لنین و لنینیسم
90 سال پس از
انقلاب سوسیالیستی اکتبر
ع. خیرخواه
90 سال از انقلاب اکتبر
گذشت. از فروپاشی اتحاد شوروی که فرزند این انقلاب بود نیز قریب 17 سال می
گذرد. نه این فروپاشی سخن آخر است و نه انقلاب اکتبر به خاک سپردنی.
بمناسبت این سالگرد، مقاله ای تحلیلی را از منابع حزب کمونیست فرانسه ترجمه
کرده ایم که با مقدمه ای که بر آن افزوده ایم در چند بخش منتشر می کنیم.
مقدمه
با ازهم پاشی اتحاد شوروی، تحريف تاريخ اين كشور و جنبش كمونيستی در
جهان ابعاد تازهای بخود گرفت. از فردای فروپاشی، سيلی از اسناد و مدارك
جعلی كه توسط سازمان سيا و انتليجنس سرويس ساخته و پرداخته شده است هر روز
از يكی از نشريات روسيه و جمهوریهای شوروی سابق و بويژه در آذربايجان و
اوكراين سر بر میآورد. انبوهی از روزنامه نگاران و تاريخنگاران بازاری، در
قبال دستمزد اندكی كه دريافت میكنند، اين اسناد را بعنوان كشيفيات خود
منتشر میكنند. با هزينه سازمانهای جاسوسی غرب، نشريات و كتابهايی حاوی
اين اسناد سيا ساخته ابتدا در خود كشورهای شوروی سابق منتشر میشود و سپس
در غرب با استناد به آنها تاريخ اتحاد شوروی و علاوه بر آن احزاب كمونيست
كشورهای اروپايی و غيراروپايی تحريف میشود.
انجام مستقيم اين كار در غرب بدليل حضور احزاب كارگری و پژوهشگران كمونيست
البته دشوارتر است ولی همچنان پيگيری میشود. مثلا در فرانسه در سالهای
اخير دو كتاب "لنين" نوشته هلن كارر دانكوس- شوروی شناس مشهور- و ديگری
"كتاب سياه كمونيسم" منتشر شده است كه به تحريف تاريخ اتحاد شوروی و جنبش
كمونيستی جهانی اختصاص دارد. جالب است كه اين كتابها توسط نويسندگانی
دارای شهرت بزرگ در داخل فرانسه و حتی جهان نگاشته شده است. غالب كتابهای
هلن كارر دانكوس در مورد شوروی به بسياری از زبانهای دنيا و از جمله به
فارسی نيز ترجمه شده است.
"كتاب سياه كمونيسم" وضعيتی خاص داشت. تدارك تدوين اين كتاب بطور بسيار
پوشيده صورت گرفت و درست همزمان با حضور كمونيستها در كابينه فرانسه منتشر
شد. نويسندگان اين كتاب مدعی بودند كه با اسناد و مدارك ثابت میكنند در
زمان "حكومتهای كمونيستی" 100 ميليون نفر كشته شده اند. البته آنان
كشتههای حمله 14 كشور به شوروی در ابتدای استقرار آن، قربانيان جنگ جهانی
دوم، كشتگان حمله امريكا به كره، قربانيان بمبهای ناپالم و پاكسازیهای
انسانی ويتنام و ... همه را به حساب "قربانيان كمونيسم" گذاشته بودند. به
محض انتشار اين كتاب در مجلس فرانسه نمايندگان احزاب راست يك نسخه از آن را
در دست گرفته و خواهان استيضاح ليونل ژوسپن، نخست وزير سوسياليست وقت، بابت
حضور كمونيستها در كابينه شدند. دستگاه تبليغاتی دولت سرمايهداری فرانسه
توضيح نمیداد به فرض كه همه آنچه در اين كتاب راجع به كشورهای "كمونيستی"
نوشته شده درست باشد، چه ربطی به احزاب كمونيست دنيای سرمايهداری و يا حزب
كمونيست فرانسه و حضور آن در كابينه دارد. كمونيستها هر چند از انتشار
ناگهانی اين كتاب غافلگير شده و هنوز فرصت مطالعه و بررسی دقيق آن را
نداشتند اما در برابر این موج ايستادند. جلسه "محاكمه تلويزيونی" دبير كل
حزب كمونيست فرانسه كه با حضور برخی از نويسندگان كتاب انجام گرفت نتيجه
مثبتی را بسود محتوای كتاب در افكار عمومی بر جای نگذاشت. دو روز بعد و با
عقيم ماندن موج حملهها، نخست وزير فرانسه در پارلمان حاضر شد و اعلام كرد:
"من در كابينهام از كمونيستها استفاده كردهام و به حضور آنان افتخار
میكنم."
مطلبی كه در ادامه میآيد، خلاصهای است از مقاله "لوسين سو" كه برخی از
ادعاهای دو كتاب فوق را در آن بخش بررسی كرده است كه به فعاليت لنين و
انديشههای وی مربوط میشود. لوسين سو از جمله شناخته شده ترين فيلسوفان
ماركسيست در سطح جهانی است. در سال 1998 چند تن از نام آورترين دانشمندان
علوم طبيعی فرانسه و امريكا زير نظر او كتاب "علوم و ديالكتيك طبيعت" را
منتشر كردند كه به غالب زبانهای عمده جهانی ترجمه شده است. از جمله
كتابهای ديگر او میتوان به "استروكتوراليسم و ديالكتيك"، "ظهور، پيچيدگی
و ديالكتيك" و "ماركسيسم و نظريه شخصيت" اشاره كرد كه به هفده زبان ترجمه
شده است. كتاب مهم ديگر وی "مقدمهای بر فلسفه ماركسيستی" هم اكنون در دست
ترجمه به زبان فارسی است. لوسين سو به مدت دو دهه عضو مهمترين نهاد رسمی
فلسفی فرانسه يعنی "كميته مشورتی ملی اخلاق" بود كه از نمايندگان مذاهب
يهودی، مسلمان و مسيحی تشكيل شده بود و نامبرده از سوی فرانسوا ميتران -
رييس جمهور وقت فرانسه - بعنوان نماينده جريان آته ايستی در اين كميته
منصوب شده بود. اشارهای كه به سابقه نويسنده مقاله زير شد فقط از آن جهت
بود كه معلوم شود وزن و اعتباری اگر نه به مراتب بيشتر، لااقل در سطح
نويسندگان كتاب "لنين" يا "تاريخ سياه كمونيسم" در اينجا سخن میگويد.
1- بازگشت انتقادی به لنين
يا لنين ستيزی از همان ابتدا؟
در بحثهايی كه امروز در حول مسئله كمونيسم انجام میشود بحث درباره
فعاليتهای لنين اهميتی بيش از روشن كردن گذشته دارد. در واقع اساس بحث بر
اين قرار دارد كه رابطه ميان لنين و استالين چه بود؟ تداوم يا گسست؟ در پس
اين بحث در واقع اين نكته قرار دارد كه آيا يك ماركسيسم پراتيك غير
استالينی وجود دارد يا خير؟ پاسخ منفی به اين سوال عملا به معنای آن است كه
در مورد امكان وجود يك سياست كمونيستی كه با وعده هايش مطابق باشد ترديد
كنيم. از همنيجا میفهميم كه چرا از پايان دهه هشتاد به اينسو، مخالفان
اعلام شده كمونيسم در مورد لنين آثار تاريخی منتشر میكنند كه اساس آن بر
اين قرار دارد كه - از جمله - ثابت كنند كه تاريكترين جنبههای استالينيسم،
ترور و كشتار را خود لنين در همان سالهای 1918 - 1917 بنياد گذاشته است و
بدينسان میكوشند ترور و كشتار را جزيی از كمونيسم معرفی كنند.
