اسلوب پالميرو تولياتی
تولياتی از تعريف فاشيسم آغاز میكند كه در سيزدهمين پلنوم
وسيع انترناسيونال كمونيست ارائه شد. "فاشيسم عبارتست از ديكتاتوری تروريست
آشكار مرتجعترين، شوونترين و متجاوزكارترين عناصر سرمايه مالی". اما هدف
تولياتی به هيچوجه آن نيست كه بخواهد اين تعريف را بطور جزمی به واقعيت
ايتاليا بچسباند. برعكس تولياتی اين تعريف را همچون يك فرضيه كار در نظر
میگيرد. همچون تعريفی كه طبقه كارگر ايتاليا در جنبشی كه در طی آن شايستگی
بيشتری برای مداخله در امر سياست بدست میآورد بايد آن را به ناگزير غنیتر
كند و پشت سر گذارد. طبقه كارگر برای آنكه توانايی حضور و تاثيرگذاری در
عرصه سياسی را بدست آورد بايد بتواند از تعريف عام و كلی به شناخت مشخص
واقعيت مورد نظر گذار كند. بدين منظور بايد تعريف را تجزيه كرد و هرچه را
در آن ثمربخش است حفظ كرد. ميدانيم كه اين شيوهای نبوده كه همگان و هميشه
از آن استفاده كرده باشند. برای نمونه میتوان وضعيت آلمان را در آن زمان
مورد توجه قرار داد كه مبدا بحث و انديشه فراوان شد.
بدينسان تولياتی توجه ما را به اين نكته جلب میكند كه اشكال فاشيسم در هر
كشوری با كشور ديگر متفاوت است. اينكه بتوانيم از درون اشكال ويژه و خاص
فاشيسم در هر كشور ماهيت عمومی آن را استخراج كنيم البته يك مسئله اساسی
است ولی بشرط آنكه در همينجا نيز باقی نمانيم. يعنی اين نكته را نيز درك
كنيم كه متقابلا، مبارزه سياسی در سطح مفهوم عام فاشيسم انجام نمیشود،
بلكه همانا اشكال مشخص تاريخی و ملی فاشيسم است كه عرصه مبارزه و مداخله در
عرصه سياست است. اشتباه ديگری كه تولياتی به مقابله با آن بر میخيزد
اشتباه ناشی از استفاده نادرست از تعاريف است. بعبارت ديگردست يافتن به يك
تعريف از فاشيسم نبايد موجب شود كه اين واقعيت را نبينيم كه فاشيسم دارای
تاريخی است؛ كه ناگهان و حاضر و آماده از مغز بنيانگذارانش بيرون نيامده
است؛ كه فاشيسم خود را هماهنگ با فشارهايی میكند كه از طرف توده وارد
میشود. بنابراين در هر مرحله، در پيوند با نوعی تناسب نيروی عمومی با
تودههای مردم، در داخل جنبش فاشيستی يك تجديد توازن نيروها بوجود میآيد
كه شكلهای مبارزه و مسايل ايدئولوژيكی كه فاشيسم بدان متوسل میشود در
پيوند با اين توازن است و همه اينها را نمیتوان از هيچ تعريف عامی بيرون
كشيد و دريافت.
تولياتی به سهم خود در فعاليت جمعی انترناسيونال كمونيست مشاركت داشت.
نتيجه اين فعاليت به غنی شدن شناخت از فاشيسم در كنگره هفتم انترناسيونال
انجاميد تا آنجا كه تعاريف قبلی را كمابيش زير و رو كرد. در واقع، گفتن اين
كه "فاشيسم ديكتاتوری تروريستی آشكار سرمايه مالی است" بطور متضاد اين خطر
را دارد كه تفسير ليبرال خرده بورژوا از فاشيسم را تحكيم كند يعنی تفسيری
كه فاشيسم را تنها همچون خشونت میبيند. مسئلهای كه ليبرالها نمیخواهند
ببينند همانا توانايی فاشيسم در ايجاد يك پايه تودهای است، پايهای كه
بسيار وسيع تر از آن منافع اجتماعی واقعی است كه فاشيسم نمايندگی میكند.
اساس گفتارهای تولياتی بر روی اين ديالكتيك ايدئولوژی و ترور متمركز است.
ترور وجود نخواهد داشت مگر آنكه يك ايدئولوژی وجود داشته باشد كه ترور را
بقبولاند. با ترور فاشيستی نمیتوان تنها با فراخوان به مبارزه شجاعانه
برخاسته از خطابههای اخلاقی مبارزه كرد؛ مبارزه با ترور فاشيستی قبل از
هرچيز نبردی ايدئولوژيك و سياسی است. اگر فاشيسم يك ديكتاتوری اشكار است،
يعنی خود را همچون يك ديكتاتوری معرفی میكند از آنروست كه در پشت يك
ايدئولوژی پنهان شده كه ماهيت طبقاتی اين ديكتاتوری را میپوشاند. بعبارت
ديگر اينكه فاشيسم يك ديكتاتوری آشكار است بدان معنا نيست كه آشكارا خود را
ديكتاتوری سرمايه مالی نشان میدهد. برعكس اين همان چيزيست كه بايد به هر
بهايی آن را بپوشاند. و همه اينها يعنی كه وضع فاشيسم متناسب با وضعی از
هژمونی است كه نبايد آن را دست كم گرفت.
توجهی كه تولياتی به ايدئولوژی فاشيست میكند، خلاق ترين جنبه اين
گفتارهاست. اين همان جنبهای است كه بيش از همه نشان از مكتب ماركسيستی
ايتاليايی دارد كه با نام "آنتونيو گرامشی" پيوند خورده است. تولياتی از
كاركرد ايدئولوژی فاشيست حركت میكند كه وظيفه آن ايجاد پيوند و جوش خوردگی
ميان آن قشرهای اجتماعی است كه پايه تودهای فاشيسم را تشكيل میدهند.
تولياتی ايدئولوژی فاشيسم را همچون يك ايدئولوژی التقاطی و ناهمگون میداند
و نسبت به اين كه اين ايدئولوژی همچون يك مجموعه "شكل گرفته، پايان يافته،
منسجم" تلقی شود هشدار میدهد. در انديشههای تولياتی نشانههايی بسيار
ارزشمند برای انقلابيون امروز وجود دارد كه در شرايط تغيير تناسب نيروها و
خواست فزاينده به تحول عميق اجتماعی موجب تعميق مبارزه ايدئولوژيك شده است.
برقراری فاشيسم مستلزم درهم كوبيدن جنبش كارگريست. اين كاريست كه در اروپای
امروز مشكل است. اما هدف اساسی سرمايهداری در حال حاضر منزوی كردن جنبش
كارگری است؛ جنبشی كه میكوشد ديگر قشرهای اجتماعی را كه قربانی سرمايه
هستند به خود جلب كند. سرمايهداری در عين حال میكوشد پيشاهنگ انقلابی
طبقه كارگر را در مجموع خود نيز منزوی كند. در اين صورت میتوان پيچيدگی
كارزار ايدئولوژيك امروز را درك كرد. تولياتی به ما نشان میدهد كه در
مجموعهی دارای انسجام ضعيفی كه ايدئولوژی فاشيستی است، عناصر مترقی نيز
بكار گرفته میشود كه در جريان مبارزه مردم بوجود آمده اما هنوز به مرحله
پختگی نرسيده است.
"گفتارهايی درباره فاشيسم" در واقع بيان آن است كه چگونه با فاشيسم مبارزه
كنيم. تولياتی تئوری و پراتيك را بطوری تنگاتنك به هم پيوند میزند، زيرا
نظريهی فاشيسم وجود ندارد اگر نظريهی پراتيك و روش مبارزه برای پايان
دادن به فاشيسم نباشد. تولياتی بر روی دو انديشه بنيادين تكيه میكند:
1- فاشيسم مرحلهای اجتناب ناپذير در تحول جامعه سرمايهداری نيست، هرچند
كه ريشههای اقتصادی و اجتماعی آن در تحول اين جامعه قرار دارد. طبقه كارگر
میتواند گرايشهای فاشيستی را كه در عرصه تحولات مناسبات توليدی به سمت
مناسبات انحصاری روی میدهد به شكست كشاند. در اين شرايط دفاع از دمكراسی
جزيی از يك استراتژی انقلابی است. مبارزه برای دمكراسی در واقع به معنای
تلاش برای جدا كردن مجموع قشرهای غيرانحصاری از زير هژمونی سرمايه بزرگ
است.
2 - در موردی كه فاشيسم در يك كشور معين به پيروزی رسيده باشد، نمیتواند
با اينحال به مبارزه طبقات پايان دهد. به عبارت ديگر ما نمیتوانيم تنها
منتظر بمانيم كه زير وزن تضادهای خود فرو بپاشد.
اين صفحات را بايد خواند؛ صفحاتی كه در آن تولياتی با دقت سازمانهای
تودهای زير سلطه فاشيسم را بررسی میكند برای آنكه نشان دهد كه مبارزه و
مداخله كمونيستها در چه سطح مشخصی بايد انجام شود. شرط اين مداخله عبارتست
از آن است كه فاشيسم را نبايد همچون چيزی كه بطور قطعی مشخص شده و به نتيجه
رسيده است در نظر گرفت. برعكس بايد آن را در تحول خود ديد، هيچگاه ثابت،
هيچگاه چون يك قالب، چون يك مدل، بلكه بايد فاشيسم را همچون پيامد يك سلسله
مناسبات اقتصادی و سياسی واقعی، ناشی از عوامل واقعی، شرايط اقتصادی،
مبارزه تودهها ديد.
راه توده 158 26.11.2007
فرمات PDF
بازگشت