راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

همگامی با مردم و تحولات
نه دیروز "دنباله روی" بود و نه امروز

در مرور گذشته راه توده نه تنها برای امروز، بلکه برای آینده نیز می توان خطوطی را یافت که در تنظیم راه فردا یاری رسان است. این ممکن نشد، مگر با پیگیری اصولی مشی و سیاست حزب توده ایران؛ چه در برابر انقلاب 57 و حاکمیت سالهای اول جمهوری اسلامی و چه در مرور مواضع و سیاست های تاریخی حزب توده ایران در تمام دوران پس از سرنگونی رژیم استبدادی رضاخان تا سرنگونی محمدرضا شاه. آنها که از درک این مشی و سیاست عاجزند، پیوسته حزب توده ایران را دنباله رو معرفی کرده اند. غافل از آن که نام همگامی با مردم و تحولات و شرایط دنباله روی نیست، بلکه یک مشی و سیاست علمی و انقلابی است.

 

 

 

 

بسیاری از افراد و نیروهایی که با تردید و تزلزل و تاخیر به جنبش سبز مردم ایران پیوستند، یا هنوز در نیمه راه پیوستن و نپیوستن معطل مانده اند، این تاخیر را به حساب ضرورت عدم دنباله روی می گذارند و راه توده را که در این عرصه کمترین تاخیر و تزلزلی از خود نشان نداده است دنباله رو می خوانند. این، البته شیوه تازه ای نیست. آنها، همین ارزیابی را از شرکت قاطع راه توده در انتخابات دوم خرداد 76 و سپس حمایت از دولت خاتمی و مجلس ششم ارائه میدادند. همچنان که در سالهای ابتدای پیروزی انقلاب نیز سیاست انتقاد و اتحاد حزب توده ایران در برابر حاکمیت جمهوری اسلامی بیرون آمده از انقلاب 57 را بر همین صندلی اتهام می نشاندند.

این عده در آنچه مربوط به خودشان می شود، به یک تعبیر درست می گویند. یعنی سخنان و ادعاها و تحلیل هایی که تا پیش از جنبش سبز مردم ارائه می‌دادند صد و هشتاد درجه متناقض با آن راه و روش و اهدافی بود که مردم ما در جنبش سبز پی گرفتند و پی می گیرند.

طبیعی است، برای اینگونه گروه ها، پشتیبانی از این جنبش ولو اینکه این کار را با تاخیر و تزلزل هم انجام دهند ـ که طبیعت این نیروهاست - عملا به معنای دنباله روی از آن چیزیست که بدان اعتقاد نداشته اند. اما آیا این ادعا در مورد پشتیبانی راه توده از جنبش سبز هم درست است؟ آیا ما از خواست و هدف جدیدی پشتیبانی کرده ایم که پیشتر آن را خود نگفته ایم و بدان اعتقاد نداشته ایم؟

قبلا هم ما دیدیم - 15 سال پیش از آنکه جنبش سبز مسئله دفاع از قانون اساسی را مطرح کند و حتی سال ها پیش از بحث های دوران اصلاحات- ، راه توده ضرورت دفاع از قانون اساسی را طرح کرد و در مقابل نظراتی که می خواست با طرح اصل ولایت فقیه بعنوان مانع، این دفاع را به بن بست بکشاند ایستادگی کرد. 

با مرور گذشته ها و سال های نخست انتشار راه توده، در هر شماره و در هر صفحه ما به نوشته ها و ارزیابی هایی برخورد می کنیم که نمی توانیم پیوند و ریشه های انقلاب سبز امروز مردم را در آن نبینیم. با این مرور در می یابیم که ما در پشتیبانی از جنبش سبز، در واقع از نظرات و دیدگاه های خود پشتیبانی کرده ایم و می کنیم و نه چیز دیگر.

در بازخوانی راه توده های گذشته، به دو حادثه مهم در فاصله 20 روز و نظرات راه توده در برابر آن برخورد می کنیم: مرگ ناگهان احمد خمینی در روزهای پایانی سال 1373 و قیام مردم کبر آباد در نیمه فروردین 1374.

سال 1373 با مرگ احمدخمینی در آخرین روز آن، و در واقع با قتل احمد خمینی پایان یافت. راه توده تنها جریان سیاسی خارج از کشور بود که بلافاصله در سحرگاه 27 اسفند 1373 فوق العاده ای را بدین مناسبت منتشر کرد. در شرایطی که دستگاه های تبلیغاتی زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی بر مرگ "یادگار امام" – که خود دستور آن را داده بودند – نوحه می خواند و دستگاه تبلیغاتی حکومت آن را بر اثر سکته قلبی اعلام می کردند، راه توده با قاطعیت تکید کرد که دلایل مرگ احمد خمینی را نه در پرونده پزشکی وی، بلکه باید در کارنامه سیاسی و سمتگیری های نوین او جستجو کرد.

راه توده در این اطلاعیه به نکاتی اشاره کرد که بعدها و به مرور زمان – بویژه درجریان قتل های زنجیره ای- بیشتر و بیشتر درستی و اهمیت آنها آشکار گردید. راه توده از جمله نوشت:

"احمد خمینی، با آنکه فقط 49 سال داشت، پس از آیت‌الله خمینی، بی شک مطلع ترین شخصیت سیاسی – روحانی 17 سال اخیر، از حوادث و فعل و انفعالات سیاسی – حکومتی پشت پرده جمهوری اسلامی بود. او در کنار آیت‌الله خمینی و بدلیل ارتباطی که با همه دست اندرکاران حکومت در جمهوری اسلامی – پیش و پس از پیروزی انقلاب – داشت، به گنجینه‌ای از اخبار و اطلاعات پنهان و محرمانه می مانست، که در صورت لب گشودن درباره هریک از آنها، کفه قدرت کنونی در حکومت جمهوری اسلامی می‌توانست توازن شکننده خود را بصورت قطعی از دست بدهد."

راه توده سپس مرگ احمد خمینی را در پیوند با روند خمینی زدایی ارزیابی کرده و نوشت:

"با مرگ او، در واقع به ادامه حیات نام "خمینی" در رویدادها و اخبار ایران، تحت عنوان فعالیت های "احمد خمینی" و دیدارهای وی در حسینیه جماران، پایان داده شد.

پیوند نام "خمینی" به نام "احمد"، حضور پیوسته او در کنار پدرش در تمام تصاویر و فیلم های تلویزیونی، و سرانجام وصیت پدرش در سپردن هر نوع اصلاح، تفسیر و تعبیر از سخنان و نوشته های آیت الله خمینی به وی، در مجموع به احمد خمینی چنان وزن و اعتباری بخشیده بود، که بتوان علت مرگ ناگهانی او را، در این مجموعه جستجو کرد."

چه کسی امروز می تواند تردید کند که اگر احمد خمینی زنده بود علی خامنه ای هرگز نمی‌توانست امثال مصباح یزدی را همچون سکاندار انقلاب جا بزند و به مردم معرفی کند؟

راه توده در ادمه نوشت:

"با مرگ ناگهانی "احمد خمینی"، این گنجینه اطلاعات و قدرت، پیش از تبدیل شدن به یک لقمه گلوگیر سیاسی، برای همیشه در خک مدفون شد. اطلاعات و قدرتی، که ای بسا هنوز می توانست  با درس از اشتباهات گذشته، به آرمان خواهی قد علم کند و در کنار آرمان خواهانی قرار گیرد که معتقدند به اهداف عدالت خواهانه، استقلال طلبانه و آزادیخواهانه انقلاب بهمن خیانت شده است.

فعالیت‌های سیاسی ماه‌های اخیر احمد خمینی در همان حدی که در مطبوعات حکومت، بویژه پیش از وقوع این حادثه، منتشر شده و اخبار منتشر نشده‌ای که در محافل سیاسی تهران و قم بر سر زبانهاست، نشانه هایی از این درس آموزی سیاسی دارد....

این پایان تزلزل اراده و اندیشه، که گرایش جدی به جبران اشتباهات گذشته از خود نشان می داد، بویژه در جریان انتخابات آینده مجلس و ریاست جمهوری می‌توانست تاثیر انکار ناپذیر بگذارد. همچنان که نامش بعنوان یک ذخیره عظیم قدرت سیاسی – مذهبی، که وسیع ترین توده‌های مردم آن را پذیرفته بودند، می توانست جهت دهنده بزرگ ترین حوادث آینده در ایران شود."

همه این سخنان شاید امروز جزو بدیهیات به حساب آید، ولی بیان آنها در سحرگاه مرگ ناگهانی احمد خمینی و درحالی که همه جریان های سیاسی و نشریات وابسته به آنها یا آن را بی اهمیت تلقی کرده و از کنار آن گذشتند و یا از تز "یکی کمتر بهتر" پیروی کردند، به جسارتی نیاز داشت که جز با ادامه سیاست حزب توده ایران در برابر انقلاب ایران ممکن نبود.

 در آن زمان، اشاره به نقشی که احمد خمینی می توانست در انتخابات آینده مجلس و ریاست جمهوری داشته باشد، آن هم در شرایطی که در خارج از کشور کسی کمترین اهمیتی برای این دو انتخابات قایل نبود، پذیرش آنکه احمد خمینی می توانست با درس آموزی از گذشته در کنار جنبش مردم ما قرار گیرد – دارای آن حد از جسارت بود که در شرایط سال 1373 که هنوز حتی جنبش دوم خرداد نیز بوجود نیامده بود سیل تهمت و ناسزار را روانه راه توده کند.

راه توده سپس، در همان اطلاعیه، صریحا ادعاهای حکومت در مرگ احمد خمینی براثر سکته را رد کرد و نوشت:

"ریشه ها و دلایل مرگ غافلگیرکننده احمد خمینی را نه در کتاب ها و اندوخته های پزشکی، بلکه در این واقعیات باید جستجو کرد. واقعیاتی، که بر اساس آن، بزرگترین و بی رحم ترین مافیای قدرت، همسو با سیاست های امپریالیسم جهانی، در پشت صحنه حکومتی، هدایت جمهوری اسلامی را در داخل کشور، با انواع فشارهای فرهنگی – سیاسی، اقتصادی مخرب و ایران برباده ده و سیاست های تشنج آفرین در اختیار دارد. از خارج نیز به کمک همین مافیا، سازمان های اطلاعاتی غرب به فراخور توان و ظرفیت خویش، در تمام ارکان اداره کشور نفوذ داده شده اند و حوادث را در آن جهتی، هدایت می کنند، که با یکدیگر بر سر نتیجه ان تفاهم و توافق دارند."

 

یقینا انتخاب 27 اسفند برای قتل احمد خمینی بی دلیل نبود. در چنین روزهائی مردم ما بطور سنتی درگیر سال نو هستند و فرصت زیادی برای دنبال کردن اخبار ندارند. از سوی دیگر به بهانه به هم نخوردن عید و شادی مردم، از مراسم عزاداری و سالگردهای آن نیز خود را خلاص کردند. با اینحال در همان نخستین روزهای سال نو، آنچه راه توده نوشته بود به باور عمومی تبدیل شد. سخنان سید حسن خمینی در مورد آنکه "پدرم منبع اسراری بود که مدفون شد" به سیل شایعات و زمزمه در میان مردم دامن زد که بعدها درستی آن معلوم شد. تا جاییکه آیت‌الله جنتی، امام جمعه بی رحم و دروغگوی تهران در نماز جمعه گفت:

"در باره آن مرحوم، چرا آنقدر شایعه پخش می شود؟ اسراری، که فرزند ایشان (سید حسن)  به آن اشاره کرده است، مربوط به اطلاعاتی است، که ایشان (احمد خمینی) درباره توطئه‌های قتل امام می دانسته است!"

در سالهای دولت خاتمی، یکی از سلسله مقالات تحقیقی عمادالدین باقی پیرامون قتل های زنجیره ای، درباره قتل احمد خمینی بود. مستندات این مقاله، اعترافات سعید امامی معاون سیاسی وزارت اطلاعات پیش از خودکشی شدن در زندان با "واجبی" بود. مقاله ای که اکنون یکی از دلائل انتقام گیری از عمادالدین باقی در زندان کودتای 22 خرداد است.

 

اعلامیه مربوط به درگذشت احمد خمینی، دلایلی که دراین اطلاعیه پیرامون تصمیم مافیای حکومتی برای سربه نیست کردن او ارائه داد، همگی نشان داد که راه توده تا چه اندازه به درک سمت و سوی آینده رویدادهای ایران نزدیک است. این سمت و سو همان چیزی است که کمتر از 20 روز بعد، در قیام اسلام شهر دیده شد. راه توده در مورد این قیام تکید کرد که خروج کشور از بحران

"تنها در گرو تشکیل یک دولت وحدت ملی مرکب از همه میهن دوستان و ملیون ایران (با هر نوع تعلق حزبی، ایدئولوژیک و مذهبی) است. ما اعتقاد داریم "حکومت وحدت ملی" می بایستی از نمایندگان همه طبقات و اقشار شرکت کننده در انقلاب بهمن 57 تشکیل شود. گستردگی وحدت صفوف در انقلاب بهمن، امروز نیز در دستور روز جنبش مردم برای نجات کشور و انقلاب از بن بستی است که بر اثر پشت کردن حکومت به آرمان های واقعی انقلاب بهمن، پیش آمده است. آرمان هایی که با ادامه توطئه های ارتجاعی سعی می شود در پشت جنجال های نوبتی حجاب، ویدیو، ماهواره، یورش فرهنگی غرب و ... دفن شود و از انقلاب و آماج های آن چهره ای زشت و مسخ شده، به نمایش توده های مردم گذاشته شود. روی دیگر این چهره زشت و غیرملی، فساد، غارت، دزدی دولتی و حکومتی، گرانی، معاملات پشت پرده با امپریالیسم، سرکوب و کشتار مردم و ... است."

 

باز گردیم به امروز. به ماه های پس از انتخابات 22 خرداد. جنبش سبز مردم ما همین امروز به نتیجه ای غیر از این رسیده و چیزی غیر از این می خواهد که راه توده در اطلاعیه قیام اسلام شهر مطرح کرده بود؟

راه توده در همان اطلاعیه نوشت:

"در "حکومت وحدت ملی" دست های آلوده به توطئه ها و تباهی های ملی باید از قدرت قطع شود. بنابراین محدودیت برای تشکیل چنین حکومتی در این مرحله، تنها باید شامل حال این دست های آلوده شود. حتی بخش هایی از حکومت کنونی (در مجموع خود)، که آلودگی‌های ذکر شده را نداشته باشند، می توانند به نمایندگی از جریان های سیاسی، فکری و طبقاتی خود در چنین حکومتی شرکت داشته باشند.  نخستین اقدام برای تشکیل چنین حکومتی، بازگشت آزادی ها به جامعه و کنترل دمکراتیک همه نهادهای مقننه، قضاییه و مجریه کشور است و قبول خواست های مردم. این خواست ها می‌بایستی برنامه عمل فوری و اجتناب ناپذیر "حکومت وحدت ملی" را پایه ریزی کنند:  آزادی فوری و بلاشرط طرفداران آرمان های انقلاب و تحولات ملی و مترقی در کشور و حفظ و نجات میهن از گردابی که در آن قرار دارد. ...

ما اعتقاد داریم، بحران کنونی در جامعه، برخلاف استدلال های جناح متکی به بازار و طیف سیاسی موسوم به "رسالت"، ناشی از سوء مدیریت دولت و عدم قاطعیت در اجرای برنامه های اقتصادی مصوب مجلس نیست. برعکس، این بحران اصولا ناشی از همان برنامه های غیرملی و وابسته به صندوق بین المللی پول است، که توسط امپریالیسم جهانی به سران حکومت ایران دیکته شده است. "

آیا دوران این مسایل و این سخنان در ایران به پایان رسیده است؟ بنظر ما نه. در درون جنبش سبز، امروز همین خواست ها مطرح است. این خواست ها، دیروز در برابر برنامه "تعدیل اقتصادی" هاشمی رفسنجانی بود و امروز در برابر احمدی نژاد و برنامه اقتصادی "شوک درمانی" او که کپی برداری از برنامه های صندوق بین المللی پول است.

شوک درمانی، خصوصی سازی – در دولت او به کام نهادهای نظامی-، هدفمند کردن یارانه ها(قطع یارانه ها) و ... همگی با کمترین جزئیات در صندوق بین المللی پول طراحی شده است. صندوقی که در آخرین ارزیابی خود اقتصاد ایران دوران احمدی نژاد را برخلاف درک همه مردم ایران "موفق" اعلام کرده است زیرا درجهت برنامه ها و اهداف این صندوق است.

بدینسان، ما در مرور گذشته راه توده نه تنها برای امروز جنبش سبز، بلکه برای آینده آن نیز می توانیم خطوطی را بیابیم که به ما در تنظیم راه فردا یاری برساند.

 

ضمیمه : فوق العاده راه توده به مناسبت درگذشت احمد خمینی (فایل پ.د.اف)

 

 


 

 

            راه توده  266    20 اردیبهشت ماه 1389

 

بازگشت