راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

نقد فرُیدیسم- دکتر تیزابی - 5
ضربات شکننده
روانشناسی دیالکتیکی
بر نظرات فریُد

5- انتقاداتی از فرویدیسم
انتقاد از روانکاوی و روانشناسی فرویدی و ذکر نظریات دانشمندان شوروی در این مورد- انتقاد از جامعه شناسی فرویدی، نظریات فرویدی در مورد مذهب، چگونگی پیدایش و تکامل تمدن و فرهنگ، و آراء او در مورد عدم تساوی حقوق زن و مرد و دیگر مسائل اجتماعی.

نتیجه کلی انتقاد
در این بخش فرویدیسم از نقطه نظرهای مختلف آن یعنی روانکاوی، روانشناسی و فلسفه و جامعه شناسی مورد بحث و انتقاد قرار می گیرد و سعی می شود جنبه های مثبت و به خصوص منفی آن آشکار گردد.
روانشناسی و روانکاوی فرویدی:
چنانکه قبلا اشاره شد، فروید قانون ثبات انرژی و تغییر و تبدیل حالات مختلف انرژی بهم را که از قوانین مهم فیزیک تئوری است به روانشناسی می کشد و آنرا به انرژی روانی شخص شمول می دهد و بدین وسیله دینامیسم ذهن انسان و حالات و مکانیسم های مختلف روانی را به طرز جالب و جدیدی شرح می دهد. ولی متاسفانه سیسم روانشناسی او که در ظاهر منطقی می نماید مبتنی بر یک اسلول منطقی مادی نیست، زیرا چنانکه بعدا به تفصیل خواهیم دید تاثیر عوامل اصلی موثر در بنای شخصیت فرد را که کل شرایط محیط اجتماعی شخص باشد در نظر نمی گیرد و غریزه جنسی را تنها عامل اساسی در تغییر و تبدیلات روانی و تکامل رفتار شخص به شمار می آورد.
برای معالجه بیماران روانی نیز معتقد است فقط باید به پسیکانالیز متوسل شد و با این طریقه نیروهای مزاحم را که منشاء جنسی دارند و از دوره کودکی در ذهن کودک بوجود آمده اند از ناخودآگاه به خود آگاه او کشانده و وی را از بیماری رهاند.
به این ترتیب فرویدیسم در تداوی بیماران:
اولا- از هیپنوتیسم و تلقین و دیگر روش های معمول در روانپزشکی که اغلب موثر است استفاده نمی کند.
ثانیا- به اساس پاتو- فیزیولوژیک اختلالات نورو- پسیکیک توجهی ندارد.
روش او علاوه بر اینها روشی است بسیار طولانی، پرخرج و استفاده از آن منحصر به طبقات ثروتمند است. در مورد اینکه پسیکانالیزه فقط شعور بیمار به علت بیماری- انتقال منشاء بیماری از ناخودآگاهی به خودآگاهی- را برای معالجه کافی می داند باید گفت هر چند آگاهی برهر علت لامحاله در رفع آن موثر است ولی تنها شرط رفع آن نمی تواند باشد. این نقطه ضعف روش علمی پسیکانالیز، معلول اشتباه عظیم «فروید» در باره منشاء و علل نوروزهاست زیرا چنانچه اشاره شد او نوروزها را ناشی از تحولات غیر متعارف غریزه جنسی میداند و در نتیجه به عوامل مادی اقتصادی- اجتماعی محیط بر شخص که هر یک در شرایط زمانی – مکانی خاصی می تواند موجه عوارض روانی باشد توجه نمی کند.
مثلا بدیهی است کارگری که در اثر بیکاری، فقر و گرسنگی زن و بچه به ناراحتی های روحی دچار می شود، اولا عارضه روانی اش منشاء جنسی نداشته – ثانیا عارضه ای است مربوط به حال و گذشته نزدیک، نه گذشته دور و کودکی. ثالثا- صرف اطلاع او از علت ناراحتی خویش- آنهم نه علت اصلی- نمی تواند سلامت و اعتدلال روانی اش را به وی باز گرداند. در حالیکه، بدیهی است رفع علت اصلی بعضی پیدا کردن کار و درآمد کافی برای یک زندگی آرام بیش از هر چیز در از بین بردن ناراحتی اش موثر خواهد بود.

