اقتصاد سیاسی-5
کار انسان
جهان بر محور
این کالا می چرخد!
ف. م. جوانشیر
شیوه تولید سرمایه داری
با ذكر نمونه هایی از رشد سرمایه داری در ایران
فصل دوم - كالا و تولید كالایی
1- كالا چیست؟
عوامل دو گانه كالا: ارزش مصرف و ارزش.
ماركس بررسی مناسبات تولیدی و شیوه تولید سرمایه داری را از بررسی كالا
آغاز می كند، چرا كه تولید سرمایه داری عالی ترین شكل تولید كالائی، متكی
بر مالكیت خصوصی است و كالا سلول این ساختار اقتصادی را تشكیل می دهد. درك
اندام بغرنج و بهم بافته اقتصاد سرمایه داری زمانی مقدور می شود كه سلول
تشكیل دهنده آن به درستی شناخته شود.
كوشش برای شناسائی و تحلیل كالا شاید در نظر اول عجیب بنماید. هر كدام از
ما كه در جامعه سرمایه داری زندگی می كنیم در دریایی از كالاهای گوناگون
غرقه ایم. هر روز هزاران كالا را به چشم می بینیم، به خرید و مصرف و تولید
و فروش كالاها اشتغال داریم و آن چنان به وجود آن ها خو گرفته ایم كه اگر
از ما بپرسند كالا چیست؟ شاید در آغاز تعجب كنیم و آن را بحث در بدیهیات
بدانیم. با این حال چه بسا میلیون ها انسانی كه در شب و روز با كالا سر و
كار دارند درباره كالا و ماهیت آن بدقت نیاندیشیده باشند، همچنانكه تمام
عمر خود تنفس می كنند ولی كمتر به تركیب و خواص فیزیكی هوا می اندیشند.
راستی كالا چیست؟
اگر نظری به انواع كالاهای موجود در بازار بیاندازیم قبل از هر چیز تنوع
آنها توجه ما را به خود جلب می كند. میلیون ها شیئی كاملا" متفاوتی كه
كمترین شباهتی بهم ندارند – از میخ و پشم و ماست گرفته تا صندلی و هواپیما
و كفش و روغن ماشین – كالا نامیده می شوند. چرا؟ در ورای این گوناگونی و
تفاوت آشكار چه خصوصیات و چه ماهیت مشتركی میان آنان موجود است كه اطلاق
نام واحد را ممكن می سازد؟
نخستین خصوصیت مشترك همه اشیایی كه به عنوان كالا در بازار عرضه شده اند آن
است كه به درد انسان می خورند؛ یعنی می توانند یكی از نیازهای انسانی را بر
آورده سازند. این خصوصیت – یعنی سودمندی كالا – ارزش مصرف كالا نامیده می
شود. كالاهایی هستند كه نیازهای انسانی را به طور مستقیم بر می آورند، یعنی
بلاواسطه مصرف می شوند؛ مانند نان، لباس، كفش و غیره. كالاهایی هم هستند كه
نیاز انسان را به طور غیر مستقیم بر می آورند مانند ماشین بافندگی، ماشین
تراش و دیگر ابزارهای تولید و وسایل تولید. مصرف این اشیاء مستقیم نیست،
ارزش مصرف آن ها در آن است كه انسان توسط آن ها شیئی مورد نیاز خود را می
سازد.
وقتی از چنین نیازهای انسانی سخن می گوییم كه كالاها پاسخگوی آنند دو نكته
را باید در نظر بگیریم: نخست اینكه نوع نیاز و منشاء آن مطرح نیست. ممكن
است نیاز از شكم سرچشمه بگیرد و یا از تخیل . نان برای سیر كردن شكم لازم
است و وسایل تزئینی و آرایش نیاز حاصل از تخیل را بر آورده می سازد. هم نان
و هم وسایل آرایشی می توانند كالا باشند دوم اینكه – شیئی كه تنها به درد
سازنده اش بخورد كالا نیست. كالاهای موجود در بازار به این دلیل كالا هستند
كه ارزش مصرف اجتماعی دارند. كالا قبل از همه شیئی است كه ارزش مصرف
اجتماعی دارد. یعنی یكی از نیازهای انسان را بر آورده می سازد. اما خصوصیت
مهم تر كالا این است كه به دست نیازمند نمی رسد، مگر از طریق خرید و فروش و
مبادله. هیچكس نمی تواند كالایی را كه در بازار عرضه شده، از قفسه بردارد،
مگر این كه پول آن را بپردازد. در اینجا خصوصیت اول كالا كه نیاز انسانی را
بر می آورد در واقع گم می شود. وقتی نان كالا شد، اگر انسان از گرسنگی هم
بمیرد تا وقتی پول آن را ندهد، یا كالای دیگری را با نان عوض نكند به نان
دسترسی نخواهد یافت .
كالا چنان ارزش مصرف اجتماعی است كه تنها از طریق مبادله و خرید و فروش
بدست مصرف كننده می رسد و بنابراین كالا باید دارای ارزش مبادله باشد.
انسانی كه به نان نیازمند است باید بتواند پول و یا كالای دیگری معادل آن
به فروشنده نان بدهد. خو گرفتن به وجود كالا و خرید و فروش آن ها سبب می
شود كه ما معمولا از خود نمی پرسیم كه معادل و یا برابر بودن كالاها یعنی
چه؟ میان دو كالایی كه با هم مبادله می شوند، چه نسبت كمی باید موجود باشد
و چرا؟ در مقابل یك كیلو نان چند گرم روغن ماشین و چند عدد سوزن باید
پرداخت و این نسبت كمی میان كالاها از كجا می آید(1)؟
اقتصاد دانان كلاسیك بورژوایی به این پرسش پاسخی دادند كه آغاز فقط آغاز
خوبی بود. آنان – اسمیت و ریكاردو ـ گفتند كه كالاها به نسبت كاری كه در آن
ها نهفته است مبادله میشوند. اما به علت محدودیت تاریخی خویش نتوانستند همه
جوانب آنرا بشکافند و پاسخ کامل و کافی به پرسش بدهند. مارکس برای بار اول
در تاریخ بشری پاسخ کامل و دقیق این پرسش را یافت.
ماركس نخست توجه ما را به این نكته جلب می كند كه وقتی دو كالای مختلف با
هم مبادله می شوند، قاعدتا" باید در این دو كالا كمیت واحدی موجود باشد تا
مقایسه آن ها را از نظر كمی ممكن سازد. وقتی یك كیلو نان در بازار معادل ده
گرم روغن ماشین و 20 عدد سوزن است قاعدتا باید بین كالاها یك كمیت مشتركی
باشد كه نه نان است، نه سوزن و نه روغن ماشین. این كمیت مشترك ارزش مصرف
آنها نیست، زیرا اولا ارزش مصرف، كیفیت است و ارزش مصرف نان با ارزش مصرف
روغن ماشین یا سوزن قابل مقایسه نیست تا بتوان میان آنها برابری و تعادل
برقرار كرد. ثانیا وقتی دو كالا با هم مبادله می شوند، ارزش مصرف، وجه
مشترك آن ها نیست، وجه تمایز آن ها است. هیچ كس ارزش مصرف های مشابه را با
هم مبادله نمی كند و علت این كه كسی حاضر می شود نان را با سوزن عوض كند به
این دلیل است كه ارزش مصرف آنها متفاوت است و او به یكی نیاز دارد و به
دیگری ندارد.
بنابراین نسبت كمی كه میان دو كالا به هنگام مبادله برقرار می شود از كمیت
مشتركی حاصل می شود كه در هر دو كالا وجود دارد. و آن كمیت مشترك كار
انسانی است.
در واقع نیز اگر ارزش های مصرف كالاهائی را كه با هم مبادله می شوند كنار
بگذاریم برای آن ها تنها یك خاصیت باقی می ماند و آن این كه همه آن ها
محصول كار انسانند: هم نان، هم سوزن، هم روغن ماشین، هم كفش، هم گرد
رختشویی ...
تناسب مبادله میان این كالاها عبارت است از تناسب میان زحمت و كاری كه برای
تهیه هر یك از آن ها صرف شده است. لذا ارزش مبادله كالا برابر است با مقدار
كار انسانی كه در آن نهفته است ( در توضیحات بعدی این تعریف را دقیق تر
خواهیم كرد.)
