راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

بخش اول از یک کتاب تحقیقی که در سال 1377
به تعدادی کم در جمهوری اسلامی منتشر و سپس جمع شد
کوچ روحانيون شيعه
از "جبل عامل" لبنان به ايران

 

پادشاهان صفویه که با زور شمشیر مردم سنی ایران را شیعه کرده، رفته رفته به اين حقيقت پی برد که با شمشير می توان مردم را به ترک مذهب تسنن و پذيرش تشيع واداشت ولی ترويج بنيادی تشيع در میان کسانی که به تشيع گرويده بودند بوسيله ای ديگر نياز دارد. شاه اسماعيل، بسياری از علمای سنی ايران را کشته بود و چاره ای نماند جز وارد کردن روحانیون شیعه از لبنان.

 

دشوار بتوان تصور کرد، در هيچ دهه ای از تاريخ معاصر ايران، باندازه فاصله ده ساله ميان دو دهه 70 و 80 درايران کتاب تاريخی و خاطرات منتشر شده و نسل جديد کشور اينگونه مشتاق گذشته خويش به آن مراجعه کرده باشند. اين رويکرد، يک خودشناسی ملی را برای دو نسل جوان و ميانه سال ايران ممکن ساخته است، که اثرات آن را در هر تحولی که در آينده در ايران روی دهد شاهد خواهيم بود. اين بازشناسی ملی و هويتی عليرغم همه کارشکنی های حکومتی پيش رفته و سد سانسور، تبليغات و تحريفات مسجدی و تلويزيونی حکومت را شکسته است. توان ما برای روشن کردن چراغ های راهنما در گذرگاه های چهار ضلعی تاريخ معاصر و بويژه تاريخ 5 دهه اخير ايران محدود است، اما در آنچه قادر بوده ايم کوتاهی نکرده ايم. از دوران شاه گفتيم و از فجايع، جنايات، فساد درباری و پوسيدگی نظام استوار بر يک کودتای خونين بنام "28 مرداد". عقب تر رفتيم. از روی کار آمدن شاه نوشتيم. نه از خودمان و يا تاريخ نويسان، بلکه از زبان امثال ملک الشعرای بهار. هم آخرين شاه و هم پدرش، مانند همه حاکمان و شاهان مستبد با آنکه فرماندهی قشون و سپاه و ارتش و قزاق ها را برعهده داشتند، هميشه با کابوس کودتا زيستند!
از سالهای آستانه انقلاب و سپس سالهای اول پيروزی انقلاب بارها نوشته ایم و از دورانی که در آن هستیم. نبايد اجازه داد حوادث تاريخی فراموش شوند، همچنان که نبايد اجازه داد دستگاه های تبليغاتی جمهوری اسلامی به سبک و نيت و سود خود اين حوادث را تفسير کرده و به خورد مردم بدهند. نسل امروز، بايد از حوادثی که نسل ميانه ايران از سر گذرانده بياموزد، اگر چنين نشود، فردا احزاب و گروه های بر سر راه تحولات سبز شده، همان نقشی را درايران ايفاء خواهند کرد که کنفدراسيون دانشجوئی و انواع گروه های خلق الساعه مائوئيست در ابتدای پيروزی انقلاب 57 ايفاء کردند. در آمل جمهوری شورائی برپا کردند، در ترکمن صحرا حکومت خلقی و در کارخانه ها به ستيز با سنديکاها رفتند زيرا آنها را عقب مانده و شوراها را جانشين انقلابی آنها می دانستند. مجاهدين خلق و چپ انديشانی که اکنون در مهاجرت زير پرچم های صورتی سینه می زنند و بر طبل تحريم- حتی رد ضرورت حمایت از دکترمعین درانتخابات ریاست جمهوری- و توصيه به انفجار و جنگ چريکي( مقاله های فردی بنام "کوروش عرفانی» و يا "کوروش گلنام" را در همين ارتباط ها در سايت های وابسته به راه کارگر مثل پیک ایران و ... و يا متمايل به حزب کمونيست کارگری در مهاجرت بخوانيد) می کوبند، اگر از تاريخ نياموخته اند، بهتر است در مهاجرت ابدی بمانند، تا اينکه نقش آفرين دوباره حوادث سالهای اول انقلاب بهمن درايران آينده شوند.
اما حاکميت و روحانيت. درباره نقش آنها در ايران و در انقلاب 57 تاريخی ترين سخن ها رواست. رويکردی که نسل جوان ايران به بازشناسی تاريخ شيعه و روحانيت در ايران پيدا کرده را نه فقط به فال نيک بايد گرفت، بلکه موهبتی اجتماعی بايد تلقی کرد. همانگونه که انقلاب به خود آنها نيز امکان داد يکديگر را بازشناسند و فراتر از آن، از حوزه ها بيرون آمده و جامعه و جهان و مردمی را بازشناسند که با آنها در ارتباط نبودند.
بدين ترتيب است که کوشش ما برای انتشار سابقه کوچ روحانیت شیعه از لبنان به ایران در دوران صفویه اعتباری ویژه می یابد.
از اين شماره، با توجه به حوادث سالهای اخیر لبنان، انگيزه ارتباط و پیوند روحانيت حاکم جمهوری اسلامی با روحانيون لبنان، در سه بخش، نگاهی می اندازیم به این سابقه و با استناد به یک کتاب تحقیقی. خطر بالا گرفتن وقوع يک جنگ مذهبی در منطقه که ایران در آن قرار دارد همچنان بزرگ ترین خطر و احتمال است. حاکمیت جمهوری اسلامی تاريخ ايران را از صفويه به بعد به رسميت می شناسد و از بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد و تشکیل مجلس هشتم عيد غدير را تبديل کرده اند به مراسم تاجگذاری و چنان سخن می گويند که گوئی ايرانی اساسا "شيعه" از خشت افتاده است.
کتابی که خلاصه ای از آن را می خواهیم منتشر کنیم تحقيقی است که در سال 1377 در تهران منتشر شده است. اين کتاب با نام "مهاجرت علمای شيعه از جبل عامل به ايران" در 1500 شماره توسط انتشاراتی امير کبير منتشر شد و پس از آن نيز تجديد چاپ نشد. يافتن و تهيه کردن آن در ايران، اکنون تقريبا ناممکن است. کتاب خيلی زود تمام شد و يا جمع کردند که تمام شود! نويسنده و محقق کتاب "مهدی فراهانی منفرد" است و کتاب در 216 صفحه.