توجیه کثرت بیماران روانی در امریکا و عدم وجود نسبی آن در کشورهای سوسیالیستی
پسیکولوژیست ها و روانپزشکان مارکسیست با استفاده از ماتریالیسم دیالکتیک و نتایج علمی آزمایشات «پاولوف» و «بشتریوی در فیزیولوژی و پسیکولوژی ضربات شکننده ای به روانشناسی و روانکاوی «فروید» وارد کرده و جنبه های ایده آلی و غیر منطقی آنها را تشریح کرده اند.
آکادمیسین «پلاتونوف» پسیکیاتریست بزرگ شوروی در کتاب عظیم خود به این عقیده «فروید» که پایه تشکیل همه نوروزها را غریزه جنسی و تحولات آن می داند حمله کرده و می نویسد: «مشاهدات و تجربیات ما در سالیان زیاد با نتایج مثبت ثابت می کند که محتوی نوروزهای اجباری معلول تحریکات مختلف ناشی از محیط خارج بوده و اصولا آن طور که «فروید» در نظریه سفسطه آمیز و مطلقا غیر قابل قبول ایده آلیستی خود اظهار می کند به هیچ وجه صرفا معلول تحریکات بیولوژیک نیست.-
سپس «پلاتونوف» برای اثبات گفتار خود ابزرواسیون هایی از «آ.ماتسکویچ»، خودش و دیگر راوانپزشکان بزرگ شوروی شرح می دهد و مدلل می سازد که نوروزهای وسواسی- اجباری، فوبی ها و سمپتوم های سوماتیک یک نوروز هیستریک علیرغم عقیده فروید صرفا از غریزه جنسی سرچشمه نمی گیرند، بلکه محصول تاثیر کل شرایط محیط زندگی شخصی در ذهن او می باشند، شرایطی که کیفیات جنسی یکی از آنها محسوب می شود.
در یکی از این ابزرواسیون ها که توسط «آ. ماتسکویچ»، گرفته شده «کلپتومانیا»ی یک زن جوان مورد بحث و آنالیز قرار می گیرد و با کمک اظهارات بیمار این نتیجه به دست می آید که عارضه مزبور محصول تغییر ناگهانی شرایط زندگی بیمار و برخورد او با یک رشته شرایط نامساعد بوده است. لذا «پلاتونوف» اظهار می کند که این عارضه و نظایر آنرا میتوان به قول «بشتریو» یک رفلکس شرطی پسیکو- پاتولوژیک دانست.

آکادمیسین «فدوتوف» یکی دیگر از دانشمندان بزرگ شوروی در مورد عدم الویت غریزه جنسی با کمک از ماتریالیسم تاریخی در مقاله ای در کتاب «مارکسیسم و پسیکولوژی» می نویسد:
«مطالعه عاری از تعصب حقایق به طور قانع کننده ای مدلل می سازد که این غریزه جنسی نیست که واقعا همه تحریکات اخلاق و رفتار بشری را فراهم می سازد بلکه برعکس، شخصیت انسان که بوجود آمده به وسیله شرایط تاریخی در یک قرارگاه اجتماعی است، اشکال تظاهرات غریزی را معین می کند.»-
توجه به علت افزایش روز افزون جنایتکاران، دزدان، کانگسترها، قاچاقچیان، و بیماران روانی در جامعه امریکا و عدم وجود این تیپ افراد در جوامع سوسیالیستی، صحت گفتار «فدوتوف» را مدلل می سازد. چه کسی می تواند منکر شود که تعداد بی شماری از کودکانی که امروز در ناحیه «آپالاشا» در ایالات متحده امریکا یعنی در ثروتمندترین کشور سرمایه داری جهان روزی یک وعده غذای بخور و نمیر می خورند و از فرهنگ و دیگر مواهب اجتماعی ذره ای برخوردار نیستند فردا به دسته جنایتکاران و کانگسترها نخواهند پیوست!»

تاثیر شرایط اقتصادی- اجتماعی در تشکل رفتار، اخلاق، شخصیت و به طور کلی در تعیین اشکال تظاهرات نیروهای غریزی شخص، غیر قابل انکار است. توحه خواننده به یافتن علل رواج لواط، سادیسم، پول دوستی، خشونت و درنده خوئی در ایالات متحده امریکا، نظر ما را تائید خواهد کرد. همین دانشمند در مقاله فوق اضافه می کند: «علی رغم موضوع رفلکس های شرطی و آموزش های «پاولوف»، پسیکانالیست ها با اعتقاد به معالجه پروس های روحی به مثابه چیزی کاملا جدا از پروس های فیزیولوژیک در مغز، هنوز در تجاهل به پیشرفت های علمی اصرار می ورزند.» سپس «فدوتوف» این جمله «فروید»، در پسیکانالیز باید همه تئوری های آناتومیک شیمیائی و فیزیولوژیک را به دور افکند» را مورد انتقاد شدید قرار داده و می نویسد: «پوزیسیون پسیکانالیز، یعنی پوزیسیون جدائی روان از مغز، طبعا یک نتیجه کاملا منفی در عمل را در بر دارد.»
ماتریالیسم دیالکتیک از طریق فلسفه، و تئوری رفلکس های شرطی از طریق فیزیولوژیک و پسیکولوژی ثابت می کند که ذهن شخص انعکاسی از واقعیت موجود خارجی در مغز است. ولی در تئوری پسیکانالیز نقش دنیای خارج در شکل بندی ذهن شخص بسیار محدود است. ذهن شخص اسیر غرایز کور است. پسیکانالیز به بخشی از ذهن نام ناخودآگاه هم می گذارد و معتقد است که این بخش از دنیای خارج جداست و با وجود ناخودآگاهی تاثیر قاطعی در رفتار و خودآگاهی بشری دارد!! به این ترتیب پسیکانالیز نقش اساسی و اصلی محیط خارج در تشکل ذهن بشری را انکار می کند و ماهیت اجتماعی بشر و اصالت جامعه را منکر می شود.
«انتزاع ایده آلیستی رفتار انسان از محیط اجتماعی، خاص تمام تعلیمات «فروید» است»، پلاتونوف
پسیکانالیز «فروید» که بر اساس پسیکولوژی او قرار دارد از آنجا که منشاء نوروزها را غریزه جنسی می داند و زمان تشکیل آنها را دوره کودکی به شمار می آورد و از آنجا که جایگاه استقرار آنها را ناخودآگاه تصور میکند در بررسی علل موجد نوروزها جز به غریزه جنسی و تحولات آن به چیز دیگری توجه ندارد. در معالجه بیماران روانی فقط به گذشته دور آنها توجه می کند. وضعیت حاضر آنها را از جهات مختلف مورد توجه قرار نمی دهد، و صرف آگاهی بیمار به علت آنهم نه علت واقعی- را برای معالجه و کافی می شمارد! در این مورد به گفتار «فدوتوف» در کتاب «مارکسیسم و پسیکولوژی» توجه کنیم، مطمئنا به ندرت می توان فکر کرد که نوروزهای رشد یافته در یک کارگر بیکار که از حداقل زندگی برای خود و خانواده اش محروم است، با نوروزهای مادری که بچه اش را از دست داده، و یا نوروزهای... همه اساسا از علل یک سانی (تحولات غریزه جنسی) در گذشته دور (دوره کودکی) سرچشمه گرفته باشند. ما معتقدیم که در عین عطف توجه به «آسیب»های پسیکولوژیک واقعی نه خیالی. توجه اصلی روانپزشک در معالجه نوروتیک ها باید روی شرایط زندگی حاضر آنها و روی حالات قریب الوقوع آنها تمرکز یابد. به عبارت دیگر در جریان پسیکوتراپی پزشک باید تماس نزدیک تری با آنچه که بیمار را فی الحال آشفته می سازد داشه باشد.»
نقاط ضعف و نقائص و روانکاوی سبب شده امروزه در بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای سوسیالیستی تقریبا متروک گردد. در دیگر ممالک نیز شهرت و اهمیت سابق خود را از دست داده است.
باید دانست این ورشکستگی تنها مربوط به موارد فوق الذکر نیست و تئوری های «فروید» در باره رشد و تکوین شخصیت را نیز امروز دیگر هیچ شخص منطقی قبول نمی کند. چنانکه در فصل چهارم کتاب حاضر خواهیم دید «فروید» چگونگی شخصیت و رفتار آینده شخص را ناشی از غریزه جنسی و نحوه لذت جوئی او در زمان نوزادی می داند! و هر یک از حرکات بیو- فیزیولوژیک کودک مانند گاز گرفتن، مکیدن، تف کردن و غیره را عامل تعیین کننده شخصیت آینده او می داند. مثلا معتقد است کودکی که در کوچکی با دندان هایش گاز می گیرد، در آینده فردی منقد، وکیل دعاوی، سیاستمدار و یا مقاله نویس از کار در می آید! و یا طفلی که عادت به تف کردن دارد در بزرگی دیگران را خوار شمرده و شخصی متکبر خواهد شد.

 

 راه توده 195 06.10.2008


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت