راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

هشت گفتار درباره فاشیسم- نوشته "تولیاتی"
فاشیسم در ایتالیا
گام به گام پیش آمد!
ترجمه و تنظيم- ن. كيانی
 

گفتار سوم. بخش اول


حزب ناسيونال فاشيست

تصور می‌كنم اگر رفقا گفتارهای گذشته ما را با دقت دنبال نكرده باشند دشوار می‌توانند درك كنند كه حزب فاشيست در شرايط امروز ايتاليا چه معنايی دارد. در اين زمينه بويژه بايد به آنچه در مورد سازمان سياسی نيروهای بورژوازی قبل از رسيدن فاشيسم به قدرت و حتی پيش از جنگ اشاره كرديم توجه شود.
يكی از ويژگی‌های ايتاليای قبل از جنگ عبارت از آن است كه بورژوازی هيچگاه يك سازمان سياسی نيرومند متحد به شكل يك حزب نداشت. شما، قبل از جنگ، يك سازمان سياسی بورژوازی را كه نام و ويژگی‌های يك حزب سياسی را داشته باشد نمی‌بينيد. منظور از حزب سياسی يك سازمان ملی، متمركز و در پيوند با توده هاست كه دارای برنامه و مشی عملی مشخص و واحد برای تمام قلمرو كشور داشته باشد. تلاش كنيد تا چنين سازمانی را پيدا كنيد. بي فايده خواهد بود. آن را نخواهيد يافت.
اين پديده سياسی، يعنی نبود يك حزب واقعی بورژوايی، پيامد مستقيم ساختار اقتصاد ايتالياست. اين ضعف سياسی پيامد اين واقعيت است كه صنعت بزرگ، با آنكه از ديدگاه معينی حاكم است، در شرايطی قرار ندارد كه بتواند تمام مسايل حيات اقتصادی ملت را حل و فصل كند. در اقتصاد ايتاليا، بخش كشاورزی همچنان وزنه سنگينی دارد. قشرهای بينابينی نقش بزرگی برعهده دارند، فوق العاده پرشمارند و وزن نيرومندی دارند.
اگر دقت كنيد می‌بينيد كه در ايتاليا، از اين نظر، شرايطی مشابه، مثلا انگلستان وجود ندارد. در آن كشور دو حزب نمونه وار يعنی حزب ليبرال و محافظه كار وجود دارند كه دارای استحكام هستند، خط مشی سياسی و برنامه‌ای دارند كه در سطح ملی اجرا می‌شود، دارای همبستگی هستند و بطور متناوب قدرت را در دست دارند. در ايتاليا اصلا چنين چيزی وجود ندارد.
برعكس در ايتاليا، زنجيره‌ای از احزاب و گروه‌های سياسی وجود دارد كه قادر نيستند سيمای يك حزب ملی جريانی از بورژوازی را به خود بگيرند.
پارلمان پيش از جنگ، درون خود نمايندگان شمار وسيعی از احزاب و گروه‌ها را جای داده بود. اما اگر شما استحكام سياسی و استحكام سازمانی اين احزاب و گروه‌ها را بررسی كنيد به همين نتايج خواهيد رسيد: خطوط تمايز كاملا روشن نيست، مبهم است. هرقدر كه بسوی گروه‌های مهمتر می‌رويم خصلت حزبی بيشتر محو می‌شود. پرشمارترين گروه پارلمان جيوليتی‌ها هستند. اما اين هم يك حزب سياسی نيست. هر نماينده‌ای در حوزه خود توسط گروهی برگزيده شده كه از نظر سازمانی از چارچوب محلی فراتر نمی‌رود. مثلا در تورين ما اتحاديه ليبرال سلطنتی را داريم. وضع اين گروه‌ها بگونه ايست كه اجازه شكل گيری يك حزبی را كه سازمان محكمی داشته باشد نمی‌دهد.
اما وقتی شما سمت چپ را نگاه می‌كنيد، به سمت سازمان‌هايی كه توده‌های زحمتكش را مجتمع می‌كنند، چيزی متفاوت می‌بيند. در آنجا وجود حزب را می‌بينيد.
مستحكم ترين حزب بورژوازی قبل از جنگ حزب راديكال است. چرا؟ زيرا پايه آن را بايد در ميان توده‌های زحمتكش شمال جستجو كرد. حزب راديكال بر روی همان زمين حزب سوسياليست زاده شد. ولی بعدا به سمت خط دمكراسی بورژوازی منحرف گرديد. اما دوران شكل گيری آن در شرايط مبارزه قشرهای پرولتاری قرار دارد و بدين دليل شكل يك حزب را به خود می‌گيرد.
تنها حزب قبل از جنگ، تنها حزب واقعی حزب سوسياليست است. حزب سوسياليست تنها حزبی بود كه می‌توانست در انتخابات نامزدهای مشتركی را برای ميلان و كاگلياری معرفی كند. اما معرفی نامزد مشترك ليبرال برای مثلا تورين و باری ناممكن بود.
بلوك نيروهای بورژوازی در اين زمان و از خلال يك سلسله سازش‌های پارلمانی و فوق پارلمانی تحقق يافت. بدينگونه بود مثلا برای دوران 1890 تا 1898 و برای دوره جيوليتی.
شما همچنين يك تفاوت بسيار بارز ميان گروه‌های بورژوازی شمال صنعتی و جنوب كشاورزی می‌بينيد. در شمال گروه‌های سياسی نسبتا وسيعی وجود دارند. در آنجا مسئله شكل گيری حزب ليبرال، مسئله وحدت نيروهای بورژوازی مطرح است. در مطبوعات راجع به آن بحث می‌شود، ولو اينكه در آن زمان اين مسئله حل نشده است.
اما به سمت جنوب برويد. اين را هم نمی‌بينيد. سازمان بورژوازی در آنجا براساس منافع محلی و حتی شخصی بازهم پراكنده تر است. حزب راديكال، حزب سوسياليست و حزب جمهوريخواه در جنوب دارای مهر و نشان محلی بسيار آشكاری هستند. (هر چند حزب جمهوريخواه را نمی‌توان يك حزب به معنای واقعی دانست بلكه بيشتر پسمانده ايست فاقد خصلت ملی و تنها در برخی نواحی پايگاه دارد). مثلا حزب سوسياليست را بنگريد. حزب سوسياليست در ناپل تاريخی متفاوت با ديگر مناطق ايتاليا دارد. در اينجا حزب سوسياليست از برخی جنبه‌ها به ديگر سازمان‌های بورژوازی نزديك می‌شود. اين مشابهت در مبارزه ميان گروه‌ها، دسيسه چينی‌های شخصی و غيره خود را نشان می‌دهد. همين وضع در سيسيل هم هست. اختلاف در آنجا شكل ويژه‌ای بخود می‌گيرد تا جايی كه به شكلگيری يك حزب منجر می‌شود. حزب رفرميست "سيسيلی"، در جريان انشعاب رفرميست‌های رجيو اميليا برخی تشكل‌های پايه ای خود را از دست داد كه از آن جدا شدند و تا زمان معينی همچون سازمان‌های جداگانه در مسين، كاتان و غيره وجود داشتند.
بورژوازی ايتاليا يك سازمان سياسی متحد داشت يعنی فراماسونری. هرچند اين هم يك حزب سياسی نبود. قبل از جنگ، فراماسونری تنها سازمان سياسی متحد بورژوازی بود. فراماسونری نه تنها در مبارزه برای يكپارچه شدن دولت ايتاليا، نه تنها در مبارزه برای آزادی ملی ايتاليا نقشی درجه نخست برعهده داشت بلكه همچنين در روند وحدت گروه‌های مختلف بورژوازی ايتاليا و تحكيم نفوذ بورژوازی بزرگ بر روی قشرهای بورژوازی متوسط و خرد تاثيری بنيادين داشت.
تا آنجا كه می‌دانم آماری درمورد تركيب فراماسونری در آن زمان وجود ندارد. اما اگر باشد حضور درصد بزرگی از بورژوازی و كارمندان را نشان خواهد داد. به اين نكته توجه كنيد، زيرا شما همين ويژگی را در حزب ناسيونال فاشيست می‌بينيد. خرده بورژوازی در فراماسونری سازمانی را می‌ديد كه از منافع آن دفاع می‌كند. اين انجمنی بود كه قانونيت آن قطعی نبود و مكرر غيرقانونی می‌شد حال چه از جانب دولت و چه از جانب ديگر. فراماسونری نوعی انجمن همياری متقابل بود. كارمندان وارد آن می‌شدند تا به مقامی دست يابند و برخی از آنها به مقام‌های عالی رسيدند. اما در فراماسونری مالكان ارضی نيز بودند، صاحبان صنايع هم بودند. فراماسونری در جامعه ايتاليايی پيش از جنگ، برای بورژوازی، سازمانی بود كه وسيعترين و متحدترين استخوانبدی سياسی را داشت.