دراين شماره مقدمه اين کتاب را می خوانيد که چکيده و "لُب" مطلب است: شيعه کردن ايرانی ها به زور شمشير، لت و پار شدن و قتل و آوارگی روحانيون سنی ايران و سپس وارد کردن روحانی شيعه از جبل عامل لبنان به ايران و پناه دادن آنها در کنار دربار صفويه. ماجرای روحانيون سيد و آل پيامبر، از همينجا آغاز شد. از لبنان به اصفهان و سپس از اصفهان به تهران!

آغاز کوچ از لبنان به ايران
دوران فرمانفروائی دودمان صفوی بر ايران اهميتی چند سويه دارد. يکپارچگی سياسی ايران که پس از سرنگونی حکومت ساسانی از دست رفته بود، يکبار ديگر به دست صفويان فراهم آمد. مهم ترين پديده ای که با آغاز حکومت صفويان در ايران رخ نمود رسمی شدن تشيع و چيرگی تدريجی اين مذهب در سراسر ايران بود. تلاش حکومت صفوی برای ترويج و توسعه مذهب تشيع در آغاز اين حکومت با شور و شعار بسيار همراه بود. شمشير اسماعيل اول بيش از هر عامل ديگری در دگرگونی مذهب بسياری از مردم قلمرو او موثر بود و تيغ "تبرائيان" در دوری جستن سنی های ايران از مذهب خويش نقش بنيادی داشت. اما حکومت صفوی رفته رفته به اين حقيقت پی برد که با شمشير می توان مردم را به ترک مذهب تسنن و پذيرش تشيع واداشت ولی ترويج بنيادی تشيع و بر آوردن نيازهای مذهبی کسانی که به تشيع گرويده بودند بوسيله ای ديگر نياز دارد. به همين دليل چون با به قدرت رسيدن شاه اسماعيل، بسياری از علمای سنی ايران توسط او کشته و يا از کشور رانده شده بودند، تکيه به روحانيونی ايرانی موجود در کشور و قدرت بخشيدن به آنان درکشاکش درگيری های ترک ها و تاجيک ها در حکومت، نه ممکن بود و نه به سود صفويان. به همين دليل دولت صفوی تصميم گرفت همان شيوه ای را پيش بگيرد که حکومت سربداران برای دعوت از شهيد اول به ايران و ترويج و توسعه تشيع به کار برده بود. در نتيجه، تربيت يافتگان مکتب علمی شهيد اول را از جبل عامل به ايران فراخواند. البته علمای شيعه از عراق و بحرين نيز به ايران کوچ کردند ولی هم از نظر گستردگی دامنه مهاجرت علمای جبل عامل و هم از نظر نقش و جايگاهی که درحکومت صفوی يافتند می توان مهاجرت از جبل عامل را طيف و جريان اصلی مهاجرت علمای شیعه به ايران دانست.
برخی علمای شيعه جبل عامل نیز در عصر اسماعيل يکم به مناطق همجوار امپراتوری صفوی کوچ کردند و از آنجا پيوندهائی با حکومت شيعه ايران برقرار کردند ولی نه حکومت صفوی ميخواست همه علمای جبل عامل را برای ترويج تشيع به ايران فراخواند و نه شخصيت اسماعيل يکم که خود را دارای منزلتی نيمه الهی می دانست جائی برای ابراز وجود آنان می گذاشت.
درزمان پادشاهی طهماسب فراخوانی اين علمان به ايران از سياست های اصلی دولت شد و "شاه دين پناه" دست آنان را در کارهای حکومتی باز گذاشت. از اين زمان مهاجرت گسترده علمای جبل عامل به ايران آغاز شد و تا پايان حکومت صفوی ادامه يافت.
...
