انگیزه های انتشار راه توده- 3 در آستانه دهه 70 توده های محروم جامعه شرکت کننده در انقلاب خسته و منفعل، قشرهای متوسط به آنان پشت کرده، سرمایه داری تجاری قدرتمندتر از همیشه، نیروهای چپ در تشتت و تقابل و سردرگمی بسر می بردند. همه اینها یک عقب نشینی بنیادین را به انقلاب تحمیل کرده بود. شروع دهه هفتاد و کنار گذاشته شدن چپ مذهبی و خط امامی ها از قدرت، در صحنه سیاسی ایران پیامدهای متضاد دیگر خود را هم بر جای گذاشت. اصرار بر ادامه جنگ که سرانجام با نوشاندن جام زهر به آیتالله خمینی پایان یافت، موجب شکسته شدن اسطوره سازش ناپذیری خمینی در ذهن توده های میلیونی محروم هوادار وی شد. آنها سرشکسته و منفعل شدند. این شکست و یاس زمینه سربرآوردن نوعی فاشیسم مذهبی شد که در دوران رهبری علی خامنه ای به روند بتدریج مسلط تبدیل شد.
|
اگر فراز و فرودهای انقلاب 57 در فراز و فرودهای حزب توده ایران بازتاب مستقیم دارد، شرایطی که در آن راه توده نیز فعالیت خود را آغاز کرد می توان درون این روند جستجو کرد. پایان جنگ با عراق یک مرحله مهم در تاریخ انقلاب و کشور بود. اگر ادامه جنگ عناصر راست را در جامعه و حکومت ایران تقویت کرد، حاصل پایان آن یک گردش به راست عمومی در جامعه ایران شد. عناصر این گردش به راست در تلاقی دو روند قرار داشت. اصرار اشتباه بر ادامه جنگ که سرانجام با نوشاندن جام زهر به آیتالله خمینی پایان یافت. با این کار اسطوره خمینی و سازش ناپذیری وی در ذهن توده های میلیونی محروم هوادار وی شکست. این توده با شکست در جنگ سرشکسته و منفعل شد. این شکست و یاس ناشی از آن زمینه سربرآوردن نوعی فاشیسم مذهبی نیز شد که در پیوند با یک سلسله عناصر دیگر در دوران رهبری علی خامنه ای به روند بتدریج مسلط تبدیل شد. این بحث فعلا مورد نظر ما نیست. همزمان با ناامیدی و منفعل شدن توده های زحمتکش جامعه، در روندی دیگر اتحاد قشرهای متوسط با توده های محروم جامعه نیز شکسته شد. در واقع قشرهای متوسط در دوران جنگ به دو بخش تقسیم شدند. بخشی از آنان به برکت دوران جنگ و انواع و اقسام امتیازهایی که حکومت در اختیار این قشرها قرار داده بود رشد کردند. بخش دیگر و محروم تر آن بار فشارهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دوران جنگ را تحمل کردند. این هر دو دیگر مایل به پشتیبانی از سیاست های قبلی نبودند. بخش نخست سیاست های دولت را مانع از گسترش و تقویت موقعیت اقتصادی خود می دید و بخش دوم این سیاست ها را مسبب خراب شدن وضع خود می پنداشت. هر دو گروه همچنین وضعیت فرهنگی و اجتماعی بسته و ناگواری را که زیر فشار نیروهای راست تحمیل شده بود به حساب دولت خط امام می گذاشتند و بهبود وضعیت خود را در گشایش اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی می دیدند. جنگ همچنین موقعیت سرمایه داری تجاری را بشدت تقویت کرد و نهادهای وابسته به آن دست بالا را در ارگان های حکومتی یافتند. خدشه دار شدن رهبری آیتالله خمینی در ذهن توده های هوادار وی و سپس درگذشت او، منفعل شدن توده های محروم، قدرت اقتصادی و سیاسی سرمایه تجاری، امید طبقات متوسط به بهبود وضع خود در چارچوب تقویت سمتگیری های سرمایه سالارانه، همگی یک چرخش به راست را در جامعه ایران حاکم کرد. همه اینها با یک دوره گردش به راست در صحنه جهانی و بحران در کشورهای سوسیالیستی توام بود که سرانجام به فروپاشی اتحاد شوروی ختم شد. این فروپاشی نیز یک موج گردش به راست در صحنه جهانی را بوجود آورد که پیامدهای آن در ایران شاید بیش از دیگر کشورها مشهود بود. حمله به عراق، قرار گرفتن امریکا در همسایگی ایران، حذف اتحاد شوروی، اشغال افغانستان توسط امریکا و پایان یافتن آن تعادل جهانی که بسود جلوگیری از فشار امریکا به ایران عمل می کرد، مسئله گردش به راست را در ایران هم از نظر ایدئولوژیک و هم از نظر الزامات سیاست خارجی نیز قطعی کرد. همه این اوضاع داخلی و جهانی در اپوزیسیون خارج از کشور ایران نیز بازتاب خود را داشت. اپوزیسیون خارج از کشور بجای آنکه ریشه جنگ را در اشتباهات توده مردم و برنامه ریزی ارتجاعی برای طولانی کردن جنگ ببیند، به این طولانی شدن دل بست و در این تصور شریک شد که پایان جنگ با پایان رژیم توام خواهد شد. توجه و دقت در تمایزها و اختلاف های درونی نظام و برجسته کردن و آگاه کردن مردم نسبت به این تمایزات که بویژه وجه مشخصه و تمایز سیاست حزب توده ایران در دوران قبلی بود، در این شرایط اهمیت خود را از دست داد. به همان شکل که پایان جنگ و عدم سقوط صدام به انفعال توده های طرفدار انقلاب و آیتالله خمینی ختم شد، پایان جنگ و عدم سقوط رژیم هم به انفعال و ریزش عمومی هوادران اپوزیسیون انجامید. سقوط اتحاد شوروی در اپوزیسیون چپ خارج از کشور ایران نیز همان تاثیر را گذاشت که در چپ های مذهبی داخل ایران داشت. بدینسان در آستانه دهه 70 توده های محروم جامعه شرکت کننده در انقلاب خسته و منفعل، قشرهای متوسط به آنان پشت کرده، سرمایه داری تجاری قدرتمندتر از همیشه، نیروهای چپ در تشتت و تقابل و سردرگمی بسر می بردند. همه اینها یک عقب نشینی بنیادین را به انقلاب تحمیل کرده بود. عقب نشینی که حزب توده ایران نیز به تمامی از آن متاثر بود. اما شروع دهه هفتاد و کنار گذاشته شدن چپ مذهبی و خط امامی ها از قدرت، در صحنه سیاسی ایران پیامدهای متضاد دیگر خود را هم بر جای گذاشت که به شفاف شدن فضای سیاسی کشور انجامید. از یکسو نیروهای چپ مذهبی که متوجه شده بودند فشارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی راست به حساب آنان گذاشته شده سعی می کردند فاصله خود را از راست ها نشان دهند و بر مواضع خود بسود گسترش آزادی های سیاسی و اجتماعی تاکید کردند. از سوی دیگر شتاب در تقویت مناسبات سرمایه داری و بویژه اجرای برنامه تعدیل اقتصادی به عمیق تر شدن شکاف های اجتماعی انجامید و پندار قشرهای متوسط در مورد بهبود وضع خود در چارچوب اجرای برنامه های سرمایهداری خدشه دار شد. که البته، این هر دو زمینه مساعدی برای بازگشت نیرومند تر چپ مذهبی فراهم می کرد. انتشار راه توده دوره دوم را باید در درون این مجموعه شرایط درک کرد. هدف از این انتشار را باید در فاصله گرفتن از سیاست های قبلی حاکم بر اپوزیسیون، بدست آوردن شناخت هرچه دقیق تر از تمایزات و تقابل های درون و پیرامون حاکمیت و شرایط و اوضاع و احوال کشور و انتقال این شناخت به بخش هر چه وسیعتری از توده ای ها و توده ها و تاثیرگذاری بر روند سیاسی کشور و انقلاب دانست. به راه توده برگردیم و اسناد را در برابر خویش قرار دهیم: کلام به قیمت خون راه توده شماره 5 ع. الهی شوربختی فقط این نیست، که در یکی از سرنوشت سازترین لحظات تاریخ ایران، اپوزیسیون مهاجر رژیم جمهوری اسلامی امکان تشکل و فعالیت آزاد را در داخل ایران ندارد، در این نیز هست، که رژیم و منتقدان درونی و پیرامونی آن نیز در احزاب و سازمان های سیاسی و علنی متشکل نیستند، تا مردم مستقیم و بدون واسطه بدانند، حرف آقایانی که بشیوه ای نوبتی در نماز جمعه های تهران ژ3 بدست رقیب را به دوئل فرا می خوانند چیست؟ آن پشت چه می گذرد، که یکباره مانند فنر فشرده از جا در می روند؟، زیر میز چه کسی پای لنگ منافع دیگری را لگد می کند که فریاد طرف از پشت تریبون نماز جمعه به آسمان می رود؟ اگر حقی هم در میانه "اره بده، تیشه بگیرد" های نوبتی مطرح باشد، آنقدر گنگ و نامشخص است، که تشخیص آن آسان تر از تصور امکان ادامه حیات رژیم نیست! این شوربختی، اگر از اپوزیسیون رژیم در خارج از کشور پوست و استخوانی بیش باقی نگذاشته باشد، در داخل و در میان منتقدان و مخالفان درونی و پیرامونی رژیم نیز، آنقدر عضلات سیاسی را فرسوده است، که دیگر پنجه در پنجه انداختن های مدعیان بی رمق، حتی آن حد جاذبه را ندارد، که کسی به قصد تماشا هم شده، لحظه ای کنار معرکه های نوبتی، که برپا می شود، پا سست کند. امروز مردم نمی دانند فرق این گروه از آقایان با آن گروه از آقایان، که خط و نشان برای هم می کشند، چیست؟ و تازه، هر یک از این دو و یا چند گروه مخالف و منتقد نمی دانند، که سرانجام چقدر نیرو دارد و مردم را چگونه در اطراف تفکر و چاره ای که شاید در آستین داشته باشد، بسیج کند. آقای رفسنجانی، که با همین شیوه سنتی به انتخابات دوره چهارم مجلس اسلامی امید بسته بود و اکنون همان مجلس را روبروی خود می بیند، به ظاهر باید درس لازم را گرفته باشد. مخالفین چپ و راست او در حکومت و پیرامون هم. از نظر ما، هر نوع تشکل آزاد و علنی، حتی در این مرحله، از سوی منتقدان و مخالفان سیاست های رژیم، گامی است در جهت تایید درسی که از تاریخ باید گرفت. ما روی علنی و آزاد بودن این احزاب و تشکل های احتمالی براساس موازین و اصول کار و فعالیت یک تشکل سیاسی، تاکید داریم. این گام می تواند فراتر رود. اما ... روزنامه "سلام" و یا هر جریان هوشیار و نیمه هوشیار دیگر، می بایست با این خیال خام، که می توان آزادی را در چارچوب عملکرد خود حفظ و تثبیت کرد، وداع گویند. دفاع از آزادی احزاب و سازمان های سیاسی، یک اصل اجتماعی است، که تجزیه بردار نیست. آنها که تصور می کردند، سرکوب دیگران به آنها ارتباط ندارد، باید نخستین درس را بسیار زودتر از این می گرفتند. دیروز بموقع بود و امروز هنوز فرصت هست. ما به این نگرانی، که ادامه اختناق و ممانعت از هرگونه فعالیت علنی و آزاد، هسته های مسلح را متشکل می کند و کلام به قیمت خون در خیابان ها به زبان خواهد آمد، موافقیم و چاره را در آزادی برای همگان می دانیم.
|
راه توده 258
10 اسفند
ماه 1388