پس از جنگ در صحنه سياسی دو حزب بزرگ وجود داشت : حزب سوسياليست كه پيش از جنگ هم وجود داشت و چند ماه پيش از آغاز جنگ پيوندهای خود را با بورژوازی بطور قاطعی قطع كرد (در واقع گسست با فراماسونری چند ماه پيش از جنگ انجام شد)، حزبی خودپيرو، مستقل، با خصلت طبقاتی و گسترده در تمام ايتاليا.
حزب ديگر، حزب مردمی (پوپولر) بود. اين حزب پديده‌ای تازه در جامعه ايتاليا بود. يعنی بيانگر سازمان و حزب سياسی قشرهای خرده بورژوازی شهری و خرده بورژوازی روستايی بود؛ قشرهايی كه تا آن زمان پايگاه همه احزاب سياسی را تشكيل می‌دادند. پايگاه همه احزاب تا آن زمان در اين قشرهای خرده بورژوازی شهری و روستايی قرار داشت.
حزب مردمی با برنامه‌ای مشخص، به شيوه‌ای مستقل و برمبانی مذهبی سازمان يافت. كليسای كاتوليك اين حزب را سازمانی می‌ديد كه بايد پيشرفت حزب سوسياليست را مانع می‌شد و در عمل هم چنين می‌كرد. اما اين حزب روی بدان داشت كه چارچوب سنتی بورژوازی ايتاليا را در هم شكند و اين كار را نيز كرد. اين پديده يكی از عواملی بود كه بحران پس از جنگ را تشديد كرد.
مسئله‌ای كه آن زمان دربرابر بورژوازی قرار داشت مسئله ايجاد يك سازمان مستقل واقعی بود.
حزب فاشيست، در ابتدا، اين مسئله را طرح نمی‌كرد. حزب فاشيست مسئله ايجاد يك سازمان مستقل بورژوازی را در جريان مبارزه برضد كارگران با برقراری ديكتاتوری واپسگراترين قشرهای بورژوازی و در جريان مبارزه برای تحكيم اين ديكتاتوری طرح كرد.
ما پيش از اين ديديم كه حزب فاشيست در ريشه خود چه بود. به اين حزب در نخستين مرحله حيات آن، پيش از آن كه به قدرت دست يابد و بلافاصله پس از آن نگاهی بياندازيم. آماری در مورد ثبت نام كنندگان در حزب به هنگام كنگره سوم آن، كنگره رم، كنگره آگوستئو وجود دارد. اين آمار مربوط به 151 هزار عضو حزب است. اين شمار ثبت نام كنندگان در حزب است. بر مبنای آمار، در ميان آنان 14 هزار كاسب و بازرگان وجود داشت (توجه كنيم كه زير اين عنوان همه گونه آدمی قرار می‌گرفت و از جمله ثروتمندان)، 4 هزار كارخانه دار، 18 هزار مالك زميندار، 21 هزار دانشجو و آموزگار، 10 هزار تن اعضای مشاغل آزاد [به معنای پزشك، وكيل و مشابه آنان]، 7 هزار كارمند دولت، 15 هزار مستخدم، 25 هزار كارگر و صياد، 27 هزار كاركن كشاورزی.
هر چند درستی اين ارقام بايد بررسی شود، با اينحال روشنگر هستند. می‌بينيم كه كاركنان كشاورزی بالاترين رقم مطلق را تشكيل می‌دهند. اينان كاركنان كشاورزی بويژه منطقه اميلی، قشرهای بورژوازی متوسط و خرد روستايی هستند كه در نخستين مرحله فاشيسم پايگاه عمده توده‌ای آن را تشكيل می‌دادند.
اما اگر شمار كارخانه‌داران، كسبه و بازگانان، مالكان زميندار، دانشجويان (كه فرزندان همين‌ها هستند) و صاحبان مشاغل آزاد را در نظر بگيريم 67 هزار تن می‌شوند. يعنی تقريبا نيمی از كل اعضای حزب. انگاه 22 هزار مستخدم و كارمند دولت را داريم كه چنان كه می‌بينيد رقمی نسبتا بزرگ است! همچنين رقم 25 هزار كارگر صنايع و صياد را می‌بينيم كه از همه بيشتر جای بحث دارد. با اينحال اگر اين رقم را درست تصور كنيم می‌بينيم كه از نظر درصد، اين 25 هزار تن نيستند كه تعيين كننده خصلت حزب می‌باشند. خصلت حزب را 67 هزار بورژوا و 22 هزار كارمند آن تعيين می‌كنند. حزب فاشيست حزبی اساسا بورژواست، با نفوذ شديد بر روی كارمندان و شاخه‌هايی در طبقه كارگر و ميان كاركنان كشاورزی.