گفتیم كه كالا دو خصوصیت دارد: یكی این كه دارای ارزش مصرف اجتماعی است و
دیگر این كه محصول كار انسانی است كه ازطریق مبادله به دست مصرف كننده می
رسد و تناسب مبادله نیز بسته به كاری است كه در آن نهفته است .
از این دو خصوصیت كالا، خصوصیت اول كه یكی از نیازهای انسان را بر آورد و
ارزش مصرف داشته باشد، و طبیعی و فنی است که نان چه كالا باشد و چه نباشد
نان است، ماده غذایی معینی است برای تغذیه انسان. اما خصوصیت دوم كه ارزش
مصرفی از طریق مبادله بدست مصرف كننده برسد خصوصیتی است اجتماعی – اقتصادی
كه به مناسبات میان انسان ها مربوط می شود. برای توضیح مطلب مثالی می زنیم.
چنان كه می دانید بسیاری از خانواده های شهری و روستایی ایران حیاطی دارند
كه در آن گل و درختان میوه كاشته می شود و محصول آن معمولا در خود همان
منزل به مصرف می رسد و برای فروش نیست . دسته گل و یا سیبی را كه از حیاط
منزل چیده شده است، با دسته گل یا سیب مشابهی كه از بازار خریده شده مقایسه
كنید، از نظر خصوصیت اول یعنی ارزش مصرف، تفاوتی میان آن ها نیست. دسته گل
و سیب چه از حیاط منزل چیده شود و چه از بازار خریده شود نیازهای مشابه
انسان را بر می آورد. و نوع و كیفیت سیب و گل نیز بسته به عوامل طبیعی و
طرز پروردن آنهاست كه به فن باغبانی و علوم كشاورزی مربوط می شود. اما از
نظر خصوصیت دوم - یعنی مبادله شدن یا نشدن، میان گل و سیب حیاط منزل با
آنچه از بازار خریده شده - تفاوت ماهوی وجود دارد. چیدن گل و سیب از حیاط و
مصرف آن در خانواده توام با بر قراری هیچ نوع مناسبات اقتصادی – اجتماعی
نیست. اما وقتی همین ارزش های مصرف از بازار خریداری می شود، به دنبال آن
شبكه وسیعی از مناسبات اقتصادی – اجتماعی به وجود می آید. وقتی سیب از
بازار خریده می شود، خریدار باید پول داشته باشد و به این منظور باید قبلا
در جایی كار كند و یا چیزی فروخته باشد و فروشنده نیز به نوبه خویش باید
سیب را از تولید كننده اش بخرد و یا خود موسسه ای برای تولید سیب داشته
باشد و برای اداره آن مناسبات معینی با كاركنانش بر قرار سازد. و اگر با
كمی دقت دنباله این زنجیر را بگیریم متوجه می شویم كه خریدن یك كالا از
بازار، نشانه وجود چه شبكه وسیعی از مناسبات اقتصادی میان انسان ها است، و
به عبارت دیگر این خصوصیت كالا كه از طریق خرید و فروش و مبادله به دست
مصرف كننده می رسد متضمن چه مفهوم وسیع اجتماعی – اقتصادی است. ما در صفحات
بعد این موضوع را به تفصیل بررسی خواهیم كرد. آنچه هم اكنون باید به خاطر
سپرد این است كه:
هر شیئی مورد نیاز انسان و هرمحصول كار انسانی كالا نیست و نباید مفاهیم
شیئی، محصول، فرآورده و نظایر آن را با مفهوم كالا یكی گرفت. درمفهوم كالا
رابطه اجتماعی – اقتصادی معینی وارد می شود كه در شرایط معین تاریخی پدید
آمده است.
(1) در زمان
حاضر مبادله پایا پای كالاها در بازار عادی مرسوم نیست. و تولیدكنندگان و
مصرف كنندگان ابتدا كالای خود را به پول تبدیل می كنند تا بعد به وسیله پول
كالای موردنظر خویش را بخرند. چگونگی پیدایش پول را در صفحات بعد خواهیم
دید. اما گمان می كنیم كه تصور مبادله پایا پای كالاها برای خواننده دشوار
نباشد.
راه توده 174 28.04.2008
فرمات PDF
بازگشت