آخرین تحلیل کیانوری از انقلاب ایران
قتل عام 67
بزرگترین جنایت
تاریخ معاصر ایران
سخنی با توده ایها
از سال های 64 و 65 به بعد تناسب نیروها در درون
حاكمیت ج. ا. هر چه بیشتر به نفع نیروهای راست چرخش یافت و در آخرین سال های حیات
آیت الله خمینی، رهبری ج. ا. كاملا در دستان آنان قرار گرفت. سیاست ارتجاع در تداوم
جنگ، نیروهای مردمی درون حاكمیت ج. ا. را در بن بست كامل قرار داد. هم دفاع از جنگ
به معنی نابودی آنها بود، و هم عدم دفاع از جنگ. در این دوران تلاش چند باره
"میرحسین موسوی"، نخست وزیر وقت، برای استعفا با مخالفت مواجه گردید. نیروهای راست،
كه عملا ج. ا. را در دست داشتند، هنوز خود را برای به چنگ گرفتن آشكار سكان امور
كشور آماده نمی دیدند. هنوز باید جنگ ادامه می یافت، هنوز باید بنیه نظامی و
اقتصادی كشور باز هم بیشتر و بیشتر تحلیل می رفت و هنوز باید نیروهای دمكراتیك باز
هم ضعیف و ضعیف تر می شدند. از سوی دیگر، راستگرایان این واقعیت را درك می كردند كه
در عرصه اقتصادی، نفس وجود جنگ سیاست های ویؤه ای را الزامی می سازد، كه هر نیروی
دیگری نیز كه در حاكمیت باشد، ناچار است كمابیش آنها را دنبال كند. به این ترتیب
نیروهای راست، ضمن اینكه در تمام مدت جنگ، نبرد را در عرصه اقتصادی با شدت بسیار
دنبال می كردند و تحت هیچ شرایطی اجازه نمی دادند به مواضع اساسی آنان در این زمینه
لطمه ای وارد آید، اما حاضر شدند برای خاطر آنكه جنگ را به هر قیمتی كه هست هم چنان
تداوم بخشند، امتیازاتی واگذار كرده و جناح چپ را با این امید كه بعدها تمام عواقب
جنگ و سیاست"جنگ جنگ، تا پیروزی" را به گردن آنها بیاندازند، هم چنان در حاكمیت حفظ
كنند. بدیهی است، راستگرایان هیچگاه پیش بینی نمی كردند اقتصاد كشور تحت هدایت آنان
در مدتی كوتاه به چنان فاجعه ای گرفتار شود، كه مردم اقتصاد دوران جنگ را آرزویی
دیگر دست نایافتنی بپندارند.
با پایان گرفتن مخاصمات تند نظامی، هاشمی رفسنجانی، كه در طول جنگ نقش "قهرمان جنگ،
و با خاتمه آن، نقش "قهرمان ضد جنگ" را با مهارت ایفاء كرده بود، خود را برای نشستن
بر مسند ریاست جمهوری آماده كرد.
از سوی دیگر، مرتجعین و وابستگان انجمن حجتیه، كه در تمام این مدت از انظار مخفی
شده و از پشت پرده هدایت عملیات "جنگ جنگ، تا پیروزی" را به عهده داشتند، از مخفی
گاه بیرون آمده، تشكیلات علنی "رسالت" را سازمان دادند. مجموعه این دو نقشه، آینده
تقسیم قدرت را تدارك دیدند. با تغییراتی، كه در قانون اساسی داده شده بود، از یكسو
نخست وزیر كه عملا كاره ای نبود، از قانون اساسی حذف شد و نیز با حذف شرط مربوط به
"مجتهد جامع الشرایط" بودن، از شرایط "ولایت فقیه"، راه برای یك "ولایت فقیه" ضعیف
تر، اما مطمئـن و گوش به فرمان، گشوده شده بود.
به این ترتیب، رابطه میان ریاست جمهوری و ولایت فقیه در قانون اساسی به نحوی برقرار
گشت كه تعادل میان آنها را بطور نسبی حفظ كند. این تعادل در عین حال انعكاسی بود از
تناسبی كه در آن زمان در درون صف نیروهای راست، یعنی گردانندگان واقعی ج. ا. وجود
داشت.
برای بدست گرفتن بی قید و شرط زمام ج. ا.، راست گرایان از هر سو به رفع موانع مشغول
بودند. با نزدیك شدن زمان مرگ آیت الله خمینی فرصت ها دم به دم تنگ ترمی گردید و
لازم بود یك سلسله مسایل و موانع باقیمانده كه هنوز حاكمیت بی چون و چرای آنها را
تهدید می كرد، هر چه سریع تر در زمان آیت الله خمینی برطرف گردد. از همین رو در
آخرین سال یا سال های حیات آیت الله خمینی مجموعه نیروهای راست یك سلسله توطئـه های
بسیار جنایتكارانه را سازمان دادند، كه تمام سرنوشت بعدی انقلاب را تحت الشعاع خود
قرار داد.
توطئه نخست، طرح كشتار وسیع زندانیان سیاسی بود كه به حق بزرگترین جنایت تاریخ
معاصر ایران محسوب می شود. دلایل واقعی این كشتار فجیع انسان های بی دفاع، امروز
دیگر كاملا مشخص شده است.
از یك سو هاشمی رفسنجانی خود را برای بدست گرفتن زمام ریاست جمهوری آماده می كرد و
برنامه بعدی خود را نیز كاملا تدارك دیده بود. گرفتن چهره لیبرال و بظاهر آزادی
طلب، نقطه اتكاء اساسی برنامه های آینده وی را تشكیل می داد. وجود هزاران زندانی
سیاسی موقعیت این چهره را به شدت به خطر می انداخت. دولت ائتلافی آینده، نه
میتوانست این همه زندانی را در دوران ریاست جمهوری آینده تحمل كند، نه میتوانست
آنها را اعدام كند و نه میتوانست آنها را آزاد كند. لذا لازم بود "حل" مسئله
زندانیان از طریق پاك كردن صورت مسئله، در زمان آیت الله خمینی و به نام او انجام
شده، به حساب "جنون" وی، بعلت شكست در جنگ گذاشته شود. روش بكار گرفته شده در اعدام
زندانیان، كه بیشتر به یك "قرعه كشی مرگ" شبیه بود، اساسا نشان می دهد كه برای
ارتجاع مسئله اصلی این نبود كه چه كسی كمتر مبارز است و یا چه كسی بیشتر مخالف رژیم
است و چه كسی نیست! ارتجاع نمیتوانست وقت خود را برای اینگونه مسایل تلف كند.
مسئله اساسی عبارت بود از كم كردن تعداد زندانیان، عبارت بود از گرفتن هر چه بیشتر
قربانی در كمترین زمان ممكن.
و اما برای ارتجاع حجتیه، یعنی شریك دیگر این جنایت هولناك، مسئله تنها در یك
انتقام جویی تاریخی و محروم كردن توده ها از رهبران و همراهان انقلابی خلاصه نمی
شد، بلكه در عین حال، نكته اساسی عبارت بود از دائمی كردن تفرقه میان نیروهای
انقلابی درون و بیرون حاكمیت ج. ا.
بدیهی است، ما قصد آن را نداریم كه مسئولیت این كشتار فجیع را تنها به شخص یا اشخاص
خاصی منتسب كنیم. این مسئله ایست كه تاریخ آن را روشن خواهد كرد. آنچه كه ما می
دانیم و میتوانیم بدانیم، این است، كه چه نیروهایی از امكان تصمیم گیری در انجام
این جنایت برخوردار بودند و این جنایت در جهت منافع چه كسانی قرار داشت و چگونه و
از چه طریق؟
راه توده 215 02.03.2009