راه توده                                                                                                                                                          بازگشت       

 

 

مقدمه ای بر هفتمین بخش از مرور گذشته 18 ساله راه توده
آینده، ریشه در گذشته دارد
تحولات در ایران بی ریشه نیست

 

 

ورود میرحسین موسوی به صحنه انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری همان اندازه برای راه توده قطعی بود، که پیروزی او. همچنان که پیروزی محمد خاتمی در انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری به همان اندازه آشکار بود که رسوائی احمدی نژاد در پایان چهار سال سکانداری ریاست جمهوری و رسیدن به مرز سقوط، در آستانه انتخابات دوره دوم (دوره دهم ریاست جمهوری).

وقتی حدود دو ماه پیش از آغاز کارزای انتخاباتی دوره دهم ریاست جمهوری، احمد جنتی در نماز جمعه تهران، خطاب به اصلاح طلبان که در آن دوره تلاش می کردند محمد خاتمی نامزدی خود برای انتخابات ریاست جمهوری را اعلام کند، رسما اعلام داشت: "محال است ما اجازه بدهیم سکان دوباره بدست شما بیفتد!"، افق خونین انتخابات دوره دهم نمایان شد. یگانه راه حل برای "ممکن" کردن آن "محال"ی که احمد جنتی در نماز جمعه تهران اعلام کرده بود، شرکت وسیع مردم درانتخابات بود. شرایط برای چنین حضوری روز به روز آماده تر و آشکارتر می شد، بویژه با چند سفر محمد خاتمی به مرکز چند استان کشور، بویژه اهواز در سفر به خوزستان.

هشدارها تا حد اعلام رسمی ترور او به سبک ترور بی نظیر بوتو در پاکستان برای کناره گیری وی از صحنه انتخابات شدت گرفت. حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان رسما نوشت که سرنوشت بی نظیر بوتو در انتظار خاتمی است.

موسوی دیرتر از خاتمی اعلام ورود به صحنه انتخابات کرد و خود را نامزد دوره دهم ریاست جمهوری اعلام داشت. اندک زمانی پس از این اعلام حضور، محمد خاتمی به نفع میرحسین موسوی کنار رفت، که این نبود جز عمل به توافقی که با هم پیشتر بدان متعهد شده بودند. یعنی در صورت تنگ شدن عرصه بر خاتمی، میرحسین موسوی نیز وارد صحنه شود تا اگر خاتمی ترور شد و یا زیر فشار بیت رهبری ناچار به کناره گیری شد، وی در صحنه باقی باشد. خاتمی ترور نشد، اما به نفع میرحسین موسوی اعلام کناره گیری کرد و با اهدای یک شال بزرگ سبز که به گردن میرحسین موسوی انداخت خود را حامی وی در انتخابات اعلام کرد.

همین شال دو متری، در هفته دوم تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری تبدیل به شالی شد به طول میدان تجریش تا میدان راه آهن. کسانی که راه توده این دوران را خوانده و مطالب آن را دنبال کرده باشند و یا اگر در آن زمان نخوانده و یا خوانده اما فراموش کرده باشند، می توانند به حافظه خود و یا به آرشیو راه توده مراجعه کنند تا حرکت راه توده را، سایه به سایه این رویدادها، تفسیر اخبار و تحلیل رویدادهای این دوران مرور کنند. ما در همین دوران، پیش از آن که خاتمی و موسوی اعلام ورود به صحنه انتخاباتی کنند نوشتیم که شرایط در کشور به گونه ایست که این هر دو، با هم نامزد انتخابات خواهند شد. همچنین در بحث های پر التهاب دوران کناره گیری خاتمی از نامزدی انتخابات نیز در راه توده نوشتیم که ورود موسوی به صحنه قطعی است. و پس از ورود او به صحنه و آغاز بحث های مربوط به نا آشنا بودن نسل جوان کشور با سوابق و شخصیت وی نیز نوشتیم که این بحث ها، همگی هدایت شده از سوی جناح راست جمهوری اسلامی است و نباید به آن دامن زد. پیروزی موسوی با رای همین نسل جوان قطعی است. همین هشدار را به کسانی دادیم که در مهاجرت و با حداقل اطلاعات و آگاهی از آنچه در اواخر عمر، در بیت آیت الله خمینی می گذشت، نقش پسر او احمد و همچنین نقش توطئه گران پشت صحنه آن دوران، مبتکر بحث پیرامون نقش موسوی و دولت او در کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 را شروع کرده بودند. خطاب به آنها نیز نوشتیم که نباید در دام این بحث ها افتاد. این بحث ها می تواند ابتکار خود حاکمیت و دستگاه های امنیتی و تبلیغاتی آن، از راه های مختلف و از جمله از طریق اینترنت باشد.

این مسائل تماما در ارتباط است با دوران پیش از رای گیری و پیش از کودتای 22 خرداد و رویدادهای پس از آن.

این مرور، در واقع مقدمه ایست برای مروری وسیع تر و جامع تر. یعنی نگاه به آن مسیری که راه توده طی حدود 18 سال گذشته طی کرده است. این نگاه و این مرور تاکنون در 6 شماره راه توده دنبال شده و دراین شماره بخش هفتم آن را می خوانید، اما این بخش چنان در پیوند است با حوادث جاری در کشور، که بهتر دیدیم آن را بعنوان سرمقاله این شماره راه توده منتشر کنیم، البته با مقدمه ای که در بالا خواندید. این مقدمه و این مرور، همچنین تائیدی است بر این که جنبش سبز توده ایهای پیگیر رویدادهای ایران را غافلگیر نکرد.

بخش هفتم از مرور کارنامه راه توده را در ادامه می خوانید:

فعالیت راه توده را در دهه هفتاد می توان به سه دوره تقسیم كرد. دوره نخست را می توان شامل 24 شماره دو سال اول انتشار راه توده دانست. این، دوره گسست از سیاست های اپوزیسیون و جستجوی یك راه نوین است. ویژگی این دوره بنوعی یكدستی مطالب، همراه با تكامل آنها همروند با تحولات داخل كشور است. اهمیت این دوره در آن است كه در طی آن برای نخستین بار پس از یورش به حزب، راه توده می كوشد خطوط عمده یك نگرش نوین به سیاست و جامعه ایران را مطرح، تدوین و پخته كند، نگرشی كه در تقابل و نقد نگرش حاكم بر اپوزیسیون قرار دارد.

دوره دوم از شماره 24 با انتشار مقاله "سخنی با همه توده ای ها" آغاز می شود و تا شماره 60 راه توده، یعنی تا انتخابات دوم خرداد را در بر می گیرد. آنچه در این دروه از لابلای صفحات راه توده دیده می شود تلاش برای جمع بندی نتیجه جستجوهای دوره پیشین و رسیدن به یك شعار و سیاست مشخص از درون آنهاست. در این دوره تنوع دیدگاه ها در خدمت چنین جمع بندی قرار می گیرد كه نتیجه آن به شكل موضع گیری شركت در انتخابات مجلس پنجم و رای به ائتلاف كارگزاران و چپ مذهبی در می آید كه می توان گفت نقطه عطف فعالیت راه توده و نشانه گذار قطعی آن به یك مشی سیاسی نوین در رابطه با تحولات داخل ایران است. این اعلام ضرورت شرکت در انتخابات مجلس پنجم، در فضای مهاجرت که بصورت یکدست انتخابات را تحریم کرده و یا اساسا به آن نپرداخته و آن را بی اهمیت تلقی کرده بود، یک ایستادگی بزرگ در برابر همه اپوزیسیون خارج از کشور بود. ادامه این روند به موضعگیری تاریخی شركت در انتخابات ریاست جمهوری دوره هفتم و رای به محمد خاتمی می انجامد. انعکاس گام به گام مسیر این انتخابات و انعکاس اخبار آن و صدور چندین اعلامیه انتخاباتی از جمله دستآوردهای این دوران است. در این دوره و از خلال این موضعگیری هاست كه راه توده به مقابله با یك جو بسیار خصمانه در خارج از كشور می رود و دیدگاه ها و مواضع خود را تثبیت می كند. پیروزی محمد خاتمی و ضربه ای که مانند پتک بر سر مهاجرین سیاسی فرود آمد، دستآورد بزرگی برای سیاست راه توده بود. البته مخالفان انتشار راه توده نیز بیکار نمانده و مقابله ضد تبلیغی با آن را تشدید کردند که با کمال تاسف "نامه مردم" نیز به این مقابله پیوست. در واقع همه جبهه تحریم انتخابات به شمول "نامه مردم" علیه راه توده بسیج شدند.

مشخصه دوره سوم كه از انتخابات دوم خرداد شروع می شود تنوع در دیدگاه های نظری و انسجام در دیدگاه ها و موضعگیری های سیاسی و در عین حال تثبیت این دیدگاه ها و مواضع است. مشخصه این دوره تثبیت و جا افتادن مشی سیاسی راه توده است كه سخت ترین مخالفان آن را نیز سرانجام ناگزیر از عقب نشینی می كند. ما اكنون در سال 1389 همچنان در ادامه این دوره هستیم. به همان شكل كه جامعه ایران پس از عبور از دوران بینابینی 1371 تا 1376 همچنان در ادامه این دوران قرار دارد.

 ما در بازخوانی راه توده دهه هفتاد هنوز در دوره نخست یعنی در 24 شماره نخست راه توده قرار داریم. این دوره از دو جهت اهمیت خاص خود را دارد:

1- دوره نخست، دوره گسست از گذشته و گسست از سیاست حاكم بر اپوزیسیون است. در حالیكه دوره دوم ادامه این دوره و دوره بعدی تا به امروز تداوم یك درك از مسایل ایران و انقلاب و تداوم یك سیاستی است كه پایه های آن در دوره نخست ریخته شده است. 

2- در این دوره(یعنی دوره اول که تا شماره 24 راه توده ادامه دارد) هنوز گروه هایی مانند مجمع روحانیون مبارز یا مجاهدین انقلاب اسلامی نیز فعالیت مجدد خود را آغاز نكرده اند و تنها نشانی كه از تقابل و اندیشه های متفاوت در سطح حاشیه قدرت و حكومت در جامعه ایران وجود دارد، همان روزنامه سلام است كه نقش مهمی را نیز در این دوره برعهده دارد.   

بدینسان دوره نخست فعالیت راه توده هم مهر و نشان گسست قاطع از فضای حاکم بر مهاجرت را در خود دارد و هم خطوط عمده ترسیم آینده را در شرایطی كه هنوز فضای سیاسی ایران در غیاب جریان هایی مانند مجاهدین انقلاب اسلامی (یا بعدها كارگزاران سازندگی و جبهه مشاركت) بشدت مبهم و پیچیده است.

این اشارات لازم بود تا بدانیم مقاله ای كه مرور ان را برای این شماره راه توده برگزیده ایم در چه شرایطی منتشر شده است.

مقاله "توپخانه ریاست جمهوری كدام خاكریز را به توپ خواهد بست؟" مندرج در شماره 11 راه توده - مرداد ماه 1372 در حكم سندی است كه در آن درك راه توده از وضع جمهوری اسلامی و جناح ها و آینده آن تشریح شده است. مرداد ماه 1372 زمان آغاز دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی است و راه توده به نقش هاشمی رفسنجانی، چپ مذهبی، موسوی خوئینی ها و میرحسین موسوی، نهضت آزادی و نیروهای ملی مذهبی و بالاخره علی خامنه ای در تحولات آینده اشاره می كند. مرور این مقاله برای آنكه تصویری از اوضاع 16 سال پیش بدست اوریم و ببینیم راه توده تا چه اندازه به درك عمیق اوضاع و سمت و سوی تحولات آینده نزدیك شده بوده اهمیت دارد.

در ابتدای این مطلب در مورد هاشمی رفسنجانی می خوانیم:

"انتخابات ریاست جمهوری تمام شد. رژیم، آن چه را همگان از آن مطلع بودند و بدان اعتراض داشتند، نادیده گرفت و انتصابات را به انتخابات ترجیح داد. همگان، حتی کسانی که طی سال های گذشته، خود از جمله تصمیم گیرندگان مهم حکومتی بودند، نوشتند و گفتند، که پیش از برگزاری انتخابات لازم است کارنامه چهارساله دولت آقای رفسنجانی بررسی شود و کارشناسان از هر سو نظرشان را بدهند و سپس انتخابات بر اساس آگاهی مردم از آن چه انجام شده و آن چه می خواهند انجام بشود، برگزار شود.

... برگزاری این انتصابات آن قدر غیر قابل دفاع بود، که حتی شخص رئیس جمهور نیز در مصاحبه داخلی خود با مطبوعات داخل کشور نتوانست از آن دفاع کند و با صراحت بیان داشت، که شخصا مایل به وجود احزاب و رقابت واقعی در انتخابات است! ...

آقای رئیس جمهور در مصاحبه با مطبوعات داخل کشور از زیر بار آن چه زشت و نکوهیده است، شانه خالی می کند و می گوید که مسئولیت آن ها را به عهده ندارد! و از جمله در باره حمله به دفاتر نشریات و- با صراحت می گوید، که اینها، کار افراد ناآگاه است و او با آن ها موافق نیست. او چنان در این باره شانه از زیر بار مسئولیت خالی می کند، که گوئی چاره ای جز تمکین از خواست ها و عملکردهای دست های پشت صحنه ندارد. آیا واقعا به این صورت است؟ اظهارات وی در مصاحبه با مجله "تایم" آمریکا، که در آستانه برگزاری انتخابات انجام شد و در واقع خطابیه ای بود به دولت دمکرات آمریکا، خلاف این را ثابت می کند. ایشان در این مصاحبه همه جانبه، می گوید، که رژیم کاملا هماهنگ عمل می کند و برداشت های غرب در باره "میانه رو" و "تندرو" و... غلط است. او بعنوان مثال از تصویب برنامه دولت در مجلس اسلامی یاد می کند، که ظاهرا به دولت اختلاف دارد! ولی اگر رژیم این گونه هماهنگ است، چگونه از روی سر رئیس جمهورش تصمیم می گیرد و عمل می کنند؟ ...

دستگاه دولتی، که از تکنوکرات های تحصیل کرده آمریکا و اروپا تشکیل شده (با آن که اکثریت آن ها دارای سابقه عضویت در انجمن های اسلامی خارج از کشور در سال های حکومت سلطنتی بوده اند و گرایش های مذهبی دارند)، هر گاه که حرف و عمل آن ها در عرصه سیاسی و اجتماعی موافق میل نهادهای قشری روحانیت نباشد، مورد حمله قرار می گیرد و تجربه سال های اخیر نشان داده است، که آقای رفسنجانی، که نقش پل ارتباطی را در این میان بر عهده دارد، در نهایت امر و حداقل برای حفظ خود، چاره ای جز تمکین از خواست های آنان ندارد. تجربه وزیر اطلاعات (ارشاد)، آقای خاتمی، یورش های نوبتی به شهردار جسور و پرتلاش تهران "کرباسچی"، هر گاه که پا را از محدوده تعیین شده اش بیرون می گذارد، و ... مهمترین نمونه هاست."

در این بخش چندین نكته مهم وجود دارد.

اول اینكه انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی بصورت انتصابات انجام شد. یعنی اجازه بحث و گفتگو داده نشد و نامزدهای واقعی روبروی یكدیگر قرار نگرفتند. در واقع نطفه های وضعی كه بعدها و از جمله در انتخابات اخیر با آن روبرو شدیم از همین روش ها ریخته شد.

دوم. توجه به این كه هاشمی رفسنجانی خود را طرفدار آزادی احزاب و مطبوعات دانسته و گفته با حمله به دفاتر نشریات موافق نیست. پایه های اختلاف های بعدی نیز در همین مواضع دیده می شد. 

سوم. با اینكه وی گفته در رژیم ایران تندرو و كندرو وجود ندارد ولی مجلس شورا از بالای سر او تصمیم گیری می كند.

چهارم. توجه به نقش ارتباطی هاشمی رفسنجانی میان كارگزاران تكنوكرات دستگاه دولتی و نهادهای قشری روحانیت و عقب نشینی های وی در برابر آنان و بالاخره اشاره به نقش محمد خاتمی.

این مسایل شاید امروز بدیهی بنظر آید یا چندان مهم تلقی نشود ولی در شرایط آن روز دارای نكات تازه ای است كه بعدها هم اهمیت خود را نشان داد و هم تنظیم سیاست راه توده - مثلا در رای دادن به كارگزاران سازندگی در انتخابات پنجم یا تشخیص محمد خاتمی در انتخابات هفتم- بر مبنای دقت و توجه به اینگونه نكات قرار داشت.  

راه توده در ادامه می نویسد:

"شورای نگهبان قانون اساسی، که در زمان حیات آیت الله خمینی بارها مورد بی مهری وی قرار گرفت و مهره هایش در نوبت های مختلف جابجا شدند، تا با نظرات وی در زمینه ها و زمان های مختلف هماهنگ شود، اکنون به دست توانایی تبدیل شده است. که علاوه بر امور محوله و قانونی، در دیگر امور سیاسی – اقتصادی رژیم نیز نظارت دارد. و آن جا که آشکارا دخالت نمی کند، پشت صحنه عمل می کند.

شورای مصلحت نظام، که به دستور آیت الله خمینی و به عنوان میانجی و قاضی بین اختلافات مجلس و شورای نگهبان تشکیل شده بود و تا زمان حیات وی دارای قدرت و اختیارات مافوق شورای نگهبان بود، فعلا اعتبار ندارد و میدان را به نفع شورای نگهبان ترک کرده است. طرفداران اختیارات بیشتر دولت در امور اقتصادی و سرمایه گذاری دولتی، که هم چنان در این شورا عضویت دارند، هر چند گاه یک بار مورد حمله تبلیغاتی قرار می گیرند، تا دوران اقتدار خود در زمان حیات آیت الله خمینی را فراموش کنند. "موسوی خوئینی ها" و "سید حسین موسوی" دو چهره برجسته این گرایشند، که اخیرا طی حکمی از جانب "خامنه‌ای" بار دیگر عضویتشان در این شورای از قدرت بازمانده، تائید شده است.

این گرایش معتقد به پرهیز از معامله و زد و بند با آمریکا و پیاده شدن برنامه اقتصادی صندوق بین المللی پول در ایران است و با ادامه فروش صنایع و کارخانجات به بخش خصوصی و در نهایت امر، تسلط کامل نظام سرمایه داری در ایران موافق نیست. آن ها از مدتی پیش درک نوین خویش از آزادی ها را از زبان افرادی نظیر "بهزاد نبوی" اعلام داشته اند. که بر اساس آن، احزاب در چارچوب قانون اساسی کشور باید آزاد شوند و روح ملی تقویت شود. "موسوی خوئینی ها"، صاحب امتیاز روزنامه پرفروش "سلام" است، که با فاصله زیادی از کیهان و اطلاعات چاپ تهران حرکت می کند و بیم آن می رود، که به زودی محدودیت هایی را برای ادامه انتشارش به وجود آورند. "میر حسین موسوی"، نخست وزیر دوران جنگ که صدارتش تا حیات آیت الله خمینی ادامه داشت، مشاور رئیس جمهور است. مشاوری، که به قول خود وی در هیچ کاری دخالت ندارد، و در واقع خانه نشین است."

اینها نكات ریز ولی بسیار جدیست كه بخشی از اپوزیسیون ایران تا سال 1388 هم نخواستند ببینند. از جمله نقش فراقانونی شورای نگهبان، مخالفت آیت‌الله خمینی با آن و تلاش برای محدود كردن آن، بی خاصیت شدن مجمع تشخیص مصلحت نظام، حملات نوبتی كه به میرحسین موسوی و موسوی خوئینی ها می شود تا دوران اقتدار خود را فراموش كنند و بالاخره كنار گذاشته شدن میرحسین موسوی و خانه نشین شدن عملی وی علیرغم عضویت وی در مجمع تشخیص مصلحت.

راه توده در ادامه در مورد آینده گرایشی كه امثال خوئینی ها و موسوی نماینده آن هستند می نویسد:

طرفداران این گرایش، نه تنها در داخل کشور تحت فشارند، بلکه توسط اپوزیسیون سلطنت طلب خارج کشور نیز با همان کینه و نفرت دشمنان داخلی، مورد حمله قرار دارند. حملات اخیر کیهان چاپ لندن به دولت "میر حسین موسوی" به اتهام تصمیمات اقتصادی آن دولت در دوران جنگ و گره زدن سرنوشت آینده چهره های شناخته شده این دولت به سرنوشت رهبران حزب توده ایران در زندان های رژیم، که با خون نوشته شد، گوشه ای از این کینه و نفرت است. این کینه همآهنگ، بار دیگر نشان می دهد، که هم سوئی سیاسی – طبقاتی واقعیتی است نشات گرفته از هم سوئی منافع طبقاتی. زبان مشترک بین سلطنت طلب طرفدار نظام تام و تمام سرمایه داری در خارج کشور، با طرفداران همین نظام در داخل کشور، که بر همین پایه به وجود می آید، نه امری است بدیع و تعجب انگیز و نه پدیده ای است فراموش شدنی. تاریخ را نبرد طبقات رقم می زند و در این مسیر سازش و مصالحه دو گرایش سیاسی با یک پایگاه اقتصادی – طبقاتی کتمان ناپذیر است. بر این اساس است، که نباید از پیوندهای سیاسی – اجتماعی آینده بین این دو گرایش سیاسی در خارج و داخل ایران متعجب شد. تعجب آن جاست، که این همسوئی و اتحاد چرا از جانب گرایش های سیاسی – اقتصادی مخالف، نادیده گرفته می شود!"

16 سال پیش از آنكه دولت سپاهی - نظامی و سلطنت طلب های اسلامی داخلی بكوشند وصیت و سفارش سلطنت طلب های خارج كشوری را در زندانی كردن و بخون كشیدن طرفداران میرحسین موسوی اجرا كنند، راه توده این خطر را دیده بود و نسبت به همسویی این دو جریان برخاسته از منافع طبقاتی مشترك آنان هشدارداده بود. برقراری سلطنت در داخل نمی توانست و نمی تواند بدون همسویی با سلطنت در خارج به پیش رود و تجربه جنبش سبز و نقش ضد ملی رادیو تلویزیون دولتی در ایجاد مخاطب برای رسانه های سلطنت طلب خارجی تنها بخش كوچكی از این همسویی است. در عین حال جنبش سبز این مسئله را نیز مطرح كرد كه اگر نیروهای ارتجاعی داخل و خارج با هم متحد و همسو هستند چرا همه كسانی كه با چنین گرایشی مخالفند در داخل و خارج كشور نتوانند با یكدیگر متحد و همسو شوند؟

راه توده در ادامه به نقش انجمن حجتیه اشاره می كند و می نویسد:

" این نکته مهم را در پایان ترسیم این دستگاه چند گانه حکومتی باید یادآور شد، که امروز همگان آن را تائید می کنند، و آن، دست های پرقدرتی است، که پشت صحنه عمل می کند و در حقیقت گرداننده و خط دهنده رژیم است. به نظر ما، این دست های پرقدرت همانا مافیای "حجتیه" است، که دارای تشکل وسیع و امکانات گسترده نفوذی است و به ویژه پس از در گذشت آیت الله خمینی توانسته است قدرت تام و تمام خود را تحکیم کرده و گسترش دهد...

راه توده در ادامه به ترسیم جناح بندی های سیاسی پرداخته، می نویسد:

"اپوزسیون داخلی

مخالفت های سیاسی با رژیم، در داخل کشور دو بخش است:

1- آن گروه، که با سمت گیری اقتصادی – اجتماعی به ویژه طی سال های اخیر سر سازش ندارند؛

2- گروهی، که با شکل سمت گیری های اقتصادی – اجتماعی رژیم در اصول و مطالبات مخالفتی ندارند، اما معتقدند رژیم، هم به دلیل بافت دولتی- حکومتی و هم به دلیل فساد گسترده درونی ناشی از اختناق و سرکوب چندین ساله، حتی توان سمت گیری سرمایه داری هم ندارد!

حامیان بالقوه گروه نخست، در حقیقت باید محروم ترین اقشار اجتماعی و آن طیف و قشربندی از بدنه نظام جمهوری اسلامی باشد، که هنوز پیوند خود را با توده های مردم قطع نکرده است و عمدتا در نهادهای نظامی و سیاسی مختلف نظام متشکل است و همراه با صدها هزار خانواده کشته شدگان، مفقود شدگان و معلولین جنگ، میلون ها روستائی، طی ده سال گذشته در حاشیه شهرهای ایران جمع شده اند و در بدترین شرایط روزگار را می گذارنند، خود را صاحب و وارث انقلاب سال 57 می دانند. این گروه، که به سرعت از حرکت بی وقفه برای تسلط سرمایه داری بر جامعه آگاه شده است، با کمال تاسف امکانات لازم برای پیوند با این توده وسیع را ندارد و هم چنان امید خود را به فعل و انفعالات درون  حکومتی بسته است. تجربه ای، که طی 15 سال گذشته، بی سرانجام بودن آن ثابت شده است. اگر آن ها از ابتدا بر لزوم حفظ آزادی های اجتماعی پای فشرده بودند و دفاع از آزادی دیگران را آزادی خود ارزیابی کرده بودند، ای بسا اکنون در چنان شرایطی گرفتار نیآمده بودند، که سلطنت طلبان از طریق "کیهان چاپ لندن" و با استناد به یک نطق بدون تاریخ و نه چندان آشکار آقای "خامنه ای"، که در یک مجله دست دوم و سوم ایران چاپ شده (سوره)، به عنوان نشانه حسن رابطه و شرط آغاز اطمینان به یک دیگر، خواهان قتل عام آن ها از حکومت شوند!"

ما اكنون این نطق اقای خامنه ای را كه موجب امید بستن طرفداران سلطنت به وی شده بود و بعنوان آغاز "اعتماد سازی" قتل عام چپ مذهبی را خواستار شده بود در اختیار نداریم و نمی دانیم محتوای آن چه بوده است ولی می دانیم كه علی خامنه ای در عمل تلاش كرده و می كند سفارش طرفداران سلطنت را اجرا كند و تا اینجا موفق نشده است.

منظور راه توده از دل بستن به "فعل و انفعالات درون حكومتی" امید به پیشبرد تحولات در داخل جناح راست است كه مانع از پیوند این گروه ها به توده های مردم شود. و اگرنه كل این مطلب چیزی نیست جز ضرورت توجه به همه اجزای فعل و انفعال های درون حكومتی و خارج حكومتی.

راه توده در ادامه می نویسد:

"دفاع از آزادی ها به هر قیمت ممکن، آن اهرم کارسازی است، که می تواند به آگاهی مردم از واقعیات و رویدادهای پشت پرده و تشکیل سیاسی مخالفان زد و بند با آمریکا و همسوئی با خواست های صندوق بین المللی پول و... ختم شود. این نکته را درک خواهند کرد؟ و برای دفاع از آن کمر همت خواهند بست؟

در همین جا، لازم است یادآور شویم، که با فروپاشی اتحاد شوروی، در حقیقت دیوار مستحکمی، که این طیف می توانست (و در زمان ممکن درک نکرد) بدان تکیه کند، فرو ریخته است. این خلاء را نمی توان ندیده گرفت و آن را در این محاسبه در نظر نگرفت."

راه توده سپس در توصیف گروه دوم "اپوزیسیون داخلی" می نویسد:

"گروه دوم، که در حال حاضر از آزادی ها دفاع می کند، اما این آزادی را به طور عمده برای طیف طرفداران نظام سرمایه داری می خواهد و از عدالت اجتماعی برداشت هایی خاص خود را ارائه می دهد، معتقد است، رژیم، ایران را به طرف پرتگاه می برد و ادامه اختناق و ماجراجویی های آن می تواند به قیمت برباد رفتن استقلال کشور و حتی تجزیه کشور ختم شود. آن دسته از طرفداران این طیف سیاسی، که اندیشه های مذهبی – ملی دارند عمدتا در نهضت آزادی ایران جمع شده اند و نماینده آشکار و شناخته شده جناح چپ این طیف در داخل کشور حزب ملت ایران است. طرفداری از آزادی ها، مبارزه با فساد و خودکامگی و دولت در دولت، مناسبات با جهان سرمایه داری با حفظ استقلال کشور، کاهش فشارهای فرهنگی به مردم و... از جمله اهداف این طیف است، که به نظر ما پایه های اشتراک نظر آنها با گروه اول و اپوزسیون غیر مذهبی رژیم نیز می تواند و باید قرار گیرد.

نظرات این طیف عمدتا در موضع گیری های آقایان مهندس بازرگان و داریوش فروهر در جریان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری مشهود شد. آن ها خواهند توانست با گروه اول بر سر آزادی ها، استقلال کشور، سمت گیری در جهت نوعی عدالت اجتماعی ممکن در شرایط کنونی ایران، کوتاه کردن دست بازار و تقویت تولید در کشور به تفاهم برسند؟ چنین فضائی در ایران فراهم خواهد شد؟ اختلافات شکل گرفته طی 15 سال گذشته بین این دو گروه، که هر کدام به نوبت اهرم های قدرت دولتی را در دست داشته اند و با یک دیگر رویاروئی کرده اند، به نفع همکاری و همسوئی برای نجات ایران پایان خواهد یافت؟"

راه توده چشم انداز و راه رهایی آینده را در اتحاد میان مخالفان با زد و بند با امریكا و در پیش گرفتن برنامه های صندوق بین المللی پول با طرفداران نهضت آزادی و سرمایه داری ملی ایران بر روی برنامه ای بر سر " آزادی ها، استقلال کشور، سمت گیری در جهت نوعی عدالت اجتماعی ممکن در شرایط کنونی ایران، کوتاه کردن دست بازار و تقویت تولید" ارزیابی می كند.

هر چند برنامه امروز میرحسین موسوی كه سرانجام تفاهم ملی بر روی آن انجام گرفت دقیقا چیزی جز توافق بر روی " آزادی ها، استقلال کشور، سمت گیری در جهت نوعی عدالت اجتماعی ممکن در شرایط کنونی ایران، کوتاه کردن دست بازار و تقویت تولید" نیست ولی تا رسیدن به این نقطه ما یك مرحله مهم دیگر یعنی مرحله اصلاحات را پشت سر گذاشتیم، مرحله ای كه در آن تركیب سه عامل، چارچوب اتحاد را از چارچوب مخالفان برنامه تعدیل اقتصادی فراتر برد.

1- توقف اجرای بخش مهمی از برنامه تعدیل در سال 1373 و پس از آن زیر فشار نارضایتی مردم و شورش اسلامشهر.

2- شكاف در جناح راست و جدا شدن طیف كارگزاران سازندگی و هواداران هاشمی رفسنجانی از به اصطلاح راست سنتی

3- قدرت گیری روزافزون سپاه و تشدید سمتگیری های انحصار طلبانه و فاشیستی در حكومت و احساس خطر سراسری ناشی از آن.

بر اثر این عوامل جنبش دوم خرداد بصورت ائتلافی حول مسئله آزادی ها شكل گرفت در شرایطی كه تناسب قوای داخلی و جهانی اجازه اجرای برنامه ای كه تحقق نوعی عدالت اجتماعی را در مركز خود قرار دهد نمی داد. این ائتلاف هر چند پیروزی و بقای جنبش دوم خرداد را برای هشت سال ممكن كرد، اما تناقض های درون ائتلاف را وارد جنبش كرد، تناقضی كه به كنار گذاشته شدن طرح اولیه "ساماندهی اقتصادی" انجامید. طرحی که خاتمی تهیه و منتشر کرده بود. در نتیجه جناح راست توانست در همان حال كه به غارت و چاپیدن مردم مشغول بود، پرچم عدالت خواهی را بدست گیرد و از این طریق به مقابله با جنبش اصلاحات رود. ناكامی های جنبش اصلاحات نه ناشی از این یا آن اشتباه تاكتیكی یا عقب نشینی و پیشروی بی موقع، بلكه ناشی از ناتوانی در پیوند زدن منافع وسیعترین قشرهای زحمتكش جامعه با خواست اصلاحات بود. و این درست همان نقطه قوت میرحسین موسوی بود كه كارزار انتخاباتی خود را با سخنرانی در نازی آباد شروع كرد و با سخنرانی در راه آهن خاتمه داد. احتمالا انصراف میرحسین موسوی از نامزدی در انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری ناشی از آگاهی از همین وضع بود. یعنی اینكه در سطح بالای حكومت اجازه پیگیری سیاست اقتصادی كه بخواهد منافع مجموع قشرهای جامعه را در نظر گیرد داده نخواهد شد. از سوی دیگر در پایین و در میان مردم نیز هنوز تجربه اجتماعی تا آن اندازه پخته نشده كه اهمیت درنظر گرفتن منافع قشرهای زحمتكش و تولید كننده جامعه را چه در به سرانجام رساندن تحول سیاسی و چه در پیش گرفتن یك اقتصاد ملی درك كند. تجربه دوران اصلاحات و انقلاب سبز مردم ما بود كه این درك را بوجود آورد. 

راه توده سپس می نویسد:

"شواهد نشان می دهد، که در صورت چنین امکانی، مهاجرین سیاسی چپ، و دمکرات ایران نیز جائی برای خود در قلب رویدادهای ایران خواهند یافت. هم چنان که، در صورت تسلط کامل گروه طرفدار زد و بند پنهانی با آمریکا و اجرای بی چون و چرای برنامه های صندوق بین المللی پول، امکان چنین تفاهم و همکاری و همسوئی از سوی بخشی از مهاجران سیاسی ایران، که عمدتا از سرمایه داران و طرفداران نظام سرمایه داری تشکیل شده است و خواست "آزادی" و تضمین های "قانونی" و "شرایط مساعد" برای فعالیت اقتصادی خود در ایران را می طلبد با مجریان معمم و مکلای فعلی این سیاست در داخل ایران، فراهم خواهد شد."

بعبارت دیگر و شاید بعنوان مهمترین نتیجه گیری اینكه سرنوشت خارج كشور در داخل كشور تعیین می شود. اگر نیروهای مترقی داخل كشور به تفاهم و پیروزی دست یابند در اینصورت فضایی برای نیروهای چپ و دمكرات خارج كشور بوجود خواهد آمد. برعكس اگر نیروهای ارتجاعی داخلی غلبه كنند این فضا برای نیروهای ارتجاعی خارج كشور فراهم خواهد شد. تجربه تمام 16 سال اخیر و بویژه تجربه جنبش سبز مردم ما چیزی جز تایید كامل این نتیجه گیری نیست.

راه توده سرانجام در مورد نقش علی خامنه ای چنین می نویسد:

آقای "خامنه ای" و دستگاه اداری عریض و طویل رهبری نیز شانه به شانه دولت، مجلس، شورای نگهبان، شورای مصلحت و... حرکت می کند. موقعیت او به عنوان "رهبر"، با اصل "ولایت فقیه" در قانون اساسی پیوند دارد، اصلی، که همگان می دانند، اعتبارش بستگی به حیات آیت الله خمینی داشت و به قول آیت الله منتظری، "ما وقتی این اصل را در مجلس خبرگان تنظیم می کردیم، می دانستیم، که این لباسی است دوخته شده برای قامت آقای خمینی". حقیقت آن است، که اگر اصل ولایت فقیه نیز وجود نداشت، از اختیارات و مشروعیت مذهبی سیاسی آیت الله خمینی در طول حیاتش هرگز کاسته نمی شد و او، چه در مقام "ولی امر" و چه بدون این مقام، همان نفوذی را می داشت، که تا لحظه پایان حیات داشت. اگر در زمان آیت الله خمینی، همه نهادهای حکومتی و حتی مراجع تقلید - حتی به این دلیل ساده، که اعتبار جدید خود را در حکومت اسلامی مدیون او می دانستند- ناچار به همآهنگی خود با نظرات وی می دانستند، اکنون، این آقای خامنه‌ای است، که باید خود را با صاحبان آن دست های پرقدرتی هماهنگ کند، که مستقیم یا غیر مستقیم در رسیدن وی به مقام "رهبری" سهم داشته اند. و یا حداقل، اگر موافق نبوده اند، سکوت کرده اند. نوسانات نظری وی در عرصه سیاسی و فرهنگی و سخنرانی های مملو از صفت، اما غایب از موصوف او، که هرگز صراحت نظر و دیدگاه روز آیت الله خمینی را در مهمترین مسائل جاری مملکت و جهان ندارد، خود نشانه ای است بارز از محدودیت اختیارات او. اگر در زمان آیت الله خمینی طرفین نزاع سرانجام نزد احمد خمینی راه می یافتند، تا از این طریق نظر آیت الله خمینی را در باره مورد نزاع دریابند و یا اگر کار به بن بست حکومتی می رسید، از جمله آقای خامنه ای و دیگران در اطراف آیت الله خمینی زانو به زمین می زدند، تا حرف آخر را از دهان او به شنوند، و بروند به کار مملکت برسند. اکنون آقای خامنه ای خود یکی از طرفین نزاع قدرت است.

آقای خامنه ای طی چهار سال گذشته نقش حمایت از اقشار میانی جامعه را به عهده گرفته است. او سعی دارد از جانبازان، معلولین، خانواده شهدا، اعضای سپاه، بسیج و حتی خانواده آنانی، که در 15 خرداد سال 42 کشته شده اند، حمایت کند. کلی گوئی ها و نطق های پرطمطراق، اما بی محتوا و عاری از ضمانت اجرائی او در باره حمایت از این طیف، که در حقیقت رژیم هنوز و هم چنان حیات خود را مدیون و متکی بدان است، نشانه این واقعیت هاست. عصیان مشهد، شیراز، اراک و... نشان داد، که حمایت های لفظی کاربرد خود را از دست داده اند و پرخاش های عصبی آیت الله خامنه ای به مردم گرسنه ای، که به ویژه در مشهد به خیابان ها ریختند، تا به گویند چه چیز را دیگر تحمل نمی کنند و چه چیز را می خواهند، از اعتبار او بیش از پیش کاست و این طیف را به این حقیقت واقف ساخت، که رژیم در مجموع خود به مسیری می رود، که مسیر اولیه انقلاب نیست. خشونت و سرکوب مردم مشهد، تجهیز بسیج برای کنترل سپاه پاسداران، تجزیه قوای نظامی رژیم به گروه های خنثی کننده یکدیگر و در عین حال آماده برای سرکوب مردم، تشدید تصفیه در سپاه پاسداران و دستگیری تعدادی از فرماندهان سپاه، برکناری و انتصابات جدید در (سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی) رهنمود به امام جمعه های سراسر کشور- که پس از اجتماع در تهران به دیدار آقای خامنه ای رفته بودند- برای برخورد خشن و بی ترحم نسبت به مردم ناراضی، سخنرانی بی پروای او برای توصیه سرکوب مردم ناراضی از رژیم، در جریان مراسم اهداء نشان و درجه به فارغ التحصیلان علوم انتظامی، تشدید تخریب حلبی آبادها، زورآبادها و ... اطراف تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران با اجازه و هدایت دولت، قطع سوبسیدها، ادامه گرانی و عمیق تر شدن دره بین ثروتمندان جامعه و وسیع ترین اقشار اجتماعی، فروش کارخانه های کشور به سرمایه داران، در حد فروش سهام شیلات کشور، که پیوسته و به طور سنتی در انحصار دولت بوده است، و سرانجام به عنوان آخرین تصمیم، صدور اجازه تاسیس بانک های خصوصی در ایران، که بر تسلط هر چه بیشتر سرمایه مالی بر کشور ختم خواهد شد. همه و همه به مردم نشان داد، که رژیم در مجموع خود مسیری را طی می کند، که خلاف منافع عمومی مردم و دست آوردهای انقلاب بهمن است و ظاهرا آماده است برای ادامه این مسیر به هر تعهدی تن در دهد و به هر خشونتی نیز متوسل شود."

 ما چیزی نداریم به این ارزیابی تاریخی راه توده از نقش علی خامنه ای بیافزاییم جز آنكه انقلاب سبز مردم ما آنچه را وی طی این 16 سال انجام داد و طی این 16 سال سعی در پنهان نگه داشتن آن داشت در پیش روی همه مردم برملا و عریان كرد. امروز تنها آقایان خاتمی و موسوی و كروبی نیستند كه معتقدند مسیری كه در دوران رهبری علی خامنه ای طی شد "مسیر اولیه انقلاب" نیست و "خلاف منافع عمومی مردم و دست آوردهای انقلاب بهمن است" این دیدگاهی است كه اكثریت ملت ما نیز در آن شریك است و برای پایان گذاشتن بر آن به مبارزه برخاسته است.


 

            راه توده  262    22 فروردین ماه 1389
 

بازگشت