اين خصلت حزب فاشيست پيش از رسيدن به قدرت است ؛ زمانی كه همچنان مهر و نشان اوليه توده‌های بورژوازی متوسط و خرد را بر پيشانی داشت، زمانی كه همچنان مسايلی را با گرايش انقلابی مطرح می‌كرد، زمانی كه برنامه‌ی اوليه فاسيوها هنوز بطور كامل كنار گذاشته نشده بود، زمانی كه تحول حزب فاشيست بصورت سپاه تهاجمی بورژوازی هنوز در مرحله تكميل بود.
وقتی حزب فاشيست به قدرت رسيد دو آماج را دربرابر خود قرار داد. اين دو آماج كه تدريجا و نه به يك آن مطرح شدند عبارتند از نابودی همه ديگر احزاب بورژوازی ايتاليا و همه احزاب سياسی بطور كلی. اين هدف از همان ابتدا معين نبود، بلكه در جريان توسعه ديكتاتوری فاشيستی، در جريان مبارزه برای حل مشكلات سياسی و اقتصادی كه در برابر آن قرار می‌گرفت مشخص گشت.
حزب فاشيست با تلاش برای برقراری اتحاد با ديگر احزاب بورژوازی ايتاليا آغاز كرد. در 1921، پيش از بدست گرفتن قدرت، حزب فاشيست خود را به توده رای دهنده همچون متحد احزاب سياسی مختلف بورژوازی نشان می‌داد. حتی در 1924 و پس از كسب قدرت، با آن كه انتخابات بر مبنای قانونی انجام شد كه توسط پارلمانی كه قبلا تحت تسلط فاشيستی بود تصويب شده بود، اما حزب فاشيست فهرستی را ارائه داد كه در برگيرنده نمايندگان يك سلسله احزاب قديمی سياسی بورژوازی ايتاليا، از محافظه كاران قديمی و حتی ليبرال‌های قديمی بود، تا جيوليتی‌ها، تا خود جيوليتی، كه تا آنجايی كه بخاطر دارم در همان فهرستی بود كه موسولينی در آن قرار داشت.
ببينيد ديدگاه حزب فاشيست چيست. در1921، هر چند با ديگر احزاب در انتخابات وارد شد، تنها 30 نماينده داشت. در 1924، اكثريت بزرگ، دو سوم كرسی‌های مجلس را تصاحب كرد. اين به بركت قانون جديد انتخاباتی بود كه دو سوم كرسی‌ها را به آنانی می‌داد كه بيش از نيمی از آرا را در اختيار داشتند. حزب فاشيست در اين زمان بلوكی با احزاب قديمی ليبرال و محافظه كار بورژوازی ايتاليا برقرار كرده بود. در اينجا، در روشی كه فاشيست‌ها نسبت به ديگر تشكل‌های سياسی بورژوازی ايتاليا در پيش گرفتند هنوز بقايايی از روش‌های قديمی جيوليتی‌ها را می‌بينيم.
اما مسئله نابودی ديگر احزاب سياسی بلافاصله از همان سال‌های 1923، 1924 و 1925 مطرح شد. در ابتدا حزب فاشيست به جنگ ديگر احزابی رفت كه پايگاه توده‌ای مشابه با پايگاه توده‌ای اوليه فاشيسم داشتند. به همين دليل بود كه ابتدا به حزب مردمی حمله كرد، قبل از آن كه سراغ حزب رفرميست برود، و به حزب رفرميست هجوم ببرد. پيش از آن كه به حزب كمونيست حمله كند. چرا؟ مبارزه برضد حزب مردمی و حزب رفرميست در اين دوران با سرسختی بيشتری در قياس با ما كمونيست‌ها دنبال می‌شد زيرا پايگاه توده‌ای اين احزاب مشابه با پايگاه توده‌ای اوليه فاشيسم بود و قشرهای بورژوازی متوسط و خرد، قشرهای دهقانی را در بر می‌گرفت كه فاشيسم می‌خواست آنان را به صفوف خود جلب كند تا يك حزب توده‌ای باشد. برای جلب يا حفظ اين توده‌ها يك رقابت فشرده از خلال مبارزه‌ای بويژه حاد جريان داشت.
برنامه نابودی ديگر احزاب با قوانين 1926 - 1925 گسترش يافت كه احزاب سياسی قديمی را ممنوع می‌كرد. فاشيسم همچنين برای نابودی تنها سازمان متحد بورژوازی پيش از جنگ يعنی فراماسونری حمله را آغاز كرد.
فاشيسم نسبتا دير در 1925 به فراماسونری حمله كرد. اما مبارزه بسيار سريع بود و مستقيما تا آخرين نتايج آن پيش رفت. حزب فاشيست نمی‌توانست وجود فراماسونری را تحمل كند. نمی‌توانست آن را تحمل كند از زمانی كه فراماسونری می‌رفت كه به تنها حزب بورژوازی ايتاليا تبديل شود. اين مسئله تبديل شدن به حزب واحد بويژه در 1925 و در 1926 مطرح شد. از آن به بعد فراماسونری ديگر تحمل پذير نبود. ناقوس مرگ آن نواخته شد. همه ديگر احزاب سياسی بايد نابود می‌شدند.
برنامه سياسی فاشيسم در اين زمان گسترش يافت. ما بدينسان به دومين مرحله تحول آن می‌رسيم. اكنون كافی نبود كه همه احزابی را كه در برابر ديكتاتوری آشكار واپسگراترين قشرهای بورژوازی ايستادگی می‌كردند نابود كرد. بايد كادرهای اين احزاب را جذب كرد و وحدت طبقه حاكم را از نظر سازمانی نيز برقرار ساخت.
چه زمانی احزاب سياسی قديم نابود شدند و در فاشيسم ادغام گرديدند؟ در 1920 و 1922 اكثريت جمهوريخواهان روماين و اميلی و گروه‌های مازينی در خارج از حزب جمهوريخواه قرار گرفتند. در مه 1923 ادغام با حزب ناسيوناليست را می‌بينيم. اين ادعام ارزشی دوگانه داشت. از يك سو نشان می‌داد كه واپسگراترين گروه‌های بورژوازی هژمونی حزب فاشيست را از نظر سازمانی بی قيد و شرط پذيرفته‌اند، اما در همان حال نشان می‌داد كه حزب فاشيست راه خود را تغيير داده است. در اين زمان است كه در حزب فاشيست تعديل‌های عميقی را می‌بينيد. می‌توان در مورد اين دو حزب آنچه را گفت كه در مورد يونان و روم گفته می‌شود. حزب ناسيوناليست چيز اندكی پيش از ادغام بود. فاشيست‌ها حتی در بعضی نواحی با ناسيوناليست‌ها بدرفتاری می‌كردند. ناسيوناليست‌ها مغلوب شدند. اما غالب واقعی آنان بودند.
اين واقعيت برای شناخت خصلت ديكتاتوری فاشيستی اهميتی بنيادين دارد. بي دليل نيست كه قانونگذار اين ديكتاتوری يعنی "روكو" يك ناسيوناليست بود. بي دليل نيست كه بزرگترين شخصيت اين جريان يعنی "بوتای"، او نيز يك ناسيوناليست بود. در همه مراحل، مبارزه‌ای ميان فاشيست‌ها و ناسيوناليست‌ها برای حل مسايل بنيادين دولت و حزب جريان داشت¬¬. اين حزب ناسيوناليست بود كه همواره، در ماهيت، راه حل اين مسايل را ارائه ‌داد. گوهر راه حل‌های آنان در همه موارد دقيقا واپسگرايانه و بورژوا بود.
ويژگی دوره سوم انحلال تشكل‌های دموكراسی ايتاليايی، دموكراسی نيتی، دموكراسی ليبرال، راديكال، دموكراسی سوسيال، فراماسونری سنت اسكاتلندی و غيره بود. امروز می‌بينيد كه نمايندگان، باقی مانده‌های همه اين دموكراسی‌های ايتاليايی پاره پاره شده، همه اين دموكراسی‌هايی كه پيش از جنگ وجود داشتند، اكنون در مقام‌های هدايت كننده اقتصاد ايتاليا قرار دارند. معتبرترين نام در اقتصاد ايتاليا يعنی بندوچه، رهبر يكی از اين احزاب سابق است. بقيه نيز مانند او مقام‌های تعيين كننده‌ای در اقتصاد ايتاليا دارند.
در 1923 ماكسيماليست‌های ژيروند كه سزار الساندری در راس آنان قرار داشت به حزب فاشيست پيوستند. در اوت 1924 نوبت مركز حزب مردمی رسيد، مركزی كه نه تنها حفظ شد، نه تنها فاشيسم را پشتيبانی كرد، بلكه كاملا فاشيست شد. طی تابستان 1922 و در اكتبر 1925 نوبت به ليبرال‌های راست رسيد كه تا سالاندرا پيش رفت، تا راست حزب جيوليتی. بالاخره در 1927 ريگولا و شركا كه هر جند داخل حزب فاشيست نشدند اما به گونه‌ای به آن جوش خوردند.

پايان بخش اول از گفتار سوم

راه توده 164 28.01.2008


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت