راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

ماركس و ماركسيسم - 17 ­
در كشورهای کمونيست
بجای شکوفائی انسانی
ابتکارات فردی خفه شد
جعفر پويا
 

 

كمونيسم تخيل است؟ همه جا شكست خورده است؟

 

اين نظريه كه ماركس يك انديشمند خيالپرداز بود، هر چند پيشتر هم وجود داشت، پس از فروريختن ديوار برلين در 1989 نيرويی تازه گرفت. بيشتر حكومت‌هايی كه خود را كمونيست می‌دانستند پس از اين تاريخ فرو پاشيدند. چين تنها كشور مهمی كه همچنان عنوان كمونيست دارد؛ هرچند توسط يك حزب كمونيست اداره می‌شود، اما اقتصاد آن بر پايه‌ای وسيعا سرمايه‌داری سازمان يافته است. بنابراين در مفهوم عملی كلمه كمونيسم امروز       او- توپيك يا همان ناكجا- آباد است. يعنی در هيچ كجا وجود ندارد. اما تفكر عمومی از اين هم دورتر رفته و از اينجا نتيجه گرفته است كه اصولا كمونيسم يك آرمان ناكجاآباد است. يعنی هدفی است تحقق ناپذير كه در هيچ آينده‌ای جايی برای آن نخواهد بود. چنانكه ديده می‌شود مدافعان سرمايه‌داری شكست "كمونيسم تاريخی" را به حساب انديشه ماركس گذاشتند؛ اعلام  كردند كه تاريخ، انديشه او را بطور قطع و برای هميشه رد كرده است و نتيجه گرفتند اين فكر كه سرمايه‌داری بسوی سقوط خواهد رفت و جای خود را به كمونيسم خواهد داد ديگر پايه‌ای ندارد. ماركسيسم در بهترين حالت نقدی بر شيوه توليد سرمايه‌داری از زاويه پيامدهای اجتماعی آن است. اما نقدی كه بدليل ضعف پايه‌های علمی نتواند در پراتيك و عمل بازتاب يابد چه ارزشی دارد؟

اما آنانی كه آموزش‌های اساسی ماركس درباره گذار انقلابی به كمونيسم را از ياد نبرده‌اند می‌دانند كه مسئله پيچيده‌تر از اينهاست. در شرايط تسلط سرمايه‌داری بر جهان و مناسبات بين‌الملی، گذار انقلابی به كمونيسم تنها در صورتی بختی برای موفقيت دارد كه بر بستر توسعه سرمايه‌داری صورت گرفته باشد. تحقق اين گذار مستلزم استفاده از دستاوردهای اقتصادی سرمايه‌داری و شكلگيری يك مجموعه اكثريت مزدبر است كه مستقيم و غيرمستقيم با صنعت بزرگ در پيوند باشند و بطور عينی در اين گذار نفع داشته باشند. اين گذار همچنين بايد شكل دمكراتيك يك جنبش توده‌ای از سوی "اكثريت عظيم" را بخود گيرد. (مانيفست حزب كمونيست). بنابراين انقلاب‌هايی كه در كشورهای رشد نيافته، با طبقه كارگر در اقليت، صورت گرفته، هر چند ضرورت‌ها و دستاوردهای خاص خود را داشته است، نمی‌تواند ميعاری برای ارزيابی انديشه ماركس باشد. اين انقلاب‌ها، در شرايط محاصره و تجاوز مداوم سرمايه‌داری، به نظمی ختم شد كه در غالب كشورهای اروپای شرقی مورد تقليد قرار گرفت. نظامی كه سرانجام به جای آزاد كردن اهرم‌های پويايی اقتصادی به انسداد آن منجر شد. دمكراسی اجتماعی واقعی خفه شد و بجای زوال دولت، برعكس دولت - حزب همه كاره جامعه شد. جای شكوفايی فراگير افراد را كه كمونيسم وعده داده بود خفه كردن ابتكار فردی گرفت.

اما اينكه ما بتوانيم بر مبنای نظريه ماركس، يعنی آنجا كه ماركس انتظار تحقق انقلاب كمونيستی داشت، كمونيسم را برقرار كنيم هنوز از نظر تاريخی آزمايش نشده كه بتوان گفت شكست خورده و ناممكن بودن يا خصلت اتوپيك و ناكجاآباد آن روشن شده است.

حتی می‌توان درست عكس اين را گفت. بسياری از پيش‌بينی‌های ماركس در مورد آنچه بقول اقتصاد امريكايی "هليبورنر" مربوط به "تحول درونی" سرمايه‌داری است تحقق يافته است:

تمركز مالكيت، بحران‌های ادواری، تعميق نابرابری طبقاتی و غيره. به همين شكل زير فشار مبارزه طبقاتی و جنبش كمونيستی، رژيم‌های سوسيال دمكرات ناگزير به دست زدن به اقداماتی ملهم از انديشه‌های ماركسيسم شدند مانند ملی كردن‌ها، نقش متعادل كننده ماليات بر درآمد، يا دمكراسی اجتماعی كه در زمان خود به بهبود وضع زحمتكشان منجر گرديد.

البته اين كه لازم باشد در انديشه ماركس، در آن بخش كه به چشم انداز كمونيسم و ويژگی‌های آن مربوط می‌شود، تصحيحات يا بازبينی‌هايی انجام شود مسئله‌ای طبيعی است كه در مورد آن ميان ماركسيست‌ها همواره بحث و گفتگو وجود داشته و همچنان ادامه دارد. مثلا امكان پشت سرگذاشتن قطعی بازار و مناسبات كالايی همچنان مورد بحث است و برخی آن را خطرناك می‌دانند. بنظر اين عده در اينصورت چاره‌ای نخواهد بود جز آن كه يك سازمان مركزی بوجود آيد كه نيازهای مردم و شيوه رفع آنها را به شكلی قاهرانه تحميل كند. اما از اين مهمتر مسئله چشم انداز زوال دولت است. ماركس به روشنی خواهان زوال دولت در كمونيسم شده است زيرا وجود دولت را تنها ناشی از تضادهای اقتصادی طبقات می‌داست و معتقد بود با زوال طبقات ضرورت وجودی دولت نيز از ميان می‌رود. در حالی كه بنظر برخی ماركسيست‌ها پايان تضادهای طبقاتی الزاما به معنای پايان همه تضادهای اجتماعی نيست و تضادهای مربوط به قدرت و مشابه آن همچنان باقی می‌ماند كه تصور امكان پايان دادن به تنظيمات دولتی را دشوار می‌كند. فراتر از اينها موانع انسانشناسانه‌ای ممكن است در اين راه وجود داشته باشد. يعنی موانعی كه ناشی از تاريخ طبيعی و تكامل انسانی از جهان حيوانی و سپس تاريخ اجتماعی اوست. مثلا فرضيه "نيچه‌ای" اراده معطوف به قدرت در نزد همه انسان‌ها، يا فرضيه از نظر علمی پايه دارتر "فرويد" در مورد وجود يك محركه خشونت ابتدايی در انسان و ... همه اينها ما را ناگزير می‌كند كه لااقل با احتياط بيشتری به فرضيه زوال دولت فكر كنيم. در اين شرايط بايد يك سرشت انسانی را در نظر بگيريم كه تماما وابسته به مناسبات اجتماعی نيست و اجتماعی شدن بنی آدم و مسالمت آميز شدن خودبخودی مناسبات ميان انسان‌ها را به صرف حذف تضادهای طبقاتی كمی دشوار می‌كند. اگر همه اينها درست باشد بدان معناست كه منازعات انسانی تنها ريشه در مالكيت خصوصی اقتصاد ندارد، بلكه بخشی از آن معلول علت‌های طبيعی است كه هيچ سياستی نمی‌تواند مستقيما آن را تغيير دهد و در نتيجه همواره نوعی تحميل قواعد و هنجارها را از سوی قدرت سياسی به انسان ناگزير می‌كند تا امكان "زندگی مشترك" وجود داشته باشد. در اينصورت بايد پذيرفت كه در چشم انداز كمونيسم ماركس نوعی خوش‌بينی انسانشناسانه وجود دارد كه آن وجه تيره‌ای را كه انسان از طبيعت به ارث برده دست كم گرفته است.

اما همه اينها هيچ تاثيری در اساس كار ماركس ندارد؛ يعنی آنجا كه وی به تحليل عينی از تاريخ دست می‌زند، تضادهای كنونی آن را نشان می‌دهد و امكان‌های تحولی را كه در آن وجود دارد روشن می‌كند همگی اعتبار كامل خود را حفظ كرده‌اند و سايه‌ای كه براثر شكست انقلاب روسيه بوجود آمده نبايد موجب فراموشی اين موضوع بشود. بنابراين آنچه توهم و تخيل است خواست برقراری يك سازمان جمعی ديگر اقتصاد نيست، آن هم در شرايطی كه برقراری اين نظم نوين به يك ضرورت تبديل شده است و سلطه نظام كالايی سرمايه‌داری بر جهان در همه جا نزاع و بی عدالتی بوجود آورده، موجب دشمنی‌های فزاينده شده است. آنچه می‌تواند تخيل باشد عبارت از آن است كه تصور شود اين تحول و برقراری اين نظم نوين می‌تواند بدون وجود هنجارهای اخلاقی و يك نظم حقوقی الزام اور و دولتی كه آن را تحميل كند، عملی شود.    

                                                                                                                                

                                                                                                                                   بازگشت