اقتصاد سیاسی-
7
ارزش کالا
نهفته در کار اجتماعی
ف. م. جوانشیر
فصل دوم - كالا و تولید كالایی
3- خصلت دوگانه كاری كه در
كالا نهفته است: كار مشخص و كار مجرد
كالا دو خصوصیت دارد: ارزش مصرف و ارزش. گفتیم كه خصوصیت دوم، خصوصیتی است
اجتماعی – اقتصادی كه در شرایط ویژه تاریخی پدید می آید. زمانی فرا می رسد
كه انسان ها با این هدف تولید می كنند كه محصول خود را بفروشند. آن ها به
تولیدكنندگان كالا بدل می شوند و از این پس – یعنی از زمانی كه كار انسانی
برای تولید كالا به كار می افتد، ویژگی هائی پیدا می كند كه برای شناخت
دقیق تر كالا و بررسی تولید كالائی و درك ماهیت نظام سرمایه داری باید آن
ها را دریافت. نخستین ویژگی كار تولید كننده كالا این است كه این كار واحد
خصلت دوگانه دارد.
برای تشریح بیشتر دو تولید كننده كالا را در نظر می گیریم كه كالاهای
متفاوتی – مثلا گندم و پیراهن تولید كرده اند و دارند با هم مبادله می
كنند. آنها دو ارزش مصرف متمایز و متفاوت تولید كرده اند و به این دلیل كار
آن ها از هم متمایز است. اما از طرف دیگر هر دوی آن ها كالا تولید كرده اند
– یعنی شیئی كه قابل مبادله است و هم اكنون دارند با هم مبادله می كنند.
بنابراین كار آنها مشابه و قابل مقایسه است. این دوگانگی را چگونه باید
توضیح داد؟
ماركس نخستین كسی است كه به این دوگانگی توجه كرده و ریشه های آن را كشف
نمود. این كشف در بررسی تولید كالائی مبتنی بر مالكیت خصوصی به طور اخص
دارای اهمیت ویژه ای است.
ماركس می گوید انسان مولد در زمان تولید محصول كار مشخص انجام می دهد. یعنی
با ابزار كار معین و شیوه فنی مشخصی مشغول به كار است. گندم كار با خیش و
داس و نظایر آن روی زمین كار می كند و پیراهن دوز با نخ و سوزن و قیچی و
پارچه، سر و كار دارد. شكل مشخص كار گندم كار و پیراهن دوز كاملا از هم
متمایز است و این خصلت كار است كه ارزش مصرف می سازد.
اگر این دو مولد نمی خواستند محصول كار خود را با هم مبادله كنند، اگر
دهقان گندمی را كه تولید كرده خود می خورد و پیراهن دوز، پیراهن را برای
خودش دوخته بود، كار آنها هرگز با هم مقایسه نمی شد و اصولا قابل مقایسه
نبود. اما وقتی این دو مولد كالا تولید می كنند، یعنی قصدشان از تولید
ایجاد محصول برای مبادله است، الزاما مقایسه به میان می آید. پیراهن دوز
پیراهنی را كه تولید كرده با گندمی كه دهقان كاشته مبادله می كند و به
عبارت دیگر كار خود را با كار دهقان به مقابله و مقایسه می گذارد، در حالی
كه این دو كار از نظر شكل مشخص خود قابل مقایسه نیست. پس كدام جنبه و كدام
خصلت از كار آن ها با هم مقایسه می شود؟ خصلت مجرد كار بدین معنا كه كار
این دو مولد كالا اگر چه از نظر شكل مشخص خویش كاملا متفاوت است. به عنوان
كار مجرد انسانی – مجرد یعنی صرفنظر از شكل مشخص چیزی نیست جز صرف مقداری
از نیروی فكری و جسمی انسان مولد. گندم كار در همان حالی كه مشغول شخم زنی
یا بذرپاشی است نیروی فكری و جسمی معینی صرف می كند، پیراهن دوز نیز در
همان حال كه مشغول دوختن پیراهن است نیروی جسمی و فكری معینی صرف می كند.
شكل مشخص كار آنها دو كیفیت متفاوت است كه شباهتی به هم ندارد، اما نیروی
فكری و جسمی كه این دو انسان مولد در موقع انجام كار صرف كرده اند كمیتی
است از نوع واحد كه قابل مقایسه است.
بنابراین، كار تولید كنندگان كالا، خصلت دوگانه دارد: از یك سو كیفیت مشخصی
است و از سوی دیگر كمیت واحد كه در موقع مبادله از شكل مشخص خود جدا می شود
و به صورت كار مجرد انسانی – یعنی صرف سودمند نیروی فكری و جسمی انسان،
مورد مبادله قرار می گیرد .
خصلت مشخص كاری كه در كالا نهفته است، آفریننده ارزش مصرف است و خصلت
مجرد همان كار، آفریننده ارزش مبادله.
4- كار فردی و كار اجتماعی
وقتی می گوئیم ده كیلو گندم با یك پیراهن قابل مبادله است، زیرا برای
تولید ده كیلو گرم گندم همانقدر نیروی فكری و جسمی انسانی – كار مجرد
انسانی – بكار رفته كه برای تولید یك پیراهن، نخستین پرسشی كه ممكن است
مطرح شود این است كه وسیله اندازه گیری كار مجرد چیست؟ پاسخ ظاهرا"
ساده است: زمان كار. برای تولید ده كیلو گندم همان مقدار ساعت كار انجام
شده كه برای تولید یك پیراهن. اما این پاسخ معمولا ایرادی به دنبال می آورد
و آن این كه در این صورت هر كس تنبل تر باشد نانش بیشتر توی روغن است. چنین
می نماید كه میان دو پیراهن دوز كه یكی فعال تر و ماهرتر بوده و یك پیراهن
را در دو ساعت می دوزد و دیگری همان پیراهن را در چهار ساعت، آن كس كه كم
مهارت تر و كندتر است وضع بهتری خواهد داشت و خواهد توانست هنگام مبادله دو
برابر اولی گندم بدست آورد.
این ایراد بجا بود اگر كار انفرادی هر تولید كننده ای ملاك مبادله قرار می
گرفت. ولی در تولید كالائی هنگام مبادله كار فردی هر تولید كننده با كار
مجموعه تولید كنندگان مقایسه می شود و از این میان یك حد متوسط و میانگین
اجتماعی پدید می آید كه ملاك و ضابطه مبادله قرار می گیرد.
در تولید كالائی مبتنی بر مالكیت خصوصی بر وسایل تولید، هر تولید كننده ای
جدا از همه تولید كنندگان دیگر مشغول بكار است. او خبری از دیگران ندارد و
نمی داند كه دیگران برای تولید هر واحد محصول چقدر وقت صرف می كنند، و خبر
ندارد كه در مجموع چقدر كالا مشابه كالای او تولید شده، و آیا بازار ظرفیت
پذیرش همه آن ها را دارد یا نه. این تولید كننده مجزا و منفرد – دهقان گندم
كار و یا پیراهن دوز و كوزه گر … - تا وقتی به بازار نیامده و با دیگران
طرف معامله قرار نگرفته، گوئی به كار فردی خویش مشغول است. در حالی كه این
تصوری است دور از زندگی. در تولید كالائی، تولید برای مبادله انجام می شود
– تقسیم كار اجتماعی وجود دارد و لذا هر تولید كننده مجرد و منفرد سرانجام
جزئی است از مجموعه نظام تقسیم كار اجتماعی. او تنها به شرطی می تواند
تولید كننده كالا تلقی شود كه محصول كارش در بازار خریدار داشته باشد. یعنی
از طرف جامعه پذیرفته شود. به عبارت دیگر هر تولید كننده كالا در عین حال
که ظاهرا"مجزا از دیگران مشغول كار فردی است، در عمل یك كار اجتماعی انجام
می دهد و كار فردی او جنبه اجتماعی دارد .
هر یك از تولید كنندگان منفرد و مجزا، با كار فردی خویش، جدا از دیگران
كالائی تولید می كند و سپس همه در بازار گرد هم می آیند. رقابت میان تولید
كنندگان كالاهای مشابه پدید می آید. آن كه از مهارت بیشتری برخوردار بوده و
از افزارهای پیشرفته تری استفاده كرده و در نتیجه وقت و انرژی كمتری برای
تولید هر واحد كالا صرف كرده، می تواند كالای خود را ارزان تر بفروشد و آن
كه مهارت كمتر و تكنولوژی عقب افتاده تری داشته چاره ای ندارد جز اینكه
كالای خود را كمتر از مقدار ساعتی كه خود صرف كرده، ارزشیابی كند. بر
اثر این رقابت است كه جنبه اجتماعی كار بروز می كند، میانگین از كار لازم
اجتماعی پدید می آید. همه كارهای فردی با این میانگین اجتماعی مقایسه
می شود.
اندازه ارزش هر كالا از روی مقدار كار فردی تولید كننده كه صرف آن شده
تعیین نمی شود، بلكه از روی این معیار و مقیاس لازم اجتماعی تعیین می شود.
اگر به فرض قسمت بزرگ پیراهن مصرفی بازار از طرف تولیدكنندگانی تحویل می
شود كه برای دوختن هر پیراهن دو ساعت وقت صرف می كنند، میزان متوسط كار
لازم اجتماعی حول این دو ساعت دور خواهد زد. و پیراهن دوزی كه هر پیراهن را
در چهار ساعت دوخته چاره ای ندارد جز اینكه كالای خود را به دو ساعت كار
مبادله كند. چنین مبادله ای به منزله ورشكستگی و تعطیل شدن دكانی است كه
این چنین از بارآوری متوسط كار در جامعه عقب مانده است.
طبیعی است كه بارآوری كار به طور مداوم در تغییر و تكامل است و انسان برای
تولید اشیاء مشابه با گذشت زمان وقت كمتری صرف می كند و لذا كسانی كه
نتوانند پا به پای تكامل بارآوری كار خود را تكامل بخشند، در میدان رقابت
خرد می شوند.
بنابراین در تولید كالائی جنبه فردی كار با جنبه اجتماعی آن در تضاد قرار
می گیرد. این تضاد در تولید كالائی ساده تضاد اصلی است.
در صفحات پیش گفته بودیم كه ارزش مبادله هر كالا برابر است با مقدار كار
انسانی كه در آن نهفته است. اینك می توانیم این تعریف را دقیق كنیم و
بگوئیم، ارزش هر كالا برابر است با مقدار كار اجتماعی لازم كه در آن
نهفته است.
راه توده 176 12.05.2008
فرمات PDF
بازگشت