من پنجاه سال است كه آثار لنين را مطالعه و بررسی میكنم و برای اين آثار
ارزش بسيار قائلم هر چند معتقدم آثار لنين نيز، مانند همه ديگر عناصر ميراث
كمونيستی، بايد با هوشياری انتقادی مورد بررسی قرار گيرد. به همين دليل
وقتی كتاب "لنين" نوشته هلن كارر دانكوس (انتشارات فايارد 1998) چاپ شد و
با توجه به آگاهی كه بر اطلاعات و صلاحيت وی در مورد برخی جنبههای تاريخ
اتحاد شوروی، بويژه مسئله مليتها، داشتم مايل بودم اين كتاب را با توجهی
ويژه مطالعه كنم. يادآوری میكنم كه كتاب هلن كارر دانكوس را بدون هيچگونه
پيشداوری آغاز كردم و حتی آماده بودم كه اگر نويسنده بتواند به من ثابت
كند، در صورت لزوم، تصويری را كه از لنين در ذهن داشتم تغيير دهم. اين
آمادگی اما دربرابر آزمايشی سخت قرار گرفت.
در طی دويست صفحه نخست كتاب كه ما را تا آستانه 1917 میبرد، هلن كارر
دانكوس بر روی لنينی دارای "جاذبه اندك" (صفحه 32) متمركز شده است، فردی
بويژه برجسته از نظر "وقاحت" (ص.33)، "خشونت" (ص.83). كسی كه "يقين داشت
هميشه حق با اوست"، "راجع به همه چيز بدون دقت زياد نظر قطعی میداد." (ص.
102). افزون بر اين محرك او "يك اراده بی نظير به قدرت" بود و بسيار متمايل
به "دستكاری مغز مردم"، "خشونت و تبختر" (ص.113)، حرص به اين كه مخالفانش
را از نظر سياسی "نابود كند" (ص.114) كسی كه حتی بسياری از رفقايش از او
"وحشت" داشتند (ص.126). لنين نمونه كسی بود كه معقتد بود سياست "وسايل را
توجيه میكند" (ص.160) و سخنانی از اين دست. خلاصه همه آنچه در استالين
گفته میشود هست در لنين بود ...
من كه بنوبه خود بسياری از اينها را اتهامات بيشرمانهای میدانستم كه
نادرستی آنها به راحتی قابل اثبات است، سعی كردم دريابم كه نويسنده چگونه و
از كجا به خود اجازه داده است بدون هيچگونه بحثی اين اتهامات را همچون امری
اثبات شده در كتاب خود مطرح كند و مشاهده كردم كه برخی از آنها از قلم
شديدترين مخالفان لنين مانند استرووه و مارتوف بيرون آمده و برخی ديگر هم
اصلا منبعی ندارند. ضمن اين كه اين روش در سراسر كتاب هلن كارر دانكوس
مشاهده میشود تا جايی كه حتی در ميان گيومه يعنی از دهان لنين جملات و
فرمولهايی تماما بيشرمانه و وحشيانه را نقل میكند، بدون آنكه كمترين
نشانه از منبع آن ارائه دهد. (مثلا در صفحات 125، 348، 367، 430 و ...)
واقعا ما با چه چيز مواجه هستيم؟ با يك اثر تاريخی جدی يا يك جزوه سياسی
سطح پايين؟
به همه اينها افزوده میشود بی توجهی غيرقابل درك نسبت به برخی از مهمترين
جنبههای فعاليت لنين و بويژه آثار تئوريك وی. در كتابی بيش از 600 صفحه،
نويسنده حتی يك جمله هم در بررسی كتابهای دارای اهميت بنيادين نظير "توسعه
سرمايهداری در روسيه"، "ماترياليسم و امپريوكريتيسيسم" يا "دفترهای فلسفی"
ننوشته است. تكليف برخی ديگر مانند "دوستان خلق كيانند" يا "يك گام به پيش،
دو گام به پس" را در يك جمله و آثار ديگری نظير "بيماری كودكی كمونيسم" را
در چند خط روشن كرده است. ناتوان از اين كه از كتابی نظير "دولت و انقلاب"
هم صرفنظر كند، نويسنده بدون هيچگونه ملاحظهای نافهمی خود از اين كتاب را
به لنين نسبت داده است، و نوشتهای را كه اين همه بحث و گفتگو در اطراف آن
وجود داشته است متنی "در نظر اول غير منسجم" و "بسيار مغاير با ديگر آثار
او" اعلام داشته است. احتمالا بدين دليل كه لنين در اين كتاب تاكيد كرده
است كه :"هدف نهايی ما الغای دولت، يعنی ... هر گونه خشونت نسبت به انسان
بطور كلی است." سخنانی كه از درك نويسنده كتاب خارج است. به هرحال به گفته
هلن دانكوس اين كتاب يك نوشته كاملا تاكتيكی است و "جزيی ساده از استراتژی
او برای رسيدن به قدرت" (ص.354) همه كسانی كه لنين و ماركسيسم را میشناسند
حتما سپاسگزار نويسنده خواهند بود!
اما هر قدر كه ما در كتاب عميق تر میشويم، متوجه میشويم كه تاريخنگاری
نظير هلن كارر دانكوس كه شايد در امور جمهوریهای قفقاز تخصص داشته باشد،
تصور كرده است كه متخصص لنين هم هست و میتواند اين تخصص را نشان دهد در
حالی كه او نشان میدهد تقريبا هيچ چيز از لنين و آثار او نمیداند. از
ميان بسياری از اين نافهمیها دو مورد بسيار بارز را بررسی كنيم.
1 - روسيه پس از انقلاب اكتبر، آيا میتواند برای يك دوره تنها "كشور
انقلاب بماند؟" به گفته هلن كارر دانكوس، لنين هرگز چنين فرضی را در نظر
نگرفته بود (ص. 479). نويسنده كتاب نمیداند كه احتمال تئوريك "سوسياليسم
تنها در يك كشور" از سال 1915 و در اثر لنين "درباره ايالات متحده اروپا"
(لنين مجموعه آثار به زبان فرانسه، جلد 29) بطور اصولی پيشبينی شده بود.
در اين اثر لنين با نشان دادن اينكه "ناموزونی توسعه اقتصادی و سياسی يك
قانون مطلق سرمايهداری است"، نتيجه میگيرد كه "پيروزی سوسياليسم در ابتدا
در تعداد اندكی از كشورها يا حتی در يك كشور جداگانه سرمايهداری ممكن است"
آنچه موجب خواهد شد كه پرولتاريای پيروزمند اين كشور "دربرابر جهان
سرمايهداری بايستند و طبقات محروم ديگر كشورها را بسوی خود جلب كند."
(ص.354-55) در همين جا يادآور میشوم كه "فرانسوا فوره" نيز در كتاب "گذشته
يك توهم" همين عقيده هلن دانكوس را ابراز میكند و مدعی است كه "هيچ چيز در
اين دوران برای لنين عجيب تر و ابلهانهتر از تصور سوسياليسم در يك كشور
بمدت طولانی نبود. البته لنين خاموشی انقلاب آلمان را در 1918 تقريبا
بلافاصله پس از شعله كشيدن آن يك ضربه دردناك میدانست، اما اين به هيچوجه
موجب نشد كه تصور اين را كه روسيه شوروی از اين پس يكه سوار سوسياليسم برای
مدتی به احتمال زياد طولانی خواهد بود انديشهای ابلهانه بداند.
2- هلن كارر دانكوس در كتاب خود زمانی كه به اوت 1917 میرسد، از قول لنين
دربرابر كنگره 6 حزب چنين نقل میكند: "پيش از ژوييه، انتقال مسالمت آميز
قدرت به شوراها ممكن بود. اما اكنون ديگر اين امكان وجود ندارد، دوران
مسالمت آميز انقلاب پايان يافته است." (ص.287 و نيز 293) اين ارجاع كاملا
غيرمستقيم به نظريه لنين در مورد امكان يك گذار بدون خشونت به قدرت حتی يك
لحظه هم توجه نويسنده كتاب را به گذشته اين مسئله و ادامه آن جلب نمیكند.
در حالی كه امكان يك انقلاب مسالمت آميز جايگاهی مركزی در نگرش استراتژيك
لنين لااقل از آوريل 1917 بدانسو داشت. پيش از آن در طرح قطعنامه راجع به
جنگ كه به كنفرانس شهر پتروگراد حزب بلشويك ارائه داد مینويسد: "انتقال
همه قدرت به دست اكثريت واقعی مردم، يعنی كارگران و دهقانان فقير، در هچ
كجای ديگر نمیتواند به اينچنين آسان و اينچنين مسالمت آميز انجام شود كه
اكنون در روسيه ممكن است." (مجموعه آثار. جلد 24. ص.160). لنين ضمنا از
پايان آوريل 1917 تا پايان ژوئن برضد هر نوع استفاده از خشونت بشدت مبارزه
میكرد و آن را خطايی بزرگ و حتی دامی میدانست كه مخالفان در پيش پای مردم
قرار میدهند. (مثلا نگاه كنيد به جلد 24.ص. 198 ؛ ج. 25. ص. 170 و 171).
در ابتدای ژوييه، با توجه به مواضعی كه ضدانقلاب بدست آورده بود و خشونتی
كه به راه انداخته بود بنظر میرسيد كه ديگر راه مسالمت آميز منتفی شده
است. اما دو ماه بعد چرخشی جديد در اوضاع بوجود آمد. در پايان اوت شورش
ژنرال ارتجاعی كورنيلوف شكست خورد و ناتوانی دولت كرنسكی دربرابر مسايل
سوزان جنگ و قحطی آشكار گشت. لنين مجددا با قدرت به خط مشی پيش از ژوييه
بازگشت، در عين حال كه تدارك شورش را نيز درصورت به نتيجه نرسيدن راه
مسالمت آميز يعنی "اين امكان بينهايت كمياب و بی نهايت پرارزش توسعه مسالمت
اميز انقلاب" (ج. 25. ص.235) را از نظر دور نمیداشت. با در پيش گرفتن همين
خط بود كه بلشويكها تا نيمه اكتبر (مطابق تقويم جديد) توانستند اكثريت را
در شوراهای اصلی بدست آورند. با اينحال عليرغم همه تلاشهای وی برای متقاعد
كردن به اينكه بايد قدرت را فورا بدست گرفت، روحيه ترديد همچنان وجود داشت
و انقلاب را به شكست تهديد میكرد. بنابراين ضروری شد كه از طريق دست زدن
به شورش، سير حوداث را شتاب بخشيد و با اينحال لنين معتقد بود كه دقيقا در
آن موقعيت همه نوع بختی وجود دارد كه شورش در كمترين زمان و با كمترين
خونريزی پيروز شود. و اين مرهون استفاده تا حد ممكن از استراتژی گذار
مسالمت آميز بود : موفقيت "به يك يا دو روز مبارزه بستگی خواهد داشت."
(ج.26.ص.184) و حوادث نيز در 7 نوامبر به همين شكل رقم خورد.
همين جنبه نگرش لنين در 1917 است كه هلن كارر دانكوس و علاوه بر او "نيكلاس
ورث" در "كتاب سياه كمونيسم" به كلی در مورد آن سكوت و بدون كمترين توجهی
از آن عبور میكنند. درست است كه همه اينها نشاندهنده نافهمی عجيب آنان از
رويكرد و نگرش تئوريك و سياسی لنينی است، اما همين نافهمی است كه ضمنا دست
زدن به يك تحريف بنيادين را ممكن میكند. اين تحريف عبارتست از معرفی كردن
همه جنبشی كه به انقلاب اكتبر ختم شد همچون روندی كه، به گونهای عمدی، به
سمت خشونت فيزيكی، شورش نظامی، توسل به كودتا (ص.306) جهت داشته است.
ادامه دارد
راه توده 156 12.11.2007
فرمات PDF
بازگشت