورند. ریزش و جریان سرمایه از رشته ای به رشته دیگر بی وقفه ادامه می
یابد. از این دو نتیجه مهم حاصل می شود:
نخست اینكه نرخ متوسط سود تشكیل می گردد. دوم اینكه بهای تولید پدید می
آید.
برای توضیح نتیجه نخست فرض می كنیم – نرخ اضافه ارزش دررشته های گوناگون
برابر باشد و از تفاوت سرعت واگرد نیز صرفنظر كرده باشیم. تنها به دلیل
تفاوت درتركیب آلی سرمایه – كه الزامی است – نرخ سود در رشته های گوناگون
متفاوت خواهد بود.
ماركس به عنوان مثال پنج رشته را كه به فرض نرخ اضافه ارزش درآنها برابر
ولی تركیب آلی سرمایه متفاوت است در نظر می گیرد و در جدول زیر می آورد.
نرخ سود |
ارزش محصول |
اضافه ارزش |
نرخ اضافه ارزش |
سرمایه ها |
20% |
120 |
20 |
100% |
20+80 |
30% |
130 |
30 |
100% |
30+70 |
40% |
140 |
40 |
100% |
40+60 |
15% |
115 |
15 |
100% |
15+85 |
5% |
105 |
5 |
100% |
5+95 |
22% |
610 |
110 |
100% |
110+390جمع |
چنانكه می بینیم، به فرض كه درجه بهره كشی از كارگر در رشته های گوناگون
برابر هم باشد، بسته به تركیب آلی سرمایه نرخ سود كاملا" متفاوتی بدست می
آید: جایی كه تركیب آلی سرمایه از همه پایین تر است (مثلا" كشاورزی) نرخ
سود 40% است و جاییكه تركیب آلی از همه بالاتر است (مثلا" صنایع سنگین
ماشین سازی) نرخ سود 5% روشن است كه چنین تفاوتی برای سرمایه قابل تحمل
نیست. اگر هر رشته و هر تك سرمایه ای می توانست سود حاصله از تولید خود را
تمام و كمال تصاحب كند، پیشرفت متوقف می شد، رشته های كاملی از صنعت اصولا"
بوجود نمی آمد و طبعا" گردش سرمایه اجتماعی كه منوط به وجود رشته های متنوع
و مكمل یكدیگر است، مقدور نمی شد.
رقابت میان رشته ها و انتقال مداوم سرمایه از رشته ای به رشته دیگر این
دشواری را حل می كند بدین معنا كه در این نبرد سهمگین سرمایه های انفرادی
از نظر نرخ سود نیز به هم می پیوندند و به صورت سرمایه اجتماعی چنان نرخ
سودی به وجود می آورند كه عمومی است و هر واحد سرمایه، صرفنظر از اینكه در
كدام رشته به كار افتاده باشد به طور متوسط از آن بهره مند می گردد.
اگر پنج سرمایه فوق را كه در جدول آورده ایم، به صورت یك سرمایه واحد در
نظر بگیریم، خواهیم دید كه تركیب آلی سرمایه در سطح متوسط 100+390 خواهد
بود و اگر همه شرایط دیگر ثابت فرض شود سودی برابر 22% به جمع سرمایه تعلق
خواهد گرفت.
اگر سرمایه دار واحدی در رشته های مختلف و با تركیب آلی متفاوت، سرمایه
گذاری كرده باشد برای اینكه سود متوسط خود را در كل سرمایه گذاری هایش
بداند، در حسابداری خود سود رشته های مختلف را به سود متوسط تبدیل می كند و
یا مثلا" در كارخانه نساجی كه از بخش های مختلف پنبه پاك كنی، پشم شویی،
ریسندگی، بافندگی و رنگرزی تشكیل می شود. تركیب آلی سرمایه در هر بخش با
بخش دیگر متفاوت است – سرمایه دار در حسابداری كارخانه سرمایه اش را در
مجموع درنظر گرفته و سود حاصله از همه بخش ها را به جمع سرمایه تقسیم می
كند تا از نرخ سودی كه به طور متوسط به كل سرمایه اش تعلق گرفته اطلاع حاصل
كند.
در بازار آشفته سرمایه داری چنین حسابداری وجود ندارد. هیچكس حساب سرمایه
اجتماعی را نگاه نمی دارد و نرخ عمومی سودی را كه به طور متوسط به سرمایه
اجتماعی تعلق گرفته محاسبه نكرده و سهم هر سرمایه دار را تعیین نمی كند.
ولی در جریان نبرد و رقابت، خواه ناخواه این نرخ سود پدید می آید.
نرخ عمومی (یا متوسط) سود كه بطور متوسط به هر واحد سرمایه اجتماعی تعلق می
گیرد، عبارتست از حاصل تقسیم كل اضافه ارزش تولید شده در جامعه به كل
سرمایه اجتماعی.
نرخ متوسط سود وسیله ایست برای تجدید تقسیم اضافه ارزش تولید شده در كل
اقتصاد سرمایه داری میان سرمایه داران مختلف. از طریق رقابت و پیدایش نرخ
متوسط سود، سرمایه دارانی كه نرخ اضافه ارزش در رشته آن ها به دلیل پایین
بودن تركیب آلی سرمایه بالاتر است مجبورند بخشی از اضافه ارزش خود را به
رشته های دیگر كه تركیب بالاتر و لذا نرخ اضافه ارزش پایین تری دارند تحویل
دهند.
دومین نتیجه ای كه از رقابت بین رشته ها و به دنبال آن تشكیل نرخ متوسط سود
حاصل می شود چنانكه گفتیم، پیدایش بهای تولید است كه كالاها موافق آن در
بازار به فروش می رسند. هرسرمایه داری كالایی را تولید كرده به قیمتی می
فروشد كه هزینه تولید كالا را جبران كرده و سودی لااقل برابر نرخ متوسط
فراهم كند. اگر قیمت كالایی در بازار بالاتر از بهای تولید باشد، یعنی پس
از كسر هزینه تولید سودی بیش از متوسط تامین كند، سرمایه ها به تولید آن
هجوم خواهند آورد و قیمت آن پایین خواهد آمد و اگر پایین تر از بهای تولید
باشد و سودی كمتر از متوسط تامین كند سرمایه ها فرار میكنند، تولید كم شده
و قیمت بالا می رود. بنابراین:
قیمت كالاها در بازار برابر بهای تولید است كه مساوی است با هزینه تولید به
اضافه سود متوسط.
نرخ متوسط سود، تظاهر دگرسان شده نرخ اضافه ارزش و بهای تولید تظاهر دگرسان
شده ارزش كالا است. نرخ متوسط سود با نرخ اضافه ارزش برابر نیست. در برخی
رشته ها بالاتر از آن و در برخی رشته ها پایین تر است. بهای تولید نیز با
ارزش كالا برابر نیست. در برخی كالاها بالاتر و در برخی پایین تر است. یعنی
برخی كالاها گرانتر از ارزشی كه دارند و برخی ارزانتر از ارزشی كه دارند
فروخته می شوند.
اقتصاددانان عامی گرای بورژوا ادعا می كنند كه گویا پیدایش نرخ متوسط سودو
بهای تولید با تئوری كاری ارزش در تناقض بوده و جلد سوم كاپیتال با جلد اول
آن تضاد دارد. درحالی كه كمترین تضادی در نظریات ماركس موجود نیست. ماركس
با متد دقیق علمی ابتدا مفاهیم اساسی اقتصاد سیاسی ماركسیستی را می شكافد و
ریشه های آن ها را نشان می دهد و سپس به بررسی شكل تظاهر مشخص آنه ا در سطح
جامعه سرمایه داری می پردازد. بین جلد اول و جلد سوم كاپیتال نه تنها
كمترین تضادی نیست، بلكه آن ها به طور ارگانیك با هم پیوند دارند. تئوری
بهای تولید و نرخ متوسط سود، دنباله منطقی و تكامل تئوری ارزش و تئوری
اضافه ارزشند.
درست است كه تولید برابر ارزش نیست، ولی این هم درست است كه بهای تولید جدا
از ارزش وجود ندارد. بهای تولید هر كالا جزئی است از ارزش كل كالایی كه در
جامعه تولید شده است همچنین نرخ متوسط سود یا نرخ اضافه ارزش در هر موسسه
جداگانه برابر نیست، ولی سود سرمایه جدا از اضافه ارزش وجود ندارد و هر
سودی جزیی است از جمع كل اضافه ارزش تولید شده در جامعه.
"جمع كل سودهای همه رشته های گوناگون تولید باید برابر باشد با جمع كل
اضافه ارزش و جمع كل بهای تولید تمام محصول اجتماعی باید برابر باشد با جمع
كل ارزش آن(1)"
ماركس با تدوین تئوری نرخ متوسط سود و بهای تولید، نه تنها تئوری كاری ارزش
را از اثر نیانداخت بلكه آن را به طور كامل تحكیم كرد. در بازار عادی
سرمایه داری بهای كالاها دائما" درتغییر و نوسان است و این تغییر و نوسان
نتیحه تغییر ارزش نبوده، بلكه نتیجه تاثیر متقابل عرضه و تقاضاست. هر كس
جلوی چشم خود می بیند كه قیمت ها تغییر می كنند و احساس می كند كه كار
انجام شده روی آن ها با چنین سرعتی تغییر نكرده و بالا و پایین نرفته است.
اگر تئوری نرخ متوسط سود و بهای تولید نباشد، تئوری كاری ارزش، به تئوری
مجرد دور از زندگی بدل می شود كه قادر به توضیح واقعیت اقتصاد سرمایه داری
نیست. ماركس با كشف این تئوری، تئوری ارزش را تكامل بخشید و …
"این واقعیت بر همه معلوم و غیر قابل انكار را كه قیمت ها با ارزش ها
مطابقت ندارند و سودها برابرند به طور كامل براساس قانون ارزش توضیح داد،
زیرا جمع كل ارزش ها با جمع كل قیمت ها مطابقت دارد".
… اما در موسسات جدا جدا، در رشته های جدا جدای تولید كالاها موافق ارزش
خود فروخته نمی شوند، بلكه به بهای تولید فروخته می شوند، كه بر اثر رقابت
حاصل می شود(2)".
باید توجه داشت كه سود متوسط به طور خودكار پدید نمی آید و نرخ متوسط سود،
رقم ثابت ریاضی كه در هر لحظه به طور قطع نصیب هرسرمایه دار شود نیست. نرخ
متوسط سود تنها به صورت گرایش وجود دارد. بدین معنا كه سود سرمایه داران
مختلف بر اثر رقابت به سوی نرخ واحدی در حركت اند. ولی البته در هر لحظه
مفروض سود سرمایه ها با هم برابر نیست. سرمایه داری كه راه مناسبی برای كسب
اضافه ارزش فوق العاده پیدا كرده و در رشته پر سودی سرمایه گذاشته مدتی از
سودی بالاتر از متوسط برخوردار خواهد بود تا اینكه مكانیسم عرضه و تقاضا به
كار افتد. سرمایه ها به این رشته سرازیر شوند، كارخانه های نوین پدید آمده
محصول دهند، عرضه بالارود، قیمت ها پایین آید و غیره.
از اینجاست كه لنین توضیح می دهد كه سود متوسط به آسانی پدید نمی آید و
ارزش های اجتماعی به سادگی و بلاواسطه ه قیمت های انفرادی بدل نمی شوند،
بلكه راه بسیار بغرنجی را می پیمایند و این كاملا" طبیعی است چرا كه:
"در جامعه تولیدكنندگان پراكنده كالا، كه تنها به وسیله بازار به هم بسته
شده اند، قانونمندی نمی تواند جز به صورت قانونمندی متوسط، اجتماعی، توده
ای و از راه خنثی كردن متقابل انحراف های فردی به این سو و آن سو تجلی
كند(1)"
از تئوری تشكیل سود متوسط نتایج مهمی نیز برای مبارزه طبقاتی كارگران بدست
می آید كه باید مورد توجه جدی قرار گیرد. موافق این تئوری سود سرمایه دار
برابر اضافه ارزشی كه خود او در موسسه خویش تولید كرده نیست، بلكه جزئی است
از كل اضافه ارزشی كه طبقه سرمایه دار در سرتاسر جامعه تولید كرده است.
بنابراین هرسرمایه دار، نه تنها علاقمند به استثمار علاقمند به تشدید
استثمار درهمه موسسات سرمایه داری است. هر چه جمع كل اضافه ارزش تولید شده
در جامعه بیشتر باشد سهم او بیشتر خواهد بود. از اینجاست كه سرمایه داران،
در عین حال كه در شدیدترین نبرد رقابت با هم درگیرند و به قصد جان می زند،
در قبال طبقه كارگر نیروی متحدی راتشكیل می دهند كه با نفع مشترك مادی –
یعنی محكمترین پیوندها – به هم بسته شده و كل واحدی را به وجود آورده است.
آیا طبقه كارگر می تواند در برابر این نیروی متحد به طور پراكنده از منافع
خود دفاع كند؟ آیا كارگران هر موسسه ای می توانند به مبارزه علیه كارفرمای
بلاواسطه خود بسنده كنند؟ تئوری ماركس پاسخ می دهد: نه! كارگران باید متحد
شوند و به مثابه طبقه متشكلی در قبال طبقه متشكل و متحد سرمایه دار صف
بكشند.
4 - قانون گرایش نرخ سود به سوی كاهش
در بررسی حجم و نرخ اضافه ارزش و سپس دربررسی سود و نرخ متوسط سود – كه
شكل دگرسان شده حجم و نرخ اضافه ارزشمند – دیدیم كه هرچه تركیب آلی
(ارگانیك) سرمایه بالاتر رود، نرخ اضافه ارزش و نرخ سود پایین می آید. از
آنجا كه تكامل سرمایه داری الزاما" با تكامل تركیب آلی سرمایه همراه است،
نرخ سود به نسبت رشد سرمایه داری به سوی كاهش گرایش دارد. هر سرمایه دار
جداگانه ای در تلاش آنست كه هزینه تولید را در موسسه خویش پایین آورد تا
نسبت به تولیدكنندگان مشابه در وضع بهتری قرار گرفته و سودی بیش از سود
متوسط بدست آورد. (سود فوق العاده كه شكل دگرسان شده اضافه ارزش فوق العاده
است) برای این كار باید ماشین های مدرن تر با بارآوری بیشتر بكارگرفت كه
تنها راه اساسی و مطمئن كاهش هزینه تولید است اما ماشین های مدرن با
بارآوری بیشتر، طبعا" گرانتر است و بخش بیشتری از سرمایه را به سرمایه ثابت
بدل میكند. به علاوه، كاربرد ماشین مدرن ممكن نیست در یك موسسه محصور
بماند. موسسات مشابه برای اینكه در میدان رقابت خرد نشوند مجبورند همین راه
را بروند. بنابراین تركیب آلی سرمایه دائما" رو به افزایش دارد و نرخ سود
كه در سمت معكوس آن قرار گرفته رو به كاهش می رود.
عامل دیگری كه سبب كاهش نرخ سود می شود كندتر شدن سرعت واگرد سرمایه است كه
خواه ناخواه از تكامل سرمایه داری حاصل می شود. چرا كه بر اثر این تكامل
نسبت سرمایه ثابت به متغیر به سوداولی افزایش می یابد و به نسبتی بیش از آن
سرمایه استوار نسبت به سرمایه گردان به سود استوار تغییر می یابد. سرمایه
استوار روز به روز بخش بزرگتری از سرمایه رابه خود اختصاص می دهد و چنانكه
می دانیم خصلت سرمایه استوار كندی واگرد آنست.
باید یادآوری كنیم كه كاهش نرخ سود را نباید با كاهش حجم سود اشتباه كرد.
نرخ سود رو به كاهش می رود اما حجم سود رو به افزایش است. زیرا كل سرمایه
اجتماعی روز به روز بزرگتر و تعداد كارگرانی كه استثمار می شوند روز به روز
زیادتر می شود و به فرض كه نرخ سود كاهش یابد، چون كل سرمایه افزایش یافته،
حجم سود بیشتر خواهد بود.
یادآوری دوم و بسیار مهم این است كه عوامل معینی وجود دارند كه به افزایش
نرخ سود كمك كرده و تا حدودی كاهش آن را جبران می كنند. این عوامل عبارتند
از:
1- تشدید بهره كشی از كارگران. دربررسی اضافه ارزش دیدیم كه با تكامل
سرمایه داری نرخ ارزش بیشتر می شود و رشد تركیب ارگانیك سرمایه اضافه ارزش
نسبی به وجود می آورد و بهره كشی از كارگر را تشدید می كند. بر اثر افزایش
نرخ اضافه ارزش، كاهش نرخ سود تا حدودی جبران می شود.(به جدول نرخ سود
مراجعه كنید.در آنجانرخ اضافه ارزش را در تركیب های مختلف سرمایه ثابت
گرفته ایم.اگر افزایش آن را در نظر بگیریم سود سرمایه های با تركیب های
بالاتر كمی بیشتر خواهد شد.
2- كاهش دستمزد كارگران. این مطلب را ما در بررسی كاربرد سرمایه داری
ماشینی مورد توجه قرار دادیم و گفتیم كه كاربرد ماشین های بارآورتر با
اخراج كارگران و افزایش تعداد بیكاران و تقویت ارتش احتیاط صنعتی توام است
و این امر طبعا"دستمزدها را پایین تر از ارزش نیروی كارنگاه می دارد و به
سودسرمایه می افزاید.
3- ارزش همه كالاها و لذا ارزش وسایل تولید (سرمایه ثابت) با رشد نیروهای
مولده كاهش می یابد (به بند مربوط به تولید اضافه ارزش نسبی مراجعه كنید) و
چون سود نسبت به كل سرمایه حساب می شود نرخ آن بالا می رود.
4- سرمایه داران راه های گوناگونی – البته به زیان سلامت كارگران برای صرفه
جویی در مصرف سرمایه ثابت پیدا می كنند (كم كردن از ضایعات، صرفه جویی در
وسایل ایمنی و تاسیسات ضرور برای كارگران).
5- كشورهای پیشرفته سرمایه داری مبادلات نابرابری با كشورهای مستعمره و
وابسته خویش انجام می دهند و از این راه سودهای كلان بدست می آورند.
باید توجه داشت كه تاثیر عوامل بازدارننده فوق نسبی است و نمی تواند كاهش
نرخ سود را جبران كند. ولی وجود این عوامل از خصلت جزمی قانون كاسته و سبب
می شود كه قانون به صورت گرایش عمل كند.
عوامل بازدارنده ای وجود دارند كه :
"عملكرد قانون عام را سست كرده و فلج می كنند و به آن تنها خصلت گرایش می
دهند(1)".
راه توده 210 26.01.2009
(1) كاپیتال . جلد سوم. از مجموعه آثار. جلد 25. بخش اول. ص 254