نکته اساسی اين فصل، گذشته از مسائل مربوط به رشد و گسترش و دوام تشيع در جبل عامل، ترسيم چهره نهضت علمی شيعه و شناساندن پيشوای اصلی اين نهضت، شهيد اول (1)است. آن مکتب فقهی که شهيد اول با توجه به شرايط سياسی، فرهنگی و اقتصادی سرزمين خود بنياد نهاد به جنبه های سياسی و حکومتی توجه داشت و به فقيهان شيعه در امور سياسی اختيارات ويژه ای می داد. فقيهانی که بعدها به ايران آمدند از همين سنت پيروی کردند و با گسترش و تبيين آن از سوی ديگر برای تبيين مشروعيت حکومت تلاش کردند. اين مکتب فقهی پيش از عصر صفوی نيز يک بار مورد توجه حکومت سربداران قرار گرفته بود و خواجه علی مويد سربداری کوشيده بود با آوردن شهيد اول به ايران، تشيع فقاهتی را در برابر جناح صوفيان در نهضت سربداران تقويت و ترويج کند. مهاجرت علمای جبل عامل به ايران در دو مرحله انجام شد. در مرحله اول تعداد اندکی از عامليان به ايران آمدند و در مرحله دوم مهاجرت اوج و گستردگی چشمگير يافت.
مهاجران به دو گروه، نخست گروهی که با صفويان همگامی و سازگاری نشان دادند و دوم مهاجرانی که به شيوه های گوناگون به ناهمگامی و ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند.
در منابع عصر صفوی شواهدی مبنی بر وجود يک مقام مذهبی نيمه رسمی با عنوان "خاتم المجتهدين" يا "مجتهد الزمانی" ديده می شود. دارنده اين عنوان در حکومت صفوی نايب امام زمان دانسته می شد و شاهان صفوی خود را نايب او قلمداد می کردند. با توجه به اين رابطه، شاه صفوی به طور غير مستقيم نايب امام زمان به شمار می آمد و به اين ترتيب موضوع غصب حکومت که شيعه آن را متعلق به امامان خود می داند از ميان برداشته می شد. هم بنيانگذاران و هم دارندگان اين عنوان در تمامی دوران حکومت صفوی – جز در دو مورد- فقيهان جبل عامل بودند و همين مقام به آنان نقش و اهميت ويژه می داد. فقيهانی چون محقق کرکی در آثار خود کوشيدند تا بر نقش انحصاری فقيه جامع الشرايط به عنوان نايب عام امام غايب که در مکتب فقهی شهيد اول نيز مورد توجه قرار گرفته بود تاکيد کنند. محقق کرکی از اين طريق کوشيد که مقام پيشوائی جامعه شيعه را بدست آورد و دراين مسير مخالفت هائی را در ميان ديگر علمای شيعه برانگيخت. محقق کرکی و ديگران کوشيدند تا در آثار خود در بررسی موضوعاتی چون مشروعيت خراج و يا مشروعيت برپائی نماز جمعه، فقيه جامع الشرايط را نايب عام امام قلمداد کنند و گرفتن خراج و برپائی نماز جمعه را در زمان غيب امام مشروع بدانند.
مهاجرانی که با حکومت صفوی سازگاری و همگامی نشان دادند، گذشته از عهده دار شدن مقام خاتم المجتهدينی و رسيدن به مقام های شيخ الاسلامی، صدرات، قضاوت و حتی وزارت دراين حکومت کوشيدند به طور نظری و به شيوه های گوناگون حکومت صفوی را در چشم رعايايش مشروع جلوه دهند. آنان چنين نمودند که حکومت صفوی با دولت امام عصر پيوند خواهد خورد. آنان حتی گفتند که ائمه شيعه ظهور دولت صفوی را پيش بينی کرده بودند.
گروه ديگر کسانی بودند که پس از مدتی ايران را ترک کردند و يا در ايران به ناسازگاری با حکومت صفوی پرداختند. تنی چند از علمای شيعه جبل عامل نيز به رغم دعوت های چند باره حکومت صفوی هرگز به ايران گام ننهادند. مهاجرت فقيهان جبل عاملی به ايران موجب چيرگی فقيهان در حکومت صفوی شد و اين چيرگی پيامدهای بسيار داشت.

1- محمد بن مکی ملقب به شمس الدين، از بزرگان علمای اماميه که افقه فقها بود و در دوران سلطنت "برقوق" به فتوای قاضی برهان الدينمالکی و عبادبن جماعه به قتل رسيد و به شهيد اول مشهور شد.

راه توده 202 17.11.2008
 


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت