راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

8 گفتار درباره فاشيسم
فاشیسم درمتن
4 ویژگی امپریالیسم
پالميرو تولياتی رهبر فقید حزب کمونیست ایتالیا
ترجمه ن. کیانی
 

 


گفتار نخست
ويژگی‌های بنيادين ديكتاتوری فاشيستی

مايلم چند كلامی درباره اصطلاح "مخالفان" بگويم تا از هر تفسير نادرستی پيشگيری كرده باشم، چرا كه می‌تواند خطاهای سياسی در پی داشته باشد.
وقتی از "مخالفان" سخن می‌گوئيم منظورمان توده‌هايی نيست كه از سازمان‌های فاشيست، سوسيال دمكرات يا كاتوليك هواداری می‌كنند. مخالفان ما خود اين سازمان‌های فاشيست، سوسيال دمكرات و كاتوليك هستند. اما توده‌هايی كه به آنان پيوسته‌اند مخالفان ما نيستند. اينان توده زحمتكشانی هستند كه بايد تمام تلاش خود را برای جذب آنان بكار بنديم.
برويم بر سر موضوع بحث يعنی فاشيسم. فاشيسم چيست؟ كاملترين تعريفی كه از آن داده شده است كدام است؟
كامل ترين تعريف فاشيسم را سيزدهمين پلنوم انترناسيونال كمونيست ارائه داده است كه می‌گويد: "فاشيسم عبارت است از ديكتاتوری تروريستی آشكار واپسگراترين، شونیست ترين، امپرياليست ترين عناصر سرمايه مالی."
تعريف ما از فاشيسم هميشه اينگونه نبوده است. ما در مراحل مختلف، در لحظات مختلف، فاشيسم را به شكل‌هايی ديگر و غالبا اشتباه تعريف كرده ايم. مطالعه تعريف‌های مختلفی كه در مراحل مختلف از فاشيسم داده شده است كاری جالب است ( و من به شما توصيه می‌كنم آن را انجام دهيد).
مثلا كلارا زتكين در چهارمين كنگره انترناسيونال كمونيست تقريبا فقط بر خصلت خرده بورژوايی فاشيسم تكيه كرد. بورديگا - رهبر جناح چپ‌رو حزب كمونيست ايتاليا كه بعدا از رهبری اين حزب بركنار شد - برعكس اصرار داشت كه هيچ تفاوتی ميان دمكراسی بورژوايی و ديكتاتوری فاشيستی وجود ندارد. او ايندو را تقريبا يك چيز می‌دانست و مدعی بود كه ميان اين دو شكل حكومت بورژوايی نوعی چرخه و تناوب وجود دارد.
كاستی اين تعريف‌ها در آن است كه نمی‌كوشد پيوند ميان دو عنصر را روشن كند: ديكتاتوری بورژوايی و جنبش توده‌های خرده بورژوا.
دشواری نظری و تئوريك همانا در درك پيوند ميان اين دو عنصر است و با اينحال بايد كوشيد تا رابطه اين دو را درك كرد. اگر تنها بر روی عنصر نخست مكث كنيم آنوقت نمی‌توانيم خطوط اساسی تحول تاريخی فاشيسم و مضمون طبقاتی آن را ببينيم. اما اگر بر روی عنصر دوم باقی بمانيم، نمی‌توان دورنمای آن را ديد.
اين همان اشتباه سوسيال دمكراسی است كه، تا به امروز نيز، هر آنچه ما درباره فاشيسم می‌گوييم نفی می‌كند. سوسيال دمكراسی، فاشيسم را نوعی بازگشت به شكل‌های قرون وسطايی؛ نوعی تباهی جامعه بورژوايی می‌داند. سوسيال دمكراسی در تعريف خود از فاشيسم منحصرا خصلت خرده بورژوا و توده‌ای فاشيسم را - كه واقعيت هم هست- مبدا قرار می‌دهد.
اما جنبش توده‌ها در همه كشورها يكسان نيست. ديكتاتوری نيز در همه كشورها يكسان نيست. به همين دليل بايد از اشتباهی كه به سادگی می‌توان بدان دچار شد برحذر بود. نبايد تصور كرد آنچه برای ايتاليا درست است برای ديگر كشورها هم درست است؛ بايد در ديگر كشورها نيز همان روی دهد. فاشيسم در كشورهای مختلف می‌تواند شكل‌های مختلفی به خود گيرد. حتی توده‌ها در كشورهای مختلف شكل‌های سازمانی متفاوتی دارند. ضمن اين كه دورانی را كه از آن سخن می‌گوييم نيز بايد در نظر داشت. در زمان‌های مختلف، درون يك كشور، فاشيسم جنبه‌های مختلفی دارد. پس بايد هر دو عنصر را به ياد داشته باشيم.

كاملترين تعريف از فاشيسم را ديديم: "فاشيسم ديكتاتوری تروريستی آشكار واپسگراترين، شونیست ترين و امپرياليست ترين عناصر سرمايه مالی است." اين به چه معناست؟ و چرا درست در اين لحظه، در اين مرحله تحول تاريخی، ما با اين شكل مواجه می‌شويم؟ يعنی با ديكتاتوری آشكار و بدون نقاب واپسگراترين و شوون ترين عناصر بورژوازی؟
بايد در اين مورد بحث كرد زيرا مسئله برای همگان روشن نيست. من رفيقی را ديدم كه چنان اين تعريف را در ذهن داشت كه از خواندن مقاله‌ای از گرامشی كه در آن گفته شده بود هر دولتی يك ديكتاتوری است تعجب كرده بود. بديهی است كه ما نمی‌توانيم دمكراسی بورژوايی را دربرابر ديكتاتوری قرار دهيم. هر دمكراسی يك ديكتاتوری است. اما مسئله به همين سادگی هم نيست.
مثلا به موضع سوسيال دمكرات‌های آلمان در مورد تعريف فاشيسم نگاه كنيم. آنان می‌گفتند فاشيسم قدرت را از بورژوازی بزرگ می‌ستاند و به خرده بورژوازی واگذار می‌كند كه در ادامه، خرده بورژوازی آن را برضد اولی بكار می‌گيرد. اين موضعی است كه شما می‌توانيد آن را در همه نويسندگان سوسيال دمكرات ايتاليايی از قبيل توراتی، ته‌رو و امثال آنان ببينيد. از اين تعريف، آنان استراتژی خود را استخراج می‌كنند كه براساس آن مبارزه برضد فاشيسم، كار همه قشرهای اجتماعی است و غيره. يعنی از بيان وظيفه‌ای كه در اين مبارزه به عهده پرولتاريا قرار دارد طفره می‌روند.
باز هم نزديك تر شويم. در 1932، در آلمان، حتی در اطراف حزب كمونيست، گرايش‌هايی وجود داشت كه مدعی بودند فاشيسم، ديكتاتوری خرده بورژوازی را بر بورژوازی بزرگ برقرار خواهد كرد. اين ادعايی نادرست بود كه بناگزير خط مشی سياسی نادرستی را موجب می‌شد. ما می‌توانيم اين ادعا را در همه نوشته‌های "راستگرايان" ببينيم.
در اين باره مايلم همچنين شما را از تعريفی ديگر برحذر دارم. يعنی آنجا كه فاشيسم را همچون "بناپارتيسم" معرفی می‌كنند. اين تعريف كه تروتسكيست‌ها عمدتا مطرح می‌كنند، از برخی گفته‌های انگلس و ماركس در "هيجدهم برومر لويی بناپارت" گرفته شده است. اما تحليل ماركس و انگلس هرچند در زمان خود برای دوران توسعه سرمايه‌داری درست بود، اما اگر قرار باشد بطور مكانيكی در شرايط امروز و دوران امپرياليسم به كار بسته شود، نادرست خواهد بود.
از تعريف فاشيسم بعنوان "بناپارتيسم" چه نتيجه‌ای حاصل می‌شود؟ اين نتيجه كه اين بورژوازی نيست كه فرمان می‌راند، بلكه موسولينی است، بلكه ژنرال‌ها هستند كه قدرت را حتی از خود بورژوازی هم گرفته اند.
بياد آوريم تعريفی را كه تروتسكی از دولت برونينگ - آخرين نخست وزير آلمان پيش از هيتلر - ارائه داد : "حكومت بناپارتيستی". اين دركی است كه تروتسكيست‌ها هميشه از فاشيسم داشته اند. ريشه آن در كجاست؟ ريشه آن در تشخيص نادرست از تعريف فاشيسم بعنوان ديكتاتوری بورژوازی است.
چرا فاشيسم، چرا ديكتاتوری آشكار بورژوازی، درست امروز، درست در اين دوران برقرار شده است؟ پاسخ آن را بايد در آثار لنين، در كارهای او درباره امپرياليسم يافت. بدون شناخت امپرياليسم نمی‌توان فاشيسم را شناخت.
شما می‌دانيد كه مشخصات اقتصادی امپرياليسم چيست. تعريفی را كه لنين از آن داده است می‌دانيد. امپرياليسم با ويژگی‌های زير مشخص می‌شود:
1- تمركز توليد و سرمايه، شكل گيری انحصارها با نقش قاطع آنان در حيات اقتصادی ؛
2- ادغام سرمايه بانكی با سرمايه صنعتی و شكل گيری اليگارشی مالی بر مبنای سرمايه مالی ؛
3- اهميت بزرگ صدور سرمايه‌ها ؛
4 - ظهور مجمتع‌های انحصاری بين‌المللی سرمايه‌داری؛ و بالاخره تقسيم كره زمين ميان قدرت‌های بزرگ سرمايه‌داری.
اينها ويژگی‌های امپرياليسم است. بر اين مبنا يك گرايش به سمت تغيير واپسگرايانه همه نهادهای سياسی بورژوازی وجود دارد. اين نكته را هم لنين گوشزد كرده است. گرايشی به سمت ارتجاعی كردن اين نهادها وجود دارد و اين گرايش خود را در فاشيسم، در مهمترين شكل‌های آن نشان می‌دهد.
چرا؟ زيرا با توجه به مناسبات طبقاتی و با توجه به اين ضرورت كه سرمايه دارها سود خود را تضمين كنند، بورژوازی بايد شكل‌هايی را برای آوردن حداكثر فشار بر زحمتكشان پيدا كند. از سوی ديگر، انحصارها، يعنی نيروهای حاكم بورژوازی، به حداكثر متمركز شده‌اند و شكل‌های سابق حكومت به مانعی دربرابر توسعه آنها تبديل شده است. بورژوازی بايد برضد آنچه خود ايجاد كرده برخيزد، زيرا آنچه زمانی عنصری در توسعه آن بود، امروز به مانعی دربرابر حفظ جامعه سرمايه‌داری تبديل شده است.
به اين دليل است كه بورژوازی بايد واپسگرا شود و به فاشيسم متوسل شود.
در اينجا بايد شما را از اشتباهی ديگر برحذر دارم يعنی قالبی ديدن. بايد مواظب بود كه دچار اين تصور نشد كه گذار از دمكراسی بورژوايی به فاشيسم، گذاری ناگزير، مقدر و محتوم است. چرا؟ زيرا امپرياليسم نبايد ضرورتا به رژيم ديكتاتوری فاشيستی منتهی شود. اين را می‌توان با نمونه‌های عملی ديد، مثلا انگلستان يك كشور بزرگ امپرياليستی است و در آن يك رژيم دمكراتيك پارلمانی وجود دارد. (هر چند در اينجا هم نمی‌توانيم بگوييم ردپاهای ارتجاعی وجود ندارد.) فرانسه، ايالات متحده و غيره را نگاه كنيد. در اين كشورها هم گرايش به سمت اشكال فاشيستی جامعه ديده می‌شود اما شكل‌های پارلمانی همچنان وجود دارند. اين گرايش به شكل‌های فاشيستی حكومت در همه جا وجود دارد. اما اين بدان معنا نيست كه در همه جا ما ضرورتا بايد به فاشيسم برسيم.
چنين تصوری ما را به اشتباه قالب بينی دچار می‌كند زيرا چيزی را تاييد می‌كنيم كه در واقعيت وجود ندارد. همزمان با آن دچار اشتباه سياسی بزرگی می‌شويم زيرا نمی‌بينيم كه ميزان احتمال برقراری يك ديكتاتوری فاشيستی در پيوند با درجه مبارزه جويی طبقه كارگر و توانايی آن به دفاع از نهادهای دمكراتيك است. آنگاه كه پرولتاريا نخواهد، واژگون كردن اين نهادها آسان نخواهد بود. در اين شرايط مبارزه برای دفاع از نهادهای دمكراتيك تشديد می‌شود و به مبارزه برای قدرت تبديل می‌شود.
اين عنصر نخستی بود كه بايد هنگام تعريف از فاشيسم روشن می‌شد.


راه توده 159 03.12.2007
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت